نمایش پست تنها
  #3578  
قدیمی 01-13-2014
Saba_Baran90 آواتار ها
Saba_Baran90 Saba_Baran90 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jun 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 902
سپاسها: : 10,211

6,252 سپاس در 1,423 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط کارگر سایت نمایش پست ها
تفه تت تيولد (به زبان شيرين لكهاي عزيزمون)

تو
ممد احمد زاده
و خانم روژين مفتي زاده (عمران) از من بيشتر شدين زبان عمومي !
(دو نفر اخر دوره كوتاهي انگليس بودن گفتم حتما اوليشم جايي بوده ديگه)

خيلي نامردين !
البته من فكر كنم ميانترمي تمريني چيزي ندادم امتحان پايان ترمم هي چند درسشه نخواندم
ولي خو شما ها به حق از من بيشتر شدين ولي كوفتتان بشه زبان از او درسايي بود كسي حق نداشت از من بيشتر بشه

او درساي اخرشم قيري كلمه جديد براي من داشت سخت بود حفظ كردنشان توي اتوبوس دانشگاه از گاراژ به محل ازمون !.

او جمله تاريخي نيما.ج در مورد خانم نرگس.ل سر كلاس اي ميترا خانم بود درسته ؟


دانشگاگمان و محلش و شكلش عالي بود ولي واقعا اينقدر در اين 4 سال ترس و استرس و نگراني امتحان و افتادن و درس و پروژه و بدبختي داشتيم هيچ وقت نشد ازش استفاده كنيم و لذتشو ببريم
فك كن
طاق بستان
پارك كوهستان
او همه كوه قشنگ
دانشكده فني بهار و پاييزش
واقعا ايام پراسترس و بدي داشتيم خصوصا با يكي از اساتيد ....
جدي من نتونستم از يكي از بهترين دوران زندگي يعني دانشگاه اون لذت كافي رو ببرم
بچه ها و همكلاسي ها هم بي تاثير نبودن ..
بچه هاي رفيق و خوب و همدلي نبوديم ...
بخدا یه چیزی میگم ها! نذار اسم نیسانگمه بیارم! کارمند باغ ابریشم!
هرچی ازمان خواسته بودن انجام بدیم رسما نوشتی انجام ندادی بعد میگی نمرم از شما بیشتر نشد!
اون دو نفر که انگلیس بودن منم که خدایی به لهجه م به جز USA فقط مخوره کانادا بوده باشم!
اونم اگه ریزبین باشه معلومه هی تو خود تگزاس یاد گرفتم! اشتباه میگم بگو اشتباه میگی! (حرف بزنی ها! هرکه به انگلیسی مه اعتراض داره یه دور بشینه یه جایی براش به مدل کلاس شیوه ارائه بدم! )
با اینکه مطالب سانسور شده بود کلاس باحالی بود! یادش بخیر! او سالن امتحاناتم الآن شده کلاس 103! تو صبح تا شب دانشگاهی! چجو نمی دانی!
بعدشم خودت از دانشگاه لذت نبردی! والا مه که هی فقط صبح تا بعدازظهر هر روز اونجا از منظره لذت می بردم
همه ای ملتی که دارن برای ارشد می خوانن اولاش می گفتن ما سرمانم ببرن دانشگاه رازی نمیریم می هی گفتم والا مه از خدامه برم رازی
بغرآن در حد خانه خودمان اونجا احساس راحتی می کردم
تازه از کجا معلوم برم جایی دیگه ای همگه ی دارو درخت و گل و بلبل و کوه و بوفه بلاد کفری همه یه جا جم بشه!
بغرآن ای دانشگاه ما ابری میشد میشد یه بهشتی آدم دلش نمیامد بره خانه!
هر و وینه ش نبود و نیست!
مه که هر روز به امید رازی درس میخوانم
ایشالا همه از ای درس خواندن بهره خیر ببینن

تونم او ایمام رضا کچلد بکنه اینقدر به انگلیسی مه حسودید میاد!
__________________
I know that in the morning now
I see ascending light upon a hill
Although I am broken, my heart is untamed, still
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از Saba_Baran90 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید