دستم به دامانت مرو آتش نزن بر جان من
جانم به قربانت بیا امشب بمان مهمان من
سر در گریبانم مرو مشتاق و حیرانم مرو
یارا پزیشانم مرو برهم مزن سامان من
یک روز میایی که من دل کنده ام از جان و تن
می جوییم از پیراهن کو یوسف کنعان من ؟
ای نازنین ای بی وفا دیر آمدی حالا چرا ؟
دیگر نمیایی مرو جانا رها کن جان من
دیروز و امروزم ببین حال شب و روزم ببین
چون شعله میسوزم ببین
کو ابر من باران من ؟