درنگی بر واژه «سرو» در تصویر آفرینی حافظ
در بیشتر ابیاتی که واژه سرو به کار رفته است، نوعی مقایسه بین قامت معشوق و قد سرو به چشم میآید و جالب این جاست که همواره او طرفدار بلندی قامت معشوق است...
صورتگریهای حافظ عمدتا بر بنیاد تقلید از قدماست. بدین معنی که شاعر به جای این که عناصر تصویری خویش را به طور مستقیم و بدون واسطه از طبیعت گرفته باشد، با استفاده از فرهنگ مکتوب روزگار خویش که بخش قابل توجهی از آن را دیوانهای دیگر شعرا تشکیل میداده، به دست آورده است. در نهایت آفرینش گری شاعر در حوزه تلفیق این عناصر با یکدیگر و ساخت و پرداخت تصاویری جدید تجلی میکند.
بدین ترتیب شاعر به جای این که مثلا مانندمنوچهری به دامان طبیعت پناه ببرد و با مشاهده مظاهر طبیعت چون گل و بلبل و سبزه و درخت و... و پیوند این عناصر با یکدیگر و دیگر اشیاء تصویری تازه و نوین ارائه کند، به شعر دیگر شاعران رجوع کرده و با استفاده از خلاقیتهایی که آنها بروز دادهاند، گامی آن سوتر به آفرینش گری پرداخته است.
شاید این ویژگی دور از انتظار هم نباشد. صرف نظر از بسیاری دلایل، پیشگامان شعر پارسی در روزگار خود دیوانهای رنگارنگ شاعران متقدم را، سرشار از آفرینش و ابداع در حوزه تصویرگری، در اختیار نداشتند و زمینه استفاده از این منابع برایشان فراهم نبود.
چه بسا اگر آنان نیز به چنین سرچشمه ای دسترسی داشتند، از آن استفاده میکردند و تصاویرشان بدین گونه بکرو تازه نبود. البته آنها با شعر و شاعران عرب ارتباطی مستحکم داشتند و حتی گاه بدان مباهات هم میکردند اما باتوجه به تفاوتهای آشکار بین شعر عربی و فارسی، مخصوصا تفاوتهایی که میان زیستگاه خشک و سوزان شاعران عرب با زیستگاه شاداب و سرسبز خراسان بزرگ آن روزگار شاعران فارسی وجود داشت، دست کم در این حوزه به دام تقلید از این شاعران گرفتار نیامدند. نکته دیگر این که تصویرگری در روزگاری که پیشگامان شعر فارسی زندگی میکردند، دوره تولد و نوزادی خویش را سپری میکرد و در روزگار حافظ دوره نوجوانی و جوانی را. به این معنی که شاعرانی مثل رودکی، فرخی و منوچهری با بهرهگیری مستقیم از طبیعت تصاویری را خلق و آنها را بلوغ نیافته رها کردند. این تصاویر در شعر شاعرانی که پس از آنها آمدند، از جمله حافظ، رشد و نمو یافتند.
این نکته را در شعر شاعرانی که با حافظ معاصر بودند نیز به وضوح میتوان دید. عمده این شاعران نیز چون حافظ- البته در مرتبه ای فروتر- به تصاویر تقلیدی و تلفیقی روی آورده بودند. بدین ترتیب در این حوزه هر یک از شاعران به اقتضای روزگار وظیفه خود را انجام داده اند. از طرفی انبوهی تصاویر بکر و دست اول در شعر شاعران متقدم که چه بسا بسیاری از آنها امروزه در دسترس ما نیست اما در روزگار حافظ موجود بوده است، عرصه را بر آفرینش گری تنگ و تنگ تر میکرده است. این محدودیت که از منظری دیگر شاعری چون فردوسیرا که قرنها قبل از حافظ میزیسته به اعتراف وامیدارد:
سخن آنچه باید همه گفته اند
بر باغ دانش همه رفته اند