نمایش پست تنها
  #4  
قدیمی 11-04-2009
فرگل آواتار ها
فرگل فرگل آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 1,524
سپاسها: : 2,541

1,575 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

به نفس ...
به تو نزدیکم و دور
از همه کس ...

غریبه ای بودم که دلم آشنای عشق شده بود
ولی نمی دانستم که در کوچه های بغض گرفته ی این شهر،
غم همچون چتری سایه گسترانیده است

هر شب بی بهانه گریه میکنم ، بی بهانه ،
نه از درد غربت،نه برای این دل غریب بلکه برای ...

در کوچه ی دلتنگی ام اشک پنهانی میریزم
چرا که دردهایم را در تاریکی با سپیده ای می گفتم
اهنگ شب را با صدای گریه هایم می نوازم

اری
غریبه ای بودم در این دیار
غریبه ای که هیچ نگفت اما چشمانش فریاد می زد

کاشکی بداند که چقدر دوستش دارم
کاشکی بداند

رهگذری غریبه را میبیند میگوید :
غمگین مباش درست میشود
غریبه ارام لبخند میزند اما اما اگر نشد چه ...
و باز بی اختیار اشک میریزد

گویی تقدیرش اینگونه بوده
ولی مگر می شود که تقدیر اینقدر بی رحم باشد ....شاید باشد


غریبه ارام در گوشه ای نشسته، زانوانش را در آغوش گرفته است و به دوردست ها می نگرد
به ان سوی مرزهای خیال ...
و به امید روزی زنده است که بتواند راز دل را به او بگوید

نزدیک سحر است غریبه ارام با یاد او بخواب می رود
کاشکی صدای خنده ی رهگذران بیدارش نکند او شب سخت دیگری را در پیش دارد ...

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید