.:: « فخرالدین عراقی » رباعیات ::.
« فخرالدین عراقی » رباعیات
گر مونس و همدمی دمی یافتمی
زو چاره و مرهمی همی یافتمی
از آتش دل سوختمی سر تا پای
از دیده اگر نمی نمییافتمی
๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ
گر من به صلاح خویش کوشان بدمی
سالار همه کبودپوشان بدمی
اکنون که اسیر و رند و میخوار شدم
ای کاش! غلام میفروشان بدمی
๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ
حال من خستهی گدا میدانی
وین درد دل مرا دوا میدانی
با تو چه کنم قصهی درد دل ریش؟
ناگفته چو جمله حال ما میدانی
๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ
در عشق ببر از همه، گر بتوانی
جانا طلب کسی مکن، تا دانی
تا با دگرانت سر و کاری باشد
با ما سر و کارت نبود، نادانی
๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ
گفتم که: اگر چه آفت جان منی
جان پیش کشم تو را، که جانان منی
گفتا که: اگر بندهی فرمان منی
آن دگران مباش، چون زآن منی
|