یک سند تاریخی
پس از آنکه اختلافات میان مسیحیان پولسی و سایرین به درازا کشید، کنستانتین احساس کرد این اختلافات به سست شدن پایه های حکومت وی خواهد انجامید. در این زمان وی نامه ای به طرفین درگیر نوشت. اطلاع از متن این نامه می تواند به روشنی هدف امپراتور را برملا سازد.
« من فرض را بر آن گذاشته بودم كه اندیشههایی را كه همه ی مردم از خدایان دارند به یك شكل واحد بازگردانم، زیرا قویاً حس میكردم اگر بتوانم مردم را متقاعد سازم كه در این باره متحد شوند، اداره ی امور عامه به طور قابل ملاحظهای آسان خواهد شد... ظاهراً علت این مجادلات، پوچ به نظر میرسد و در خور چنین معارضات تند نیست، تو الكساندر! اگر میخواستی بدانی كشیشانت درباره ی یك مسأله ی حقوقی یا حتی درباره ی جرئی از مسألهای كه هیچ اهمیتی ندارد چگونه فكر میكنند و تو آریوس! اگر چنین افكاری داشتی میبایست سكوت میكردی... لزومی نداشت كه این مسایل را به میان مردم بكشانید، زیرا اینها مسایلی است كه فقط بیكاری محرك آنهاست... كارهایی است احمقانه در خور كودكان بیتجربه، نه شایسته ی كشیش ها». 20
پس از آنكه نزاع پایان نیافت امپراتور دستور تشكیل شورایی متشكل از اسقف های مسیحی را صادر كرد. امپراتور به این هم بسنده نکرد و خود ریاست این شورا را نیز برعهده گرفت! در این شورا که زیر نظر مستقیم امپراتور برگزار می شد نظریه ی آریوس محكوم شد.
عجیب آنكه همین جناب امپراتور، در طی فرمانی مقرر داشت كه همه ی كتابهای آریوس سوزانده شود و مجازات پنهان نگاه داشتن آنها اعدام باشد. 21
حال این سؤال پیش میآید كه یك مسأله ی بی اهمیت كه از بیكاری سرچشمه گرفته است چگونه امپراتور را وا داشت كه حكم اعدام را برای آن صادر كند؟! آری امپراتور فقط و فقط در فكر ایجاد حكومت مقتدر و یكپارچه بود و اصلاً این مسایل الهیاتی برای او ذرهای اهمیت نداشت. متأسفانه مسیحیت كه زخم های سه قرن ظلم و جفا را بر پیكره ی خود احساس میكرد براحتی در مقابل کنستانتین و حمایت هایش قامت خم كرد و تسلیم هوسرانی های او شد.
آری با دفاع همه جانبه ی کنستانتین، باورهای پولسی بر جامعه ی مسیحیت تحمیل شد و آخرین بازماندگان تفکرات حواریون به دست فراموشی سپرده شدند.
|