به چه میخندی تو؟به مفهوم غم انگیز جدایی؟به چه چیز؟به شکست دل من یا به پیروزی خویش؟به چه میخندی تو؟به نگاهم که چه مستانه تورا باور کرد؟یا به افسون گری چشمانت که مرا سوخت و خاکسترکرد؟به چه میخندی تو؟به دل ساده من میخندی که دگر تا به ابد نیز بهفکر خود نیست؟خنده دار است بخند
چشمان خسته ات ، آرام و بي صداست گويي ز راز تو، آگه فقط خداست ناگفته هاي تو، در سينه ات نهان اما سکوت تو، گوياي صد بيان آن گونه هاي تو ، دشت شقايق است شرح سکوت تو، نشر حقايق است تنهايي و غريب ، در بزم بي کسان رنجيده سينه ات ، از ظلم ناکسان گر چه تبسمي ، بر لب نشانده اي در پشت خنده ات ، دل خسته مانده اي