#1  
قدیمی 09-18-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Red face زندگی بخشنده و گیرنده است

زندگي است كه به تو زندگي مي بخشد .
در حالي كه تو بيهوذه گمان مي كني اين تو هستي كه مي بخشي .
اين زندگي ست كه مي بخشد .
اين زندگي ست كه مي گيرد .
بخشنده و گيرنده دو بال يك پرنده اند .
و بخشنده و گيرنده را از هم جدا نكنيد .
همه چيز را با هم قسمت كنيد و سپس فراموش كنيد .
بخشنده بايد فراموش كند كه بخشيد است .
گيرنده بايد فراموش كند كه گرفته است .
هر دو بايد خود را وامدار زندگي بدانيم .
زيرا اين زندگي ست كه مي دهد و اين زندگي ست كه مي گيرد
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #2  
قدیمی 09-18-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

تو كيستي كه توقع داري مردم جامه هاي مناعت طبع شان را پيش روي تو بدرند
و پرده عزت نفس شان را بيفكنند
تا تو شايستگي شان را عريان ببيني
و عزت نفسشان را آشكارا تماشا كني؟
تو كيستي كه توقع داري
با بخشيدن چيزي دنيوي
پول و نان و لباس و سرپناه
ديگران روح خود را در برابرت برهنه سازند ؟
بخشش
خود را با آنچه كه مي بخشد
تحميل نمي كند .
بخشش
فقط خود را در اختيار مي گذارد
و خرسند است .
بخشش
خود را وام دار كسي مي داند كه او را مي پذيرد .
نخست خود را سزاوار بخشيدن كن .
تو بايد نگران اين موضوع باشي كه آيا اساسا شايسته آن هستس كه بخشنده باشي يا نه .
زيرا به راستي كه اين زندگي ست كه مي دهد
و اين زندگي ست كه مي ستاند .
تو يك واسطه اي
تو شاهدي بيش نيستي .
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 05:23 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها