سلام به همگی و سلام به صبا خیلی وقته ندیدمت .... هیچ کجا... آقا خیلی جالبه برای اینکه ما هم روز امتحان زبان عمومی با هوایی برفی و زیبا مواجه بودیم یادش به خیر آقایان کلاس به محض دیدن برف شروع کردن به گلوله درست کردن و پرتاب به طرف همدیگه، که ناگهان دنبال هم دویدن و یکیشان بنده خدا، همونطور که میدوید و میامد پایین از پله ها که بزنه به اونیکی، پاش سر خورد و با نشیمنگاه! محکم خورد رو پله ها! ما رو میگی، اصلا انقد دلم براش سوخت نمیدانم چه فریادی برآوردم به ناگه فکر کنم گفتم یاد خدا! یا شاید هم گفتم: خدای در هات! یا نمیدانم! خودشون که بعدها میگفتن من گفتم: یا علی! به هر حال هرچی که بود، خاطره ی جالبی بود.. فنی همیشه قشنگه، حیف امتحانا و درسا و .... نمیذارن ... (خلاصه حرف کارگر و صبا )