الف
ابتدا به ساکن ناگهانی، بی مقدمه
ابرو آمدن عشوه ریختن، غمزه کردن
ابرو انداختن ابرو آمدن
ابرو پاچه بزی دارای ابروی پهن و پر مو، ابرو قجری
ابرو تابیدن گره بر ابرو افکندن
ابرو تنگ کردن ناز و غمزه نمودن، افاده و بی اعتنایی کردن
ابرو زدن رضا دادن، اشاره کردن
ابرو فراخی خوشدلی، گشاده رویی
ابرو کج کردن خشم گرفتن
ابرو نازک کردن ابرو تنگ کردن
ابریشم زن نوازنده، مطرب
ابزار فروشی فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی
ابنه ای کسی که با شوخی های زشت و حرکات جلف وسیلۀ آزار خود را فراهم می آورد
ابو طیاره اتوموبیل کهنه و فرسوده
ابو قراضه ابو طیاره
اتر خان رشتی آدم پر افاده
اَتَر زدن فال بد زدن
اتصالی کردن در یک مدار یا سیم های برق جریان ناخواسته روی دادن
اُتُل شکم، اتوموبیل
اتو کشیده با سر و وضعی شسته و روفته و مرتب
اتیکت برچسب، آداب و رسوم، قاعده
اجابت کردن معده قضای حاجت
اجاق دودمان
اجاق کسی کور بودن نازا بودن، بی فرزند بودن
اجاق کور نازا، بی فرزند
اجباری خدمت سربازی
اجباری بردن کسی را به خدمت سربازی بردن
اَجق وَجق چیزی با رنگ های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ
اجل برگشته کسی که مرگ بسراغش آمده
اجل معلق مرگ ناگهانی
احتیاطی نجس، ناپاک
احدالناس کسی، فردی
اِحلیل خوردن فریب خوردن
احوال گرفتن جویای حال شدن
اَخ (به زبان کودکان) بد، بد طعم
اخت بودن سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن
اختر در پیراهن کردن بی قرار کردن
اختر شمردن شب بیداری
اختر- گذری دیدار کوتاه، سرپایی
اخت شدن با کسی مانوس شدن با کسی
اختلاط کردن بی هدفاز این در و آن در گفتگو کردن
اخلاق سگی تند خویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه
اخم و تخم ترشرویی، کج خلقی
اخ و پیف کردن اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره ی بد یا غذای بد
اخ و تف کردن آب دهان بیرون افکندن
ادا اصول ادا اطوار
ادا اطوار پیچ و تاب و حرکات غیر طبیعی بدن برای جلب توجه
ادا در آوردن مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن
اداره بازی پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری
ادب خانه مستراح، طهارت خانه
ادب شدن فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن
ادب کردن با تنبیه آموختن، آدم کردن
ادرار بزرگ مدفوع
ادرار کوچک شاش
اِرا هنگامی که کسی نمی تواند و یا نمی خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می گوید
ارباب حجت اهل منطق
اُرد در خواست، سفارش، دستور
اردک از کون کسی پراندن ریشخند نمودن، سبب حیرت شدن
اردک پرانی از عهده ی جنگ با کسی برنیامدن
اردک رفتن، غاز آمدن دست از پا درازتر برگشتن
اُرد کسی را خواندن به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن
اردنگ تیپا، لگدی با نوک پا
ارزانی بخشیدن، دادن
ارزیاب کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می کند
اُرس و پرس پرسش و پاسخ
اُرُسی کفش
ارنعوت آدم ستبر و پر زور و بی انصاف
ارواح بابات به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می شود
ارواح شکمت ارواح بابات
اروای ننه ات ارواح بابات
اره دادن و تیشه گرفتن جنگ و دعوا داشتن
اُریب کجکی، یک بر، یک ور
از آب درآمدن نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت
از آب درآوردن عمل آوردن، انجام دادن
از آب روغن گرفتن از هر اتفاقی بهره برداشتن
از آب کره گرفتن از آب روغن گرفتن
از آب گل آلود ماهی گرفتن از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
از آب و گل در آمدن مراحل اولیه ی شکل پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن، بهره بردن از چیزی، نصیب بردن
از اوناش نبودن ( فقط بصورت منفی) از جمله ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده ی جمله را از آنان پنداشته است
از این حرف ها مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن در باره ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند
از این دنده به آن دنده غلتیدن از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
از این رو به آن رو شدن یکسره دگرگون شدن، بکلی تغییر کردن
از این شاخ به آن شاخ پریدن دائما از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن ظاهرا به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن
از باران به ناودان پناه آوردن از چاله در آمدن و به چاه افتادن، از ترس مار به دهان اژدها افتادن
از بالای پشت بام دیدن کسی را زیر دست خود انگاشتن، به کسی با دیده ی حقارت نگریستن
از بام خواندن و از در راندن خواستن و به بی میلی تظاهر کردن
از بای بسم الله تا تای تَمَت از اول تا آخر، از سیر تا پیاز
از بر گفتن یا نوشتن متنی به اتکاء حافظه
از بر بودن مطلبی را در حافظه داشتن
از بز حرامزاده تر سخت گریز و حیله گر
اُزبَک بیریخت، ژولیده، از خود راضی
از بن دندان از ته دل، با میل و رغبت
از بن گوش کمال بندگی و خدمتکاری
از بن ناخن ذخیره، بندگی، اطاعت
از بیخ یکسره، بکلی، کاملا
از بیخ گوش کسی گذشتن در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن
از بیخ عرب بودن یکسره منکر شدن، به کلی زیر چیزی زدن
از بیکاری مگس پراندن بیکار و بدون سرگرمی ماندن
از بی کفنی زنده بودن بینهایت فقیر و نیازمند بودن
از پا درآمدن افتادن، سخت خسته و درمانده شدن
از پا در آوردن سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
از پارو بالا رفتن پول ثروت بسیار داشتن
از پاشنه در آوردن به هر گوشه و کنار سر کشیدن
از پاشنه در کردن پیاده راه درازی را طی کردن
از پا ننشستن سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن
از پس چیزی (کسی) بر آمدن توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن
از پشت خنجر زدن به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
از پشت کوه آمدن بی خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن
از پشه گوشت کبابی خواستن خواهش یا انتظاری نابجا و نشدنی داشتن
از پیش بردن با موفقیت انجام دادن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن از باران به ناودان پناه آوردن
از تعجب شاخ در آوردن بسیار شگفت زده شدن
از تک و تا نینداختن خود از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن
از تو بخیر و از ما بسلامت ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
از تو چه پنهان راستش را بخواهی
از ته دل از سر صدق و صفا
از ته ریش گذشتن فریب دادن
از جا پریدن یکه خوردن، عصبی شدن
از جا در رفتن کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن
از جایی آب خوردن ناشی از چیزی بودن
از جگر گذشتن نامردی کردن
از جلوی کسی در آمدن در برابر کسی مقاومت کردن
از جنب و جوش افتادن آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن
از جیب خوردن در آمد نداشتن، از بس انداز خرج کردن
از جیب رفتن سود یا لذتی را از کف دادن
از چاله در آمدن و به چاه افتادن از باران به ناودان پناه بردن
از چپ و راست از همه سو، از همه جا
از چشم افتادن مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی اعتبار شدن
از چشم کسی برق پریدن شدت ضربه ای را که به کسی وارد شده است نشان می دهد
از چشم کسی دیدن کسی را مسئول چیزی دانستن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن از باران به ناودان پناه آوردن
از چیزی زدن از مقدار چیزی کسر کردن
از چیزی (کسی) زده شدن از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
از چیزی گلی چیدن از چیزی بهره بردن
از حال رفتن بیحال شدن، غش کردن
از حساب پرت بودن در اشتباه بودن
از خاک برداشتن کسی رانواختن و به جایی رساندن
از خجالت آب شدن بسیار شرمنده شدن
از خجالت کسی در آمدن محبت کسی را جبران کردن
از خدا بی خبر ظالم، نابکار
از خدا خواستن در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
از خدا خواسته آرزومند، مشتاق
از خر افتادن نابود شدن، مردن
از خرس مویی کندن از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد
از خر شیطان پایین آمدن از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن
از خشت افتادن بدنیا آمدن
از خنده روده بر شدن از شدت خنده بیحال شدن
از خواب پریدن بیدارشدن ناگهانی از خواب
از خود بودن خودی بودن، محرم بودن
از خود در آوردن دروغ پردازی کردن
از خود راضی متکبر، خود پسند
از خوشحالی در پوست نگنجیدن از شادی سر از پا نشناختن
از خیر چیزی گذشتن از چیزی صرفنظر کردن
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن حالاتی بی ثبات و بسیار متضاد داشتن
از دست برآمدن ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن
از دست دادن گم کردن
از دست رفته عاشق
از دست کسی در رفتن کاری را بی اختیار و ناخواسته انجام دادن
از دست کسی کشیدن از کسی در زحمت و رنج بودن
از دل و دماغ افتادن شور و نشاط خود را از دست دادن، بی حوصله شدن
از دماغ فیل افتادن بسیار متکبر و خودبین بودن
از دماغ کسی در آمدن شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
از دندۀ چپ پا شدن سخت عبوس و کم حوصله بودن
از دور دستی برآتش داشتن آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
از دولت سر به لطف کسی، از برکت وجود کسی
از دهان در رفتن پریدن حرفی از دهان، بدون پیش بینی سخن راندن
از دهان گنده تر حرف زدن گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست
از دهان مار بیرون آمدن هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن
از دیوار مردم بالا رفتن دزدی کردن
از ران خود کباب خوردن با سختی چیزی بدست آوردن
از راه بدر بردن فریب دادن، اغوا کردن
از راه نرسیده در همان لحظه ی رسیدن، به مجرد ورود
ازرق چشم زاغ
ازرق شامی اخمو، ترشرو
از رو بردن خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن
از رو رفتن خجالت کشیدن، از میدان بدر رفتن
از روی شکم سیری از سر بی مسئولیتی، بدون تعمق
از روی معده حرف زدن بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن
از ریخت افتادن تناسب خود را از دست دادن، بی جلا و جلوه شدن
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن کار غیر منطقی و بی نتیجه کردن
از ریش کسی دست برداشتن کسی را به حال خود گذاشتن
از زبان افتادن لال شدن
ار زبان کسی از قول کسی
از زبان کسی مو در آمدن کنایه از فرط تکرار و بی نتیجه بودن سخنی است
از زمین سبز شدن ناگهان و بی خبر پدیدار شدن، بطور غیرمنتظره حاضر شدن
از زورِ از شدت، از بسیاری
از زور پسی از روی ناچاری، اجبارا
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن با دشمنی که دفع آن نمی توان، مدارا کردن
از زیر بته عمل آمدن خانواده و اصل و نسبی نداشتن
از زیر سنگ در آوردن چیزی را هر چند نایاب و تهیه اش دشوار باشد به دست آوردن
از زیر کار در رفتن تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن
از سر باز کردن دور کردن، رفع مزاحمت کردن
از سر دست کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند
از سر کسی افتادن عادتی را ترک کردن
از سر کسی زیاد بودن بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن
از سرما چاقو دسته کردن به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست ها را میان پاها فرو بردن
از سر نو دوباره
از سر وا کردن کاری را سرسری انجام دادن
از سر و کول هم بالا رفتن برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال همه و همه چیز
از سکه افتادن ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی
از سوز کون از روی حسادت، به دلیل دیگر
از سیر تا پیاز همه چیز، با همه ی جزئیات
از شوخی گذشته حالا برسیم به مطالب جدی
از شیر گرفتن به دوره ی نوزادی پایان دادن
از شیر مادر حلال تر چیزی کهدر تعلق آن به کسی تردیدی نیست
از شیر مرغ تا جان آمیزاد از سیر تا پیاز
از صدقۀ سرِ از عنایت و لطفِ
از صرافت چیزی افتادن از انجام کاری منصرف شدن
از عزا در آوردن به دوره ی عزاداری پایان دادن
از غورگی مویز شدن مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن
از قحطی در آمده گرسنه چشم، آدم ندید بدید
از قدیم ندیم ها از گذشته های دور
از قرار ظاهرا، آن طور که پیدا است
از قلم افتادن فراموش شدن، مورد بی مهری قرار گرفتن
از قلم انداختن از یاد بردن، مورد بی توجهی قرار دادن
از قماش چیزی (کسی) بودن از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن
از کار در آمدن آزموده شدن، نتیجه دادن
از کاسه در آمده بیرون زده، ور قلمبیده
از کرگی دم نداشتن خر نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه ی کاری
از کسی حساب بردن از کسی ترس داشتن
از کسی خوردن توانایی مقابله با کسی را نداشتن
از کسی رودست خوردن از کسی فریب خوردن
از کسی کشیدن از کسی رنج کشیدن
از کف دست مو برآمدن روی دادن پیشامدی غیرممکن
از کفر ابلیس مشهورتر گاو پیشانی سفید، نزد همه معروف
از کمر افتادن از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی
از کوره در رفتن به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن
از کون آسمان افتادن (به ریشخند شخص مهمی بودن از کون خروس تنگ تر چشم بسیار ریز و نازیبا
از کون درآوردن، توی دهان گذاشتن بسیار خسیس بودن
از کون کسی خوردن نوکر صفت مداح و مدافع کسی بودن
از کون کیف بودن حواس پرت بودن، در عالم دیگر بودن
از کون نفس کشیدن (به ریشخند: ) در حال مرگ بودن
از کیسه خلیفه بخشیدن از دارایی دیگران بخشیدن
از کیسه خوردن نگا. از جیب خوردن