
06-20-2012
|
 |
کاربر خوب
|
|
تاریخ عضویت: May 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 486
سپاسها: : 797
987 سپاس در 452 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اتومبیل مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و راننده مجبور شد همانجا به تعویض لاستیک آن بپردازد. هنگامی که آن مرد سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت از رویمهرههای چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداختو آب مهرهها را برد. مرد حیران مانده بود که چکار کند. او تصمیم گرفت کهماشینش را همانجا رها کند و برای خرید مهره چرخ برود. در این حین، یکی ازدیوانهها که از پشت نردههای حیاط تیمارستان، نظارهگر این ماجرا بود، اورا صدا زد و گفت: از 3 چرخ دیگر ماشین، از هر کدام یک مهره بازکن و این لاستیک را با 3 مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی! آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد، ولی بعد که با خودش فکر کرد، دیدراست می گوید و بهتر است همین کار را بکند. پس به راهنمایی او عمل کرد ولاستیک زاپاس را بست. هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت: "خیلی فکر جالب و هوشمندانهای داشتی، پس چرا تو را توی تیمارستانانداختنت؟" دیوانه لبخندی زد و گفت: من اینجام چون دیوانهام، ولی احمق که نیستم!
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|