
05-25-2013
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ده ست نووسه کانی ساهی
به شی هه شته م
شعر فارسی
قطار رفت من در اندیشه سرخ برگهای آویخته بر ناقوس نگاهت بودم. تا رهسپار شدن تو چیزی نمانده روی خاک می نشینم و با باران گلهای زرد باغچه را آب می دهم روی گونه های خیس باران خورده ،می کشم و همراه با شبنمهایی که همچون ریل قطار بی پایانند با خاک خشک زمین آشنا میکنم صدای نفسهای قطار را می شنوم صدای تیک تاک گوشخراش زمان می آید نگاهم با چشمان دریائیت در هم گره می خورند حکایت لیلی و مجنون را در گوشهایم می خواند زبانت نیز همچون پاهایت با تو قهرند که تداعی یک فراق کهکشانیست می بینم آهنگ جدایی در قلبم به صدا در می آید طعم خشک بودن را در خود احساس نمی کنند ونگهبانی شمعها را می دهند تا در اثر باران سیل آسای چشمانم خاموش نشوند و همواره آنان روشن بمانند 
چهتری خهیاڵ
له سهر دڵم
چهتری خهیاڵم ههڵدهدهم
تاکوو رێژنه بارانی چاوهکانم
خۆشیهکانی زیندانی دڵم
له گهڵ خۆیان نهبهن بۆ
زهریای غهم ... .
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|