آیا فرزندان با تولد خود باید حس مسئولیت پذیری را هم با خود می آوردند یا والدین هستند که باید آنها را مسئولیت پذیر تربیت کنند؟؟؟
دیروز با خانمی صحبت می کردم که دائم از فرزندانش شکایت می کرد. و می گفت که در هیچ کاری به او کمک نمی کنند و در واقع هیچ مسئولیتی را بر گردن نمی گیرند و متأسفانه آنها در این زمان دچار آسیب های اجتماعی شدند و اعتیاد هم یکی از مشکلات آنها است.
آیا واقعا اشکال از این فرزندان 22 الی 30 ساله است؟
گروهی از والدین با محبت های بیش از حد خود ، به فرزندشان هیچ وظیفه ای را واگذار نمی کنند. و حتی می گویند در آینده به اندازه کافی مسئولیت و کار برگردنش خواهد بود و از اینکه فرزند خود را به اصطلاح در پر قو پرورش داده اند به خود می بالند. این نامش فقط ظلم در حق فرزند است. اگر شخص از کودکی با این مقوله آشنا نشود چطور در آینده خواهد توانست از پس کارها و وظایف خود برآید. وقتی خود را در آینده دور از والدین با یک سری وظایف مخصوص به خودش تنها می بیند چطور آنها را انجام خواهد داد. اینجاست که آسیب ها ی شدیدی به او وارد می شود.
گروهی دیگر از والدین برعکس عمل می کنند و از فرزندشان انتظار دارند از دستورات آنها بی چون و چرا طبعیت کنند. اینکه کودکان صرفاً از دستورات خوب پیروی می کنند، مسئول بودن نیست. مسئول بودن به این معنی است که کودک با توجه به تجربه خویش و آگاهی از انتظارات والدین و مربی موقعیت ها را بررسی و ارزیابی کند و به طور مستقل تصمیم بگیرد تا بر اساس آن به انتخابی شایسته دست بزند. والدین و معلمانی که دائم به کودکان دستور می دهند و از این که می بینند آنان دستوراتشان را اجرا می کنند، به خود می بالند، لزوماً نحوه مسئول بودن را به کودکان یاد نمی دهند.
پس اگر مسئولیت پذیری را به فرزندان خود آموزش دهیم در واقع سرمایه ای ارزشمند به آنها داده ایم که در آینده به این ارزش پی خواهیم برد. اگر به فرزند خود از کودکی مسئولیت بسپاریم او به تدریج یاد می گیرد که تفکر کند، از توانائیهایش استفاده کند، تجربه کسب کند و از حس اعتماد به نفس خوبی برخوردار شود تا در آینده در برابر انجام کارهای خودش ناتوان نشود.
یکی از مشکلاتی که کودکان در یادگیری مسئولیت دارند آن است که برخی اوقات که به پاداشی که سایرین قولش را به آنها داده اند نرسند به خوشنودی درونی دست نمی یابند. پس لازم به تذکر است که همه پاداش ها را بلافاصله نمی توان دریافت کرد. به تدریج آنها پی می برند که انجام مسئولیت و احساسات خوش ناشی از آن، به هم وابسته اند. در آن هنگام است که نیازهای آنان به پاداش های بیرونی کاهش می یابد.
شخصی که در تصمیم گیری و مسئولیت پذیری در امری قادر به انتخاب نیست، دیگران را ناگزیر می سازد که مسئولیت انتخاب کردن را به عهده بگیرند. اغلب اوقات انگیزه والدین این است که کودکان قادر نیستند آنچه را که می خواهیم به آنها بیاموزیم فرا گیرند. کودکان در این مواقع آنقدر رنج و ناراحتی شدید می کنند تا سرانجام خودمان مسئولیت انجام کارشان را بر عهده می گیریم. بله با این کار فرصت یادگیری را از آنها می گیریم. پس والدین باید تحمل داشته باشند، از کودکی که در بدو پذیرفتن مسئولیت است انتظار نداشته باشند که به بهترین نحو آن را انجام دهد، بلکه باید به او فرصت داده شود تا با کسب تجربه و به کار انداختن توانائی های خود به مرور زمان از پیشرفت و ترقی برخوردار شود. بی تابی والدین و به عهده گرفتن کارهای بچه ها، آنها را دچار عدم اعتماد به نفس در تصمیم گیری های بعدی می کند که در آینده که وارد اجتماع می شوند خطرات بزرگی در انتظار آنها خواهد بود.
نکته مهم دیگر خود والدین هستند که الگوی مسئولیت پذیری به حساب می آیند. اگر والدین غیر مسئول باشند نمی توانند مسئولیت پذیری را به فرزند خود آموزش دهند. والدینی که سایرین را مسبب مشکلات خود می دانند، متزلزل اند، فراموش کارند، بازیچه دیگران قرار می گیرند و از دیگران می خواهند تا جای ایشان تصمیم بگیرند، آنان برای فرزندان خود الگوی بی مسئولیتی به حساب می آیند زیرا کودک قبل از هر چیز با مشاهده طرز رفتار پدر و مادر مسئولیت پذیری را فرا می گیرد.
کودکی که مسئولیت پذیری را آموخته است:
ـ وظایف تعیین شده خویش را بدون نیاز به یادآوری انجام می دهد
ـ برای آنچه انجام می دهد علت های منطقی دارد
ـ از بین راههای مختلف، راهی را که نتیجه بهتری می دهد انتخاب می کنند
ـ آنچه را که قول انجام دادنش را می دهد، به پایان می رساند.
ـ بدون جر و بحث زیاد، به محدودیت هائی که والدین برایش قائل می شوند احترام می گذارد و آنها را رعایت می کند.
با آموزش حس مسئولیت پذیری به فرزندانمان از کودکی، آنان را برای حضور در اجتماع آماده کرده تا در آن زمان دچار ناتوانی، نا امیدی، عدم اعتماد به نفس و پریشانی نشوند که چه بسا اگر چنین حالاتی برایشان پیش آید ممکن است خود را فردی بی کفایت و بی ارزش ببیند که نمی تواند به اهدافش برسد و ممکن است برای آرام کردن خودش به سوی خیلی از ضد ارزشهای دیگر از جمله اعتیاد روی آورد.
|