هايدگر ميگويد ما با شكيبايي پرسش را ميشنويم تا گشايشي حاصل شود، گشايشي كه با تفكر دربارة خود پرسش به دست ميآيد. وظيفه ما پرسشگري است، و تفكر، پيش از هر چيز، در گرو پذيرش اين وظيفه است. هايدگر در گفتوگو با استاد ژاپني و دوست قديمياش، تزوكا، اعلام كرد كه نسبت به ايام جوانياش فقط اين نكته را بهتر آموخته كه چگونه ميتوان پرسيد.
از اينرو، هايدگر به شيوهاي خاص با پرسش از تفكر مواجه ميشود. بنابراين، ترجيح ميدهد كه چنين بپرسد: ?Was heisst denken (يعني «چه چيزي تفكر خوانده ميشود؟)» با اين توضيح، هايدگر چه چيزي را تفكر ميخواند؟ قبل از هر كار «لازم است بگوييم كه او چه چيزي را تفكر نميخواند» مردم، از جمله فلاسفه و دانشمندان، غالباً تفكر را نه يك چيز، بلكه يك فراشد و يك كنش ميدانند. از نظر آنها جايي كه تفكر هست، افكار (انديشهها) هستند.
آنها افكار را به معناي «باورها، ايدهها، تصاويرِ (ذهني) پيشنهادهها (نظرات)، تصورات» ميفهمند. تفكر كنشِ است؛ كنش باور آوردن، ايده داشتن، تصوير كردن، پيشنهاده (:نظر) داشتن، و تصور كردن. كنشهايي كه نوع بشر را از همة موجودات ديگر متمايز ميكند، و مشخصة (فصل) او به عنوان حيوان عاقل محسوب ميشوند؛ زيرا، به اين معنا، تنها انسان است كه ميتواند تفكر كند. اين توانايي با ساير كنشهاي ديگر آدمي نظير ادراك كردن، خواستن، كار كردن مرتبط است.
اما، هايدگر تفكر را كنش، به معنايي كه ذكر شد، نميداند، و در آن جا كه تفكر را كنش قلمداد ميكند، فهم (تأويل) او از تفكر به مثابة كنش با برداشت رايج متفاوت است. از نظر هايدگر، «ما هنوز به گونهاي مصمم به حقيقت كنش نميانديشيم. ما كنش را نميشناسيم مگر به عنوان توليد اثري (معمولي) كه واقعيتش برحسب سود آن ارزيابي ميشود».
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|