درد تنهایم را به که گویم؟
به که گویم در این جامعه ی خالی از عشق!
همه در تاب و خروشند
همه چون سرو به بالا می نگرند.
و به فغان از غم هستی
که تواند مرا یاد کند؟
و صدای نفسم را ببرد تا که رسد بر دل یاران.
من که خواهم ولی افسوس که نتوانم
از اینجا روم.
چون که بر دست و به پایم
بتنیدند گلی از گل ریحان.
من به سان گلی از باغ گلی از یاس بدم
که ندانم چگونه به شکوفایی خود شاد شوم
که تواند که مرا شاد کند؟
و دل غم زده ام را
به سرود غم هستی بسراید؟
__________________
هـمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است !
نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ!
چه سنگبارانی...
گیرم گریختی همه عمر،کجا پناه بری ؟!
" خانه خدا سنگ است "