مایک نیکولز : تبحر در نمایش روابط بحران زده
مایک نیکولز با اسم کامل میشل ایگور پشکووسکی در 6 نوامبر 1931 در برلین آلمان متولد شد. در 1938 او و خانوادهاش برای فرار از دست نازیها به امریکا مهاجرت کردند و او در آنجا به دانشگاه شیکاگو برای تحصیل بازیگری رفت و به رغم مرگ پدر و فقر مالی خانواده به تحصیل خود ادامه داد. پس از مدتی آموزش بازیگری در نیویورک و زیر نظر لی استراسبرگ، دوباره به شیکاگو برگشت و در آنجا به همراه چند بازیگر دیگر مثل آلن آرکین یک گروه بازیگری راه انداخت. از 1963 شروع به کارگردانی تئاتر کرد و با کارگردانی دو اثر کمدی نیل سایمون یعنی «پابرهنه در پارک» و «گروه نخاله» مورد تشویق قرار گرفت و برای خود شهرتی دست و پا کرد. در 1966 او با اقتباس از نمایشنامه «چه کسی از ویرجینیا ولف میترسد» که راجع به زندگی متلاطم یک زوج ناسازگار بود پا به عرصه سینما گذاشت. نقش زن و شوهر را در این فیلم الیزابت تیلور و ریچارد برتون به عهده داشتند و نیکولز توانست به مدد آموزههای تئاتری بازیهای زیبایی از این دو در فضایی بسته و محدود بگیرد و در نهایت فیلم فروش موفقی را نیز پشت سر گذاشت و به علاوه، کاندیدای سیزده اسکار از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی شد که در نهایت موفق به کسب پنج اسکار شد. در 1967 نیکولز با ساخت فیلم ماندگار «فارغ التحصیل» بار دیگر استعداد خود را به رخ کشید و این فیلم جزو اولین فیلمهایی بود که استعداد بازیگری داستین هافمن را به همگان نشان داد. اگر چه این فیلم اسکار بهترین فیلم را به «در گرمای شب» باخت اما اسکار بهترین کارگردانی را برای نیکولز به ارمغان آورد. پس این فیلم او به سراغ ساخت یک اثر جنگی رفت و «کچ 22» را در 1970 بر اساس فیلمنامهای که خودش و باک هنری برای این فیلم از یک اثر سوررئال اقتباس کردند با بازی آنتونی پرکینز و آلن آرکین ساخت که در گیشه ناموفق بود. در 1971 «معرفت جسم» را با بازی جک نیکلسون و آنه ماگریت ساخت که نگاهی به روابط عاشقانه یک نسل در چند دوره مختلف بود و سپس در 1973 فیلم «روز دلفین» را ساخت که همکاری دوبارهای بود با باک هنری فیلمنامه نویس با داستانی علمی تخیلی راجع به دولفینی که صحبت کردن میآموزد. نیکولز در1975 کمدی «بخت و اقبال» را ساخت که از حضور جک نیکلسن بهره میبرد و سپس تا هشت سال فیلم نساخت تا اینکه در 1983 «سیلک وود» را ساخت. فیلمی راجع به زندگی و مرگ و مصیبتهای اتمی که یک کاندیدایی اسکار دیگر برای مایک نیکولز به ارمغان آورد. سپس دوباره به سراغ تئاتر رفت و در 1984 برای اجرای نمایش «چیزهای واقعی» نوشته تام استوپارد برنده جایزه تونی شد. در 1986 کمدی رمانتیک «دلزدگی» را ساخت که نورا افرون فیلمنامهاش را نوشته بود (افرون بعدها خود به ساختن فیلمهای کمدی رمانتیک روی آورد) که همکاری مجددش با مریل استریپ (که برای سیلک وود کاندید اسکار شده بود) و جک نیکلسن نیز به شمار میرود. در 1988 کمدی رمانتیک دیگری با نام «دختر کارمند» را ساخت که هم ملانی گریفیث را با کاندیدایی اسکار به شهرت رساند و هم یک کاندیدایی دیگر نصیب نیکولز کرد. فیلم بعدی نیکولز «کارت پستالهایی