پاک سازی زبان فارسی از قاعده های دستوری زبان عربی (محمد پروین گنابادی)
منبع aryaadib.blogfa.com/cat-7.aspx
زبان و ادبیات فارسی (آریا ادیب).
پاک سازی زبان فارسی از قاعده های دستوری
اگرچه در قديميترين نمونههاي نثر پارسي نويسندگان از آوردن شعرهاي تازي و حديثهاو آيههاي قرآن به عنوان تاييد موضوع يا آرايش سخن و نيز از به كار بردن لغتهايتازي خودداري نميكردند، ليكن با بررسي دقيق نوشتههاي پيش از مغول، اين واقعيت روشنميشود كه نويسندگان آن روزگار در نگهباني از زبان فارسي از نفوذ زيانبخشقاعدههاي صرف و نحو تازي كوششي به سزا داشتهاند. براي مثال، در نوشتههاي بلعمي وبيهقي و نصرالله بن عبدالحميد، مؤلف كليله و دمنه، و جز آنان، به ندرت به كلمههايتنويندار چون اتفاقاً، نسبتاً، حقيقتاً، واقعاً، عمداً، مسلماً و جز اينها برميخوريم. آنان بدين اصل توجه داشتهاند كه داخل شدن واژههاي بيگانه در زبان نهتنها زياني بدان نميرساند، بلكه مايهي وسعت و توانگري آن هم ميگردد. باز هم بدينواقعيت واقف بودهاند كه آن چه به استقلال و موجوديت يك زبان زيانهاي جبران ناپذيرميرساند، رخنهكردن ويژگيهاي صرف و نحوي يا دستوري بيگانگان است.
آري پيشينيان ما شيوهاي در نوشتن پارسي برگزيده بودند كه ويژگيهاي دستوريبيگانگان را فرو ميگذاشتند و از به كار بردن آنها پرهيز ميكردند. از آن جملهكلمههاي تنويندار كمتر به كار ميبردند، زيرا اين حركت در الفباي فارسي نيست وبرحسب جست و جويي كه نگارنده كردهاست در سراسر كتاب كليله و دمنه يكي دو كلمهيتنويندار بيش نيست كه در ضمن عبارتهاي فارسي، آنها را به كار برده است و يكي ازآنها كلمهي متداول «مثلاً» است. همچنين در نثر استادان يادكرده كمتر به كلمههايتثنيه كه در زبان فارسي علامتي ندارد، برميخوريم و نظير طرفين، جانبين، حاجبين،نورين، والدين، نيرين را به ندرت به كار ميبردهاند. آنان چون ميدانستند كه تايمدور تازي به صورت " ﺓ " يا " ﺔ " در الفباي پارسي يافت نميشود، كلمههاي تازي راكه داراي اين حرف بود يا به صورت تاي كشيده چون حقيقت، مملكت، جهت و مرحمتمينوشتند و يا آنها را در زمرهي كلمههاي مختوم به هاي مخفي كه در فارسيهمانندهاي فراوان دارد ميشمردند، مانند قوه، بنيه، حيله و جز اينها.
همچنين برعكس متأخران جمعهاي عربي كمتر به كار ميبردند و كلمههاي تازي رابه پارسي جمع ميبستند و به جاي كتب، حقايق، مكاتب، مكاتيب، مصائب، علما، امرا،شعرا، وزرا، معلمين، متقدمين، مدرسين، حادثات، اتفاقات، واقعات، كتابها، حقيقتها،مكتبها، مكتوبها، مصيبتها، علمان، اميران، شاعران، وزيران، معلمان، متقدمان،مدرسان، حادثهها، اتفاقها و واقعهها را به كار ميبردند و از اين راه نميگذاشتندقاعدههاي صرف تازي در زبان مادري آنان رخنه كند و اساس آن را متزلزل سازد. در زمانمعاصر نيز بسياري از نويسندگان و گويندگان به تازگي اين شيوه را پسنديده وبرگزيدهاند. نويسندگاني كه در دورهي مغول و پس از آن به چون این تقليد ناروايي دستيازيده بودند تيشه به ريشهي زبان فارسي ميزدند.
هر قومي كه كلمهي بيگانه ای را ميپذيرد نخست آن را موافق لهجهي خود تغييرميدهد و آنگاه قاعدههاي صرف و نحو زبان مادري خويش را دربارهي آن اجرا ميكند،چون آن كه تازيان كلمهي "استاد" را كه از پارسي گرفتهاند هرگز به "ان"فارسی جمعنميبندند، بلكه آن را به شيوهي جمع زبان خود "اساتيد" به كار ميبرند و بسيارنارواست كه پارسيزبانان به جاي "استادان"، "اساتيد" را برگزينند. همچنين، آنهاهرگز "مارستان"، "برنامه"، "بنفشه" و "پسته" را كه از پارسي گرفتهاند با "ها" ی فارسی جمعنميبندند، بلكه نخست برخي از آنها را از لحاظ حرفهايي كه در لهجهي خود ندارندتغيير ميدهند و برنامه را "برنامج" و "بنفشه" را به "بنفسج" و "پسته" را به "فستق"تبديل ميكنند و آنگاه آنها را به "ات" جمع ميبندند يا اگر قاعده ايجاب كند جمعمكسر را دربارهي آنها مجرا ميدارند.
الف )يكي از نكتههايي كه نويسندگان پيش از مغول بدان توجه داشتند و در نثرمعاصر نيز دنبال ميشود، خودداري از آوردن كلمههاي "الف و لام" دار است كه رواجيافتن آنها زيان فراوانی به استقلال زبان پارسي ميزند، زيرا در زبان پارسي كلمهايبه نام حرف تعريف وجود ندارد كه پيش از نام چیزی آورده شود، به همين سبب در نوشتههايمتقدمان پيش از مغول، به چون این كلمههايي كمتر برميخوريم: بديع الجمال،لازم الامتثال، لازم الرعايه، عند اللزوم، فارغ البال،واجب الاحترام، مع الوصف، زايد الوصف،وجه من الوجوه، علي السويه، في الجمله، في الفور، في المثل و صدهاگونه تركيب ديگر كه در دورهي مغول و صفويه و تا پيش از مشروطه متداول بود.
اكنون از چند اثر كهن در زبان فارسي مثالهايي براي خوانندگان ميآوريم تا باراه نياگانمان در نگهباني و تهذيب و پاک سازی زبان فارسي بيش از پيش آشنا شويم و نخست شاهدهاي بي الف و لام را از نظر خوانندگان ارجمند ميگذرانيم:
عبدالواسع جبلي(متوفي ۵۵۵ هجري قمري) در دیوان خود می نویسد:
١- در مدح اختيار الدين
اختيار دين كه سال و مه به حسن اختيار (ص ۹۵)
۲- در مدح قطب الدن مير ميران
اي قطب دين سپهر برين در پناه تست (ص ۶۶ )
٣- حور عين به جاي حور العين
باده جز آب حيات و ساقيان جز حور عين (ص ٣۷٣ )
آبدان چون حوض كوثر گلبنان چون حور عين (ص ٣۷۴ )
۴- حبل متين به جاي حبل المتين
خدمتش فوز عظيم و طاعتش حبل متين (ص ٣۷١ )
۵- سيف دين به جاي سيف الدين
مونس او در جهان جز مير حاجب سيف دين (ص ٣۷١ )
ب )ترجمهي تاريخ طبري (به تصحيح مرحوم بهار) گويا از نخستين نمونههاي نثرپارسي پس از اسلام به شمار ميرود و شايد دنبالهي زبان فارسي در عصر ساسانيانباشد. بلعمي در اين اثر كلمههاي تازي را با علامت جمع پارسي به كار برده و درينشاهدها از جمعهاي تازي مانند: نعم، علوم، حجج، آيات، اشعار، فوايد، دهاقين، خلايق،عبر، منازل، حكما، مسائل، اطعمه، نباتات، منافع، مضار، احاديث، مشارق و مغارب،پرهيز جسته و در نهايت سادگي كلمههاي تازي را به رنگ پارسي درآوره است:
« پس اين همه آيتها و نعمتها بيافريند.» (ص ۲٣ )،
« و نعمتهاي او بر بندگانگستريدست.» (ص ١ )،
« و بديدم اندر وي (تاريخ طبري) علمهاي بسيار و حجتها و آيتهايقرآن و شهرهاي نيكو و اندر وي فايدهها ديدم بسيار.» (ص ۲ )،
« و اين گزارش كه كنيماز گفتار دهقانان كنيم.» (ص ۸ )،
« و اين همه خلقان ازيشان پديد آمدند.» (ص١٣)،
«و نخستين چيزي كه آفريد از خلقان ديو آفريد.» (ص ١۶ )،
« تا عبرتها و قدرتهاي اوببينند.» (ص ۲١ )،
« چون از همهي منزلها برود.» (ص ۲٣ )،
« و حكيمان يونان ... ايدون گفته اند.» (ص ۲۶ )،
« و از اين مسألهها يك حدیث اصحاب كهف بود.» (ص ۲۶)،
«و طعامها و ميوهها و نباتها برجاي.» (ص ۶۴ )،
« و هرچه بدو اندر است از منفعتها ومضرتها.» (ص ٣٣ )،
« و از تورات حديثها كردي.» (ص ۴۹ )،
« و اين همه مشرقها ومغربها را خداي تعالي به قرآن اندر ياد كرد.» (ص ۴۵).
●دوباره به ديوان عبدالواسع جبلي ديده می افكنيم كه با آن كهبه سبك عراقي سخن ميگفت و بر خلاف سخنوران پيرو سبك خراساني سادگي سخن را رها كردهبود و لغتهاي مشكل تازي فراوان برميگزيد، با اين همه بسياري از كلمههاي تازي رابا جمعهاي پارسي ميآورد و در ديوان وي شاهدهاي فراواني را نیز دیدیم كه چه گونه كلمههاي الف و لامدار را بي الف و لام آورده است. دربارهي چون آنشاعر توانايي نميتوان گفت ضرورت شعر اين شيوه را ايجاب كرده است. به ويژه كهدربارهي بسياري از تصرفهاي ديگر سخنوران ايراني در كلمههاي تازي از قبيل "مير"به جاي "امير" و "بو" به جاي "ابو" و "بن" به جاي "ابن" يعني حذف همزهي اول كلمهنيز ميتوان در ديوان وي نمونههاي فراوان يافت.
او در اين شعرها كلمههاي تازي را به پارسي جمع بسته است:
١-كو به جاي فاضلان افضال صد چندين كند (ص ۹۷ )
۲- زايران حجّاج و سدّه صخره و درگه منا (ص ۹۷)
٣- از نوعهاي كفايت هر آنچ بتوانست (ص ۶١)
۴- از ثناهاي بليغ و از صفتهاي بديع (ص ۶١ )
۵- عبارتهاي آن زيبا اشارتهاي آن دلبر (ص ١٣۴)
۶- ناوك برنده ی تو از سفيران قضا(ص ١۴۹)
۷- چون خطيبان در لباس قيرگون شد زاغ و گشت (ص ١۵۶)
۸- سديگر نعمت وافر چهارم حشمت خلقان (ص ٣۶٣)
۹- رسمهاي تو چون صنع ابر در بستان گزين (ص ٣۷۷)
١۰- سعيهاي تو چو فعل شمس در گردون بزرگ (ص ٣۷۷)
ترديدي نيست كه در جاهايي كه برخي از جمعهاي عربي در زبان فارسي به صورت جمعمصطلح شده است ناگزير آنها را به همان صورت به كار ميبريم و تعصب نشان نميدهيمكه به بيسليقگي و زشتي و نامأنوسي كلمه منجر شود. همان گونه كه دربارهي جمعهايي مانندواردات و صادرات و ديگر نامهاي خاص و اصطلاحهاي مختلف، آنها را بيتعصب به كارميبريم تا هنگامي كه دستگاهي صلاحيتدار آنها را تغيير دهد. منظورم اين است كه درعين حال ذوق و زيبايي و مأنوس بودن كلمه را هم بايد در نظر گرفت و از اين كه كار بههرج و مرج نگرايد، غافل نبايد بود.
ادامه در پست بعد