بخش عمومی ورزش در این تالار به مباحث عمومی ورزش از قبیل رشته های مختلف آن پرداخته میشود |
04-07-2009
|
|
معاونت
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521
1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
طنز ورزشي!
... و در حاشیه ضرب و شتم یک تماشاگر توسط چهار ملی پوش!
|
12-04-2009
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14
95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اندر احوالات فردسی پور (طنز)
اندر احوالات فردسی پور (طنز)
آن عادل فوتبال، آن دوستدار قیل و قال، آن بیدار دوشنبه شبها، آن آورنده خنده به لبها، آن برپاكننده دعوا، آن خورنده حلوا، آن رفیق فاب فنایی و حاجرضایی،
آن درگیر با علی دایی، آن زاده شهرآرا، آن گزارشگر لالیگا، آن اصالتاً اهل رفسنجان، آن آكل خورشت فسنجان، آن نودش پر از حاشیه، آن پخشكننده تصاویر ماضیه، آن برگزاركننده مسابقات، آن پركننده جیب
مخابرات، آن مظهر مسابقات اسام اسی، آن نتایجش همیشه هفتاد به سی، آن تكراركننده تصاویر آهسته، آن داعی داوران شایسته، آن جویای اساماس پیر و جوان، آن به دنبال سوتی داوران، آن مفسر
جام جهانی، آن رقیب علیفر و خیابانی، مایه افتخار اهل گزارش و سرآمد مچگیری در ورزش، عادل فردوسی پور ـ انارالله برهانه ـ مؤثر در فوتبال و سمبل جنجال بود.
ابتدای كار او آن بود كه در ایام صباوت هر كجا گلكوچك به راه بود پس او هم در آن بود و به كار گزارش مشغول بود. پس به دانشگاه شریف افتاد و مدرك صنایع بگرفت و آن بر در كوزه نهاد و عزم همی كرد تا
شمایلش از جامجم نبیند بر جای ننشیند. از كرامات شیخنا این بود كه سنش به بیست نرسیده به محضر شیخ اردشیر لارودی رسید كه مطبوعه ابرار ورزشی داشت پس گفت: ?خواهم كه قلم زنم?. شیخ
لارود گفت: ?چه در چنته داری؟? گفت: ?ترجمه بلدم و هرچه خارجی و انجلیزی باشد به فارسی تبدیل توانم كرد.? پس گفت: ?بنویس? و شیخ ما به ترجمه افتاد و این از كرامات بود. آوردهاند هر روز به در
جامجم همی رفت برای تست و او را میزدند و میراندند تا پیری فرزانه بر او ظاهر گشت و حال پرسید. فرمود: ?اگر داخل شوم برنامهای سازم كه نظیر آن نباشد.? پس پیر، دلش بسوخت و او را وارد همی
كرد. نقل است در ابتدا تفسیر تنیس و فوتسال میگفت تا اینكه پخش فوتبال فراوان شد و نوبت به شیخنا هم رسید. آوردهاند شیخنا چنان در امور خفیه و خصوصی فوتبال متبحر بود كه شماره كفش عمه
گری نویل را از بَر بود و این پایه از بلاغت، فكها را بیانداخت. و از كرامات او این بود كه برنامهای راه انداخت كه صد نبود اما نود بود و در آن صغیر و كبیر فوتبال را مینواخت و خلق را تا سحر پای جعبه مینشاند
با چشمان پُفكرده، و آوردهاند هیچ چیزی برای او جذابتر از این نبود كه اهالی فوتبال را به جان هم اندازد و خود در گوشهای به خنده مشغول گردد و از كرامات او نقل است كه شبی نبود كه نودش پخش شود جز آنكه میلیونها اساماس به سویش دوان شود و پاسخ نظرسنجیها به سویش روان.
از وی جملات عالی نقل است؛ گفت: ?الجنجالالشغلی ـ ترجمه: جنجال كسب و كار من است? و گفت: ?خداحافظ جام جهانی، خداحافظ برانكو? و گفت: ?وات ایز هی دواینگ دیس پلیر ـ ترجمه: چه میكند
این بازیكن? و گفت: ?عجب گلنزنی شده این بازیكن? و گفت: ?چه بازی دراماتیكی شده این بازی?.
و در آخر كار او آوردهاند كه چون عزرائیل برای قبض روحش وارد گشت، گفت: ?یه بار دیگه صحنه رو تكرار كن ببینم خطا بوده یا نه!?
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...
======================================
مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
|
02-13-2010
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14
95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چه لپهايي داره اين عادل!
=====================================================
رقص بررهاي قطبي!
=====================================================
دست خودش كه نيست!
=====================================================
دعواي برره اي
=====================================================
عصبانيت زيزو
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...
======================================
مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
ویرایش توسط Omid7 : 08-19-2010 در ساعت 11:09 AM
|
02-13-2010
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14
95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بگیر که اومد
اینم تلافیش !!
=====================================================
ول كن خفه شدم
=====================================================
اينم از فشار بازي
=====================================================
شاهكار كعبي
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...
======================================
مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
ویرایش توسط Omid7 : 08-19-2010 در ساعت 11:10 AM
|
07-20-2010
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14
95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اندر حکایت عادل فردوسی پور
آن عاشق انگلیس و لیورپول,آن بردارنده قند از قندان ,آن مرد همیشه خندان ,آن مخالف آپار تاید ,آن کاشف آفساید ,آن دوستدار مایکل اوون ,آن طرفدار مربی خارجی,آن حساس به خطا و پنالتی ,آن با بازیکنان فوتبال قاطی ,آن مخالف صفت حسد ,آن تهیه کننده برنامه نود ,آن عاشق ماهی و سبزی شور ,آن حرص دهنده به تراکتوری های پر شور , عادل فردوسی پور ,از گنده مجریان ورزشی سیما!!!
وی را گفتند: (( یا عادل چگونه به منصب گزارشگری رسیدی؟))
گفت: ((روزی از زمین خاکی می گذشتی که مردم را بدیدم بر چیزی گرد آمدندی!کسی را پرسیدم :این چیست که بر گردش جمعند ؟ گفت اسباب تلویزیون.
گفتم : پس این همه آدم که به دنبال هم می دوند چگونه در این اسباب جا توان شدی!گفت : اسرار آن بر ما آشکار نباشد!
پس بیا جلو وخودت ببین.جلو رفتمی جوری که مقابل دید همگان ایستادمی دیدم آن چه از این اسباب پخش شدی فوتبال باشی .همه بر سبیل شکایت جیغ بزدندی که جلو دید مارا بگرفتی !
گفتم : نگران نباشید که آن چه ببینم به شما نیز بگویم !
پس گزارشگری را از زمین خاکی شروع کردمی !نقل است که روزی با طرح برنامه ای موسوم به ((بیست))به شبکه سوم سیما شدی و ذوق بزدی وبگفتی : ((این برنامه بیست باشد!))
وی را گفت مسئول مربوطه ((برنامه های ما همه بیست باشد!!!!پس برو که طرح تورا جز تکرار هیچ نباشد)). شیخ عادل برفت و هفته ی بعد با طرح چهل آمدی .پاسخ مثبت نبود .هفته ای بعد با طرح پنجاه وشصت آمدی ,پاسخ منفی بود . با طرح هفتاد آمدی نشد . با طرح هشتاد آمدی مقدور نبود بالاخره با طرح نود آمدی مسئول مر بوطه وی را گفتی: تو را با طرح نود می پذیرمی که اگر چونین نکنم باید تا ابد ده تا ده تا جلو بروی!!!
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...
======================================
مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
ویرایش توسط Omid7 : 07-20-2010 در ساعت 09:01 PM
|
07-20-2010
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14
95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اندر حکایت احمد رضا عابدزاده
آن در معانی,آن آیت دروازه بانی,آن دوستدار بازی والیبال,آن عاشق فیلم هانی بال,آن دارای دستکش عریض,آن دشمن میز بی پایه ,آن رقیب محمدالدعایه,آن صاحب شانس,آن جونده آدامس,آن دلباخته فوتبال وفوتبال زاده,احمد رضا از گنده دروازه بان های شیر بود با این همه خیلی پیر بود.
نقل است که روزی بر سبیل تفریح به تفریح گاه درکه شدی پس پسری بدیدی که مرغ عشقی در قفس گذاشتی و فال همی گرفتی پسر را ادعا چونین بود که مرغ وی بی همتا مرغی است در دیاردرکه.
پس احمد او را صدا بزدی و بر سبیل نصیحت وی را گفتی : (یا پسر! آدم را کمی تواضع وجنبه بد نباشی ! مرا چو نیک بنگری گنده عقابی بودم بس تیز چنگ در کل آسیای دور و نزدیک پس چونین هوار نکردم که چون تویی به خاطر جوجه مرغی در قفس بکنی! )
پس پسر فی الفور جیغ بزد از آن همه پنهان کاری و در سلک مقربانش شد !
روزی در جمع مریدان مریدی وی را گفت : (از چه بود که در آن سن بالا و در بازی با بلاد استرالیا آ« جور پشتک و وارو بزدی ؟)
احمد در پاسخ گفت : (خواستیم به مردم اقیانوسیه بفهمانیم که ژیمناستیک مادر همه ی ورزش هاست !!!).
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...
======================================
مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
|
07-20-2010
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14
95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اندر حکایت علی پروین
سلطان سلطانان آن پوشنده پیراهن شماره ی هفت,آن مخالف فوتبال ((هشل هفت))!آن دشمن حیله وبهتان,آن چشم آبی ملقب به سلطان,آن مربی چاق ولاغر,آن عاشق کلمه ی استقبال ,آن دشمن تیم استقلال,آن خورنده ی شربت سکنجوین,سلطان علی پروین,از گنده قرمز های روزگار بود.نقل است که چون به دنیا آمدی,بر سبیل کنجکاوی همه جا را نگریستی الا آسمان و چون او را پرسیدند:که چرا؟گفت: ((ما را با هر چه آبیست کاری نباشد!)). و هم نقل است که از همان بدو تولد در تیم شیر خوارگان پرسپولیس توپ میزدی!
وی را پرسیدند بعضی مریدان خاص که: ((دشمن شما که باشد؟)) گفت: ((استقلال و هوادارانش!)) وی را گفتند مریدان : ((پس روشن است که دوست شما پرسپولیس است و هوادارانش)).
او پاسخ داد بر سبیل عصبانیت: ((مبرهن است که شما نه دوست میشناسید نه دشمن,دوست ما را کسی باشد که دشمن استقلال است و هوادارانش!))
مریدی وی را پرسید : ((از چیست که بعد از پایان بازی در مصاحبت با گزارشگران سیما نمی ایستی و دویده پاسخ میدهی؟)) گفت : ((ما در استادیوم تنها سه چیز میخوریم,اولی و دومی جوش باشد ودشنام که چون زیاد خورده ایم بر ما اصابت نکردی و سومی آب یخ که پس از بازی به سراغ یخ میدویم)).
نقل است که روزی وی را آشفتگی عارض گشتی چونان که در زمین کا گران عزلت گزیدی و سر به زمین افکندی و ناله همی کردی که : (( خدایا! چک بچه ها را تو خود پاس کن و ما را از پرسپولیس دور مخواه...))
واما یکی از ملتزمین که در رکابت سلطان بودی چون وی را این گونه بدید گفت : ((تو را چه شده واز چه سر به زمین ساییدی و هیچ گاه به آسمان نمی نگری؟!))
پس پاسخ گفت پروین : ((زینهار که ما لحظه ای حتی برای خاطر آرزوهایمان به آبی بنگریم!!!!!!)).
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...
======================================
مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
|
07-20-2010
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14
95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اندر حکایت علی انصاریان
مرید سلطان علی پروین , آن دارنده ی ریش پرفسوری , آن صاحب کرامت قلدری , آن دوستدار کارتون چهل دزد بغداد و علی بابا ,آن عاشق کوه های بانه وسقز ,آن قبله اهل قرمز, آن فدایی تیم پرسپولیس آن رفیق با معرفت ((اصلانیان)).
((علی انصاریان)) از گنده فوتبالیست های خوش آتی بود که با همه خیلی قاطی بود!
گویند روزی در جمع مریدان, مریدی وی را گفت : ((چگونه به منصب فوتبال شدی؟ ))
گفت (( روزی بر دروازه ی پرسپولیس نشسته بودم . مگسی را گرفته و بر بال آن فوت همی کردم !
سلطان علی آقا که الهی به قربانش بروم مرا بدان حال دید و گفت کیستی و چه میکنی ؟ گفتم: همنام تو واز جمله انصاریانت که به ((فوت)),((بال)) مشغولم!!!!!!!!
پس گفت بیا که تورا بدجور خواستارم .
گویند در یک شب دوازده گل به دروازه ی تیم رقیب کوباند .
مریدان پرسیدند که : ((بزرگوارا !این همه به یک شب چگونه زدی ؟!))
گفت: ((شما را از رموز و اسرار آگاهی نیست.اگر از خواب نمیجستم بیش از این میزدم !))
او را کرامات بسیار بود اما افسوس که به تیم رقیب رفت و از مستطیل سبز محو شد!!!!!!!
میگویند روزی که چشم به دنیا گشود و زبان باز کرد,گفت : ((نام مرا علی بگذارید )). گفتند: ((از چه؟!))
گفت از این که من عاشق علی آقا پروین هستم و بدین سبب میخواهم که برایش ارادت رو کنم ! نقل است که ارادت انصاریان به علی پروین تا بدان جا رسید که انصاریان نام سبیه خویش را ((پروین)) نهاد !
نقل است که او روزی در کوی و برزن همی گشت و هر عابری که قرمز پوشیده بود ,فی الفور برایش ارادت میفرستاد.وی را پرسید مردی که : از چه چنین کنی ؟گفت: ((آخر برخی لیاقت پوشیدن پیرلهن قرمز را ندارند!)).
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...
======================================
مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
|
07-21-2010
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14
95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...
======================================
مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
ویرایش توسط Omid7 : 08-02-2010 در ساعت 01:23 AM
|
07-21-2010
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14
95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...
======================================
مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
ویرایش توسط Omid7 : 08-02-2010 در ساعت 01:22 AM
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 06:56 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|