ترسي كه احساس نميكنيم
آل؛ ترسناك ترين فيلم سينمايي ايران!
الان يكي دو سالي است كه ژانر وحشت و سينماي دلهره مورد توجه فيلمسازان ايراني قرار گرفته و اگر منصفانه قضاوت كنيم و در قضاوتمان موانع شكلگيري ژانر وحشت در سينماي ايران را لحاظ كنيم، شاهد حركت رو به جلويي در اين گونه سينمايي بودهايم.
«آل» اما در كنار پرداختن به ترس و دلهره به دلايل ديگري هم قابل توجه است كه در اين يادداشت به آن خواهيم پرداخت. نام آل پيش از هر چيز تداعيكننده فيلم «شب بيست و نهم» مرحوم حميد درخشاني است كه همين سوژه را دستمايه كار خود قرار داده بود؛ موضوعي كه ريشه در باورها و اعتقادات خرافي ايرانيان دارد و از اين حيث به بومي شدن ژانر ترس در سينماي ايران كمك ميكند.
هرچند از سوي ديگر به سبب نزديكي با مرزهاي ايدئولوژيكي اين باور، احتياط بيشتري را در نمايش آن ميطلبد، اما اساسا آميختگي و سنخيت مولفهها و مفاهيم ترسآور با اعتقادات و باورهاي مذهبي، مانع بزرگي است كه موجب احتياط و محافظهكاري كارگردانهاي ما براي ساخت فيلمهاي ترسناك ميشود. با اين حال بهراميان در كارگرداني قصه حرفهاي عمل كرده و در فضاسازي ژانر وحشت زحمات زيادي كشيده است.
پرداخت به جزييات و ساختار بصري درام، نورپردازي و فرم روايت در خدمت گسترش عيني ترسي است كه در ذهن قهرمان داستان بازتوليد ميشود و اضطراب و هراس اين تجربه مخوف را به تصوير ميكشد. به اين مولفههاي رواني ميتوان واكنشهاي مازوخيستي و فوبيايي را هم اضافه كرد كه در تار و پود قصه تنيده ميشود تا تصوير ترس را ترسيم كند، اما اتفاقي كه بايد بيفتد نميافتد و ترسي احساس نميشود. در واقع آل بيش از آن كه به پردازش مضمون خويش توجه كند و به واسطه روايت خود، پيام فيلم يعني ترس و دلهره را به مخاطب القا كند، به فرم و سويه تكنيكي كار توجه كرده و بيشترين انرژي و تمركز خود را روي اين وجه از فيلم گذاشته است. اما اين ساختار پيچيده آنقدر با مخاطب ايراني بيگانه است كه روح قصه با رفتارشناسي تماشاگر چفت و بست نميشود و به هدف نميرسد. انتخاب لوكيشن فيلم در ارمنستان نيز در اين نارسايي بيتاثير نيست و مخاطب ايراني با حس و حال اين فضا احساس بيگانگي ميكند. اگر قرار بود در آل يك ترس ايراني روايت شود، بايد لوكيشن و موقعيت بيروني درام نيز با فضاي ايراني قصه هماهنگ ميشد. چهبسا ترس به عنوان يك هيجان و كنش انساني وابسته به عوامل فرهنگي و خرده فرهنگي نيز هست و چنانچه كمدي و طنز متناسب با مولفههاي فرهنگي يك جامعه بازتعريف ميشود، ترس هم يك تجربه رواني معطوف به فرهنگ است كه درون متن فرهنگي خود معنا ميشود و اتفاق ميافتد. البته ژانر وحشت در ايران هنوز در ابتداي راه است و اين فيلم ميتواند تجربهاي مفيد در دستيابي به يك تريلر ايراني باشد. واقعيت اين است كه ژانر ترس در ايران بيشتر به سمت اقتباس از نمونههاي خارجي آن تمايل داشته است و بيشتر آثاري كه در ژانر وحشت ساخته شدهاند در عمل نهتنها به القاي ترس منتهي نشدند، كه بهنوعي طنز ناخواسته هم تن دادهاند، اما آل عليرغم اين كه به القا و ايجاد ترس موفق نميشود، لااقل به خنده مخاطب هم نميانجامد.
آل در محوريت داستان خود براي خلق فضاي ترسآلود به مولفههاي بومي توجه ميكند تا از ذهنيت تاريخي مخاطبان ايراني براي آفرينش ترس و دلهره استفاده كند.
توجه به خرافهاي مثل اعتقاد به آل داراي پتانسيل رواني ـ عاطفي خوبي براي ترس ايراني است حتي اگر عقلانيتي در آن وجود نداشته باشد. در عين حال بايد توجه داشت كه ترس مطلقا يك مفهوم بومي نيست. در همه جاي دنيا انسانها از تاريكي و بلندي يا قتل و خشونت و موجودات عجيب و غريب ميترسند، اما به دلايل فرهنگي، در سينماي ايران نميتوان به ساختن فيلمهاي دراكولايي و خونآشامي پرداخت. اين باورها و اعتقادات سنتي ميتوانند بهانه خوبي باشند تا از ظرفيت عاطفي ـ رواني آنها براي ايجاد و القاي ترس بهره برد. به عبارت ديگر باورها و اعتقادات سنتي چه درست چه غلط، داراي كاركرد دراماتيك براي ايجاد ترس و وحشت هستند، اما فيلم نتوانسته به درستي داستان خود را تعريف كند و داراي نوعي سردرگمي و بلاتكليفي است. بويژه ساختار تودرتوي كابوسي كه مدام از طريق خواب و اضطراب ناشي از آن ميخواهد به زمينهاي براي ايجاد ترس تبديل نشود، اما مخاطب را خسته ميكند. آل بيشتر به ايجاد فضاي شيك و مدرن اروپايي در فرم و ويترين اثرش تكيه ميكند تا طرح و بيان قصهاي كه قرار است به ترس مخاطب منجر شود، حتي نوع نگاه و چشمان مصطفي زماني هم به اين كار نميآيد.
آل ضرباهنگ كندي دارد كه اين موضوع با توجه به نوع ژانر، ضعف بزرگي براي فيلم است و يك جاهايي به كلافگي مخاطب ميانجامد. البته فيلم شروع نسبتا خوبي دارد و تا يكسوم ابتدايي آن كشش و تعليق منطقي در قصه ديده ميشود؛ اما در ادامه و هرچه به پايان نزديك ميشود، از ضرباهنگ و تعليق خود خارج ميشود و در دام فرمگرايي گرفتار ميآيد. فقدان قصهاي جذاب و داستاني گيرا مهمترين مشكل آل است كه كارگرداني و تصويربرداري خوب و زيباشناسانهاش، همچنين موسيقي مناسب و قدرتمندش نيز آن را نجات نميدهد.