نمایش پست تنها
  #8  
قدیمی 06-23-2009
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


5) زبان

پنجاه سال پیش ، رنه باسه با اطمینان از زبان بربری (در د.اسلام ، چاپ اول ، ذیل «بربرها: زبان و ادبیات ») تصویری ترسیم کرد. پژوهش در زبان بربرها، در عین حال که پاره ای توهمات را از میان برده ، پرسشهای زیادی نیز مطرح کرده که به همة آنها پاسخ داده نشده ، ولی در مجموع ، حاصل تحقیقات مثبت بوده است : انبوهی از مواد جمع آوری ، طبقه بندی و تحلیل آنها آغاز شده و در مواردی نیز پیشرفتهای مهمی حاصل آمده است ؛ حتی اندره باسه ، برای فراهم آوردن تصویری جامع ، کوششهایی کرده ، ولی چون پژوهنده ای محتاط است ، نتوانسته است که فرضیه را به جای امری محقّق بپذیرد.

الف ) مسئلة تاریخی

1. تاریخ زبان . بربری زبانی تقریباً فاقد کتابت است و تاریخ آن حتی در دورة اخیر به سبب فقدان اسناد کتبی تا حدی ناشناخته مانده است ؛ تنها در قرن سیزدهم /نوزدهم متنهایی که اروپاییان به طور شفاهی از بربرها گرد آوردند، رو به افزایش گذاشت . اسناد بومی نیز نادر و محدود است . در مراکش جنوبی دستنوشته هایی ] بربری [ به خط عربی و دربارة تعالیم دینی پدید آمده (رجوع کنید به بخش 6) که فقط بخشی از آنها را در دست داریم و آنها هم با نسخه های اصلی تفاوت بسیار دارند. ضمناً زبان این آثار، به رغم فایدة مسلّمشان ، تا حدودی ساختگی به نظر می آید. نویسندگان عرب ، کلمات و عباراتی از زبان بربری نقل کرده اند که هنوز دقیقاً بررسی نشده است . مشهورترین و نیز کهنترین نمونه ، عباراتی از قرن ششم / دوازدهم است که لِوی ـ پرووانسال (پاریس 1928) منتشر کرده است (رجوع کنید به مارسی ، 1932، ص 61ـ77). چنین می نماید که این عبارات مؤید استحکام نسبی زبان بربری اند. تعدادی نامهای قومی و اسامی جغرافیایی به زبان بربری نیز در متون عربی ضبط شده که هنوز بررسی نشده است .

عموماً بقایای گویش گوانش را که تا قرن یازدهم / هفدهم در جزایر قناری به آن تکلّم می شد، زبانی بربری به شمار می آورند؛ ولی ولفل ، پس از بررسی بسیار مفصّل ، فقط بخشی از صورتهای آن را با زبان بربری مربوط می داند.

از دوران پیش از دورة موحدون ، اسنادی که بواقع بتوان آنها را بربری نامید یافت نمی شود. قرون اولیة پس از پیروزی عرب ، برای زبانشناس حتی «مبهم »تر است تا برای تاریخنویس . دوران باستان هم ما را با تعدادی مسائل بسیار مشکل روبرو می کند. اسناد و مدارکی هم که به ما رسیده همان اندازه مرموز و پیچیده اند که خود گویشهای افریقایی .

الف . بیش از یک هزار کتیبة لیبیایی چاپ شده (رجوع کنید به بخش 6) که الفبای آنها، دست کم در کتیبه های دو زبانی ، کاملاً مشخص است ، اما تفسیرهای پیشنهادی مبیّن اختلافهایی جدّی است ، و هیچیک قانع کننده نیست . به طور کلی ، هنوز رمز زبان لیبیایی گشوده نشده است .

ب . در شرق ، بویژه در طرابلس غرب ، دسته ای کتیبه به حروف لاتینی کشف شده است که معنی آنها معلوم نیست . یک یا دو کلمه به زبان لاتینی است و کلماتی را هم می توان به زبان کارتاژی نسبت داد، اما هویت بقیة کلمات هنوز مشخص نشده است .

ج . دسته ای از کلمات افریقایی ، که بیشتر آنها اسامی خاص اند، به صورت پراکنده در تمام کتیبه های کارتاژی و یونانی و بویژه لاتینی و نیز در نوشته های نویسندگان دوران باستان یافت می شوند بعضی از این کلمات کارتاژی است ، اما دربارة بیشتر آنها توضیحاتی مبهم ارائه شده است .

بدین سان ، از این مواد کهن کمتر چیزی فهمیده شده است ؛ زیرا پژوهشگرانی که در این زمینه کار می کنند، معدودند، و آن معدود نیز زمینة اصلی تحقیقشان بیشتر در رشته های علمی دیگری است . ضمناً وحدت این اسناد، که به زمانها و مکانهای متعدد تعلق دارند، خالی از مشکل نیست ؛ کتیبه های طرابلس غرب به یک دورة قدیم متعلق اند؛ کتیبه های لیبیایی به تونس و الجزایر و مراکش ، در چند قرن مختلف ، تعلق دارند؛ تنها یکی از آنها که تاریخ دارد به 139 پیش از میلاد متعلق است . بعضی دیگر ظاهراً از عهد فرمانروایی رومیان است . اکثریت کتیبه ها را نمی توان تاریخگذاری کرد. پراکندگی مواد متعلق به اسامی خاص حتی از آنها بیشتر است . این مواد که در متونی از دورة هرودوت تا آخرین دورة باستانی آمده به سرزمینهایی مربوط می شود که میان مصر و اقیانوس اطلس قرار دارند. شواهدی با این تنوّع مطمئناً چندین مرحله از تحوّل زبانی یا حتی چندین زبان را دربر می گیرند. تفسیر و تأویل این متون مستلزم آن است که در فهرست کردن و بررسی انتقادی آنها کارهای مقدماتی صورت پذیرفته باشد، ولی هنوز فهرست راهنمای اسامی عام نیز تهیه نشده است . بیشتر اوقات تصور می شود که به رغم وفور این مواد کهن ، گویشهای بربری جدید بتوانند برای گشودن همة درهای بسته کلیدی معجزه گر باشند. از واژه نامه ها نیز استفادة وسیعی می شود؛ اما استفاده از آنها فقط برای این است که به قیاسهای موضعی استشهاد شود یا روساختی از حدسیات بنا گردد، در صورتی که تنها، واژه نامة مدون بسامدی و تطبیقی می تواند در این مورد حجّت باشد. میان زبان لیبیایی و بربری نیز رابطه ای مستقیم فرض شده است و آنها را همچون دو مرحله از یک زبان به شمار می آورند. این فرض مبتنی بر تاریخ است که وجود جماعات بربر را در افریقا از روزگاران قدیم کشف می کند و نتیجه می گیرد که همزمان به زبان بربری نیز در افریقا تکلم می کرده اند. ولیکن آیا بربری یگانه زبان بوده است ؟ آیا زبان کتیبه های لیبیایی واقعاً بربری است ؟ نتیجه گیریهای مبتنی بر همزمانی بندرت مطمئن اند. شباهت میان دستخطهای لیبیایی و طوارقی (رجوع کنید به بخش 6) نشان نمی دهد که این زبانها به یکدیگر مربوط باشند. این اشکالات مقتضی بحث و انتقاد است . باسه توجه ما را به این واقعیت جلب کرده است که دلیل مأخوذ از تاریخ منفی است . پیکارد در این باره شک بیشتری دارد. این نمونة کم نظیر احتیاط و هوشیاری محصول متخصصان بربرشناس است . ولفل ، متخصص زبانشناسی تطبیقی و مردم نگار، زبانهای لیبیایی و بربری را با یکدیگر گروه بندی می کند، اما در ملحوظ داشتن این زبانها به عنوان یک زبان واحد تردید دارد. فوریه می پرسد که آیا نمی توان زبان لیبیایی را «نوعی زبان ما قبل بربری » به شمار آورد؟ اما او به خود اجازة پاسخ دادن به این پرسش را نمی دهد. چنین شک معقولی که نه متضمن چشم پوشی از پژوهش است و نه هرگونه پیوند میان زبان لیبیایی و بربری را رد می کند، بر شناخت توهمی ترجیح دارد. این شک صرفاً از ما می خواهد تا فراموش نکنیم که آنچه برای تاریخنویس یقین آور است برای زبانشناس فقط فرضیه ای برای ادامة تحقیق است .

2. زبانهای همریشه یا همسایه . مقایسة زبان بربری با زبانهای دیگر تاکنون فقط نتایجی نسبتاً محدود داشته است . بعضی رسالاتِ بیش از حد تفننی نیز ارزش یادکردن ندارد. نظریة پیوند میان زبان بربری و زبانهای باسکی و هائوسایی نیز همچنان ناقص است . نظر روسلر که زبان بربر را زبانی سامی و نزدیک به اکدی دانسته است باید با احتیاط تلقی شود. ظاهراً نظریة حامی ـ سامی بودن بربری ، که این زبان را در گروهی شامل زبان مصری باستان و زبانهای کوشیتی حبشه و زبانهای سامی قرار می دهد، ثمربخشترین نظریه است . به نظر مارسل کوهن ، نام حامی ـ سامی به هیچ وجه نشانة وجود یک شاخه زبان حامی در مقابل سامی نیست . وضعی که هر یک از اعضا در خانوادة زبان حامی ـ سامی دارند هنوز درست مشخص نیست . حتی در 1260/ 1844 نیومن بربری را زبانی «عبری ـ افریقایی » می پنداشت . بعضی مشابهتها در نقشهایی که صامتها و مصوّتها، هر یک به نوبة خود، در این زبانها ایفا می کنند، همچنین شباهتهایی که در ماهیّت و نقش تکواژی گوناگون این زبانها وجود دارد، لزوم تحقیق مداوم در این موضوع را تأیید می کند. وامگیری از زبانهای دیگر و تأثیرات متقابل زبانها نیز باید معلوم ، شباهتها مشخص ، و به واژگان بسط داده شود. مارسل کوهن (1947) تأکید می کند که حلقه های واسط میان زبان بربری و زبانهای مورد نظر،تاحدودی متکلّفانه است .

علاوه بر کوششهایی که برای تعیین پیوند میان زبانها صورت گرفته ، باید به زمینة کلی مطالعاتی اشاره کنیم که ممکن است نام مطالعات «مدیترانه ای » به آن داده شود؛ زیرا این مطالعات دربارة تمدنی است که پیش از ورود مردم هند و اروپایی به سواحل مدیترانه رشد و نما کرده بود. در اینجا واژگان بر تکواژشناسی (سازه های صرفی ) مقدم شمرده می شود؛ هدف از این مطالعات بیشتر تعیین یک اجتماع فرهنگی است تا برقراری قرابتی زبانی . غالباً به علم اسامی جغرافیایی افریقا و بربر باستانی ، که از آنها به مثابة شاهدی برای این دورة دیرینه یاد می شود، و نیز به زبانهای ایبری و باسکی و جز آن استناد می شود. پس به این دلیل است که این زبانها در آثار مختص به «زیر لایة مدیترانه ای » (باتیستی ، برتولدی و غیره )، و عناصر غیر هند و اروپایی در لاتین (نانچیونی )، و زبان ساردنیایی (تراچینی ، واگنر)، و مناطق کوهستانی الپ و پیرنه (هوبشمید) و به طور عام تر تمدن «اروپایی ـ افریقایی » (ولفل ) جای کمابیش مهمی یافته اند.

به رغم بسیاری از اشتباهات و زیاده رویهای اجتناب ناپذیر، تحقیق دربارة این موضوعات حساس را نمی توان بیش از این به فراموشی سپرد.

موضوع ضروریتر برای شناخت گویشهای افریقای شمالی ، تعیین دقیق زمینه های تأثیر زبانهای بربری و عربیِ مغربی بر یکدیگر است ؛ و این ، بحثی است بر حسب مورد دربارة زیر لایه یا هملایه . در این زمینه کمبود سند وجود ندارد، اما هنوز از مرحلة توجّه به آشکارترین خصوصیات فراتر نرفته ایم . لغتنامه های بربری صرفاً به بعضی وامگیریها از زبان عربی اشاره می کنند. بعضی از متخصصان زبان عربی (مانند برونو، کلین ، پلا، مارسه ) هم به موضوعات زبان بربری عنایت کرده اند.

ما نمی دانیم که زبان بربری چه دینی به زبانهای افریقای استوایی دارد؛ و این را شاید بتوان نقیصة بزرگی شمرد.

ب ) گویشها و زبان

(دربارة توزیع جغرافیایی گویشها رجوع کنید به بخش 2). چیزی که در چند دهة اخیر، و بویژه به اهتمام باسه ، بیش از همه به نتایج مثبت رسیده مطالعه و بررسی گویشهای کنونی است . با این حال ، در این باره هنوز هم باید از پاره ای توهّمات بر حذر بود، زیرا هیچیک از طبقه بندیهای پیشنهادی برای گویشها واقعاً رضایتبخش نیست . دراین بخش بندیها، باز هدف رسیدن به همان تقسیم سنّتی جمعیت به مصموده ، صنهاجه و زناته بوده است (رجوع کنید به بخش 1) و این خود توسل جستن به تاریخی تاریک و پرابهام است . ازینرو بهتر است که بررسی را از داده ها و واقعیتهای زبانشناختی آغاز کنیم : اما کدامین را معتبر بشماریم ؟ یکی از راههارا تمایز میان «گویشهای انسدادی » و «گویشهای سایشی » دانسته اند، در صورتی که میان گویشهای شِلّوح ، که خود گروهی مشخص پدید می آورند (رجوع کنید به ادامة مقاله )، در نحوة تولید بعضی از واجهااختلافاتی وجود دارد؛دراین صورت ،آیااین گروهها را نیز بایدبه چندین شاخه تقسیم کرد؟ آواشناسی (بُنواج شناسی ) همانطور که پیکار نیز یادآوری کرده ، تنهایکی از نماهای زبان زنده است . طبقه بندی بر پایة دستگاه واجی ، احتمالاً جالبتر، ولی به همان اندازه دلبخواهی و بی دلیل ، خواهد بود.

جغرافیای زبانی به ما می آموزد که هر پدیده ، حوزه ای خاص خود دارد. باسه این معنی را دربارة زبان بربری به کیفیتی قانع کننده ثابت کرده ولی از مفهوم گویش در این زمینه چشم پوشیده است : به اعتقاد او این زبان ، بی هیچ واسطه ، به چهار تا پنج هزار گویش محلّی تجزیه می شود. با این حال ، بدشواری می توان این نکته را نادیده گرفت که در بعضی از مناطقِ جغرافیایی ، که پیوند بس نزدیکی با یکدیگر دارند، نظیر سرزمین شلّوح ، بلادالقبائل و اورس و جز آنها، نوعی هماهنگی زبانی بر تقسیم زبان به گویشهای محلی پراکنده سایه افکنده بی آنکه آن را محو سازد؛ در درون هر منطقه تفهیم و تفهم مستقیم و بلاواسطه میان گویندگان صورت پذیر است و بربری زبانها خود نیز این پیوستگیهای گروهی را احساس می کنند (رجوع کنید به رو، 1954، ص 269). اما حتی در این موارد خاص و برجسته نیز زبان مشترکی وجود ندارد. باید گفت که شعرای دوره گرد منطقة اطلس میانة مغربی ، که رو از آنها یاد کرده است (رجوع کنید به بخش 6)، آثار خود را در نوعی گویش واسط پدید می آورند؛ بعلاوه ، حق این بود که دربارة زبان بربری شهرهای بزرگ نیز، که مهاجران در آنها فراهم می آیند، تحقیق می شد. اما تاکنون اوضاع سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی دست به دست هم داده مانع ایجاد وحدتی در این زمینه شده اند و آنان که نفعشان در این یگانگی بوده است ظاهراً نیازی بدان احساس نمی کنند؛ بدین معنی که در مواقع ضروری ، به یاری زبان دیگری میان خود ارتباط برقرار می سازند که آن هم بر حسب تداول ، زبان عربی است . لذا تعریف جامعی از گویشهای بربری همه جا با عوامل محلی برخورد می کند که حوزة کاربرد آن را مدام محدودتر می سازند. با این حال ، یگانگی زبان ، که به رغم گوناگونی آن همچنان بارز است ، این تعریف را توجیه می کند.

1) آواشناسی و واج شناسی . با اینکه آواهای تعدادی از گویشها تاکنون معلوم و محقق ، و در تک نگاریها کمابیش بدرستی تعریف شده اند، هنوز جدول کاملی از مناسبات دستگاهی آنها در دست نیست . از این گذشته ، هیچیک از این گویشها به تجزیه و تحلیل واجی در نیامده اند. با این حال ، از راه تطبیق ، خصوصیات عمدة دستگاهی واجی را، که ظاهراً پایه و اساس دستگاههای واجی گویشهای گوناگون محلی است ، می توان به دست داد. جدول پیشنهادی باسه ، با مختصر دستکاری ، چنین است :

لبی m f b

دندانی d t ¤ d (ض ) r l n

همخوانها صفیری s z ¤ z (ظ )

صامتها صفیری کامی § s (ش ) § z (ژ)

نرمکامی g k (گ )

ملازی g (غ )

نیم واکه ها y (یا)، w (و)

(سایواکها)

واکه ها u i

(مصوّتها)

] [ ـَ ی مسترقه

a ـَ

پیش از این یادآور شده ایم که در بسیاری از گویشها (ریف ، اطلس میانة مغربی ، بلادالقبائل و غیره ) گرایشی به تبدیل بستواجهای کوتاه به سایواجها دیده می شود. این پدیده ممکن است جای جای سبب پیدایش واجهای جدید و دگرگونی دستگاه واجی شود. این دستگاه تقریباً در همه جا، به سبب وامگیریهایی از زبان عربی به مقیاس وسیع ، دچار پیچیدگی و دگرگونی شده است و احتمالاً حضور واجهای حلقی «ح » و «ع » و چاکنایی «ه » در اغلب گویشها ناشی از همین معنی است .

این نکته شایان توجه است که زبان بربری دارای همخوانهای مفخّم است . علاوه بر ¤ d (ض ) و ¤ z (ظ )، همخوانهای دیگری مانند ] ¤ s [ (ص ) و ] ¤ r [ (ر مفخّم ) و ] ¤ l [ (ل مفخّم ) و حتی ] § ¤ s [ (ش مفخّم ) و ] § ¤ z [ (ژ مفخّم )، نیز در آن قایل شده اند. ولی به صرف این معنی ، نمی توان این آواها (بُنواجها) را واج نامید. تفخیم همواره صرفاً به واجِ مربوط تعلق ندارد (درباره ] ¤ t = ط [رجوع کنید به سطور پایین ).





y و w ، به اقتضای موضع ، گاهی مثل همخوانهای ] y [ ، ] w [ و گاهی مانند واکه های ] i [ و ] u [ تلفظ می شوند و ماهیّت آنها بر حسب الگوی هجایی فرق می کند. صرفنظر از وقوع آوا (بنواج ) های ] i [ و ] u [ در بافتهای هجایی ، تکواژشناسی نیز لزوم پذیرش i و u را به عنوان واکه های مستقل القا می کند که خالی از مشکلات نیست . هر یک از واکه های سه گانه ، a و i و u ، به مقتضای فراگویی همخوانهای مجاور، شامل سلسله درجاتی هستند که ارزش واجی ندارند، اما واکة ] [ (ـَـ ی مسترقه ) اصولاً عنصری صرفاً بنواجی است که وقوع آن تابع قوانینی است حاکم بر هجابندی و ساختار کلمات ، ولی این قوانین هنوز درست شناخته نشده اند. این واکه ، که در گویش مراکش مرکزی و جنوبی بسیار ناپایا و بی ثبات است ، احتمالاً در گویش بلادالقبائل قوام بیشتری دارد؛ به رغم برخی از اشارات فوکو، که باید بررسی و بخصوص تفسیر شود، مسلم نیست که ] [ در گویش طوارق منزلت واجی داشته باشد.

ارزش کمّی همخوانها نیز مهم است . هر همخوان یا نیم واکه ممکن است «کوتاه » یا «بلند» باشد که خود، ایجاد نوعی تقابل می کند و از آن در واژگان زبان ، و به مقیاس وسیعتری در ساخت واژه ، بهره برداری می شود.

2) صیغه ها و نقشهای آنها.

الف ) واژة بربری . واژه ها از یک ماده در صور تصریفی گوناگون ساخته می شوند. ماده از ترکیب ریشه و «صیغه » پدید آمده است . ریشه مفهومی هرچه محدودتر، صرفنظر از مقولات دستوری ، دارد و همواره همخوانی (بدون مصوّت ) و متشکّل از یک تا چهار همخوان و بیشتر دو یا سه همخوان است و با تعداد همخوانها و ترتیب آنها مشخص می شود. اصطلاح «صیغه » که از عربی دانها (کانتینو ) به عاریت گرفته شده بر ساخت ماده دلالت دارد و نشان دهندة جزئی از هویّت دستوری کلمه است ؛ مثلاً تا به درجه ای که در حالات مختلف فرق می کند، اسم یا فعل بودن ، شمار اسم ، صیغة فعل و جز آن را نشان می دهد. صیغه با بودن یا نبودن همخوانهای ریشه ، تعداد این همخوانها، بودن یا نبودن و محل و نوع واکه ها تعریف می شود. تصریفها مکمل توصیف دستوری کلمه اند و ظاهراً چه پیشوندی باشند چه پسوندی یا پیشوندی و پسوندی ، اساساً از همخوانها تشکیل شده اند. در بعضی موارد شناسه ندارند.

بربری دارای جنس مذکر و مؤنث و شمار مفرد و جمع است .

ب ) فعل . یا جامد (بسیط ) است یا مشتق . فعل بسیط اصولاً با مفعول یا بدون آن ساخته می شود و در ترجمه گاهی به وجه معلوم و گاهی به وجه مجهول در می آید. اشتقاق در افعال بیشتر با پیشوند صورت می گیرد. فعل مشتق سه صیغة اصلی دارد که گاهی با هم ترکیب می شوند و اغلب بر حسب ظاهرترین معنایی که از آنها بر می آید، سببی ، مجهول و متقابل خوانده می شوند. این عناوین خیلی با واقعیّات مطابقت ندارند وامروزه به جای آنها، بر حسب نحوة تلفظ پیشوند، اصطلاحات صیغة صفیری ، صیغة دندانی و صیغة خیشومی را به کار می برند؛ مثال : واژة طوارقی ber g e «باپازدن »؛ ber g se «به زدن واداشتن »؛ ber g te «زده شدن »؛ ber g ne «یکدیگر را زدن ». در واقع تمام افعال صیغه های ساده و مشتق ندارند. در طوارقی وجود نوعی اشتقاق به کمک پسوند t ـ مسلّم شده و در گویشهای دیگر نیز از خود آثاری به جا نهاده است .

ماده ها. هر یک از صیغه های جامد و مشتق فعل ، دارای سه ماده یا گروههایی از موادند: 1. مادة مضارع (نامعین )؛ 2. مادة مضارع مؤکد؛ 3. مادة ماضی مطلق . این ماده ها ممکن است با نوع واکه ها، یا کمیّت و کشش همخوانها یا افزوده شدن پیشاوند tt ـ (تنها در صیغة مضارع مؤکد) یا با ترکیب دو یا بندرت هر سه شیوه ای که بر شمردیم در تباین با یکدیگر قرار گیرند.

از بررسی دقیق همة ماده های فعلی ، ناگزیر به این نتیجه می رسیم که فعل انواع بسیار دارد.

شناسه های فعل . نخستین گروهِ هر چند ناقصِ شناسه های شخصی پیشوندی ، برای ساختن صیغه های امر و امر مؤکد، به ماده های مضارع و مضارع مؤکد می پیوندند. این شناسه در صیغة دوم شخص مفرد صفر است و دستوریان این صیغه را در امر غیرمؤکد به کار می برند تا فعل بودن آن را نشان دهند.

شناسه های غیرشخصی y- -n ( در جمع گاهی به صورت صفر nin- - ) در شرایط نحوی کاملاً مشخص (رجوع کنید به سطور پایین ) به هر یک از ماده های فعل که باشد افزوده می شوند تاصیغه ای بسازند که به آن «وجه وصفی » گفته می شود.

علاوه بر این موارد، دستة سومی از شناسه ها هستند که با پیشوند یا پسوند یا هر دو، همراه همة ماده های فعلی دیده می شوند که شخص و شمار فعل و در صیغه های سوم شخص مفرد و دوم شخص و سوم شخص جمع ، جنس (مؤنث و مذکر بودن ) فاعل را می رسانند. با این حال ، وجود نوعی صرف فعل بدون پیشوند، هم در لهجة قبائلی (با شناسه هایی که در سه شخص جمع یکسان است ) و هم در طوارقی (برای ماضی افعالی که به آنها «کیفی » گفته می شود یعنی بیشتر افعال دال بر صیرورت نه دال بر وضع و حالت )، محقق شده و از بقایای تقابل قدیمی میان شناسه های مضارع و شناسه های ماضی است .

کارکرد دستگاه فعل . تعیین معنای صیغه ها و ماده های فعل از طبقه بندی صوری آنها دشوارتر است . دربارة صیغه های جامد و مشتق اطلاعات مختصری داده شد؛ می ماند توصیف مختصر اینکه صیغة مورد نظر از میان ماده های گوناگون فعل چگونه انتخاب می شود. یک نکته مسلم است و آن اینکه مفهوم زمان در دستگاه فعلی دخالتی ندارد و زبان بربری مانند زبانهای سامی اولویت را به وجه فعل می دهد، ولی زمان مکانیسمهای خاص خود را دارد. در اینجا نباید فریب اصطلاحاتی را خورد که از حوزه های دیگر زبان شناختی به عاریت گرفته شده اند. همانگونه که پیش از این دربارة صرف اشاره کرده ایم ، میان نقشهای صیغه های مضارع و صیغه های ماضی تضاد اساسی وجود دارد.

فعل هر گاه در جملة صله واقع شود که نهاد و مرجع ضمیر در آن یکی باشد (جملة صله وصف نهاد باشد)، هر چه باشد، صورت «وجه وصفی » به خود می گیرد.

اقمار فعل . ازادات مضارع در بالا یاد کردیم . ادات دیگری ( ar ، da ، lla و جز آن ) نیز ممکن است همراه مضارع مؤکد یا ماضی بیایند؛ فهرست آنها و شرایط کاربردشان بر حسب گویشها بس متفاوت است و در بعضی از گویشها اصلاً وجود ندارند. ادات نفی اصلی ur ( ul ، ud ، u ) است که همیشه پیش از صیغة فعل می آید. در آخر این صیغة فعل و در گویشهای گوناگون (قبائل ، اورس و جز آن )، ممکن است ادات دیگری ( ara ( a ) § s و جز آن ) جای گیرد؛ ur با همة ماده های فعلی می آید، ولی ساختمان صیغه های سلبی در همه جا یکسان نیست .

اغلب اوقات ادات d برای دلالت بر «نزدیکی » و گاهی ادات ( n ) n برای دلالت بر «دوری » به آخر فعل می پیوندند و جهت آن را تعیین می کنند. و سرانجام ضمایر شخصی و متممهای فعل (مفعول صریح و مفعول باواسطه ؛ رجوع کنید به سطور پایین ) با فعل جوش می خورند. ضمایر شخصی و ادات نزدیکی یا دوری ، اگر با هم به کار روند، به ترتیب از پی هم می آیند.

