.:: « وحشی بافقی » رباعیات ::.
« وحشی بافقی » رباعیات
امشب همه شب ز هجر نالان بودم
با بخت سیه دست و گریبان بودم
قربان شومت دی به که همره بودی
کامشب همه شب به خویش گریان بودم
๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ
از آبلهای تازه گل باغ ارم
حاشا که شود طراوت روی تو کم
نی جوهر حسن لاله است از ژاله
نی زیور خوبی گل است از شبنم
๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ
ای آنکه به یکرنگی تو متصفم
در بندگیت مقرم و معترفم
با «فاف» و «ر» و « الف ،ب » و «ه » ز کرم
بفرست بدست «غین » و « لام» و « الفم»
๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ
تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم
آهسته ز فرقت تو فریاد کنم
وقت است که دست از دهن بردارم
از دست غمت هزار بیداد کنم
๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ
رخسار تو ای تازه گل گلشن جان
کز آبله شبنمی نشسته ست بر آن
لاله ست ولی آمده با ژاله قرین
ماهیست ولی کرده به سیاره قران
|