من از این مُردن تکراری و دلگیر ، دلگیرم!
ازین آیینه هایِ قاتل تصویر ، دلگیرم!
و امشب بانوان شعله با من ، امتدادی سرد
من از این شعله های سرکشِ تغییر ، دلگیرم!
قمار زندگی با مرگ ؛ قرار کودکی با درد....
ازین سرگیجه های ِ خسته ی تقدیر ، دلگیرم!
ازین خاموشیِ مُزمن ، سکوت و انتظاری تلخ
من از بغضِ مترسک هایِ پا در قیر ، دلگیرم!
و امشب تا خداحافظ! ؛ دو مشعل می سراید زخم
من از این ماندنِ بی معنی و تاخیر ، دلگیرم!
شغالان بر بقایایِ گوزنِ مُرده می رقصند
من از خاموشیِ این بیشه ی بی شیر ، دلگیرم!
و معنی می کند امشب مرا این جمله ی دلتنگ
کزین گلواژه هایِ لُخت و بی تاثیر ، دلگیرم!
گریزان از خدایِ مرده ی بی عشوه ی این شهر
ببین! من از اذان و قبله و تکبیر ، دلگیرم!
فراسوی دماوند است شرح بی وطن ماندن
چو آرش از سکوت ِ زوزه های ِ تیر ، دلگیرم!
و امشب می خورد دندان به دندان در هوایی سرد
سَ...سَ...سردم که از شلاق و از زنجیر ، دلگیرم!
تمام خاطراتم معنی این جمله ام در بغض
برای بوسه ای بر حضرت شمشیر ، دلگیرم........
مهدی شریفی
|