از لبه پرتگاه» محصول 1990 بر مبنای رمانی از کاری فیشر (با الهام از زندگی خودش و مادرش) داستان دختری بازیگر و معتاد است که با مادر دائمالخمرش زندگی متلاطمی دارد، یک کاندیداتوری اسکار دیگر برای مریل استریپ. سال بعد او فیلم نه چندان موفق «مراقبت هِنری» را می سازد و در 1994 فیلم متفاوت «گرگ» را در ژانر وحشت با بازی جک نیکلسون میسازد که داستانی راجع به استحاله یک انسان در اثر گاز گرفتن دستش توسط یک گرگ و نمایش تضاد خیر و شر در مواجهه با عشق است. فیلم بعدی نیکولز «قفس پرنده» نام دارد که برمبنای نمایشنامهای به همین نام با بازی رابین ویلیامز در سال 1996 ساخته میشود که بیشتر تحت تاثیر نسخه فیلم شده قبلی این نمایشنامه («قفس دیوانهها» ساخته ادوارد مولینارو محصول 1978) است. نیکولز پس از اجرای یک نمایش در 1997 فیلمسازی را با ساخت «رنگهای اصلی» در 1998 ادامه داد. این فیلم طعنهای به روابط نامشروع بیل کلینتون بود و با هوشمندی در دورهای ساخته شد که حساسیتها به این موضوع زیاد شده بود. حتی به شکلی که نمیتوان عمدی بودن آن را انکار کرد گریم جان تراولتا (به نقش کاندیدای حزب دموکرات امریکا که سابقهای در داشتن روابط نامشروع دارد) بسیار شبیه به بیل کلینتون از آب درآمده بود. در سال 2000 نیکولز کمدی دیگری با نام «اهل کدام سیاره هستی؟» را میسازد که راجع به هجوم مریخیها به زمین و تلاش آنها در تسخیر کردن زمین است که فیلم ناموفقی از آب در میآید. او در سال 2004 دوباره به دستمایههای اولیهاش که موفقیتهای زیادی برایش به ارمغان آورده بودند برمیگردد و «نزدیکتر» را میسازد که اثری بسیار زیبا در نمایش خیانت و وفاداری و بحران روابط بین زن و مرد در عصر حاضر است. نیکولز با هوشمندی بدون نمایش صحنههای رابطه، تمامی بار احساسی فیلم را بر دوش دیالوگها میگذارد و با انتخاب خوب تیم بازیگری فیلم (خصوصا کلایو اوون و جولیا رابرتز) یکی از بهترین آثار کارنامه سینماییاش را ارائه میدهد. آخرین فیلم مایک نیکولز «جنگ چارلی ویلسون» نام دارد که همین امسال ساخته شده و در آن تام هنکس و جولیا رابرتز بازی دارند. داستان این فیلم راجع به زندگی چارلی ویلسون، یکی از نمایندگان زن باره و دائمالخمر کنگره امریکاست که کنگره را قانع کرد تا گروههای مخالف افغانی را مسلح کنند و آموزش بدهند تا برای مقابله با شوروی سابق از آنها استفاده شود، مبارزانی که بعدا به گروههای مخالف امریکا و از جمله طالبان تبدیل شدند. در کارنامه نیکولز همچنین چند اثر تلویزیونی نیز به چشم میخورد.
مایک نیکولز ثابت کرده که هر گاه به سراغ کندوکاو بین روابط زن و مرد و خصوصا نمایش بحرانهای آنها رفته کاملا موفق بوده و بهترین فیلمهایش هم در این دسته جای میگیرند (چه کسی از ویرجینیا ولف میترسد، فارغالتحصیل، نزدیکتر) حال باید دید در ادامه باز هم به سراغ ساخت اینگونه فیلمها خواهد رفت یا به مانند «رنگهای اصلی» و «جنگ چارلی ویلسون»، فیلمهایی با موضوعات مد روز خواهد ساخت.
__________________
ما خانه به دوشیم ما خانه به دوشیم تیم اس اس به دو عالم نفروشیم سال 89 تو دربی 69 شیث رضایی دنبال فرهاد بدو آی بدو آی بدو آی بدو آی بدو
|