
11-12-2008
|
 |
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل  
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720
6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
علی بداغی شاعری معاصر و خوش ذوق (معرفی مجموعه اشعار و ابیات و کتب علی بداغی)
برگزيدهای از كتابِ "دریغا! چلچراغِ عشق افسرد!" / علی بداغی / نشر توسعه / 1370
گلي ميگفت بلبل را به صد ناز
چه حاصل زين همه پرواز و آواز
سحرگه مرغكان در خوابِ نازند
تو ميآيي به گِردِ من به پرواز
همه شب را به يادِ من سرآري
سپيده نازَده، آيي دگر باز
ندانم در پسِ اين پردهي شور
كدامين راز ميخواند به صد ساز
به حيرت ماندهام اي باوفا يار!
چهات با من چنين گردانده دمساز؟
تو را سوگند اي شوريدهي عشق
به من بنماي رمزِ مهرِ خود باز
بگفتا بلبل اي محبوبِ نازم!
غمين گردي اگر پرده كنم باز
بگفتش گل كه از حيرت غمينم
اگر شادم تو خواهي، پرده انداز
چو بشنيد اين سخن را بلبل از گل
به پرواز آمده با شوق و آواز
به گِردِ يار گشت و خواند تا شد
ز جسمِ مرغ، مرغِ جان، به پرواز
نهاد آخر سر پر شور و سودا
به پاي آن گلِ سر تا به پا ناز
به ناله گل در آمد ژاله افشان
كه اي كاشَت نميپرسيدمي راز
به پايم بر سر تو، سرفكنده
تو افتاده به پاي من، سرافراز
نسيمي آمد و در گوشِ گل گفت
نيايد جان به گريه سوي او باز
تو بايد اي گلِ رعنا و زيبا!
چنين انجام ميخواندي ز آغاز
گلش گفتا كه اي بادِ سحرگه
تو را سوگند بر اين عشق و اين راز
مرا زين اوج زيبايي و خوبي
فرودآور، كنارِ يارم انداز
كه او با عشق پر صدق و صفايش
به من بنمود راه زندگي باز
برايم زندگي مرگ است بي او
ز بااونيستگشتن، يابمش باز
ز سوزِ سينهي گل ميتراويد
سرشكِ ژالهها بر روي انباز
نسيمش نابهدلخواه ساقه بشكست
بيفكندش كنارِ يار و همراز
فروافتاد در آغوشِ يارش
وفاداري ببين و مهر و اعجاز
نسيم، اندوهگين و غرقِ حيرت
ز عشقي اين چنين درخوردِ اعزاز
درونِ باغ ميپيچيد و ميگفت
كه اين است عشق، پايانش سرآغاز
علي بداغي
يافتنِ نامِ تو در واژگانِ يك فرهنگ؟
چه ياوه پنداري!
سنگينيِ معناي تو را كدام واژه ميكشد بر دوش؟
كه تو كوهِ بلندِ معنايي!
و واژهها، گلها و گياهان كوچكي كه بر دامنهي تو ميرويند
تو قافِ بلندي كه زندگي تعبيرِ روشنِ خود را در قلّهي تو مييابد
كه آشيان سيمرغِ عشق و ايثار است
و پرندههايي باشند وَلو يكايك كلمات، با بالهاي نيرومند
خيالِ سيمرغشان هم حتّي، از كمرهي تو هرگز گذر نخواهد كرد.
تو كوهي! سركشيده به آسمان
امّا نه!
تو بر فرازِ آسمان ميتابي
تو تبلورِ نوري، عصمتِ آفتابي
و بهكارگيريِ واژهها در تعبيرِ نامِ تو
به انديشهي ساده و خندهآورِ يك طفل ميماند
كه فكر ميكند با رفتنِ به قلّهي يك كوه
خورشيد را ميتوان به چنگ آورد
تو خورشيدي! خورشيدي!
امّا نه!
كه خورشيد از تو نور ميگيرد
هنگامي كه هر غروب، مانده و خستهاش
به بسترِ قلبِ خويش ميخواني
و سحرگاهان سوار بر توسن آتش و نور، از مجراي ديدهها،
به آوردِ سرما و تيرگيش ميراني
از تفسير نام تو، واژهها بر خويش ميلرزند
هراسان و سرگشته
به سان مورچگاني كه آب در لانهشان رفته است
و تنها هر از گاه شاعري عاشق
قلبش از يك جرقهي نگاه تو شعلهور ميشود و مينشيند به خاكستر
و زان پس ققنوسِ شعري ماندگار
پر ميگشايد از آن به قلّهي هستي
من امّا تنها عشق ورزيدن به تو را خوب ميدانم
و تعبيرِ نامِ تو را نه در ميانِ انبوهِ واژهها
كه در كتابِ دلم، كه برگ برگِ آن بوي تو را دارد
- اگر نربايد امان ز چشمانِ من گريه -
ميخوانم
تعبيري كوتاه، امّا به درازاي رنجِ آدمي بر خاك:
چند قطره خون و
ديگر
هيچ.
علي بداغي
گُل، گياه، سبزه، درخت
حوضهاي بيآب
نيمكتهايي سخت از سيمان
مردِ پيرِ باغبان
چند تن خوابيده روي چمن
خواب ميبينند شايد كاري، منزلي، دلداري
چند تن سرگرمِ گفت و شنيد
از چه
اين را بيدي ميداند كه به زير افكنده است سر و ميدارد گوش
و در آن سوتر ديوانه زني آواره
باعث تفريحِ مردم شده است
مردمي خود شايد از درون بدتر از او سرگردان
و در آن گوشه سه مرد
سفرهاي سبز، چمن
و جدالي آرام
شايد امّا نه يك دوستي ديرينه
دست و نانِ خالي
سر كه برميگردانم
دو سه متر آنورتر
مردي تازه رسيده است ز راه
در كنارش ليواني چاي
كفشها زيرِ سر و
غرقِ چه فكري است
خدا ميداند
آنطرفتر دو جوان سخت مشغولِ كلنجار
نه با خود
و يا با دگران
با ستونهاي عمودي افقي
يك جدول
و نميدانم آيا حل آن
ميدهد مشكلشان را پاسخ
...
آري اين جا همه چيز مثلِ هر روز و هر جاي دگر
تكراري است
در دلم ميگويم
لااقل كاش نسيمي بوزيد
تا تحمّل شايد ميشد كرد
در كنارِ خنكاي نفسش
خفقانِ اين تكرارِ كسالتزا را
در درونِ گوشم ميپيچيد سوتِ تيزي
حتماً
چي است نامش؟ يادم رفت
چراغ
باز قرمز شده است
قلمم ميماند روي ورق
و كلاغي
قارقار
ميگشايد پر از روي درخت
علي بداغي
+ نوشته شده در دوشنبه چهاردهم آبان 1386ساعت 19:9 توسط بهداد بداغی
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|