ج )اسم . همة اسمها را نمی شود به لحاظ ساخت صرفی از یک نوع دانست ، بعضی از عربی (یا از زبانهای دیگر) به عاریت گرفته شده اند و به الگوی بربری درنیامده اند. حرف تعریف عربی را حفظ کرده اند.

اصولاً بیشتر اسمهای بربری یا بربری شده اگر مذکر باشند با - a ، - i یا- u و اگر مؤنث باشند با - ta ،- ti یا tu آغاز می شوند؛ این حروف آغازی را با عناصر اشاره ای در ارتباط دانسته اند که بعید هم نیست . گاه مصوّت این گروه ، در بعضی الگوها حذف می شود. -t به صورت پیشوند نشانة مؤنث است ؛ بسیاری از نامهادر مفرد مؤنث پسوند -t نیز دارند.

گروه سومِ نسبتاً بیقاعده و سماعی ، گروهی از اسمها هستند که با همخوانی کوتاه ، غیر از t- (پیشوند تأنیث ) یا حرف تعریف عربی ، آغاز می شوند. بعضی از این اسمها شاید از لحاظ تاریخی با همان مقولة پیشین یا با قشرهای دیگری از واژگان مربوط باشند. از سلسله «نامهای خویشاوندی » دیگری نیز باید یاد کرد که هم از لحاظ شکل و هم از نظر ساختمان در خور توجه اند.

د)صفت . معمولاً همان خصوصیات صرفی اسم را دارد.

هـ)ضمیر. در ضمایر شخصی ، از نظر صورت و کاربرد، چند دسته تشخیص داده اند: ضمایر «گسسته » که در بافت سخن کمابیش استقلال دارند و حتی می توانند پارة کاملی از گفتار باشند. از ضمایر پیوسته به فعل ، که مفعول صریح یا با واسطة آن اند، پیش از این یاد کردیم . بیشتر حرفهای اضافه با ضمایر شخصی خاصّی به کار می روند که پس از نامهای نسبت و خویشاوندی نیز می آیند زبان بربری فاقد صفات و ضمایر ملکی است . در هر شخص ، عناصر صرفی معینی میان چندین گروه ضمیری یا تمام آنها مشترک اند.

و)ادات اشاره . جزء اساسی ادوات اشاره ، واکه های u / a و i است که همچون ضمیر یا مخصّص (صفت ) عمل می کند. این جزء اساسی ، اگر در نقشِ ضمیر باشد، بویژه دومین عضو آن ساختی است که «تقدیم تأکیدی » خوانده می شود.

ز) جمله . زبان بربری همة ویژگیهای زبان محاوره را به اعلا درجه داراست ، و پیوسته از راه و روشهای بیانی و بخصوص از «تقدیم اجزای جمله » کمک می گیرد (باسه ) و هر یک از عناصر جمله را در صورت لزوم جدا می سازد و در آغاز جمله قرار می دهد و اگر لازم باشد، ضمیر شخصی راجع به آن را نیز تکرار می کند. «تقدیم تأکیدی » رواج فراوان دارد. جمله های پیرو، به نسبت ، چندان پرورده نشده اند و غلبه با حذف حروف ربط (نقش نمای پیرو و پایه ) است هر چند تعیین دقیق مرز میان این دو نوع ساخت همواره میسر نیست .

یگانه نشانة صوری فراکردهای پیرو ـ آن هم در صورت لزوم ـ تصریفهای وجه وصفی یا محل اقمار (متممهای ) فعل است (رجوع کنید به بند ب ). ضمایر ربطی اصلاً وجود ندارد؛ با این حال ، در بسیاری از گویشها گرایشی به تعیین مرجع با ادات اشاره دیده می شود و کاربرد آن در چنین حالتهایی کمابیش به صورت قاعدة دستوری در آمده است .

در زبان بربری هم جملة اسمی وجود دارد و هم جملة فعلی . میان دو بخش جملة اسمی ، غالباً ادات d جای دارد که چه بسا با ادات اشاره به نزدیک بی رابطه نباشد.

3) واژگان . واژگان شاید جنبه ای از زبان بربری باشد که بیشترین کنجکاوی را در پژوهشگران برانگیخته ، اما از دیگر جنبه ها کمتر معروض مطالعات دقیق قرار گرفته است . از واژگان این زبان برآورد آماری در دست نیست . لغتنامة فوکو برای لهجة اهگّر (شاخة اصلی طوارقی ) و لغتنامة کشیش داله برای گویش قبائلی ، که هر دو را می توان تقریباً مقرون به استقصای تام تلقی کرد، بترتیب حاوی 400 ، 1 و 500 ، 3 ریشة فعل اند. واژگان بربری دارای مجموعه ای از واژه های مشترک میان همة گویشهاست ، اما همچنانکه باسه تأکید کرده است ، صورت زندة هر واژه باید جداگانه مطالعه شود. نکتة جالب توجه دیگر اینکه تعداد واژه های قرضی و دخیل ، جز در طوارقی ، زیاد است . پیشتر از این دیدیم که واژه های مأخوذ از عربی در واج شناسی و حتی تکواژشناسی این زبان رخنه کرده و شکافی پدید آورده است . با این حال ، این زبان توان جذب و همگونسازی فوق العاده ای داشته است . بیشتر واژگان زبان بربری ، کلمات ذات است . هر جا که فعالیت حیاتی (مانند پرورش شتر در میان طوارق و آبیاری در منطقة اطلس کبیر و جز آن ) وجود داشته باشد، غنای واژگان و دقت و روشنی آنها نظرگیر است . زبان حیات معنوی و دینی فقیرتر است و از زبان عربی وام فراوان می گیرد. با اینهمه ، بعضی شواهد از وجود منابعی مکتوب خبر می دهند که باید از آنها به بهره برداری پرداخت .

منابع :

A. Basset, in Initiation a © la Tunisie , Paris 1950, 220-226; idem, "Les e ¨ tudes linguistiques berbe © res depuis le congrةs de Paris (1948-1954)", in Proceedings of the 23 rd Intern. Cogress of Orientalists , Cambridge 1954, 377-378; idem, "La langue berbe © re", in Handbook of African languages , Oxford 1952, 72; idem, La langue berbe © re, morphologie, le verbe, e ¨ tude de the © mes , Paris 1929, â â â , 268; idem, "Sur la voyelle initiale en berbةre", RAfr ., (1945), 82-88; A. Basset, A. Picard, Ele ¨ ments de grammaire berbe © re (Kabylie-Irjen) , Algiers 1948, 328; M. Cohen, Essai comparatif sur le vocabulaire et la phone ¨ tique du chamito-se ¨ mitique , Paris 1947, xi and 248; Comptes rendus du groupe linguistique d'e ¨ tudes chamito-se ¨ mitiques , Paris, from 1931; Father J ¤ -M. Dallet, Le verbe kabyle (Lexique partiel du parler des At-Mangellat) , 1, simple forms (only published), Fort-National 1953, xxv â â â , 491; EI 1 , s. v. "Berbers: language and literature" (by Rene ¨ Basset); J. G. Fe ¨ vrier, "La prononciation punique des noms propres latins en -us et en -ius", JA (1953), 465-471; idem, "Que savons-nous du libyque?", RAfr ., 1956, 263-273; Father de Foucauld, Dictionnaire touareg-fran µ ais ( Dialecte de l'Ahaggar ), Paris 1951-1952, x â â â + 2028; L. Galand, "La phone ¨ tique en dialectologie berbe © re", in Orbis , â â , 1953, 225-236; The Inscriptions of Roman Tripolitania , ed. by J. M. Reynolds and J. B. Ward Perkins, Rome and London 1952, v â â , 286; E. Laoust, in Initiation au Maroc , new ed. Paris 1945, 191-219; E. Le ¨ vi-Proven µ al, Documents inإdits d'histoire almohade , Paris 1928; G.Marcy, "Les phrases berbe © res des ، documents ine ¨ dits d'histoire almohade", Hesp. , (1932); The Mإmorial Andrإ Basset (1895-1956) , Paris 1957, 159; T. F. Mitchell, "Long consonants in phonology and phonetics", in Studies in linguistic analysis , Oxford 1957, 182-205; idem, "Particle-noun complexes in a Berber dialect (Zuara)", BSOAS (1953), 375-390; Orbis , 1956, 575-579, on the publications by A. Basset himself, (a bibliography); Ch. Pellat, Textes berbةres dans le parler des A i «t Seghrouchen de la Moulouya , Paris 1955; A. Picard, in Initiation ب l'Algإrie, Paris 1957, 197-214; idem, "Du pre ¨ te ¨ rit intensif en berbe © re", Me ¨ morial Andre ¨ Basset (1957); idem, ـtude de linguistique sur le parler berbe © re des Irjen (kabyle) , Algiers 1959; idem, Textes berbe © res dans le parler des Irjen (Kabylie-Algإrie) , Algiers 1958; O. Ro « ssler, "Der semitische Charakter der libyschen Sprache", ZA , n.s. 16, 121-150; A. Roux, in Hesp ., 1954; idem, La vie berbe © re par les textes , Paris 1955; W. Vycichl, "Der Umlaut im Berberischen des Djebel Nefusa in Tripolitanien", AIUON , n.s.,(1954), 145-152; J.D. Wo « lfel, Eurafrikanische Wortschichten als Kulturschichten , Salamanca 1955, 189 (Acta Salmanticensia) ; idem, "Le proble © me des rapports du guanche et du berbe © re", Hesp ., (1953).
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید