موضوع: غمنامه
نمایش پست تنها
  #5  
قدیمی 08-04-2009
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ول کنید اسب مرا

راه توشه ی سفرم را و نمد زینم را

و مرا هرزه درا ،

که خیالی سرکش

به در خانه کشاندست مرا



رسم از خطه ی دوری ، نه دلی شاد در آن

سرزمینهایی دور

جای آشوبگران

کارشان کشتن و کشتار که از هر طرف و گوشه ی آن

می نشاندید بهارش گل با زخم جسدهای کسان



فکر می کردم در ره چه عبث

که ازین جای بیابان هلاک

می تواند گذرش باشد هر راهگذر

باشد او را دل فولاد اگر

و برد سهل نظر در بد و خوب که هست

و بگیرد

مشکلها آسان

و جهان را داند

جای کین و کشتار

و خراب و خذلان



ولی اکنون به همان جای بیابان هلاک

بازگشت من می باید ، با زیرکی من که به کار ،

خواب پر هول و تکانی که ره آورد من از این سفرم هست هنوز

چشم بیدارم و هر لحظه بر آن می دوزد ،

هستیم را همه در آتش بر پا

شده اش می سوزد



از برای من ویران سفر گشته مجالی دمی استادن نیست

منم از هر که در این ساعت غارت زده تر

همه چیز از کف من رفته به در

دل فولادم با من نیست

همه چیزم دل من بود و کنون می بینم

دل فولادم مانده در راه

دل فولادم را بی شکی انداخته است

دست آن قوم

بداندیش در آغوش بهاری که گلش گفتم از خون وز زخم



وین زمان فکرم این است که در خون برادرهایم

ـــ ناروا در خون پیچان

بی گنه غلتان در خون ـــ

دل فولادم را زنگ کند دیگرگون
__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید