بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 12-26-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
Smile راز شقایق - شعری بسیار زیبا و احساسی

راز شقایق



شقایق گل همیشه عاشق.........

شقایق گفت : با خنده ِ نه بیمارم ، نه تب دارم

اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم

گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی




شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم

اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم

گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی

نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی

یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود

و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه

ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت

ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته

و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب

می گفت

شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری

به جان دلبرش افتاده بود- اما-

طبیبان گفته بودندش

اگر یک شاخه گل آرد

ازآن نوعی که من بودم

بگیرند ریشه اش را و

بسوزانند

شود مرهم

برای دلبرش آندم

شفا یابد

چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را

بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده

و یک دم هم نیاسوده که افتاد چشم او ناگه

به روی من

بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من

به آسانی مرا با ریشه از خاکم جداکرد و

به ره افتاد

و او می رفت و من در دست او بودم

و او هرلحظه سر را

رو به بالاها

تشکر از خدا می کرد

پس از چندی

هوا چون کوره آتش زمین می سوخت

و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت

به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟

در این صحرا که آبی نیست

به جانم هیچ تابی نیست

اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من

برای دلبرم هرگز

دوایی نیست

واز این گل که جایی نیست ؛ خودش هم تشنه بود اما!!

نمی فهمید حالش را چنان می رفت و

من در دست او بودم

وحالا من تمام هست او بودم

دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟

نه حتی آب، نسیمی در بیابان کو ؟

و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت

که ناگه

روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر اوکم شد

دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه -

مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت

نشست و سینه را با سنگ خارایی

زهم بشکافت

زهم بشکافت

اما ! آه

صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد

زمین و آسمان را پشت و رو می کرد

و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد

نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را

به من می داد و بر لب های او فریاد

بمان ای گل

که تو تاج سرم هستی

دوای دلبرم هستی

بمان ای گل

ومن ماندم

نشان عشق و شیدایی

و با این رنگ و زیبایی

و نام من شقایق شد

گل همیشه عاشق شد


از وبلاگ دوست خوبم آقا ادریس

__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
3 کاربر زیر از دانه کولانه سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #2  
قدیمی 12-27-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

چطور کسی نظری نداد ؟ اینقدر راحت نمیشه از کنارش گذشتا
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 12-27-2008
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

سپاس زدم[IMG]****************************/72.gif[/IMG]
سپاس یعنی همفکری و امتنان خاطر از پست و متن فرد[IMG]****************************/72.gif[/IMG]
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 12-27-2008
mary.f آواتار ها
mary.f mary.f آنلاین نیست.
مدیر بخش زمین شناسی
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,674
سپاسها: : 3,194

2,013 سپاس در 491 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

سلام جالب بود ولي به نظرم عاشق اينقدر راحت نبايد خودش رو فنا مي كرد. پس الان تكليف معشوقش چي شد؟‌ به نظرم بايد سعي مي كرد زنده بمونه تا بتونه جون معشوقش رو نجات بده نه فقط گلي رو كه باعث نجات معشوقش مي شه... به هر حال اينم يه جورشه ديگه!
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 12-27-2008
Edrisfm آواتار ها
Edrisfm Edrisfm آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 29
سپاسها: : 6

5 سپاس در 3 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

سلام کوروش جان. ممنون که زحمتشو کشیدی
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 12-27-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

آقا ادریس عزیز خوش اومدی
خواهش میکنم تشکر بابت معرفی این نوشته زیبا
راستی کسی میدونه این نوشته چه کسی هست ؟

نقل قول:
سلام جالب بود ولي به نظرم عاشق اينقدر راحت نبايد خودش رو فنا مي كرد. پس الان تكليف معشوقش چي شد؟‌ به نظرم بايد سعي مي كرد زنده بمونه تا بتونه جون معشوقش رو نجات بده نه فقط گلي رو كه باعث نجات معشوقش مي شه... به هر حال اينم يه جورشه ديگه!
سلام
البته مهمش همونیه که شمام میگین "اینم یه جورشه" همه جور هست و همه جورش قشنگه
اگر عاشق این انتخاب رو داشت که بمونه با نمونه و نموندنو انتخاب میکرد بله اشتباه بود
ولی قدرت انتخاب نداشته راهی دیکه ای نبوده و اصولا سنیاریو همینه
بماند که خیلی داریم در ادبیات که عاشق عاشقه ولی معشوق نه
اما با این فرض باز هم اگر راهی داشت برای موندن باید میموند ولی نشد که بمونه من خبر دارم :D با این کار لااقل اونیو که میخواست انجام داده

بذارید یه شعر از ایرج میرزا بگم که خیلی وقته میخوام یه تاپیک ششصد صفحه ای در موردش و پیوندش با موسیقی و تصنیفی که در همین باره بانو قمر میخونه بزنم دیگه تنبلی و تمامیت خواهی ما مانع شده الان شعرشو مینویسم سر فرصت{بخوانید هرگز ! } تاپیکشو میزنم
تصنیف قمر و هنگامه اخوانشو هم میزنم....


عاشقی محنتی بسیار کشید
تا لب دجله به معشوقه رسید
نشده از گل رویش سیراب
که فلک دسته گلی داد به آب
نازنین چشم به شط دوخته بود
فارق از عاشق دلسوخته بود
دید کآید به روی شط به شتاب
نو گلی چون گل رویش شاداب
گفت به به چه گل زیبایی
لایق دست چو من رعنایی
حیف از این گل که برد آب اورا
کند از منظره نایاب اورا
زین سخن عاشق معشوقه پرست
جست در آب چو ماهی از شست
خواست کازاد کند از بندش
نام گل برد و در آب افکندش
گفت رو تا ز هجرم برهی
نام بی مهری بر من ننهی
باری آن عاشق بیچاره چو بط
دل به دریا زد و افتاد به شط
دید آبیست فراوان و درست
به نشاط آمد و دست از جان شست
دست و پایی زد و گل را بربود
سوی دلدارش پرتاب نمود
گفت کای آفت جان سنبل تو
ما که رفتیم بگیر این گل تو
جز از برای دل من بوش نکن
عاشق خویش فراموش نکن
بکنش زیب سر ای دلبر من
یاد آبی که گذشت از سر من

بعد ایرج خواننده رو همینطوری توی شک پایان داستان رها میکنه و
نتیجه گیریشو میکنه
خود ندانست مگر عاشق ما
که ز خوب رویان نتوان خواست وفا ؟
عاشقان را گر همه آب برد
خوبرویان را همه خواب برد......

خب چطور بود ؟
یه بیتشو هیجوقت حفظم نمیشه! الانم ننوشتم خواستین سرچ کنین توی نت
(خوب از بر کرده بود آن مایه ی ناز که نکویی کن و در آب انداز )
شست رو هم نمیدونم املاشو درست نوشتم یا نه (تنها چیزی که براش پیدا کرده بودم شست به معنای تور ماهیگیری)

واقعا شعرش آتشین نیست ؟ ببینین چقدر کاربر ضرب المثل رو در شعر به زیبایی کانه خود واقعیت به کار برده ؟ نکویی کن و در آب انداز - یاد آبی که گذشت از سر من - که فلک دسته گلی داد به آب ....
این نمونه اونی هست که عرض کردم عاشق صد در صد و معشوق چه میدونم چی اسمشو بذارم
حالا من از بقیه ماجرا هم خبر دارم توی شعر ایرج همینقدر نوشته شده
این اصلا داستانی اروپاییه (فکر کنم آلمانی) که مجله ترقی حدود 80-90 سال پیش(پدر همین
گلی ترقی نوسنده کافه نادری{شتباه نمیکنم؟ })
متن این داستان رو به فارسی ترجمه میکنه و مسابقه میذاره که چه کسی میتونه اینو به بهترین شکل ممکن به شعر در بیاره کسایی شرکت میکنند از جمله رشید یاسمی(قابل توجه آقا ادریس عزیز که یاسمی همشهری خودمون هم شرکت میکنه میگن اونم چیز قشنگی میگه
که من دنبالشم اما گیرم نیفتاده !!!!!!! لطفا اگه کسی داره یا خبری داره به من بگه)
شرکت میکنن اما آخرسر این ایرجه که برنده مسابقه هست و انصافا حقش هم هست

ماموستا هیمن (شیخ الاسلامی) شاعر بزرگ و توانای کرد هم همین شعر رو به کردی و البته به تفصیل مینویسه و انصافا هم بهتر نگم اما کمتر هم از این نسخه ایرج نمیگه
و بعد ماجرا رو هم میگه معشوق 1 هفته گریه زاری میکنه پس عاشقو بعدش میرود با دیگری...
شعر کردیشو هم بعدا خواهم گذاشت
آره این نمونه از عاشق کامل و معشوق لاابالی ! بود...
از اونجایی هم که قمر و ایرج خیلی با هم میونه ی خوبی داشته اند (قمر زن بزرگی بوده)
(قمر در مرگ ایرج میخونه {در هزار دستان فکر کنم} ای گنج دانش ایرج کجایی در سینه ی خاک پنهان چرایی ....) این شعر رو به زیبایی در تصنیفی میخونه که بابدختی پیداش کردم !
اما نسخه هنگامه اخوان هم هست که اونم خیلی زیباست و راحت میتونین در نت پیداش کنین بعدا خودم همه ش ومیذارم....
زیاد نوشتم دوستان باید ببخشند چون این شعر به نظر من جالب بود گفتم برای شما هم نقلش کنم ....
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 10-27-2010
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض له بیرم مه که شعری از ماموستا هیمن و دیار دلدار از ایرج میرزا برگرفته از ادبیات اروپا (مهری پاکزاد)

له بیرم مه که شعری از ماموستا هیمن و دیار دلدار از ایرج میرزا برگرفته از ادبیات اروپا (مهری پاکزاد)



نقل قول:
نوشته اصلی توسط دانه کولانه نمایش پست ها
بذارید یه شعر از ایرج میرزا بگم که خیلی وقته میخوام یه تاپیک ششصد صفحه ای در موردش و پیوندش با موسیقی و تصنیفی که در همین باره بانو قمر میخونه بزنم دیگه تنبلی و تمامیت خواهی ما مانع شده الان شعرشو مینویسم سر فرصت{بخوانید هرگز ! } تاپیکشو میزنم
تصنیف قمر و هنگامه اخوانشو هم میزنم....


عاشقی محنتی بسیار کشید
تا لب دجله به معشوقه رسید
نشده از گل رویش سیراب
که فلک دسته گلی داد به آب
نازنین چشم به شط دوخته بود
فارق از عاشق دلسوخته بود
دید کآید به روی شط به شتاب
نو گلی چون گل رویش شاداب
گفت به به چه گل زیبایی
لایق دست چو من رعنایی
حیف از این گل که برد آب اورا
کند از منظره نایاب اورا
زین سخن عاشق معشوقه پرست
جست در آب چو ماهی از شست
خواست کازاد کند از بندش
نام گل برد و در آب افکندش
گفت رو تا ز هجرم برهی
نام بی مهری بر من ننهی
باری آن عاشق بیچاره چو بط
دل به دریا زد و افتاد به شط
دید آبیست فراوان و درست
به نشاط آمد و دست از جان شست
دست و پایی زد و گل را بربود
سوی دلدارش پرتاب نمود
گفت کای آفت جان سنبل تو
ما که رفتیم بگیر این گل تو
جز از برای دل من بوش نکن
عاشق خویش فراموش نکن
بکنش زیب سر ای دلبر من
یاد آبی که گذشت از سر من

بعد ایرج خواننده رو همینطوری توی شک پایان داستان رها میکنه و
نتیجه گیریشو میکنه
خود ندانست مگر عاشق ما
که ز خوب رویان نتوان خواست وفا ؟
عاشقان را گر همه آب برد
خوبرویان را همه خواب برد......

خب چطور بود ؟
یه بیتشو هیجوقت حفظم نمیشه! الانم ننوشتم خواستین سرچ کنین توی نت
(خوب از بر کرده بود آن مایه ی ناز که نکویی کن و در آب انداز )
شست رو هم نمیدونم املاشو درست نوشتم یا نه (تنها چیزی که براش پیدا کرده بودم شست به معنای تور ماهیگیری)

واقعا شعرش آتشین نیست ؟ ببینین چقدر کاربر ضرب المثل رو در شعر به زیبایی کانه خود واقعیت به کار برده ؟ نکویی کن و در آب انداز - یاد آبی که گذشت از سر من - که فلک دسته گلی داد به آب ....
این نمونه اونی هست که عرض کردم عاشق صد در صد و معشوق چه میدونم چی اسمشو بذارم
حالا من از بقیه ماجرا هم خبر دارم توی شعر ایرج همینقدر نوشته شده
این اصلا داستانی اروپاییه (فکر کنم آلمانی) که مجله ترقی حدود 80-90 سال پیش(پدر همین
گلی ترقی نوسنده کافه نادری{شتباه نمیکنم؟ })
متن این داستان رو به فارسی ترجمه میکنه و مسابقه میذاره که چه کسی میتونه اینو به بهترین شکل ممکن به شعر در بیاره کسایی شرکت میکنند از جمله رشید یاسمی(قابل توجه آقا ادریس عزیز که یاسمی همشهری خودمون هم شرکت میکنه میگن اونم چیز قشنگی میگه
که من دنبالشم اما گیرم نیفتاده !!!!!!! لطفا اگه کسی داره یا خبری داره به من بگه)
شرکت میکنن اما آخرسر این ایرجه که برنده مسابقه هست و انصافا حقش هم هست

ماموستا هیمن (شیخ الاسلامی) شاعر بزرگ و توانای کرد هم همین شعر رو به کردی و البته به تفصیل مینویسه و انصافا هم بهتر نگم اما کمتر هم از این نسخه ایرج نمیگه
و بعد ماجرا رو هم میگه معشوق 1 هفته گریه زاری میکنه پس عاشقو بعدش میرود با دیگری...
شعر کردیشو هم بعدا خواهم گذاشت
آره این نمونه از عاشق کامل و معشوق لاابالی ! بود...
از اونجایی هم که قمر و ایرج خیلی با هم میونه ی خوبی داشته اند (قمر زن بزرگی بوده)
(قمر در مرگ ایرج میخونه {در هزار دستان فکر کنم} ای گنج دانش ایرج کجایی در سینه ی خاک پنهان چرایی ....) این شعر رو به زیبایی در تصنیفی میخونه که بابدختی پیداش کردم !
اما نسخه هنگامه اخوان هم هست که اونم خیلی زیباست و راحت میتونین در نت پیداش کنین بعدا خودم همه ش ومیذارم....
زیاد نوشتم دوستان باید ببخشند چون این شعر به نظر من جالب بود گفتم برای شما هم نقلش کنم ....

در نوشته بالا من گفتم از مجله ترقی اما در این پی دی اف خانم پاکزاد نوشته در مجله اقدام که قطعا این درست تره .و ایضا نوشته شده که این اهنگ رو خانم هنگامه اخوان خوانده
بله خانم هنگامه به یاد قمر این اهنگ رو بازخواهنی کرده و بسیار زیبا هم خونده .

شعر فراموشم نکن (له بیرم مکه) در صفحات 199-205 دیوان تاریک و روون ماموستا هیمن وجود دارد

مثنوی - بحر متقارب فع لن فعولن فع لن فعولن

با ومطلع وه هام بیستوه سه ردمی پیشو
له گه وره شاریک نازداریک هه بو


اقدام چاپ تهران - دیار دلداری هدیه عشق -



فایل پی دی اف رو میتونین از ادرس زیر دانلود کنین


فایلهای پیوست شده : متاسفانه تمامی فایلهای ضمیمه شده تا مرداد 91 یعنی July, 2012 به خاطر بی دقتی شرکت سرویس دهنده خدمات سرور ما از بین رفته است بنابراین به تاریخ ضمیمه شدن فایلهایی که میخواهید دانلود کنید دقت بفرمایید که ما شرمسار بازدید کنندگان گرامی خود نشویم . فایلهای ضمیمه شده بعد از این تاریخ هیچ گونه مشکلی ندارند .

در فرصت مقتضی سعی خواهد شد فایلهای پرطرفردار تر که توسط خود بازدید کنندگان گرامی درخواست داده میشود به مرور اپلود و جایگزین شود. با تشکر
نوع فایل: pdf Le-Birm-Meke-MPakzad.pdf‏ (587.8 کیلو بایت, 2 نمایش)
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 05-25-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

پرواز کرد عمر و از او آشيانه ماند
مشت پُري ز نعمت هستي نشانه ماند
از سوز و ساز دل اثري آشکار نيست
جز دود آه ما که به ديوار خانه ماند
عمري فسانه ها دل ما در فسون گرفت
افسانه جو به خواب شد و زو فسانه ماند
از دام و دانه بيم اميدي نصيب بود
بيم و اميد طي شد و زو دام و دانه ماند
گر شعر سوزناک سرايم عجب مدار
شمع نشاط مرد و از او اين زبانه ماند
در ملک عشق لايق تاج نوازش است
اين سر که جاودانه بر آن آستانه ماند
داني که چيست شرح سفرنامه هاي عمر
اين با کرانه طي شد و آن با کرانه ماند
آنرا که عشق پيشه بود عمر باقي است
رفتيم و مُهر هستي مابر زمانه ماند
چون عشق جاودانه بماند مرا چه غم
گر اين تن «رشيد» دمي ماند يا نماند

...
..
.

من اين شعر رو از ايشون ديدم و به نظر من مهم اينه که «عشق » رو تجربه ميکنيم ، مهم درک مقام والاي عشق هست، اينکه حالا ما براي معشوق و معشوق براي ما چه ميکند بماند ، اون ديگه به خود شخص عاشق بستگي داره که بخواد براي معشوق خود چگونه و چه ها کند .....

آيا وقتي به مقام والاي عاشقي به تمام معنا رسيديم متاعي با ارزش داريم براي هديه بر آستانه « معشوق » ...... کسي آن آستان بوسد که جان در آستين دارد


__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن

ویرایش توسط ساقي : 05-25-2009 در ساعت 04:17 PM
پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 02-27-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض هيچ نداريم!!!

نقل قول:
نوشته اصلی توسط ساقي نمایش پست ها
آيا وقتي به مقام والاي عاشقي به تمام معنا رسيديم متاعي با ارزش داريم براي هديه بر آستانه « معشوق » ...... کسي آن آستان بوسد که جان در آستين دارد

گفتم که کنم تحفه‌ات ای لاله عذار
جان را، چو شوم ز وصل تو برخوردار

گفتا که بهائی، این فضولی بگذار
جان خود ز من است، غیر جان تحفه بیار
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear

ویرایش توسط آريانا : 02-27-2010 در ساعت 09:45 PM
پاسخ با نقل قول
  #10  
قدیمی 03-08-2010
Setare آواتار ها
Setare Setare آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
نوشته ها: 2,007
سپاسها: : 926

875 سپاس در 242 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

من اون شعر اولی رو که در مورد عاشق و شقایق بود قبلا شنیده بودم...
من کارشو تایید میکنم که به خاطر معشوقش و زنده موندن اون از جونش میگذره
چون اگه از جونش نمی گذشت او گل از بین می رفت
و دیگه هیچ راه درمانی هم برای معشوق نمی موند...پس در واقع باعث کشته شدن معشوقش میشد...
شاید باور این سخت باشه که آدم از زندگیش بگذره به خاطر معشوق!
اگه کسی همچین فکری میکنه پس عشق رو قبول نداره...
عاشق دوست داره از خودش بگذره حتی از زندگیش بگذره تا معشوقش راحت زندگی کنه
حتی اگه معشوقش بهش علاقه ای نداشته باشه و این عشق یه طرفه باشه....
باز هم عاشق از خودش میزنه! از زندگی اون میره بیرون حاضره دیگه طعم خوش بختی رو نچشه اما معشوقش یه زندگی خوب داشته باشه...
:|
__________________
من ندانم که کیم
من فقط میدانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگیم...
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 10:12 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها