بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 07-01-2011
GolBarg GolBarg آنلاین نیست.
مدیر روانشناسی

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221

2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Question خورخه بوکای و کتاب قصه های برای دمیان و دیگر آثار بی نظیرش

خورخه بوکای و کتاب قصه های برای دمیان و دیگر آثار بی نظیرش

مجموعه داستان «قصه هایی برای دمیان»، اثر خورخه بوکای، پزشک و نویسنده آرژانتینی، به فارسی ترجمه شد و در ایران منتشر می شود. این کتاب داستانی - درمانی، قصه هایی واقعی از بیماران این روان درمان گر را در خود جای داده است.





به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، این مجموعه داستان را رضا اسکندری به فارسی ترجمه کرده و ترجمه او توسط موسسه انتشاراتی «آراسته»، منتشر خواهد شد.

خورخه بورکای این مجموعه داستان را در سال 1994 میلادی با نام اسپانیایی «recuentos para demián» نوشته و منتشر کرده است. «قصه های دمیان» دومین اثری است که وی منتشر کرد. این کتاب با نام «stories for demián» به زبان انگلیسی هم منتشر شده است.

پیش تر در سال 1388 از این نویسنده و پزشک آرژانتینی تنها یک کتاب با نام «قصه هایی برای تفکر» با ترجمه شمس الدین برقعی توسط همین انتشارات در ایران منتشر شده است. بورکای کتابی با این نام ندارد و به نظر می رسد مترجم ایرانی مجموعه ای از داستان های مختلف او را در این مجموعه گردآوری کرده است.

آثار بورکای به 17 زبان مختلف ترجمه شده اند و تاکنون در سراسر جهان، دومیلیون نسخه فروش کرده اند. او در سال 1949 میلادی در شهری در همسایگی بوینس آیرس به دنیا آمد. وی از خانواده ای متوسط بود و از 13 سالگی مجبور به کار شد و مشاغل مختلفی چون فروشندگی جوراب، رانندگی تاکسی، بازیگری و معلمی را تجربه کرد. این نویسنده با وجود کار سنگین، موفق شد در 24 سالگی به عنوان پزشک از دانشگاه بوینس آیرس با تخصص در بیماری های روانی، فارغ التحصیل شود.

بورکای اخیرا حرفه اش را «یاری رسان حرفه ای» تعریف کرده است. وی برای برگزاری کنفرانس های آموزشی و علمی درباره مشکلات روحی و روانی به سراسر دنیا سفر می کند و در عین حال به نویسندگی نیز مشغول است. وی 11 کتاب مستقل و یک مجموعه چهار جلدی با نام «نقشه راه» منتشر کرده است.

وی در سال 2005 متهم شد که قسمت پنجم یکی از کتاب هایش با نام «شیمریتی» را از نویسنده دیگری سرقت کرده است. این موضوع را یکی از دوستان نزدیک او افشا کرد. بوکای بعدها این موضوع را پذیرفت، بابتش عذرخواهی کرد و آن را ناشی از یک «اشتباه ناخواسته» دانست.

«قصه های دمیان» دومین کتابی است که از وی در ایران منتشر می شود. رضا اسکندری، مترجم این اثر، کتاب دیگری از بورکای را با نام «نامه هایی برای کلودیا» به فارسی ترجمه کرده است که این کتاب را هم انتشارات «آراسته» که دفتر مرکزی آن در شهر قم قرار دارد منتشر خواهد کرد.

«قصه های دمیان» در 240 صفحه چاپی منتشر خواهد شد. بسیاری از خوانندگان در شرح هایی که در اینترنت بر این کتاب منتشر کرده اند، اذعان داشته اند شخصیت های این کتاب بسیار شبیه به خودشان بوده و با شناخت این افراد درواقع خودشان را شناخته اند.
__________________

پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از GolBarg به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #2  
قدیمی 07-01-2011
GolBarg GolBarg آنلاین نیست.
مدیر روانشناسی

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221

2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Red face قصه هایی برای دمیان

سلام خدمت همه دوستان

دوستان مدتی هست کتاب قصه هایی برای دمیان را مطالعه میکنم..

این کتاب همراه با دو کتاب دیگر به نام نامه هایی برای کلودیا و قصه هایی برای تفکر را خواهر زاده م از نمایشگاه تهران امسال گرفته بود...

فعلا کتاب قصه های برای دمیان را دارم میخونم...و هنوز کتاب های دیگه ش دستم نرسیده است...

این کتاب داستان های خیلی کوتاهی دارد..بدین صورت هست که دمیان یک فردی است که به جلسه مشاوره پیش خورخه می رود..و هر بار با یک موضوعی که ذهن او را مشغول کرده است...

و خورخه که از رویکرد گشتالت درمانی استفاده می کند بعد از چند فیدبک برای دمیان یک داستن تعریف می کند... داستانی که شاید مدت ها ذهن همه ما را مشغول به خود کند...و از یک مشاور خوب استفاده کرده باشیم

مشاور خودم بهم توصیه کرده کتاب ها را مطالعه داشته باشم...

من از خواندنش واقعا لذت بردم..یک چیز متفاوتی هست

ساده و قابل فهم ...فقط یک داستان ...بگونه ی هم نیست که با کشور ما همخوانی نداشته باشد..

چون من کتاب هایی که نویسندگانی خارج از ایران دارد با احتیاط میخرم..
مثلا چند سال پیش کتاب های خانم باربارا دی انجلیس خریدم
کتاب های خوبی هستن..کتاب رازهایی در مورد مردان و بالعکس..ولی متاسفانه در بعضی ار قسمت هاش با فرهنگ و عرف جامعه ما همخوانی ندارد.

واقعا عاشق خورخههه شدم توی کتاب دمیان به خورخه میگه چاقالو دمیان اسم پسر خورخه هم هست



در ابتدا پیشنهاد میکنم این کتاب ها را از نشر اراسته تهیه کنید...
اگر زمان و همیاری شما را دیدم بعضی از داستن ها و قسمت هایی از کتاب را خواهم نوشت...


خیلی دوست داشتم ازش بیشتر بدونم که به زبان فارسی چیزی از ایشون پیدا نکردم....
__________________


ویرایش توسط GolBarg : 07-01-2011 در ساعت 10:31 AM
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از GolBarg سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #3  
قدیمی 07-01-2011
GolBarg GolBarg آنلاین نیست.
مدیر روانشناسی

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221

2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Talking

اینم وبسایت دمیان بوکای پسر خورخه بوکای هست...

http://www.demianbucay.com.ar/



ساقی جان میتونه بهمون یه چیزهایی بگه
__________________

پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از GolBarg به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #4  
قدیمی 07-02-2011
GolBarg GolBarg آنلاین نیست.
مدیر روانشناسی

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221

2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Smile داستان فیل در زنجیر

خوب با توجه به همراهی یه دوست خوبم غزل شروع میکنم

واسه اینکه حق نشر هم رعایت کرده باشم بصورت خلاصه وار می نویسم...

دوستان همانطور که گفتم اسم کتاب هست قصه های برای دمیان - داستان هایی که روانشناسم می گفت.
نویسنده ش خورخه بوکای هست.ترجمه رضا اسکندری و مونا محمد پور

دمیان اسم پسرش هست و فردی که به مشاوره خورخه می رود...


اولین داستانش تقریبا همه ما رو درگیر خودش میکنه.... پس گوش کنید

****************
فیل در زنجیر

به او گفتم: نمی تونم ، نمی تونم
چاقالو پرسید:جدا؟

-آره هیچ خواسته ی بزرگتر از این ندارم که بتونم جلوش بشینم و از احساسم بهش بگم...ولی مساله اینجاست که نمی تونم.

چاقالو لبخندی زد و گفت اجازه میدی برات یه قصه تعریف کنم....

-بله

خورخه شروع کرد به تعریف کردن:
بچه که بودم عاشق سیرک بودم و حیوانات سیر نظر منو به خودشون جلب میکردند.و از میان اینها ..فیل از همه بیشتر...

زمان اجرای برنامه آن حیوان غول پیکر نمایشی از خودش نشان میداد.
اما پس از پایان برنامه تنها با کمک زنجیری و میخ کوچک یکی از پاهایش را می بستند.

میدانستم که فیل با آن عظمتش می تواند به راحتی آن میخ را بیرون آورد و فرار کند.
صورت مسئله روشن است
پس چه چیزی فیل را نگه می دارد؟

وقتی پنج شش سال بودم...هنوز دانش کافی نداشتم..از بزگترهایم می پرسیدم و آنها در جواب می گفتند:
فیل تربیت شده است و فرار نمی کند.

و من می پرسیدم اگر تربیت شده است چرا آن را می بندند؟
یادم نمی آید کسی جواب قانع کننده ی به من داده باشد.

به مرور داستان فیل را فراموش کردم....
تا اینکه چند سال بعد از یک فرد دانایی سوالمو پرسیدم و او در جواب گفت:

-فیل سیرک فرار نمیکنه چون از وقتی یه فیل خیلی خیلی کوچولو بوده همیشه به یه همچین میخی بسته بودنش...
چشمانمو بستم و فیل کوچولو را مجسم کردم...

مطمئنم یک وقت هایی بچه فیل سعی خودشو کرده،زنجیر کشیده و بخاطر این تلاش ها عرق ریخته تا خود را آزاد کند اما علی رغم تمام تلاش هایش موفق نشده است...
میخ چوبی حتما برایش بسیار محکم بوده است...
یقین دارم که خسته از این تلاش به خواب می رفته و روز بعد به تلاش خود ادامه می داده است و همین طور روز بعد بعدتر.

تا اینکه دست آخر...یــــــــــــــک روز،یک روز وحشتناک در داستان زندگی اش،
ناتوانی خود را قبول می کند و تسلیم سرنوشت می شود...

این فیل بزرگ وقوی که در سیرک می بینیم به این دلیل فرار نمی کند که بیچاره باور کرده نمی تواند.

او این احساس ناتوانی را در خاطره خود ثبت و ضبط کرده است.احساسی که کمی پس از تولد حس کرده است.

بدترین قسمت ماجرا هم این است که او حتی یک بار دیگر در این خاطره ثبت شده تردید نکرده است ،هیچوقت.

هیچ وقت ...هیچ وقت ..تلاش نمی کند یک بار دیگر نیرویش را امتحان کند....

- قضیه همینه دمیان. همه ما یک جورایی مثل همون فیل سیرک هستیم، در این دنیا زندگی می کنیم در حالیکه به صدها میخ چوبی بسته شدیم که آزادی ما رو از بین می برن....

با این باور زندگی می کنیم که خیلی از کارها را نمی توانیم انجام بدیم فقط بخاطر اینکه زمانی توی بچگی یک بار امتحانش کردیم و از پسش بر نیامدیم.

نمی توانم....نمی توانم و هیچوقت هم نخواهم توانست...

این اتفاقیه که برای تو افتاده دمیان...تو با خاطره ای از دمیان شرطی شدی که ناتوان بود اما حالا دیگه وجود نداره....تنها راهی که برای دونستن این مساله داری اینه که دوباره تلاش کنی تلاشی که با تمام قلبت انجامش بدی


.....با تمام قلبت

__________________

پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از GolBarg سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #5  
قدیمی 07-02-2011
GolBarg GolBarg آنلاین نیست.
مدیر روانشناسی

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221

2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Red face زنجیر و خودم

بچه ها من بعضی جمله هاشو بصورت کامل نوشتم... دوست ندارم حقوق ناشر از بین برده باشم..

چون این کتاب نوبت چاپ اولش هم هست و قیمتش هم با اینکه کتاب کوچکی هست هفت هزار تومانه...
دوستان اگه نظری دارن ممنونم میشم بهم بگن....

*************
اول بگم وای چقدر سخته تایپ کردن
دوم سخت تر خلاصه کردن و قسمت های مهم یه مطلب گفتن(البته من تقریبا کاملا نوشتم )

سوم خودم و این داستان....
خیلی جاها گفتم نمی تونم..من که شرایط خوبی ندارم ..من که این رشته تحصیلیم نیست ..من که حامی که بخوام ندارم...وووو

و اینم زنجیره



ولی بعضی جاها شکوندمش..خیلی میخ کوچولو هست ..باید نترسی و خودرت رها کنی
__________________

پاسخ با نقل قول
4 کاربر زیر از GolBarg سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #6  
قدیمی 07-02-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Exclamation عالی بود

میناااااااااااا ..........
فوق العاده بود ........
چه کردی با این تاپیکت ....
داستانو همشو خودت تایپ کردی ؟؟
واقعا دستت درد نکنه .. ارزش تایپ کردن تو و خوندن مارو داشت ...

خیلییییییییییییییییییییییییلیی زحمت کشیدی عزیزم

نقل قول:
نوشته اصلی توسط Mina110 نمایش پست ها
خوب با توجه به همراهی یه دوست خوبم غزل شروع میکنم
یا ابلفضل ... منو میگه ؟؟
آخ آخ معلومه بدجوری روم حساب کرده !



نقل قول:
نوشته اصلی توسط Mina110 نمایش پست ها
-آره هیچ خواسته ی بزرگتر از این ندارم که بتونم جلوش بشینم و از احساسم بهش بگم...ولی مساله اینجاست که نمی تونم.
خیلی خوشحالم که بر عکس دمیان خیلی وقتا
به خودم جرئت حرف زدن دادم
و باید ها رو گفتم ....


نقل قول:
نوشته اصلی توسط Mina110 نمایش پست ها
این فیل بزرگ وقوی که در سیرک می بینیم به این دلیل فرار نمی کند که بیچاره باور کرده نمی تواند.

بدترین قسمت ماجرا هم این است که او
حتی یک بار دیگر در این خاطره ثبت شده تردید نکرده است ،هیچوقت.
وای اینی که نقل قول کردم یه نکته طلاییه !
یاد اون درس مورچه دوران مدرسمون افتادم.
همون مورچه که 37 بار دونه رو بلند کرد و بلاخره با تلاش تونست به مقصدش برسونه...
ماها یاد گرفتیم با شنیدن اولین "نه" و یا دیدن اولین "ناملایمتی" دست از تلاش برداریم ....
درحالی که "نتونستن" باورمون میشه !
و این خیلی بده . چون بعد ها قبولوندن این که "می تونی" به ناخودآگاه خیلی سخته !


نقل قول:
نوشته اصلی توسط ترنم نمایش پست ها
وا ترنم ؟ تو و مینا چرا شکلک ناراحتی میذارین
حس بدی رو بهم انتقال می ده !
این داستان پر از نکته های زیبا بود نه ناراحت کننده

بنظرم که فوق العاده بود !!

مینا بازم مچکرم ....
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از GhaZaL.Mr سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #7  
قدیمی 07-03-2011
GolBarg GolBarg آنلاین نیست.
مدیر روانشناسی

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221

2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Wink مینا 12/4/90

از بچه هایی که اومدن خوندن و نظر دادن و... ممنونم...

غزل یه سپاس ویژه هم واسه تو...با حوصله ی که به خرج میدی و رنگ بندی هایی که واسه نوشته هات میزاری..من واقعا لذت میبرم وقتی میبینم اینقدر جذاب و با دقت نوشتی

من از داستان ناراحت نیستم....به این فکر میکنم آگاهی که الان داشتم اگر چند سال پیش داشته م الان شرایط خیلی بهتری داشتم..ولی بازهم خدا رو شکر...هنوز هم دیر نیست..

ترنم هیچ میخ بزرگی نیست..این ترس و احساسی که داری باعث میشه فکر کنی یه میخ خیلی بزرگ هست....

اولش واقعا سخته...عادت کردیم ..شرطی شدیم...
من خودم خیلی جاها ضعیف عمل کردم...دوست داشتم قویتر از این حرفا باشم

بعضی وقت ها که قفل شکوندیم باید خیلی مواظب باشیم که دوباره اسیرش نشیم..فکر نکنیم طلسمو شکستیم دیگه رها شدیم...هر لحظه با توجه به محیطی که در آن هستیم و عادت هایمان برگشت وجود داره...

میدنین بچه ها دمیان هفته ی یک بار پیش خورخه میره و خورخه هر بار یک داستان واسش تعریف میکنه و دمیان یک هفته درگیر این داستان هست...

من نظرم اینه خودم و شماها مثل دمیان این یک هفته را روی داستان و مسائلی از زندگیمون که مرتبط به اون هست فکر کنیم تا هفته ی بعد داستان بعدیشو بنویسم... البته دعامم کنید حسش باشه ..وجود شماها بهم نیرو میده

__________________

پاسخ با نقل قول
3 کاربر زیر از GolBarg سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #8  
قدیمی 07-02-2011
ترنم آواتار ها
ترنم ترنم آنلاین نیست.
ناظر و مدیر تالارهای آزاد

 
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641

11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


دمیان نمادی از همه ما ادماس
اما
اما دمیان جراتشو داشته که بره پیش یه روانشناس ومشکلشو بگه
اما هیچکدوم از ماها تقریبا حتی جرات این کارم نداریم
انقدر چیزایه کوچیک رو هم جمع شدن که الان دیگه یه میخ چوبی نیست یه میخ اهنی بزرگه
البته این احساس ما هست که بزرگه نمیتونیم
مهمتر از همه و متاسفانه برامون عادی شده

============================

مینای عزیز دستت درد نکنه عالی بود
خوشمان امد
دوست دارم بچه ها بیاین اینجا با هم بحرفیم نظرامونو بگیم با هم دیگه حتی با یه کلمه هم باشه مخالفت کنیم
__________________
.
.
.
.
.
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از ترنم به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #9  
قدیمی 07-03-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

تو هم نیـــــــــمه گم شده ی منی آیا ؟
مینا نرخ بازار برای نیمه گم شده بودن چقده ؟
______________

ای بابا مینا چرا لو میدی مارو ؟ اون قضیه کاملا فرق داشت .
اینجا می خوایم تجربه هامونو بنویسیم نه ..
حتی یه اتفاق خیلی کوچیک که تووش نکته باشه ...
______________


میخوای یخ کیارو برات آب کنم هان ؟
سه سوت اسم کاربری بگو .. آب تحویل بگیر
من کلا آبمیوه گیری م ...
______________

حسی که نسبت به من داری رو واقعا درک می کنم ... چون منم همین حس و نسبت بت دارم ....

پی نوشت :
مینا حالا که من تورو میخوام تو منو می خوای , از فردا حق نداری لوج لب بزنی
(کپی رایت : دیالوگ یه فیلم ...)


__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از GhaZaL.Mr سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #10  
قدیمی 07-03-2011
GolBarg GolBarg آنلاین نیست.
مدیر روانشناسی

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221

2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نه غزل جان یخ هیچکس نمیشه به زور آب کرد تا خودش بخواد...
شما برو یه آب هویج واسه من بیار من عاشخشممم

کتاب کوچکی بود ...و لذت بردم ..و دوست داشتم مسائل بیشتری را در بر بگیرد..

شبی به مامانم میگفتم
مامان خیلی ها هستن تو شرایط بهتر از من
و خیلی ها هم تو شرایط بدتر از من

عدلی که میگن چیه؟ واقعا اینکه چی میشه بعضی انسانها بهتر و با آرامش بیشتر نسبت به بقیه زندگی می کنند..فکر کنم هیچکس جواب این سوالو ندونه
میدونم هیچ کس بدون گرفتاری نیست..ولی چرا بعضی ها بیشتر ..خیلی بیشتر از دیگران...

به نظر من هیچ چیز مثل امنیت و آرامش نمیشه...

من یه میخ در مورد بابام داشتم که کم کم داره حل میشه...
همیشه وقتی ناراحت میشدم هیچی نمی گفتم..و یا ناراحتیمو اشتباه بیان می کردم.....

محیط خونه فعلا اون چیزی نیست که میخوام..ولی من میخ های گذشته رو در اوردم...
خودمو مشغول زبان و کتاب های متفرقه کردم... تا جایی که هوای وحشتناک یزد اجازه بده کلاس میرم..تا این تابستان تمام بشه...
راستش غزل من هیچوقت تعطیلات دوست نداشتم..چون برام مفهومی نداشت...

اوه..اینجا شد تاپیک درد و دل...نیمه گمشده و بقیه دوستان شب خوش
__________________

پاسخ با نقل قول
پاسخ

برچسب ها
jorge bucay, قصه هایی برای دمیان, نامهی برای کلودیا, خورخه بوکای


کاربران در حال دیدن موضوع: 2 نفر (0 عضو و 2 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 10:11 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها