داستانهای کتیسیاس دروغین در باره تاریخ ایران
رفتن به ایران، دیدن ایران و مردم ایران، و آشنایی با فرهنگ و تمدنِ ایرانی، در آن روزگار برای نخبگانِ جهان از جمله نخبگانِ یونان افتخارآفرین بوده است. کسیکه ایران را میدیده با تمدن و فرهنگ عظیمی آشنا میشده و افتخار میکرده که جهان را دیده است. و هرکدام از بزرگان جهان که ایران و پایتختِ غربیِ ایران شوش را ندیده بود چنان بود که جهان را ندیده است. لذا بسیاری از یونانیانی که ایران را ندیده بودند ولی مدتی از یونان دور افتاده بودند نیز در بازگشت بهوطنشان ادعا میکردند که بهایران رفته و در فلانجا خدمت میکردهاند؛ و ضمن این ادعا داستانهائی که میگفتند دیدهها و شنیدههایشان است را برای دیگران بازمیگفتند و از اینراه کسب نام و نان میکردند.
ایرانشناسان غربی نمیخواهند که دروغین بودن این کتیسیاس و شیاد بودنِ او را بپذیرند، و درعینِ حالی که بر دروغپرداز بودنِ او اتفاق نظر دارند، او را همان کتیسیاس میدانند که در زمان سلطنت داریوش دوم و اوائلِ سلطنت اردشیر دوم برای مدت ۱۷ سال در شوش خدمت کرده بوده است. و نمیخواهند توجه داشته باشند که داستانهائی که او ادعا کرده بهچشم دیده است یک دوران هفتاد ساله را دربر میگیرد. او از آخرین روزهای سلطنت اردشیر دوم و اوایل سلطنت اردشیر سوم نیز سخن گفته است، و انگار که بیش از هفتاد سال در درون دربار ایران بوده و از همۀ رخدادهای نهانی دربار در این سالها اطلاع داشته است. تاریخنگارن غربی در زمان بهجای آنکه در ادعای کتیسیاس بودنِ این مرد شک کنند، میگویند که کتیسیاس اطلاعات بسیاری دربارۀ ایران داشته ولی نمیخواسته که حقایق را بنویسد بلکه بهخاطر ضدیتی که با هرودوت داشته این جعلیات را درست کرده و پراکنده تا هرودوت را از اعتبار بیندازد.
|