نمایش پست تنها
  #3468  
قدیمی 07-23-2013
مهرگان آواتار ها
مهرگان مهرگان آنلاین نیست.
مدیر تالار انگلیسی
 
تاریخ عضویت: Apr 2008
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 1,577
سپاسها: : 3,750

4,670 سپاس در 1,282 نوشته ایشان در یکماه اخیر
مهرگان به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

آنا قربانت قابلی نیاشتی
اما درباره چیزی که تعریف کردی
اول بذار قیلی بخندم بشت

دوم بازم بذار قیلی بخندم بشت

خیلی بامزه بود!
دیدی حیاطه و هوا خوبه و خلاصه جا راحته و اینا، به پرواز درآمدی تو خواب رفتی تا زیر درخت انجیر

یه بار هم -البته خدا کنه نصیب نشه هیچ وقت- شاید دبستان یا اول زهنمایی بودم، بعد نصمه شو مامانم آمد من و خواهرمه بیدار کرد .. با هیجان و ترس فراوان گفت زلزله آمده .. پاشین بریم تو حیاط بخوابیم ..
من و خواهرم بیدار شدیم، واقعا ترسیده بودیم! اولین چیزی که دوتامان به مامانم گفتیم ای بود: تو کی هستی؟
__________________
پاسخ با نقل قول
7 کاربر زیر از مهرگان سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید