«تفكر چيست؟» پيش از هر چيز روشن است كه تفكر يك «چيز» نيست، به آن معنايي كه مثلاً ميز، درخت، گربه يك چيز هستند. اين را تقريباً همه ميدانند.بنابراين پاسخ اين پرسش از پيش و به طور منفي داده ميشود: تفكر يك چيز نيست؛ كوزه، گل، پروانه، و چيزي از اين دست نيست. به جاي اين شيوه طرح پرسش، كه به قول هايدگر يوناني است، و تلاش براي پاسخ گفتن به آن، هايدگر سعي ميكند كه به جوانب خود پرسش بينديشد. او نتيجه ميگيرد كه درباره تفكر اين گونه نپرسد؛ زيرا ما را در معرض اين خطر قرار ميدهد كه «تفكر» را يك «چيز» بگيريم. ما بايد ياد بگيريم كه چگونه درست بپرسيم و چگونه با يك پرسش مواجه شويم. اين كار مستلزم شنيدن و گوش سپردن به خود پرسش است.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|