نمایش پست تنها
  #8  
قدیمی 09-06-2009
NeGin آواتار ها
NeGin NeGin آنلاین نیست.
کاربر ویژه در امور سایت
 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: خراسان
نوشته ها: 306
سپاسها: : 4

15 سپاس در 11 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

اشک رازي‌ست
لب‌خند رازي‌ست
عشق رازي‌ست



اشک آن شب لبخند عشق‌ام بود.



قصه نيستم که بگوئي
نغمه نيستم که بخواني
صدا نيستم که بشنوي
يا چيزي چنان که ببيني
يا چيزي چنان که بداني...



من درد مشترک‌ام
مرا فرياد کن.

درخت با جنگل سخن مي‌گويد
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن مي‌گويم



نام‌ات را به من بگو
دست‌ات را به من بده
حرف‌ات را به من بگو
قلب‌ات را به من بده
من ريشه‌هاي تو را دريافته‌ام
با لبان‌ات براي همه لب‌ها سخن گفته‌ام
و دست‌هاي‌ات با دستانِ من آشناست.



در خلوت روشن با تو گريسته‌ام
براي خاطر زنده‌گان،
و در گورستان تاريک با تو خوانده‌ام
زيباترين سرودها را
زيرا که مرده‌گانِ اين سال
عاشق‌ترين زنده‌گان بوده‌اند.






دست‌ات را به من بده
دست‌هايِ تو با من آشناست
اي ديريافته با تو سخن مي‌گويم
به‌سان ابر که با توفان
به‌سان علف که با صحرا
به‌سان باران که با دريا
به‌سان پرنده که با بهار
به‌سان درخت که با جنگل سخن مي‌گويد



زيرا که من
ريشه‌هاي تو را دريافته‌ام
زيرا که صداي من
با صداي تو آشناست.
__________________
...
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید