
12-02-2009
|
 |
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
زندگينامه: فاطمه معتمد آریا
زندگينامه: فاطمه معتمد آریا
چهرهها- همشهري آنلاين:
فاطمه معتمدآریا در سال ۱۳۴۰ در تهران به دنيا آمد.
وي فارغالتحصیل بازیگری از دانشسرای هنر تهران است و در سال 1352 با شرکت در کلاسهای موسیقی، نقاشی، فیلمسازی، تئاتر و تئاتر عروسکی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، به اجرای نمایشهای عروسکی و تئاترهای کودکان در سراسر کشور پرداخت.
همکاری با گروه تئاتر دانشجویان دانشکده هنرهای زیبا و صدا و سیما در زمینه کارهای کودکان و تئاتر زنده و عروسکی از سوابق هنری اوست. شروع فعالیت وي در تلویزیون با عروسک گردانی مجموعه مدرسه موشها در سال ۱۳۶۰ بود و از سال ۶۴ بازیگری در سینما را با فیلم جدال آغاز کرد.
از نقش آفرینیهای معتمدآریا باید به بازیهایش در کنار ایرج طهماسب و حمید جبلی اشاره کرد. این 3 نفر با همکاری در چندین فیلم از جمله کلاه قرمزی و پسرخاله، کلاه قرمزی و سروناز، دختر شیرینی فروش و یکی بود و یکی نبود از موفقترین گروههای هنری در سینمای ایران هستند.
محورهايي از كارنامه هنري فاطمه معتمدآریا:
برنده لوح زرين بهترين بازيگر نقش دوم زن در هفتمين جشنواره فيلم فجر، برهوت، 1367
برنده سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش دوم زن در دهمين جشنواره فيلم فجر، مسافران، 1370
برنده سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش اول زن در يازدهمين جشنواره فيلم فجر، يكبار براي هميشه، 1371
برنده سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش اول زن در دوازدهمين جشنواره فيلم فجر، همسر، 1372
برخي از آثار هنري فاطمه معتمدآریا:
جدال، 1365
تحفهها، 1366
گمشدگان، 1366
جهيزيه براي رباب، 1366
برهوت، 1367
ريحانه، 1368
مسافران، 1370
ناصرالدين شاه آكتور سينما، 1370
هنرپيشه، 1371
يكبار براي هميشه، 1371
همسر، 1372
كلاه قرمزي و پسرخاله، 1373
روسري آبي، 1373
مرد آفتابي، 1374
مهر مادري، 1376
مرد عوضي، 1377
شوخي، 1378
يكي بود يكي نبود، 1378
عينك دودي، 1379
عزيزم من كوك نيستم، 1380
دختر شيريني فروش، 1380
كلاه قرمزي و سروناز، 1381
ننه گيلانه، 1382
كارگران مشغول كارند، 1384
تقاطع، 1384
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|