نمایش پست تنها
  #9  
قدیمی 05-06-2013
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Arrow

نمی دانم چه می خواهم بگویم




نمی دانم چه می خواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته است

در تنگ قفس باز است و افسوس
كه بال مرغ آوازم شكسته است


نمیدانم چه می خواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد


خیال ناشناسی آشنا رنگ
گهی می سوزدم گه می نوازد


گهی در خاطرم می جوشد این وهم
ز رنگ آمیزی غمهای انبوه


كه در رگهام جای خون روان است
سیه داروی زهرآگین اندوه


فغانی گرم و خون آلود و پردرد
فرو می پیچدم در سینه تنگ


چو فریاد یكی دیوانه گنگ
كه می كوبد سر شوریده بر سنگ


سرشكی تلخ و شور از چشمه دل
نهان در سینه می جوشد شب و روز


چنان مار گرفتاری كه ریزد
شرنگ خشمش از نیش جگرسوز


پریشان سایه ای آشفته آهنگ
ز مغزم می تراود گیج و گمراه


چو روح خوابگردی مات و مدهوش
كه بی سامان به ره افتد شبانگاه


درون سینه ام دردی است خونبار
كه همچون گریه می گیرد گلویم


غمی آشفته دردی گریه آلود
نمی دانم چه می خواهم بگویم


شعر از : از هوشنگ ابتهاج-سایه
ترانه خوان : دکتر محمد اصفهانی

__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
4 کاربر زیر از امیر عباس انصاری سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید