تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هـر دم از نــو غمی آید بــه مبــارک بادم
رفتم رفتم تا شویم دست از رسوائی
نفرین نفرین بر مستی
داد از شیدائی
رفتم که رها شوم از عشق تو و فتنه تو
داد از دل من که بود در دست غمت به گرو
از تو گذشتم بهر که این عمر گران با غم گذرد
ای دل غافل شکوه مکن شکوه نکن کین هم گذرد
بموج غم شویم دامان که بگذرم از این طوفان
حکایت سوز و سازم خداکند یابد پایان
{ترانه ای با صدای ناصر مسعودی}