
07-28-2013
|
 |
کاربر کارآمد
|
|
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: کرمانشاه- همین حوالی
نوشته ها: 731
سپاسها: : 247
554 سپاس در 357 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آشنایی با مشاهیر و اساطیر باستانی و اسطوره های تاریخی تیراندازی با کمان
آرش کمانگیر
arash.jpg
نام یکی از اسطورههای کهن ایرانی و همچنین نام شخصیت اصلی این اسطورهاست. آرش، امیرزادهای از اهالی طبرستان [۱]و از سپاهیان منوچهر بود که پس از پایان جنگ ایران و توران به عنوان کماندار ایرانی جهت مشخص شدن مرز ایران و توران برگزیده شد و از بالای کوه "اییریو خشوتا" از چهارمین کشور روی زمین در زادگاه فریدون رفت و با تمام نیرو تیری به طرف کوه "خوانونت" در خاور رها کرد.
آرش در شاهنامه
شرح داستان آرش کمانگیر در شاهنامه نیامده است اما شاهنامه از آرش کمانگیر نام برده است و در شاهنامه به داستان آرش اشاره شدهاست. (مثلاً در قسمت پادشاهی شیرویه:
- چو آرش که بردی به فرسنگ تیر
- چو پیروزگر قارن شیرگیر»
- «بزرگان که از تخم آرش بدند - سبکبار و جنگی و چابک بدند».
- که سامیش گرزست و تیر آرشی...
- دو فرزند او هم گرفتار شد-برو تخمهٔ آرشی خوار شد.
- جوان بیهنر سخت ناخوش بود- اگر چند فرزند آرش بود.
- من از تخمهٔ نامور آرشم- چو جنگ آورم آتش سرکشم.
شرح داستان آرش کمانگیر در شاهنامه نیامده است اما شاهنامه از آرش کمانگیر نام برده است و در شاهنامه به داستان آرش اشاره شدهاست. (مثلاً در قسمت پادشاهی شیرویه:
- چو آرش که بردی به فرسنگ تیر
- چو پیروزگر قارن شیرگیر»
- «بزرگان که از تخم آرش بدند - سبکبار و جنگی و چابک بدند».
- که سامیش گرزست و تیر آرشی...
- دو فرزند او هم گرفتار شد-برو تخمهٔ آرشی خوار شد.
- جوان بیهنر سخت ناخوش بود- اگر چند فرزند آرش بود.
- من از تخمهٔ نامور آرشم- چو جنگ آورم آتش سرکشم.
اسطوره آرش کمانگیر از داستانهایی است که در اوستا آمده و در شاهنامه از آرش درچند شعر با افتخار نام برده شده ولی مشروح داستان یا اسطوره آرش در شاهنامه بیان نشده است.
آرش در کتابهای دیگر
در کتابهای پهلوی و نیز در کتابهای تاریخ دوران اسلامی به آن اشاراتی شدهاست. ابوریحان بیرونی، در کتاب خود به نام «آثارالباقیه» به هنگام توصیف «جشن تیرگان»، داستان آرش را بازگو میکند و ریشه این جشن را از روز حماسه آفرینی آرش میداند. در اوستا آرش را اِرِخشه خواندهاند و معنایش را نیز کسانی معناهایی کردهاند: از آن دسته «تابان و درخشنده»، «دارنده ساعد نیرومند» و «خداوند تیر شتابان». در اوستا بهترین تیرانداز ارخش نامیده شدهاست که گمان بر این است که همان آرش باشد. بعضی معنی آرش را درخشان دانستهاند. و برخی معتقدند که منظور از آرش، حاکم پارتی گرگان بوده که به زور تیر و کمان دشمن را از مرز ایران دور کردهاست.
آرش در فرهنگ دهخدا
در کتابهای پهلوی و نیز در کتابهای تاریخ دوران اسلامی به آن اشاراتی شدهاست. ابوریحان بیرونی، در کتاب خود به نام «آثارالباقیه» به هنگام توصیف «جشن تیرگان»، داستان آرش را بازگو میکند و ریشه این جشن را از روز حماسه آفرینی آرش میداند. در اوستا آرش را اِرِخشه خواندهاند و معنایش را نیز کسانی معناهایی کردهاند: از آن دسته «تابان و درخشنده»، «دارنده ساعد نیرومند» و «خداوند تیر شتابان». در اوستا بهترین تیرانداز ارخش نامیده شدهاست که گمان بر این است که همان آرش باشد. بعضی معنی آرش را درخشان دانستهاند. و برخی معتقدند که منظور از آرش، حاکم پارتی گرگان بوده که به زور تیر و کمان دشمن را از مرز ایران دور کردهاست.
آرش در ادبیات معاصر
- شعر روانشاد سیاوش کسرایی با نام آرش کمانگیر که در کتاب فارسی پنجم دبستان قبل از انقلاب اسلامی هم منتشر شده بود، از حماسی ترین و تاثیرگذارترین شعرهای قرن های اخیر شمرده می شود.
- برف می بارید...، در کنار شعله آتش
- قصه می گوید برای بچه های خود عمو نوروز
- گفته بودم زندگی زیباست!
- زندگی آتشگهی دیرینه پا برجاست
- گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست
- ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست
- کودکانم!... داستان ما ز آرش بود
- او به جان! خدمتگزار باغ آتش بود
- روزگاری بود
- روزگار تلخ و تاری بود
- بخت ما چون روی بدخواهان ما تیره
- دشمنان بر جان ما چیره
- شهر سیلی خورده هذیان داشت
- بر زبان بس داستانهای پریشان داشت
- ترس بود و بالهای مرگ
- سنگر آزادگان خاموش
- خیمه گاه دشمنان پر جوش
- دشمنان بگذشته از سر حد و از بارو
- هیچ کس دستی به سوی کس نمی آورد
- هیچ کس در روی دیگر کس نمی خندید
- آسمان اشک ها پر بار...
- مرز را پرواز تیری می دهد سامان
- گر به نزدیکی فرود اید
- خانه هامان تنگ !
- آرزومان کور !
- ور بپرد دور
- تا کجا ؟ تا چند ؟....
- آه کو بازوی پولادین و کو سر پنجه ایمان ؟
- ... منمآ...رش...
- چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن
- منم آرش سپاهی مردی آزاده
- به تنها تیر ترکش آزمون تلختان را
- اینک آماده
- مجوییدم نسب...
- فرزند رنج و کار ...
- گریزان چون شهاب از شب
- دلم را در میان دست می گیرم
- و می افشارمش در چنگ
- دل خلقی است در مشتم
- امید مردمی خاموش هم پشتم
- کمان کهکشان در دست
- کمانداری کمانگیرم
- شهاب تیزرو تیرم
- درود ای واپسین صبح ای سحر بدرود...
- که با آرش ترا این آخرین دیدار خواهد بود
- به صبح راستین سوگند!
- به پنهان آفتاب مهربار پاک بین سوگند
- که آرش جان خود در تیر خواهد کرد...
- زمین می داند این را آسمان ها نیز
- نه ترسی در سرم نه در دلم باک است...
- درنگ آورد و یک دم شد به لب خاموش
- نظر افکند آرش سوی شهر آرام
- کودکان بر بام
- دختران بنشسته بر روزن
- مادران غمگین کنار در
- سرود بی کلامی با غمی جانکاه
- کدامین نغمه می ریزد
- کدام آهنگ ایا می تواند ساخت....
- ... آری آری جان خود در تیر کرد آرش
- کار صد ها صد هزاران تیغه شمشیر کرد آرش
- تیر آرش را سوارانی که می راندند بر جیحون
- به دیگر نیمروزی از پی آن روز
- نشسته بر تناور ساق گردویی فرو دیدند
- و آنجا را از آن پس
- مرز ایرانشهر و توران بازنامیدند....
- ...
- ...
- بهرام بیضایی بازنویسیای با نام و مضموم آرش دارد.
- توران شهریاری بانوی شاعر ایرانی
- نیز شعری به نام آرش و تیرگان دارد..
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|