بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 03-17-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
Thumbs up ماجراي ضرب المثل خر ما از كرگي دم نداشت چيست؟

ماجراي ضرب المثل خر ما از كرگي دم نداشت چيست؟






مردي خري ديد به گل در نشسته و صاحب خر از بيرون كشيدن آن درمانده .
مساعدت را ( براي كمك كردن ) دست در دُم خر زده قُوَت كرد ( زور زد ) . دُم از جاي كنده آمد. فغان از صاحب خر برخاست كه ” تاوان بده !”

مرد به قصد فرار به كوچه يي دويد، بن بست يافت. خود را به خانه ايي درافكند. زني آن جا كنار حوض خانه چيزي مي شست و بار حمل داشت ( حامله بود ). از آن هياهو و آواز در بترسيد، بار بگذاشت ( سِقط كرد ). خانه خدا ( صاحبِ خانه ) نيز با صاحب خر هم آواز شد.
مردِ گريزان بر بام خانه دويد. راهي نيافت، از بام به كوچه ايي فروجست كه در آن طبيبي خانه داشت.

جواني پدر بيمارش را به انتظار نوبت در سايه ديوار خوابانده بود؛ مرد بر آن پير بيمار فرود آمد، چنان كه بيمار در حاي بمُرد. پدر مُرده نيز به خانه خداي و صاحب خر پيوست !

مَرد، هم چنان گريزان، در سر پيچ كوچه با يهودي رهگذر سينه به سينه شد و بر زمينش افكند.
پاره چوبي در چشم يهودي رفت و كورش كرد. او نيز نالان و خونريزان به جمع متعاقبان پيوست !
مردگريزان، به ستوه از اين همه، خود را به خانه قاضي افكند كه ” دخيلم! “. قاضي در آن ساعت با زن شاكيه خلوت كرده بود. چون رازش فاش ديد، چاره رسوايي را در جانبداري از او يافت و چون از حال و حكايت او آگاه شد، مدعيان را به درون خواند .

نخست از يهودي پرسيد .
گفت : اين مسلمان يك چشم مرا نابينا كرده است. قصاص طلب مي كنم .

قاضي گفت : دَيتِ مسلمان بر يهودي نيمه بيش نيست. بايد آن چشم ديگرت را نيز نابينا كند تا بتوان از او يك چشم بركند !
و چون يهودي سود خود را در انصراف از شكايت ديد، به پنجاه دينار جريمه محكومش كرد !
جوانِ پدر مرده را پيش خواند .

گفت : اين مرد از بام بلند بر پدر بيمار من افتاد، هلاكش كرده است. به طلب قصاص او آمده ام .
قاضي گفت : پدرت بيمار بوده است، و ارزش حيات بيمار نيمي از ارزش شخص سالم است.حكم عادلانه اين است كه پدر او را زير همان ديوار بنشانيم و تو بر او فرود آيي، چنان كه يك نيمه جانش را بستاني !

و جوانك را نيز كه صلاح در گذشت ديده بود، به تأديه سي دينار جريمه شكايت بي مورد محكوم كرد !
چون نوبت به شوي آن زن رسيد كه از وحشت بار افكنده بود، گفت :
قصاص شرعاً هنگامي جايز است كه راهِ جبران مافات بسته باشد. حالي مي توان آن زن را به حلال در فراش ( عقد ازدواج ) اين مرد كرد تا كودكِ از دست رفته را جبران كند. طلاق را آماده باش !

مردك فغان برآورد و با قاضي جدال مي كرد، كه ناگاه صاحب خر برخاست و به جانب در دويد .
قاضي آواز داد : هي ! بايست كه اكنون نوبت توست !

صاحب خر هم چنان كه مي دويد فرياد كرد :
مرا شكايتي نيست. محكم كاري را، به آوردن مرداني مي روم كه شهادت دهند خر مرا از كرگي دُم نبوده است.
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:43 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها