بازگشت   پی سی سیتی > سایر گفتگوها > ورزش Sports > بخش عمومی ورزش

بخش عمومی ورزش در این تالار به مباحث عمومی ورزش از قبیل رشته های مختلف آن پرداخته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 07-29-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض ورزش در شاهنامه

ورزش در شاهنامه
ورزش و شاهنامه

فرهنگ ورزش در شاهنامه




پیش از شروع:
فردوسی و شاهنامه، دو نامی که بزرگی را در ذهن تداعی می کند و ریشه دار بودن و غنای فرهنگی و هویت داشتن ملتی را فریاد. بدون شک سختن گفتن درباره شخصیتی همچون فردوسی و اثری بزرگ چون شاهنامه کاری نیست که در این مجال و مقامی بگنجد و از قلم همچو منی با بیانی الکن ساخته باشد. اما اگرجرأت و جسارت قلم زدن در این باره را ندارم لااقل می توان احساسی را که از خواندن و مطالعه و سرو کله زدن با صفحات و ابیات مختلف آن به بنده دست داد بیان کنم، احساسی که با " افسوس" و اندوه همراه بوده و هست. افسوس از اینکه چگونه می شود باور کرد ملتی با داشتن این تاریخ این سابقه، این فرهنگ، این کتاب، این حکیم، امروز" جهان سومیش" بخوانند و بدانند...؟! این احساس وقتی بیشتر بر روح و فکر خواننده سنگینی می کند که بدانیم فردوسی فقط یک نفر از انبوه چهره های برجسته و تاریخی این مملکت و شاهنامه فقط یکی از آثار نفیس و معرف فرهنگ و تاریخ این سرزمین است. شخصیت و کتابی که با ایجاد حس غرور و اعتماد به نفس و شخصیت بخشیدن خود به تنهایی می تواند استقلال و ترقی ملتی را تضمین کنند.
بگذریم از اینکه این ملت علاوه بر این صاحب" کتاب کتابها" هم هست و خود را رهرو شخصیت تابناک و قهرمان بی همتای همه عرصه ها یعنی علی(ع) می داند که می توانند جهان را از بند نجات دهند و به سمت سعادت و رستگاری رهنمون کنند، بگذریم.
سخن کوتاه اینکه شاهنامه کتابی است که اگر نگوییم بر هر انسانی اما می توان به جرأت گفت هر ایرانی لازم و بلکه واجب است حداقل در عمر خود یکبار آن را بخواند تا اولا بداند و آگاه باشد که او شناسنامه ای به غیر از شناسنامه ثبت احوال هم دارد و همچنین بی شک این کار در شناساندن تاریخ سرزمین و معرفی هویت و اصل و نسب او ولاجرم ایجاد احساس غرور و اعتماد به نفس برای روی پای خود ایستادن و استقلال سرزمین را فریاد کردن بی تأثیر نیست.
این نوشتار هم همانطور که از عنوانش پیدا است در ارتباط با موضوعی از موضوعات مختلف شاهنامه است. موضوعاتی که هر کدام می توانند عنوان یک کتاب قطور یا انگیزه یک تحقیق طولانی باشند. چنانکه هستند موضوع انتخابی ما ورزش در شاهنامه است. در نگاه اول شاید موضوع غریب و گنگی به نظر آید اما سعی خواهیم کرد با توضیحات بعدی نشان دهیم که به هیچ وجه چنین نیست. ابتدا درباره انگیزه و چرایی انتخاب این موضوع توضیح می دهم:
رابطه شغلی با ورزش و مسئولیتی که در این باره بر عهده دارم همچنین مشغله همیشگی ذهنی و فکری که از دوران کودکی تاکنون، خواسته و ناخواسته درباره ورزش داشته ام به علاوه در روزگاری که در آن واقعیم: رویدادها و حوادث و جریانات مختلفی که در کشور ما و در جهان رخ می دهد. همگی حکایت از اوج گیری " جنبش احیاء" در سرزمین ما و در گوشه و کنار جهان می کنند. احیاء خویشتن و بازگشت به هویت اصیل ملی و فرهنگی. در چنین زمانه ای ملتی که مدعی است می خواهد به خود و داشته های با ارزش خویش تکیه کند فراتر از شعار و برای تحقق این خواسته و برای نیل به مقصود بیش از هر اقدام و عملی باید به " شناخت" دست بزند. شناخت همان داشته های با ارزش و سرمایه های بزرگ مادی و غیرمادی. شناخت در همه زمینه ها و همه جنبه ها. در جهان پیچیده امروز برای خودکفایی، مستقل بودن و" خود" بودن تنها استقلال در یک بعد از ابعاد زندگانی اجتماعی و جهانی کافی نیست. برای دستیابی به این شناخت باید به تعبیر مرحوم شریعتی به استخراج و تصفیه منابع فرهنگی خود از زیر غبار قرنها دست زد. در این میان ورزش هم به عنوان پدیده ای که از دیرباز با بشر زندگی کرده و دسته ای از نیازهای اصیل او را پاسخ می داده است با پیشرفت زمان و دگرگونی شرایط تکنیکی و اقتصادی زندگی دستخوش تغییر و تکامل و تحول شده است نمی تواند از نظر دور باشد. به ویژه وقتی بدانیم که امروز ورزش در دنیا و از چشم جهانیان صرفا به معنای بازی و سرگرمی گذراندن فراغت نیست و دارای بار سیاسی، فرهنگی، اقتصادی هم هست و در زندگی امروز از جایگاه بسیار مهمی برخوردار شده، اهمیت این امر بیشتر نمایان می شود.
ورزش هر چند از نظر ابعاد فنی و تکنیکی" مرز" و " قومیت" و " فرهنگ" نمی شناسد اما ازنظر موضوعی که فرهنگی هم هست، در هر سرزمین و در نزد هر ملتی باید فرهنگ خاص خودش را داشته باشد. تا آن ملت بتواند هویت خود را در ورزش و در جهان ورزش و در چشم جهانیان ورزش اثبات و اعلام کند. ورزش به نوبه خود می تواند از علائم و نمادهای استقلال ملت و فرهنگی باشد و جالب این است بدانیم که به حکم تجربه و تکیه بر واقعیات ورزش زمانی می تواند در مملکتی ریشه دار و بنیانی باشد و سطحی و تقلیدی و روبنایی نباشد که متناسب با فرهنگ و منطبق با ارزشهای فرهنگی آن مملکت باشد- این است که امروز ورزش در غرب پیشرفته است چون با معیارها و ملاکهای فرهنگی جامعه غربی همخوان و سازگار است و با زبان مردم آنجا همزبان است اما در کشورهای توسعه نیافته و عقب مانده، در حد" ادا" و تقلید است و درخشش آنها در میادین بین المللی همچون یک " جرقه" و بعد هم تمام!
علت اصلی این وضع این است که ورزش در این کشورها همچون اکثر صنایع و تکنیک ها و..." وارداتی" است و غرب در حیطه ورزش نیز تز" اکسیدانتالیسم و اگوسانتریسم" خود را به باورها نشانده و به افکار و اذهان تلقین کرده است که تنها راه پیشرفت در ورزش، تقلید کورکورانه از غرب است و پیمودن راهی که غرب می پیماید آن هم نه در محتوی که در فرم.
حال در جامعه ای که گرد به خویش کافری و کتمان خویشتن را از چهره زدوده و قصد دارد به خویشتن اصیل و فرهنگی خویش رجعت کند ورزش هم باید بر ارزش های فرهنگی و ملی استوار باشد و اگر فن و تکنیک را که صاحب ندارد و اختصاص به نژاد و ملت خاصی ندارد از دیگران اخذ می کند از لحاظ اخلاق و صفات و راه و رسم، منش و خصلت ها و... باید از فرهنگ، تاریخ و قهرمانان خود الگو بگیرد و از ورزشی دارای شناسنامه، هویت، و شخصیت برخوردار باشد تا در میادین بین المللی و در حضور بیگانگان نمایانگر یک فرهنگ و سمبل واقعی یک ملت باشد...
خوشبختانه از نظر " ورزش" هم کشور ما بی اصل و نسب نیست اگر تاریخ را و آثار ادبی و حماسی این سرزمین را مطالعه کنیم، خواهیم دید که در حیطه ورزش و هنر رزم و شخصیت های پهلوانی و ورزشی، تاریخ ما حرف های بسیاری برای گفتن دارد، حرف هایی که حتی برای امروزیان مفید و برای ساختن آینده به کار بستنی است.
شاهنامه یکی از این آثار و از مهمترین این آثار است. کتابی جامع و کامل که خود به تنهایی قادر است در هر زمینه های گذشته و سابقه این سرزمین را معرفی کند. آن هم معرفی که با توجه به وسعت نظر و دیدگاه محققانه این شاعر بزرگ و ادیب متفکر، خالی از تعصب کور و جانبداری های ناسیونالیستی از نوع قرن بیستمی! آن است.
باری، همانطور که اشاره شد" ورزش" ابزارهای ورزشی و جایگاه فرهنگی و مردمی آن در شاهنامه موضوع و عنوان این رساله است موضوعی که ابتدا برای من هم این تصور را به وجود آورد که چگونه می شود از آن به اندازه یک رساله مورد قبول لااقل از لحاظ تعداد صفحات مطلب و سوژه بیرون کشید آن هم در کتابی که در هیچ جای آن اشاره ای به ورزش و ورزشکاری نشده است. اما همین آدم نابلد وقتی کار را آغاز کرد تا به پایان رساندن آن نزدیک یک سال و نیم وقت صرف آن کرد و اینک که آخرین سطور این رساله را به عنوان مقدمه به رشته تحریر درمی آورد خوب می داند که ورزش در شاهنامه موضوعی است که فقط یک رساله و یک فرد و یک سال نمی تواند حق مطلب را درباره آن ادا کنند و این کار به ابزار و توانایی ها و زمان بسیار بیشتر از این احتیاج دارد. این است که در همین ابتدا باید اعتراف کنم لازم است به عنوان نوشته یک پیشوند " مقدمه ای بر..." اضافه شود و بدون این که قصد تواضع و شکسته نفسی! داشته باشم اگر حتی بتوان نام آن را " مقدمه" گذاشت. با همه این ها امیدوارم این کار ضمن این که گامی بسیار کوچک در جهت احیاء ارزش های ملی و فرهنگی مملکت خود باشد و لااقل به خودم ثابت کرده باشم که ما در ورزش هم " حرف" برای گفتن داریم. آن هم حرفی که در بطن و متن تاریخ و فرهنگ این سرزمین می جوشد و بر قلم و زبان جاری می شود، اسباب رضایت خوانندگان محترم و اساتید ارجمند و ادیب نیز واقع شود و نقص ها و کاستی ها را ضمن تذکر به اینجانب به بزرگواری بر این شاگرد کوچک خود ببخشایند.
متاسفانه به خاطر کمبود منابع و ماخذ علمی و دقیق در این مورد برای انجام این تحقیق اصل و تکیه کار روی خود شاهنامه متمرکز شده و اطلاعات مستقیم و غیرمستقیمی که این کتاب درباره ورزش در آن روزگار می دهد. شیوه کار هم بدین ترتیب بود که ابتدا دوبار شاهنامه خوانده شد و در حین مطالعه هر جا به واژه یا داستان یا نشانه ای که به ورزش، پرورش جسم، تربیت بدن، پهلوانی و... ارتباط داشت برخورد می کردم علامتگذاری می شد. در حین علامتگذاری موضوعاتی به عنوان سرفصل انتخاب می شد و پس از مطالعه دوباره شاهنامه بر اساس موضوعات، فیش برداری به عمل آمد که این کار با پیاده کردن فیش ها و تقسیم بندی موضوعی آنها پیگیری شد.
این نکته نیز قابل ذکر است که برای مطالعه شاهنامه از دو نسخه متفاوت استفاده شده است که یکی شاهنامه ای که انتشارات جاویدان با مقدمه محمدعلی فروغی چاپ و منتشر کرده است که به گفته ناشر آن" از روی صحیح ترین و معتبرترین نسخ موجود" تهیه شده است و دیگری شاهنامه ای که محققان فرانسوی آن را گردآوری و تهیه کرده اند و در سال 1370 به وسیله سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی چاپ و منتشر شده است. لازم است به این نکته هم اشاره شود که در این رساله هر کجا که سخن از شاهنامه شده و به شاهنامه استناد شده و در پانویس صفحات ذکری از شماره صفحات آمده، منظور شاهنامه انتشارات جاویدان است. از شاهنامه محققان فرانسوی به عنوان " شاهد" یا " میزان" استفاده شده و هر جا که شک کرده ایم با رجوع به آن تصمیم نهایی را گرفته ایم.
در اینجا لازم است کمی هم درباره تحقیق و محتویات آن سخن گفته شود. نقطه آغاز این بحث را ما یک سؤال قرار داده ایم و عزم را برای یافتن پاسخ این سؤال جزم کرده ایم که آیا اصولاً در شاهنامه چیزی به نام ورزش وجود دارد یا خیر...؟ انگیزه علت راه یافتن این سؤال در ذهن این است که ما در سراسر شاهنامه جایی به طور صریح و آشکار به واژه ورزش در معنایی که امروز از این کلمه می فهمیم و منظور و عنوان این تحقیق است برنمی خوریم و اگر در چهارجای شاهنامه واژه ورزش به چشم می خورد به معنای مشق کردن و زراعت استعمال شده است. به همین علت برای یافتن این سؤال باید از روی نشانه ها و آثار پی به موثر و علت ببریم. برای این کار ما در فصل اول بخش اول به اثبات وجود ورزش در شاهنامه پرداخته ایم و خوشبختانه بر این کار هم موفق شده ایم. راه پاسخ به سؤال و اثبات ورزش در شاهنامه را از مطالعه طبقه ای به نام پهلوانان که بیش از هر چیز به زور و بازوی خود متکی بودند و به خاطر برخورداری از توانایی های جسمی و مهارتهای رزمی که از راه آموزش و تمرین و مرارتهایی که امروزه ورزش نامیده می شود به دست آورده بودند نقش و کارکردها، جایگاه طبقاتی آن را در جامعه آن روزگار مشخص کرده است. و همچنین بررسی تعلیم و تربیت آن روزگار و نقشی که آموزش مهارتهای رزمی و آموزشی جسمانی یعنی آنچه امروز ورزش نامیده می شود در ارکان تعلیم و تربیت داشته است، یافته ایم.
در فصل بعدی به بررسی اهمیت و جایگاه ورزشی در شاهنامه پرداخته ایم. برای این کار ابتدا کارکردهای ورزش را بررسی کرده ایم تا اهمیت ورزش در اجتماع معلوم شود و آنگاه برای نشان دادن جایگاه ورزش جایگاه طبقه پهلوانان، یعنی طبقه ای که ورزش را از روی وظیفه و به عنوان حرفه انجام می دادند، را نشان داده ایم. نشان دادن جایگاه طبقه پهلوانان نیز با بررسی و نقش و حساسیت کارکردهای گسترده و وظائف مختلف این طبقه که جامعه از آنان انتظار داشته است، معلوم می شود علاوه بر کارکرد و نقش پهلوانان با بررسی ارزشهای اجتماعی آن روزگار نتیجه می شود ارزشهای منبعث از ورزش مثل زورمندی، تنومندی، هنرمندی( به معنای هنر رزم)، رادمردی، جوانمردی، شجاعت، دلیری و... در کنار سایر ارزشهای والای اجتماعی مثل خردمندی، نژاد و گهر( دودمان) خداپرستی و عدالت و... و حتی به عنوان مکمل آنها مطرح می شود که این از اهمیت ورزش و تعلیمات ورزشی و در یک کلام ارزش ورزش در آن روزگار حکایت می کند.
پس از اثبات وجود ورزش و نشان دادن اهمیت و جایگاه ورزش در شاهنامه به مطالعه " ورزش در شاهنامه" پرداخته ایم ورزش در شاهنامه عنوان کلی بخش دوم این رساله است که در آن ضمن ارائه کلیاتی درباره ورزش در شاهنامه انواع رشته های ورزشی به طور جداگانه بررسی شده است که هر رشته در فصلی، جداگانه مطرح و با استناد به ابیات شاهنامه مورد به مورد از نظر چگونگی انجام، زمان، مکان، کارکرد، طبقات و ابزار و... بررسی شده است. در این بخش علاوه بر انواع رشته های ورزشی، در فصل دیگری راجع به مربیان ورزش، سال های شروع آموزش ورزش، جوایز ورزشی، مکانهای ورزشی، زنان و ورزش و... صحبت شده است.
در بخش سوم به نتیجه گیری پرداخته ایم. و اینکار را باز با تکیه بر خود شاهنامه انجام داده ایم. برای اینکه ببینیم نتایج عینی و عملی ورزش در شاهنامه چه بوده و این رشته های مختلف ورزشی، این آموزشها و مربیان و... در عمل چه نتایجی را به بار می آورند و مولد چه طبقه و تیپ از افراد و مروج چه نوع فرهنگ و مرامی بوده است. راهی نیست جز آنکه کارآکتر، مرام، خصلت ها و خلقیات طبقه پهلوانان بررسی شود با مطالعه این بخش نتیجه ای که حاصل می شود آن است که ورزش در شاهنامه، تیپ و طبقه ای را به نام پهلوانان پرورش می داده است و مروج فرهنگی به نام پهلوانی. طبقه ای که از تمام خصلتهای انسانی برخوردار بود و با دورانداختن گرد غرور و فریب و با تکیه بر نیروی یزدان پاک، به خدمت به خلق و مملکت و مظلومین می پرداخت و برای حاکمیت عدالت و دفاع از حق شمشیر می زد و در این راه جان فدا می کرد و خود را چیزی جز" تیغ ایزدی" نمی دید، یعنی وسیله ای که در راه رضای ایزدی، در خدمت پاکی ها و نیکی ها و در جدال با ظلمت ها و زشتی ها بود و فرهنگی که مبلغ و مروج ارزشهای بزرگ و فطری انسان بود و توکل و اخلاص و آزادگی و... را تبلیغ می کرد و به پهلوانان بچه گان آموزش می داد و به ضرب شمشیر و سخن پهلوانان آن را در جامعه و در نزد طبقات دیگر رواج می داد. ورزش در شاهنامه در واقع انسان و فرهنگی را تربیت و تبیلغ می کند که جهان آن روز و جهان امروز و جهان فردا همیشه آرزوی تحقق عینی و عملی اش را در بطن و متن زندگی داشته است ... و متاسفانه اصلاً و یا بسیار نادر آنهم در مقطعی کوتاه از تاریخ آن را لمس کرده و به چشم دیده است.

بخش اول:
اهمیت و جایگاه ورزش در شاهنامه
مقدمه
در شاهنامه جایی به کلمه" ورزش" به معنایی که امروز، از آن برداشت می کنیم برنمی خوریم. در این اثر بزرگ، چهار بار کلمه ورزش به کار برده شده که هر چهار بار معنای کشت و کار و زراعت کردن می دهد اما این به معنای آن نیست، که در آن روزگار و درشاهنامه به مسأله ورزش به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم اشاره و حتی پرداخته نشده است. همانطور که در مقدمه این رساله درباره ورزش و تاریخ ورزش سخن گفته شد، ورزش به معنای حرکاتی که به قوی شدن و سالم ماندن جسم و تن انسان کمک می کند از دیرباز وجود داشته و تقریباً مترادف با حرکت است و حرکت با پیدایش هستی و انسان همزاد و قرین است. اما موضوع و عنوان مقاله ما ورزش در شاهنامه است. می خواهیم بدانیم آیا درشاهنامه اصولاً چیزی به نام ورزش وجود داشته یا خیر. آیا در کتابی که در آن به مسائل و جنبه های مختلفی از حیات فردی و اجتماعی برمی خوریم، به مسأله ورزش هم اشاره شده است و ورزش هم در آن از جایگاه و اعتباری برخوردار هست یا نه...؟
فرض ما این است که ورزش در شاهنامه وجود داشته و در آن روزگار از عمومیت و اهمیت خاص و اعتبار بالایی هم برخوردار بوده است و دارای کارکردهای مهمی هم بوده است.
در کتابی که در آغاز آن به این بیت برمی خوریم
که پژوهنده نامه باستان
که از پهلوانی زند داستان
نمی تواند ورزش جایگاهی نداشته باشد. کتابی که در آن موضوعاتی چون پهلوانان و جنگ و هنرکردن و شکار عناوین داستانها و سرسلسله ماجراها را تشکیل می دهد، ورزش حتماً جای خاصی را دارد که ما در این تحقیق در جستجوی یافتن جایگاه، مشخصات و خصوصیات ورزش در این کتاب بزرگ هستیم تا با اثبات آن نشان دهیم در این سرزمین همانطور که هنر و شعر و ادبیات و علم و فرهنگ و عرفان و تکنیک و حکومت و سیاست و ... از ریشه های کهن و متکی بر هویت اصیل ملی برخوردار است، ورزش هم نه تنها وجود داشته که هویت خاص و منحصر به فرد خود را داشته و در جامعه از جایگاه بسیار معتبری برخوردار بوده است.
برای این کار ابتدا به سراغ این موضوع می رویم که با آنکه در شاهنامه به واژه ای که معنای ورزش کردن بدهد برنمی خوریم و حتی به طور مستقیم اشاره نمی شود که مثلاً در آن روزگار فلان پهلوان در اوقات فراغت ورزش می کرد و تن قوی می ساخت و... چگونه می توان نشان داد که ورزش حتماً وجود داشته؟ سپس به اهمیت، نقش و جایگاه ورزش اشاره خواهیم داشت که این کار از طریق نشان دادن کارکردهای ورزش در شاهنامه و همچنین بررسی نقش و کارکرد و اعتبار طبقات یا گروههایی که ورزش می کرده اند روشن می شود اگر این گروهها و طبقات از اهمیت برخوردار باشند، معلوم است که ورزش هم از جایگاه و اهمیت بالایی برخوردار است و این در حالی بهتر قابل دفاع خواهد بود که بدانیم اهمیت آن گروهها به خاطر مهارتهایی است که از طریق ورزش کردن کسب شده اند و به ضرب آن مهارتها می توانند در آن طبقه و گروه قرار بگیرند و با اجرای کارکردهای منحصر به فرد نقشی را که جامعه از آن انتظار دارد به خوبی ایفا نمایند.
فصل اول: اثبات وجود ورزش در شاهنامه
1- پهلوانان و آموزشهای پهلوانی
یکی از طبقات اجتماعی و گروههای جامعه که در شاهنامه و در دوره های مختلف آن وجود دارد و نقش حساسی را در داستانها و تعیین سرنوشت بسیاری از حادثه ها ایفا می کند، طبقه پهلوانان است این طبقه ای است که به طور مشخص از دوران کشف آتش به وسیله جمشید پدید می آید. در این دوره همه طبقات اجتماعی مشخص می شود و نقش و کارکرد هر کدام تعیین می شود. طبقه پهلوانان پس از طبقه روحانیون قرار می گیرد و اهمیت آن به خوبی مشخص می شود. این طبقه کارکردهای مهمی را به عهده دارد که در جای خودش( اهمیت ورزش) به آنها خواهیم پرداخت. اما به طور خلاصه باید بگوئیم: حفظ تمامیت ارضی مملکت و کیان سلطنت و دفاع از خاک و ناموس مردم سرزمین خودی بر عهده این طبقه بوده ست. به همین خاطر اینان طبقه بزرگ و فراگیری را تشکیل می دادند. رهبری ارتش و سازمان نظامی و انتظامی آن بزرگوار را هم بر عهده داشته اند. پهلوانان برای انجام وظیفه خود و ایفای کارکردهای تعیین شده، بیش از هر چیز- جدا از مسائل معنوی و روحی- لازم داشتند که هنر رزم را بدانند هنری که به وسیله آن ضمن کسب توانایی های جسمانی و بدنی، قادر باشند از ابزار و ادوات جنگی آن روزگار مثل نیزه و زوبین و شمشیر و تیر و کمان و مهارتهای لازم رزمی مثل سواری و کشتی و شنا و کوهنوردی و مشت زدن و... استفاده کنند. " هنر رزم" چیزی ذاتی و مادرزادی نبود که هر پهلوان و رزمنده ای مادرزاد این هنر را بداند و بدون طی هیچ مرحله آموزشی خاص قادر به انجام آن و استفاده از ابزار آن و صاحب همه مهارتهای مربوط به آن باشد. دلیل این امر هم آن است که پهلوانی موضعی ذاتی و نژادی نبود هر چند که بعضی خانواده ها پهلوان پرور بودند.
اما این به معنای آن نبود که هیچ جوان تازه کار گمنامی نتواند به جرگه پهلوانان راه یابد. ابتدایی ترین شرط راه یافتن توانایی جسمانی برای کسب آموزشها و مهارتهای رزمی بود. آموزشهایی که همان طور که در جای خود بدان اشاره خواهد شد، صرفاً به مسائل مادی و آموختن هنرهای تکنیکی و فیزیکی محدود نمی شد و در آن درس اخلاق و منش پهلوانی از اهمیت بسزا و مهمی برخوردار است. درباره این موضوع در بخش " دست پروردگان" بیشتر توضیح خواهیم داد.
برگردیم سر بحث اصلی:
پس پهلوانان پیش از پهلوان شدن و برای پهلوان شدن ناگزیر از طی مراحل خاصی، مرحلی که با آموزشهایی همراه و تمرین تکرار و تداوم این آموزش ها خود مرحله دیگری بود، این آموزشها و تمرین این آموزشها در واقع همان چیزی است که امروز به آن " ورزش" گفته می شود و امروزه نیز در جهان از علاقمندان و مشتاقان فراوانی برخوردار است. آموزشهایی که نوباوگان، نوجوانان و نوخاستگان برای قوی ساختن جسم، پرورش تن، تزکیه روح و کسب مهارتهای جنگی در شرایط صلح و غیرجنگی می دیدند و با طی موفق این آموزشها در سلک پهلوانان و مردان جنگی در می آمدند و در زمان لازم برای انجام وظیفه و بعضی کارکردهایی که بر عهده داشتند، از آنها عملا و در میدان رزم علیه دشمن استفاده می کردند.
همچنین باید دانست که از طریق این آموزشها بود که فرهنگ پهلوانی یعنی فرهنگ غالب و حاکم آن روزگار از نسلی به نسل دیگر منتقل می شد و در جامعه اصالت و حاکمیت خود را حفظ می کرد.
البته همانطور که در فصل " کارکردهای ورزش" خواهد آمد، از این مهارتها و هنرهای کسب شده، علاوه بر میدان نبرد در موارد دیگری مثل جشن ها و مهمانی ها به عنوان یک وسیله تفریح استفاده می شده است، همچنین شهریاران و پهلوانان از آنها برای پرکردن اوقات فراغت خود بهره مندی می شدند و مثلا از هنر سواری و تیراندازی برای شکار استفاده می کردند.
2- ورزش و تعلیم و تربیت
برای اثبات وجود ورزش در شاهنامه ابتدا نشان دادیم که به خاطر وجود طبقه پهلوانان و نقشها و وظایف اجتماعی که اصولا فلسفه وجودی این طبقه را توصیف می کند آموزشها و مهارتهایی لازم بوده است که پهلوانان با برخورداری از آن" پهلوان" می شدند. و با کسب آنها قادر به انجام نقش و وظیفه اجتماعی خود می گشتند پس اگر به طبقه ای به نام پهلوانان در شاهنامه قائل باشیم لاجرم و بدون تردید باید به وجوه و ضرورت این آموزشها و مهارتها هم در آن روزگار معتقد باشیم آموزشها و مهارتهایی که امروز به نام ورزش مشهور و نامیده می شود. در کتابی که اصولا موضوعش شرح پهلوانی ها است و سرگذشت زندگی پهلوانان و نمی توان در وجود طبقه ای به نام پهلوانان شک کرد.
برای تحکیم استدلال خود و بهتر نشان دادن وجود واقعیتی به نام ورزش و همچنین اهمیت آن در شاهنامه می توان به مسئله تعلیم و تربیت اشاره کرد وقتی که در موارد مختلف در این کتاب می بینیم که شهزادگان و شهریاران نیز همپای پهلوانان و در نزد پهلوانان نامی و کهنه کار همان آموزشها را می بینند و ملزم به کسب آن مهارتها هستند تا با طی این مراحل و کسب آن مهارتها و طی آن آموزشها برای ورود به مرحله ولایتعهدی و سپس شهریاری آبدیده و آماده شوند در واقع پی می بریم که ورزش و فعالیتهای وابسته به آن فراتر از مهارتی برای پهلوانان، یک امر تعلیم و تربیتی بوده که ضمن عمومیت آن در جامعه به ویژه درنزد دو طبقه عمده و مهم جوامع آن روز کسب مهارتها و انجام صحیح آنها یک وظیفه ضروری و حتمی بوده و شهریاران هم مثل پهلوانان و شاید مثل طبقات دیگر جامعه ملزم بودند که در دوران کودکی و نوباوگی در نزد اساتید و مربیان مخصوص آنها را طی و کسب کنند. در واقع می توان گفت اگر نه همه اما بخش عمده ای از موارد تعلیم و تربیت آن روزگار به آموزش و مهارتهایی اختصاص داشته که امروزه آن را ورزش می نامیم. یا به دیگر سخن یکی از نقشهای مهم ورزش در روزگار گذشته نقش تعلیم و تربیتی آن بوده است.
با این امید که این توضیحات برای اثبات پدیده ای به نام ورزش در شاهنامه کافی باشند در فصل بعدی به اهمیت و نقش ورزش در شاهنامه می پردازیم هر چند که در توضیحاتی که در مورد اثبات وجود ورزش مطرح شد تقریبا به اهمیت و کارکردهای ورزش هم اشاره شد اما در این بخش سعی خواهیم کرد با تکیه بر کارکردهای ورزش و همچنین اهمیت طبقه پهلوانان با استناد به اشعار شاهنامه دقیق تر به اهمیت نقش ورزش پرداخته شود.


منبع سایت تبیان
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #2  
قدیمی 07-29-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

اهمیت و جایگاه ورزش در شاهنامه

كاركردهای ورزش در شاهنامه (1)
1-ابزار تعلیم و تربیت : همانطور كه در روزگار كنونی نیز ورزش و تربیت بدنی یكی از دروس مدارس و دبیرستانها و دانشگاهها و یكی از رشته های درسی به حساب می آید ، در آن روزگار نیز ورزش و مهارتهای ورزشی یكی از ابزار تعلیم و تربیت و از شاخههای درسی بوده است ، كودكان ، نوجوانان و نوباوگان ملزم به آموختن آن بوده اند اما اگر امروز لااقل در كشور ما درس ورزش با زنگ تفریح و ساعت وقت گذرانی مترادف شده است ، اگر در مدارس و دانشگاهها درسی به این نام هست ، فقط برای اینكه باشد ! و هدف خاصی از وجود آن در نظر نیست ، در آن روزگار ورزش ركن تعلیم و تربیت است و مهارتهای ورزشی و آموزشهای رزمی از اهم دروس بوده است چون بر این اصل كه عقل سالم در بدن سالم است اعتقاد داشتند و آن را در عمل و در برنامه های تربیتی خود در نظر می گرفته و به هنگام تعلیم و تربیت نوجوانان به كار می بستند . به همین علت حتی دروس نظری و آموزش حكمت و اخلاق و فلسفه و ... پیش شرطی به نام ورزش و تربیت بدنی داشت.
به علاوه از آنجا كه فرهنگ پهلوانی ، فرهنگ غالب در جامعه آن روز ایران است و تعلیم و تربیت از مهمترین راههای انتقال فرهنگ است ، در آن روزگاران یكی از راههای انتقال فرهنگ و به اصطلاح علمای علم اجتماع فرهنگ پذیری ، آموزشهای ورزشی و رزمی بوده است ، كه همراه با نصایح اخلاقی و آموزشی راه و رسم پهلوانی به جوانان ارائه می شده تا جوان به هنگام تعلیم و تربیت با فرهنگ حاكم بر جامعه آشنا باشد. از ابن روست كه ملاحظه می شود استادان و آموزگاران و مربیان اكثراً از طبقه ای بودند كه تجسم عینی آن فرهنگ به حساب می آمدند. طبقه ای به نام پهلوان كه بهتر از هر طبقه و گروه دیگری می توانستند فرهنگ پهلوانی را به جوانان بیاموزند . كسانی كه خود پهلوان بودند و سخن گفتنشان از پهلوانی ، شعار و تكرار و مسائل قالبی نبود و خود به چیزی كه می گفتند عمل می كردند به فرهنگی كه مروج آن بودند و آن را تبلیغ می كردند بیش از هر كسی آراسته بودند.
پس یكی از كاركردهای ورزش چنان كه از اشعار شاهنامه برمی آید ، تعلیم و تربیت بوده است . ما در فصل مربوط به مربیان درباره این كاركرد و ورزش بیشتر توضیح خواهیم داد.
2- اهداف و كاركردهای نظامی : از ورزش در راه اهداف نظامی استفاده می شده است . همانطور كه امروز نیز متناسب با شرایط تكنیكی و سلاحهای جدید و تاكتیك های نوین جنگی از ورزشهای مخصوص استفاده می شود . در آن روزگار برای آماده كردن سربازان و ورزشهایی كه در هنگامه جنگ به كار می آید تعلیم و تمرین داده می شد.
البته باید دانست در آن زمان میان رشته های ورزشی و عملیات جنگی و نظامی ارتباطی تنگاتنگ وجود داشت و آنچه را كه در آن زمان به عنوان رشته ورزشی شناخته می شد در جا و موقع خودش یك اسلحه جنگی ، یك روش مبارزه و یك مهارت رزمی به حساب می آمده است. به بیان دیگر در آن موقع یك رشته ورزشی مستقیماً یك مهارت رزمی هم به حساب می آمده مثلاً تیراندازی هم یك رشته ورزشی بوده و هم یك مهارت جنگی ، سواركاری یا كشتی یا نیزه پرانی یا شمشیر بازی و .... نیز همینطور . هر چند كه ورزش نیز مثل دویدن ، شناكردن ، مشت زدن ، كوهنوردی كردن و .... به طور غیر مستقیم در بالابردن توان رزمی جنگجویان و پهلوانان تاثیر داشته است و از آنها به هنگام تمرین عملیات جنگی و آماده كردن نیروها برای حضور در جنگ حتماً استفاده می شده است . در واقع شاید بتوان گفت رشته هایی كه به صورت ورزش درآمد ابتدا ضرورت آنها در میادین جنگ و به هنگام مخاطره افتادن ملك و میهن احساس شد و آنگاه برای بالا بردن توان رزمی و افزودن به مهارتهای جنگی در هنگام صلح ورزش (هنر) لقب داشت و به خاطر اهمیت فراگیری و تاثیر و كارآیی آنها در میادین جنگ به عنوان یكی از شاخه های مهم تعلیم و تربیت درآمد.
در اینجا ذكر یك توضیح را ضروری می دانیم : در آغاز توضیحات خود راجع به اهداف و كاركردهای نظامی ورزش از ارتباط تنگاتنگ ورزشی و رشته های ورزشی با جنگ و مهارتهای جنگی در آن روزگار سخن گفتیم : شاید این سوال پیش بیاید كه تكیه روی آن روزگار بی جهت است و امروز نیز بین ورزش و جنگ رابطه برقرار است.
ما البته این نكته را انكار نمی كنیم اما امروز با توجه به پیشرفت تكنولوژی نظامی و تنوع تسلیحات و ابداع تاكتیك های نوین و ایجاد نیروهای مختلف زمینی ، هوایی و دریایی و .... رشته های ورزشی به طور مستقیم كمتر با عملیات و مهارتهای جنگی در ارتباط است و اگر رشته هایی مثل تیراندازی یا اتومبیلرانی در ارتباط مستقیم باشد( هر چند كه با توجه به فاصله جبهه ها و .... این رشته ها نیز كمتر در جنگها كاربرد پیدا می كند و توپ و خمپاره و بمباران هوایی جای تیراندازی و ... را گرفته است ) ولی كماكان دو، كوهنوردی ، سنگ نوردی ، كشتی و .... غیر مستقیم در بالا بردن توان رزمی و مهارتهای جنگی نیروهای نظامی تاثیر دارد و آنان را در انجام و تحمل عملیات نظامی توانا می كند . همچنین با توجه به تنوع رشته های ورزشی و ایجاد و ابداع بازیها و رشته های تازه مثل فوتبال ، بسكتبال ، هندبال ، تنیس و .... نمی توان گفت ورزش با جنگ در ارتباط مستقیم است. آن چنان كه در روزگار گذشته رشته های ورزشی به طور اعم (2) با عملیات جنگی در ارتباط بوده است و همانطور كه گفته شد ضرورتهای نظامی ، رشته های ورزش را ایجاد می كرد. امروز می توان گفت بعضی از رشته های ورزشی با عملیات و مهارتهای نظامی و جنگی در ارتباط است و نه همه آنها .
برای روشن كردن بیان الكن می توان توضیح داد كه در واقع امروز هیچ رشته ورزشی بنا به ضرورت های نظامی و جنگی قدم به عرصه وجود نگذاشته است و در ابداع ورزشی بیشتر جذابیت ، هیجان و ابعاد سرگرم كننده و روانی توجه می شود تا صرفاً مفید بودن و كارایی آن در عرصه عملیات نظامی و جنگی .
3- آزمون برای دستیابی به مناصب و مقامات مهم : یكی از كاركردهای مهم ورزش كه از مطالعه شاهنامه به دست می آید موضوع نقش تعیین كننده مهارتهای ورزشی ( رزمی ) در سرنوشت مناصب و مقامها است. بدین معنی كه در موارد متفاوتی ملاحظه می شود كه برای تعیین جانشین پادشاه تقسیم ثروت و سرزمین و ... كه در آن شك و شبهه و یا ادعاهایی از سوی افراد مختلف وجود دارد ، آزمون هایی از مدعیان به عمل می آید كه این آزمایش بیش از آنكه علمی ، فرهنگی یا ... باشد ورزشی است . هر كسی بهتر هنرنمایی كند و مهارت و لیاقت بیشتری در نمایش هنرهای رزمی و ورزشی از خود بروز بدهد و در میدان مسابقه برنده باشد ، صاحب آن موضوع مورد رقابت می شود.

البته ورزش وسیله آزمون به طور كلی است ، افراد برای گذار از مرحله جوانی و كودكی به مرحله « مردمی » و « پهلوانی » باید آزمایشهای متفاوتی بدهند و امتحاناتی از آنان به عمل می آمد كه در آن مهارتهای ورزشی نقش برجسته و از اركان مهم به حساب می آمد. این نوع آزمایش در واقع برمی گردد به ادامه مسئله تعلیم و تربیت و كار كردی كه ورزش از این نظر به عهده دارد.
اما آنچه در این قسمت بیشتر منظور نظر است نقش كاركردی است كه ورزش از نظر دستیابی به مناصب و مقامات برعهده دارد. مثلاً در داستان فریدون می بینیم كه او برای تقسیم سرزمین بین سه پسرش ، فرزندانش را به آزمون فرا می خواند كه كلیه مراحل و موارد آزمون مربوط می شود به مهارتها و هنرهای ورزشی ، یا در مورد جانشینی بهرام گور به جای یزدگرد كه بهرام ناچار می شود با دو شیر درنده مبارزه كند و مردانگی و لیاقت خود را در هنر رزم با حیوانات وحشی به اثبات برساند، یا در مورد اعتراضی كه طوس در مورد جانشینی كیخسرو به كیكاووس می كند و فریبرز را بیشتر مستحق شهریاری می داند و كیكاووس مسابقه ای را ترتیب می دهد تا این دو بدون آنكه مستقیم با یكدیگر در گیر شوند با برنده شدن در مسابقه تكلیف شهریاری را معلوم كند ...
با توجه به موارد ذكر شده و موارد دیگری كه در اثبات این قضیه می توان در شاهنامه پیدا كرد می توان حتی چنین ادعا كرد كه سر سلسله و منشاء تمام ماجراها و داستانهای شاهنامه از یك مسابقه ورزشی آغاز می شود و این ادعایی بیهوده و گزاف نیست. برای اثبات صحت ادعا باید در مورد داستان فریدون و مسابقه میان سه فرزند او ایرج ، تور و سلم بیشتر توضیح داد. فریدون می خواهد سرزمین بزرگ ایران را بین فرزندانش تقسیم كند . برای این كار مسابقه ای ترتیب می دهد و ایرج در این مسابقه از دو برادر بزرگتر بهتر ظاهر می شود و برنده از میدان خارج می شود . پیروزی ایرج باعث می شود كه سرزمین بهتر و مهمتر را كه ایران است به ایرج بسپارند و دو سرزمین دیگر به تور و سلم . این مساله حسادت دو برادر دیگر به ویژه تور را برمی انگیزد و قتل ایرج با دسیسه برادران و شروع جنگهای طولانی جهت كین خواهی ایرج به دنبال آن چهره می بندد. در واقع اصل و انگیزه ماجراهای شاهنامه و درگیری عمیق میان ایران و توران و جنگها و حوادثی است كه در این رابطه رخ می دهد و ... این جنگها و درگیریها به حسادت دو برادری برمی گردد كه در یك مسابقه و آزمون به برادر كوچكتر باخته اند . بدین ترتیب ملاحظه می شود كه حتی می توان این ادعا را هم داشت كه سر سلسه داستانها و كلیه حوادث شاهنامه یك مسابقه و آزمون ورزشی است كه نتیجه این مسابقه باعث می شود تا حوادث آنطور سلسله وار تا پایان شاهنامه به دنبال هم از راه برسند.
پس یكی دیگر از كاركردهای ورزش در شاهنامه استفاده از آن جهت تعیین تكلیف افرادی است كه در مورد یك موضوع رقابت دارند. یك آزمون ورزشی و نشان دادن هنرهای مختلف ورزشی در بسیاری از موارد تكلیف سلطنت یا جهان پهلوانی یا ..... معلوم می كند . البته در شاهنامه به انواع دیگری از آزمون برمی خوریم مثل ماجرای گذشتن سیاوش از آتش برای اثبات بی گناهی و پاكی خود كه چون به موضوع تحقیق ما مربوط نمی شود از پرداختن و ذكر آنها می گذریم .
4- تفریح و سرگرمی : یكی دیگر از كاركردهای مهم و عمده ورزش در شاهنامه ، ورزش به عنوان وسیله ای برای پر كردن اوقات فراغت و از وسایل سرگرم كننده به هنگام جشنها و میهمانی ها است. در شاهنامه به موارد بسیاری برمی خوریم كه در آن ورزش در چنین نقش و كاركردی ظاهر می شود كه همانطور كه قبلاً اشاره شد، بررسی مورد به مورد كاركردهای ورزشی در شاهنامه در بخش « انواع ورزش » خواهد آمد.
عجالتاً این توضیح به نظر كافی می سد كه در غالب جشن ها و ضیافت های بزرگ كه در دربار شهر یاران یا پهلوانان برگزار می شد : در كنار موسیقی و رقص و ... ورزش و عملیات ورزشی نقش برجسته ای داشته و سهم عمده ای را در این رابطه ایفا می كرده است. البته بسته به محل برپایی جشن كه در محل سرباز و محوطه های آزاد یا در زیر سقف كاخها برگزار می شده است نوع ورزشها هم فرق می كرده است، چنانكه مثلاً در میهمانی بهرام چوبین در كاخ پادشاه هند رشته های ورزشی نظیر كشتی و .... انجام می شده و در میهمانی منوچهر به مناسبت آزمایش زال ، بساط سواركاری و تیراندازی در كنار رامشگران و خوانندگان برپا می شده است.
البته باید دانست در بعضی میهمانی ها و جشن هایی كه در شاهنامه دیده می شود ، عملیات ورزشی از دو نوع كاركرد برخوردار بوده اند : كار كرد اول همان نمایش هنرها و عملیات ورزشی و لذت بردن مدعوین و میزبانان است ( كاركرد آشكار ) كاركرد دوم كه در واقع كار كرد پنهان ورزش در اوقات جشن ها به حساب می آید یك نوع زور آزمایی و به رخ كشیدن روز و قدر و در مواردی آزمایش پهلوان خاص و فرد ویژه ای است. مثلاً همانطور كه اشاره شد در میهمانی پادشاه هند بهرام چوبین با پهلوانان هندی كشتی می گیرد ، ظاهراً هدف آشكار این بود كه عملیات ورزشی به نمایش درآید اما هدف پنهان و اصلی زورآزمایی پهلوانان ایران و هندی است همینطور است در داستان مهمانی گرسیوز در سرزمین سیاوش كه سیاوش با اكراه پیشنهاد كشتی گرفتن با قهرمانان توران را از سوی گرسیوز می پذیرد و چون سیاوش هم می داند هدف گرسیوز از پیشنهاد كشتی فقط برای لذت بردن و پر كردن سالم وقت نیست ، بلكه هدف پنهانی نیز در نظر دارد و آن به رخ كشیدن قدرت پهلوانان توران و كوچك كردن سیاوش است و اتفاقاً نتیجه این كشتی و شكست تورانی ها از سیاوش و حسادت و بغض گرسیوز نطفه مرگ غم انگیز سیاوش را می چیند . از این موارد بسیار مثال می توان آورد كه در بخش ورزش در شاهنامه یكی یكی بررسی شده است.
آنچه كه در این قسمت لازم به ذكر است ، كاركرد تفریحی ورزش است كه به هنگام تفریح و جشن و سرور ورزشی و عملیات ورزشی هم سهم عمده ای داشته است اما در ورای این كاركرد آشكار در اغلب موارد كاركردهای پنهان هم ورزش در جشن ها داشته است كه به مواردی از آنها به طور مثال و نمونه اشاره شد.

نكته دیگر اینكه ورزش بهترین وسیله برای پر كردن اوقات و سرگرم كردن پهلوانان و شهریاران بوده است و اینان در چنین مواقعی با شكار تیراندازی ، سواری و ... هم تفریح سالم می كردند و هم آمادگی رزمی و مهارتهای جنگی خود را تمرین و حفظ می كردند.
5- ورزش وسیله ای برای امرار معاش : در شاهنامه به مواردی هر چند اندك بر می خوریم كه نشان دهنده آن است كه بعضی از كسانی كه در رشته ای یا رشته ایی از مهارتهای ورزشی تخصص داشته می توانسته از تخصص ورزشی خود در جهت امرار معاش استفاده بكند اگر كار مربیان ورزش را در آن روزگار صرفاً برای امرار معاش ندانیم و اكثر مربیان را پهلوانانی بدانیم كه از لحاظ مالی و مادی در مضیقه نبودند. ولی به هر حال از نظر كارهای آموزشی و عمل و زحماتشان از طرف شهریاران بی اجر و پاسخ نمی ماند ، اما در شاهنامه به مواردی از استخدام مزدوران جنگی ، كسانی كه نه برای اعتقاد و میهم كه به خاطر كسب درآمد هنر و مهارت خود را در جنگها عرضه می كردند ، بر می خوریم یا در مورد داستان بهرام و دختران دهقان آسیابان می بینیم كه پدر دختران رسماً یك شكارچی حرفه ای است كه از راه شكار درآمد و خانواده خود را اداره می كند.
به این ترتیب می توان گفت ورزش و مهارتهای ورزشی علاوه بر آنكه وسیله ای برای پر كردن اوقات فراغت و آموزش نیروهای جنگی بوده است می توانسته به عنوان ابراز كسب درآمد و امرار معاش هم كارایی داشته باشد.
البته امروز هم ورزش به صورت حرفه و به عنوان « ورزش حرفه ای » یاProfessionalism Sport در اكثر كشورهای جهان به صورت رسمی و غیر رسمی وجود دارد و بسیاری از افراد از راه مهارتهای ورزشی خود و حضور در مسابقات و استخدام در تیم ها و سازمان های ورزشی هستند . البته بین این دو نوع حرفه ای گری ورزشی تفاوتهای بسیاری از لحاظ ماهیت و شكل كار هست كه باز كردن و پرداختن به آن از حوصله و موضوع این بحث خارج است. كوتاه سخن آنكه در گذشته هیچیك از پهلوانان و قهرمانان به صرف كسب درآمد و امرا معاش راه پی پهلوان شدن را در پیش نمی گرفتند و آنچه انگیزه اصلی آنان را در این راه تشكیل می داد ، راه یافتن و قرار گرفتن در جرگه طبقه ای بود با كاركردهای بزرگ و اهداف مقدس طبقه ای كه مومن بر آئین ایزدی بود و خادم خلق ، در صحنه اجتماع و در میادین نبرد و این یك اصل بوده و ورزشكاران حرفه ای و جنگجویان مزدور ، استثناء اما امروز درست بر عكس ، آنچه فراوان است و اصل است و قاعده ، ورزش پولكی و ورزشكاران پولكی هستند و آنچه یافت نمی شود پهلوانانی كه برای نفس و اصل ورزش و خدمت به جامعه و مردم به دنبال ورزش و سینه ستبر كردن و بازو قوی ساختن می روند ، بگذریم ... !
نتیجه :
با بررسی و مطالعه كاركردهای ورزش در شاهنامه ضمن آنكه در اثبات وجود ورزش در شاهنامه شكی باقی نمی ماند به اهمیت و ضرورت و گستردگی این امر نیز پی برده می شود .
در واقع با مطالعه این مبحث می توان به صراحت ادعا كرد كه ورزش در روزگاران گذشته حتماً وجود داشته و با كاركردهای مهمی كه از لحاظ تربیتی ، اقتصادی ، اجتماعی ، نظامی و ... داشته است از اهمیت بسزا و تاثیر بسیار مهمی برخوردار بوده است .
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 07-29-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

اهمیت و جایگاه ورزش در شاهنامه

فصل سوم: كار كرد و نقش پهلوانانیكی دیگر از راههای اثبات و... اهمیت و گستردگی ورزش در روزگارانی كه داستانهای شاهنامه در آن چهره بسته است بررسی پایگاه و نقش پهلوانان و ارزش این طبقه اجتماعی در آن روزگار است. به این ترتیب كه اگر یكی از نقش های مهم ورزش را در گذشته نقش تربیتی و آموزشی آن بدانیم، لاجرم به این نتیجه دست خواهیم یافت كه پهلوانان به خاطر كار كردها و وظایفی كه در جامعه بر عهده داشتند بیش از دیگران به این آموزشها احتیاج داشته اند، همچنین اگر كار نظامی هم برای ورزش قائل باشیم، باز هم پهلوانان به عنوان طلایه داران جبهه ها، بیش از همه طبقات اجتماعی به ورزش و آموزش و تمرین و مهارتهای ورزشی نیاز داشتند. در واقع بین پهلوانان و ورزش یك ارتباط مستقیم و تنگاتنگ وجود داشته است. به این ترتیب كه یكی از ضروری ترین و اصلی ترین راهها و مراحل رسیدن به مرحله پهلوانی و قرار گرفتن در جرگه این طبقه ورزش و كسب مهارتهای ورزشی بوده است و پهلوان بدون این مهارتها اصلاً وجود نداشته است.
یكی از راههای اثبات توسعه و گستردگی ورزش در شاهنامه این است كه بگوییم چون طبقه پهلوانان از اهمیت و ارزش والایی در جامعه برخوردار بوده است و این طبقه در واقع محبوبترین طبقه در نزد مردم به حساب می آمده است و پهلوانان در واقع " الگوی " جامعه بوده اند، پهلوان شدن و پیوستن به جرگه پهلوانان از آرزوهای جوانان جامعه بوده است و چون تنها راه پهلوان شدن آموختن و كسب مهارت های ورزشی و رزمی و ابراز لیاقت و آزمونهای مربوطه بوده است، این نوع مهارتها و انجام عملیات ورزشی در جامعه و به ویژه در نزد جوانان جامعه عمومیت و طرفدار داشته است، اما برای اینكه این فرض ما از مرحله فرض، پا فراتر نهد و سخن ما انتزاعی و بدون دلیل عینی نباشد مجبوریم در این مبحث در باره پهلوانان بیشتر سخن بگوییم و به دلایل اهمیت طبقه پهلوانان، كار كردهای پهلوانی را با استناد به اشعار شاهنامه می آوریم و برای اثبات محبوبیت و الگو بودن طبقه پهلوانان، نشان خواهیم داد كه صفات و خصلت های پهلوانی به عنوان ارزش اجتماعی در شاهنامه مطرح است.
در شاهنامه، پهلوان كسی نیست كه فقط زور و بازی قوی داشته باشد... پهلوان وجدان بیدار جامعه است. چشمان جستجو گر و موشكاف اجتماع است. در برابر همه به ویژه شاهان و شهر یاران امر به معروف و ناهی از منكر است.

الف: پیدایش طبقه پهلوانانبا كشف آتش در دوران جمشید و پیشرفت های تكنیكی كه از این نظر نصیب جامعه می شود و بالتبع آن ایجاد تنوع درمشاغل و به وجود آمدن صفوف مختلف و تحول در ابزارها و وسایل تولید در زمینه های مختلف از ساختمان سازی وحشت سازی و پیدا شدن گرمابه و كاخها و تحول پزشكی و بهداشت و درمان... شناسایی چوبها و گلهای معطر و... ایجاد كشتیرانی و ... طبقات و اقشار مختلف اجتماعی به شكل برجسته و ملموسی در می آیند. به همین علت در این دوران جمشید خود به روشنی و با صراحت جایگاه و پایگاه هر طبقه را روشن می كند تا ترتیب و اهمیت هر كدام صورت "رسمی" و قانونی به خود بگیرد. چنان كه فردوسی نیز منظور جمشید را چنین اعلام می كند:
كه تا هر كس انداز خویش را
ببیند، بداند كم و بیش را(1)
با مطالعه و بررسی طبقه بندی جمشید ملاحظه می شود كه بعد از تشكیل طبقه ای به نام كاتوزیان كه همان روحانیان و دانشمندان دینی هستند، جمشید از طبقه نیساریان یا همان پهلوانان نام می برد و آنان را در مرتبه بعدی قرار می دهد و در واقع از لحاظ اهمیت بعد از طبقه روحانیان قرار می گیرند. جمشید بعد از تعیین پایگاه نیساریان، كار كرد و وظیفه آنها را هم روشن می كند به این ترتیب كه:
صفی بردگر دست بنشاندند
همی نام نیساریان خواندند
كجا شیرمردان جنگ آورند
فروزنده لشگر و كشورند
كزیشان بود تخت شاهی به پای
وز ایشان بود نام مردی به جای(2)
در واقع همین كار كردهایی كه از نقش طبقه پهلوانان انتظار می رود، پهلوانان را در چنین پایگاه و رتبه ای از لحاظ اجتماعی و سیاسی قرار می دهد. پس از این طبقه نیز طبقات نسودی ( برزگران)، آهنوخوشی ( پیشه وران و كاسبان) و ... قرار می گیرند كه پیگیری این مبحث از موضوع كار، خارج است.
به این ترتیب با توجه به اینكه طبقه پهلوانان بعد از روحانیان قرار می گیرند و با توجه به كار كردها و وظایف مهمی كه به طور رسمی در ساختار سیاسی، اجتماعی و به طور كلی جامعه آن روز بر عهده داشته اند می توان به اهمیت طبقه پهلوانان در ساختار اجتماعی آن روزگار پی برد.
و اما چون از نقش كار كردها در بالا بردن مرتبه و مقام پایگاه اجتماعی پهلوانان سخن رفت در ادامه این مبحث به كار كردهای طبقه پهلوانان در جامعه اشاره می شود تا به حساسیت، نقش و اهمیتی كه این طبقه داشته است بیشتر واقف شویم.
ب: كاركرد و نقش اجتماعی پهلوانان

پس از اینكه دانستیم، طبقه پهلوانان چگونه در شاهنامه بوجود می آیند و به طور رسمی و قانونی در چه جایگاه و مقامی از لحاظ اجتماعی قرار می گیرند و حتی پس از آنكه در همان جا مشخص شد علت قرار گرفتن طبقه پهلوانان پس از روحانیون به عنوان طبقه دوم اجتماعی از لحاظ اهمیت چیزی نیست جز وظایف و نقش اجتماعی و حساسی كه برعهده دارند:كجا شیر مردان جنگ آورند
فروزنده لشگر و كشورند
كزیشان بود تخت شاهی به پای
وز ایشان بود نام مردی به جای(3)
در این قسمت به طور مشخص تر به اهم كاركردها و وظایف طبقه پهلوانان اشاره می كنیم و با تكیه بر ابیات شاهنامه سعی می كنیم این كار كردها را دقیقاً با نمونه آوردن از اشعار شاهنامه نشان دهیم.
كار كرد و نقش پهلوانان در ساختار حكومت

پهلوانان در مساحت حكومت و جنبه های سیاسی نقش حساس و تعیین كننده ای داشته اند، كاركردهایی مثل " تاج بخش" به معنی كسانی كه اولا خود علی رغم، قدرت مردمی و محبوبیت اجتماعی و گاه اصرار مردم هرگز به شهریار شدن و سلطنت كردن نمی اندیشده اند و اگر پهلوانی چنین كاری می كرد، او را جدا افتاده از " رسم و آئین راه " می خواندند البته تعداد این پهلوانان درشاهنامه كمتر از انگشتان یك دست است. ثانیاً به این معنی كه تاج شاهی وقتی در سر شهریاری قرار می گرفت كه پیش از آن پهلوانان او را تایید كرده باشند. مدافع تاج و تخت، مشورت و توصیه و نصیحت شاهان و ... از نقش و كار كرد پهلوانان در ساختار حكومت حكایت میكند.اما قبل از پرداختن به جزئیات، ابتدا به طور كلی در باره نقش پهلوانان در ارتباط با حكومت و ساخت سیاسی جامعه سخن بگوییم و آنگاه با شاهد آوردن از ابیات شاهنامه به چند كار كرد طبقه پهلوانان در این باره اشاره می كنیم:
از زمان سقوط ضحاك ( یعنی شروع دوران جدید در جهان) بین نیروی مردم و پادشاه در جامعه نوعی تعادل دیده می شود. تعادلی كه موجبات هماهنگی اجتماعی آن روزگار را فراهم كرده است. در آن زمان نماینده جبهه مردم كاوه آهنگر بود و نماینده جبهه شاهی " فریدون ". این دو دست به دست هم دادند تا سلطه ضحاك را كه در واقع سلطه اهریمن بود از جهان براندازند.
اتحاد آهنگر و پادشاهزاده: آهنگر نماینده توده ها و پادشاه نماینده اشراف كه اقلیت هر جامعه ای را تشكیل می دهند. این اتحاد ضمن آن كه موجب در هم كوفتن ظلم ضحاك و برچیده شدن سلطه اهریمنی اوست سبب می شود كه در ایران مدتها از مسائل داخلی و تنش ها و برخوردهای اجتماعی خبری نباشد.
از زمان پادشاهی منوچهر، نمایندگی تیره پهلوانی به خانواده سام می رسد. این خانواده است سیستانی. و از اینجا به بعد است كه زابل همیشه بعد از پایتخت به عنوان مركز ثقل فرمانروایی كشور به حساب می آید. اهمیت زابل وقتی بیشتر می شود كه پهلوانی به نام " رستم " تجسم عینی تیره پهلوانی در ایران می شود.
وظایف پهلوانان

خاندان پهلوانی چه وظایفی بر عهده دارد. آن قسمت از امور مملكتداری و سیاستگذاری كه احاله آنها به خاندان پهلوانی باعث نوعی تعادل با وظایفی كه برعهده تیره پادشاهی قرار گرفته شده كدام است...؟خاندان پهلوانی وظیفه دارد در درجه اول نگذارد فردی نالایق بر مسند شهریاری ایران تكیه زند. اما " معیار لیاقت" چیست و شهریاران را با كدام معیار اندازه می گیرند...؟ معیار و ملاك روشن است " آئین و راه " واژه هایی است كه در جای جای شاهنامه مشاهده می شود. آئینی كه اهورایی است و راهی كه به اهورا ختم می شود. شهریار باید بر این آئین تكیه كند و دراین راه گام زند. همان صراط مستقیمی كه رو به تكامل و نهایتا رستگاری و سعادت انسان دارد.
شهریار باید مملكت را بر این راه رهبری كند و فرد و جامعه را به سعادت دنیوی و اخروی برساند. بر مبنای این وظیفه شهریاران، پهلوان نیز وظیفه دارند كه مراقب باشند و نگذارند شهریاران لایق در كوران كار و در هیاهوی سیاست و شلوغی امور و تنگناهای معمول از " آئین و راه" منحرف كردند. و باز بر مبنای این وظیفه است كه زال و رستم مدتها نقشی بسیار موثر در صحنه های سیاسی ایران ایفا می كنند. همانطور كه درصحنه های رژم و پیكار نیز حرف اول را می زنند. پس پهلوان در این دید گاه كسی نیست كه زور و بازوی قوی داشته باشد و وجودش فقط در روز جنگ و زور آزمایی به كار آید و در غیر این روز به خورد و خوراك و خواب و راحتی مشغول باشد و تن بپروراند و بازو كلفت كند تا جنگی پیش آید پای حریفی متجاوز به میدان بیاید. پهلوان وجدان بیدار جامعه است. چشمان جستجو گر و موشكاف اجتماع است. " امر به معروف و ناهی از منكر" است.
او در این صحنه هم باید قهرمان باشد تا " پهلوان" لقب بگیرد. چنین است كه پهلوانان آنقدر در چارچوب وظایف خود قدرت دارند كه مثلا سلطنت را از خانواده نوذر می گیرند و كیقباد را به پادشاهی می رسانند. كاووس را كه گمراه شده و سبكسری می كند هدایت كرده و از سقوط باز می دارند، سیاوش را به ولیعهدی نشانده و كین او را باز می ستانند و پسر او كیخسرو را بر تخت پادشاهی می نشانند، پهلوان مردی است كه بر معیار حق و درستی گام بردارد. خود پیشگام " راه و آئین" است... پیش می رود و شهریاران و لاجرم مردم را هم به دنبال خود می كشاند... و چنین است كه رستم در تمام دوران پهلوانی خودش به عنوان نماینده انبوه خلق و پهلوان ایران حاضر و ناظر بر همه امور مملكت است. وی پس از شهریار مرد دوم این سرزمین است. كسی حتی شهریار هم بالاتر از او حرف نمی زند. او صاحب قدرتی " مشروع" است قدرتی كه جز صلاح و رستگاری كشور و مردم را نمی خواهد. از القاب او " تاج بخش " است و بارها پادشاهان ایران را از زوال نجات داده است. او از قدرت خودش هیچگاه به نا حق و به نادرست استفاده نمی كند. چون آن وقت از صف مردم جدا می شود و پیش از این .
هم گفتیم كه او این قدرت را از مردم دارد. پهلوان هیچوقت از قدرت و محبوبیتی كه در نزد مردم دارد و به او اجازه وتوان امر ونهی كردن به پادشاهان را داده است به فكر چنگ انداختن به حكومت و پادشاهان را به نفع خود سرنگون كردن و پادشاه شدن نمی افتد. این مرزی است كه به خوبی از جانب پهلوانان و سردمدار همه آنها یعنی رستم رعایت می شود و اینان سخت خود را به آن پایبند می دانند. رستم اگر رستم است به خاطر آنكه " پهلوان " است. او اگر نخواهد پهلوان باشد هیچ چیز نیست و نقشی بزرگ و تعیین كننده نمی تواند در جامعه ایفا كند. زور بازوی او توان در افتادن با قدرت سیاسی و نظامی و ... شهریاران را ندارد. وانگهی در آن روز گار هم مثل همه روزگاران فقط رستم " زور و بازو" دار نبوده است... آنچه كه به رستم چنین قدرتی بخشید نیروی پهلوانی است كه با حفظ ملاكها و معیارها بدست آمده پهلوان باید همیشه محبوب قلبها باشد نه مجذوب تختها.


منبع http://www.tebyan.net/Sports/Educati...6/10/7011.html
سایت بزرگ تبیان
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 07-29-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

منبع سایت تبیان
اهمیت و جایگاه ورزش در شاهنامه



فصل سوم: كاركرد و نقش پهلوانان

در شماره گذشته به كاركرد پهلوانان در ساختار حكومت پرداختیم، در این شماره این بحث را كه نیمه تمام مانده بود، تمام كرده و بعد به سایر كاركردهای پهلوانی نظیر جنگیدن و مقابله با دشمنان وطن، نشر و ترویج دین، دادرسی و حلال مشكلات، نگهبان فرهنگ و حافظ ارزشها و... خواهیم پرداخت و فصل سوم را كه كاركرد منش پهلوانان در شاهنامه است را به پایان می رسانیم.در شماره آینده فصل چهارم را كه مربوط به رابطه ارزشهای پهلوانی با ارزشهای اجتماعی است آغاز می كنیم.
پهلوان هیچوقت از قدرت و محبوبیتی كه در نزد مردم دارد و به او اجازه و توان امر و نهی كردن به پادشاهان را داده است به فكر چنگ انداختن به حكومت و پادشاهان را به نفع خود سرنگون كردن و پادشاه شدن نمی افتد. این مرزی است كه به خوبی از جانب پهلوانان و سردمدار همه آنها یعنی رستم رعایت می شود و اینان سخت خود را به آن پایبند می دانند. رستم اگر رستم است به خاطر آنكه "پهلوان" است. او اگر نخواهد پهلوان باشد هیچ چیز نیست و نقشی بزرگ و تعیین كننده نمی تواند در جامعه ایفا كند. زور بازوی او توان درافتادن با قدرت سیاسی و نظامی و... شهریاران را ندارد. وانگهی در آن روزگار هم مثل همه روزگاران فقط رستم" زور و بازو" دار نبوده است... آنچه كه به رستم چنین قدرتی بخشید نیروی پهلوانی است كه با حفظ ملاكها و معیارها بدست آمده. پهلوان باید همیشه محبوب قلبها باشد نه مجذوب تختها.
مثال:

وقتی ایرانیان از نوذر شاه روی برمی گردانند به سام پهلوان روزگار خود تكلیف می كنند كه پادشاهی را قبول كند. سام نمی پذیرد و عذر سام" نداشتن نژاد شاهی" است. پهلوان پاسدار حرمتها و حریم هاست. نگاهبان مرزهاست و نه فقط مرزهای سیاسی و جغرافیایی كه مرزهای اجتماعی و حد و حدودهای قانونی... رستم نیز بعد از بی لیاقتی ها و لغزشهایی كه كاووس شاه از خود بروز می دهد به او یادآور می شود كه بزرگان ایران همه متفق القول بر پادشاهی او(رستم) هستند اما او نمی پذیرد برای اینكه وظیفه دارد" رسم و آئین راه" را نگاهبان باشد. او پهلوان است و چون هست لاجرم وظیفه شناس.البته قابل ذكر است كه پادشاهان نیز در مقابل حریم پهلوان را حفظ می كردند و بی مشورت ایشان دست به كاری مهم نمی زدند... با این وصف یكبار دیگر تكرار می كنیم كه پهلوان تنها مرد جنگ نبود، فقط به یال و كوپال و تن و جسم خود نمی بالید كه حفظ حرمتها و حریمها و گام زدن در راه و آیین به ابزاری فراتر و مهمتر از سینه ستبر و بازوی كلفت نیاز دارد. پهلوان رایزن و مشاور پادشاه بود و در راه مشورت و رایزنی بیش از آنكه " زور" كارگر باشد " عقل و خرد" لازم است. پهلوان هیچگاه به فكر" سوء استفاده" از قدرت خویش و شكستن حریمها نمی افتاد حتی اگر" مردم" وی را بدین كار ترغیب می كردند و این گام زدن و اصرار ورزیدن بر راه حق و نگاهداشتن اندازه ها و حفظ حدود نیازمند" ایمان قوی" به " راه و آئین" بود و هست.
تا زمان كیخسرو مرز میان پهلوانی و پادشاهی مشخص می ماند و رعایت می شود.
زمان كیخسرو مرز میان پهلوانی و پادشاهی حفظ می شود. هیچ یك به قلمرو دیگری تجاوز نمی كند. هر كس وظیه خود را آنجا می دهد. و تعادل در جامعه برقرار می شود و در طی این دوران با هیچ تنش و یا جنبش اجتماعی و انقلابات داخلی در ایران مواجه نمی شویم و به همین خاطر هم هست كه در همین دوران ایران در اوج قدرت و ثبات خود قرار دارد و در جناح خارجی هم در مقابله با تهدید و هجوم بیگانگان متجاوزان یك همیشه پیروز است...
اما از زمان لهراسب(كه پس از ناپدیدشدن ابدی كیخسرو به حكومت می رسد) و شروع حكومت لهراسبیان این تعادل و تفاهم خدشه دار می شود. اركان و آئین كشور با دگرگونی هایی بی سابقه مواجه می شود. دگرگونی هایی كه خواسته و ناخواسته ثبات و ساخت اجتماعی و سیاسی حاكم را تهدید می كند و به سمت جا انداختن" ساختی جدید" و " نظمی نوین" پیش می رود.
نشانه های نخستین این دگرگونی ها در شخص گشتاسب بروز می كند. گشتاسب كه شاهزاده است به پهلوانی و حادثه جویی هم گرایش دارد. او در این زمان( شاهزادگی) به رم سفر می كند و اژدها و گرگ می كشد، با قهرمانی به نام " الیاس خزری" پیكار می كند و... كارهایی می كند كه بیشتر در حیطه وظایف و نقش پهلوانان می گنجد تا شهریاران...
گرایش شاهزادگان به پهلوانی در وجود اسفندیار رو به تزاید و تكامل می گذارد. اسفندیار شاهزاده ای است موبد منش. در عهد گشتاسب است كه زرتشت پیامبری خود را اعلام می كند و وظیفه رواج و گسترش دین زرتشت بر عهده خاندان گشتاسب می افتاد. اسفندیار شاهزاده ای پایبند به این دین است. قصد دارد دین زرتشت را" دین بهی را" در همه جا بگستراند. پس از نیروی دینی هم برخوردار است. علاوه بر آن او شاهزاده ای پهلوان صفت است. یعنی از نیروی پهلوانی هم بی بهره نیست بدین ترتیب اسفندیار فردی است كه به تنهایی سه نیروی دین و دولت و پهلوانی را در خود جمع كرده است و در تمام دوران حكومت گشتاسب همانطور كه پیش از این هم اشاره شد وظیفه پهلوان از جانب شاهزاده اسفندیار ایفا می شود و رستم و خانواده اش از صحنه بركنار می مانند. در واقع در این دوران همه چیز و همه مناصب قدرت در خانواده شهریاران متمركز می شود و پهلوانان و بركنار می مانند. و همین كدورتهایی را كه بین رستم و لهراسبیان و به ویژه بین رستم و گشتاسب وجود دارد تشدید می كند. در داستان رستم و اسفندیار، اسفندیار پس از ملاقاتهای اولین و" خوش و بش های" معمول با یك" صحنه مفاخره" مواجه می شویم. صحنه ای كه بر كناره هیرمند چهره می بندد و عمق اختلاف بین این دو خاندان را در آن زمانه می نمایاند در این مفاخره است كه تضادهای بین دو تیره پهلوانی و شهریاری به روشنی مشاهده می شود. مفاخره ای كه در واقع جنگ لفظی میان" گوهر و هنر" است. گوهری كه ناشی از " نژاد" است و در مشت اسفندیار است و هنر كه قابلیت ذاتی است و برگ برنده رستم است هر چند اسفندیار مدعی است كه این هر دو را با هم دارد و در راه اثبات آن هم گامهای محكم برداشته است.
پیش از این در مورد امتناع سام و رستم و به طور كلی پهلوانان از قبول پادشاهی سخن گفتیم و دلایل آن را هم در حد توان برشمردیم در اینجا نیز این توضیح لازم است كه:" اصل نژاد" در خانواده های شهریار اصلی مقبول همگان( در سخن سام هم دیدیم) بود. این اصل برای آنكه تكیه گاه محكم داشته باشد و بار منفی به خود نگیرد، در شاهنامه به" دین" مرتبط شده است. خال سیاه بر بازوی شهریاران و آراسته و مجهز بودن به " فره ایزدی" دو نشانه مرئی و نامرئی بود كه فقط به خاندان كیانی اختصاص داشت. اصل خاندان و خانواده در شاهنامه و در تاریخ ایران قبل از اسلام همیشه یك ركن بوده و مورد توجه واقع می شده است و با وسواسی ملموس آن را رعایت می كردند.
بدین ترتیب با مشخص شدن جایگاه و نقش پهلوانان در ساختار حكومتی مملكت و كاركردهایی كه در این باره برعهده داشته اند، می توان گفت در واقع مراد ما از پیش كشیدن این مبحث حاصل است و به خوبی اهمیت طبقه پهلوانان در جامعه آن روزگار مشخص می شود و دیگر نیازی برای ذكر كاركردهای دیگر پهلوانان نیست، با این حال برای تكمیل تر شدن این مبحث و نیز نمایاندن اهمیت اجتماعی و پایگاه والای طبقه پهلوانان به چند كاركرد دیگر این طبقه اشاره می شود و اما قبل از آن در ادامه بحث قبلی با تكیه بر شاهنامه، نقش پهلوانان را در ساخت سیاسی و بافت حكومتی را در اشعار آن و سخن شخصیت های شاهنامه به وضوح می بینیم:
تاج بخش:

یكی از نقش های مهم پهلوانان در ساخت سیاسی جامعه" تاج بخش" بوده است. این واژه قبل از آنكه یك صفت تلقی شود از یكی از كاركردهای مهم طبقه پهلوانان حكایت می كند: همانطور كه قبلاً توضیح داده شد: تاج شاهی وقتی مقبولیت پیدا می كند كه پیش از آن به وسیله پهلوانان تائید شده باشد. همچنین در بعضی موارد مثل داستان طهماسب با سایر پهلوانان یكی از آنها(قارن) را به همراه یك موبد به دنبال طهماسب می فرستد تا تخت شاهی خالی نماند.زخواب اندرآمد گوتاج بخشو زآنجا برفت او به نزدیك رخش
چو آمد به شهراندرون تاج بخش
و باز بعد از مرگ گرشتاسب و خالی شدن تخت شاهی، پهلوانان سرآمد همه آنها زال می نشیندند و تصمیم می گیرند كه یكی از خاندان كیانی را برگزینند و او قباد است كه در البرز كوه اقامت دارد. رستم مأمور آوردن او می شود:" نشاندم بدین تخت من كیقباد...
و یا فریبرز گفت ای یل تاج بخش
در مورد تاج بخش بودن پهلوانان مثال خیلی بیشتر این است كه برای جلوگیری از اطاله كلام از نقل آنها صرف نظر می كنیم.
مدافع تاج و تخت:

پهلوانان موظفند تا زمانی كه شهریاران از " راه ایزدی" برنگشته و رسم اهریمنی پیش نكرده اند مدافع تاج و تخت باشند، تاج و تختی كه در واقع در راه رضای خدا و بسط عدالت و حق در جامعه موجودیت یافته است:نیاكان من پهلوان بدندپناه بزرگان و شاهان بدند
یا: همه شهر ایران بدو زنده اند
اگرمهریارند و گر بنده اند
و باز: سوی تخت شاهی نكردم نگاه
نگه داشتم رسم و آئین و راه
همچنین در وصفی كه سام از خودش می كند:
زشاهان مرا دیده بر دید نیست
ز تو داد و از من پسندید نیست
نیاكان من پهلوان بدند
پناه بزرگان و شاهان بدند
مشاور و اندرزدهنده شاهان:

مقام معنوی و قدرت سیاسی پهلوانان درجامعه تا آن اندازه است كه نه تنها قادرند، در موارد مختلف به شاه هشدار دهند و او را نصیحت كنند و حتی شاهان در موقعیت های خطیر و گوناگون از آنان نظر مشورتی بخواهند، بلكه وظیفه دارند كه با شاهان مشورت كند و در مواقع لزوم آنها را نصیحت نمایند.مورد مشورت:ابا پهلوانان ایران به هم
همی راه زد شاه، بیش و كم
پند دادن:
بگوئیم و بسیار پندش دهیم
به پند اختر سودمندش دهیم
به نوذر در پندها برگشاد
سخنهای نیكو بد و كرد یاد

2- جنگیدن و مقابله با دشمنان وطن

بعد از بررسی نقش و كاركرد پهلوانان در ساختار سیاسی جامعه، به كاركرد دیگر پهلوانان اشاره كنیم: جنگیدن و مقابله با دشمنان وطن بیشتر از وظایف مسلم و كاركردهای بی دلیل پهلوانان است كه در شاهنامه بارها بر آن اشاره شده است و ما نیز در این رساله در چند جا به مناسبت های مختلف به این نقش وظیفه پهلوانان پرداخته ایم. پهلوانان نه تنها در جنگ با دشمنان وطن حاضر می شوند بلكه سپهداری و رهبری جنگ نیز برعهده كهنه كارترین و معروفترین آنها است در واقع جنگ یكی از وظایف اصلی پهلوانان است و بیش از هر طبقه ای بر دوش این طبقه سنگینی می كند.رستم خطاب به رخش:
مرا ایزد از بهر جنگ آفرید
ترا از پی زین و تنگ آفرید
سام همیشه درجنگ:
زمهر دل شاه ایران زمین
شب و روز نیاساید از رزم چین
یا: همه مهر او سوی ایران بود
نگهبان كشور:
نوذر خطاب به سام
هم اپدر مرا پشت گرمی بدوست
كه هم پهلوانست و هم شاه دوست
نگهبان كشور به هنگام شاه
وزو گشت رخشنده تخت و كلاه
كه اگر من شوم كشته بر دست اوی
به ایران نماند یكی جنگجوی
نه مرد كشاورز و نه پیشه ور
نه خاك و نه كشور، و نه بوم و نه بر
سپهدار سپاه:
سپاهست برسان كوه روان
سپهدارشان رستم پهلوان
رستم در چشم اسفندیار:
بسی رنج دارد به جای سران
جهان راست كرد او به گرز گرانم
كمر بسته شهریاران بود
به ایران پناه سواران بود
3- نشر و ترویج دین

این نیز یكی از كاركردهای مهم پهلوانی است. حفظ دین و راه و رسم ایزدی تبلیغ رواج آن در جامعه بیش از هر كسی از طبقه پهلوان انتظار می رود. چنانكه اسفندیار قبل از آنكه شهریار باشد پهلوان است صریحا این وظیفه و رسالت خود را اعلام می كند:نخستین كمر بستم از بهر دین
تهی كردم از بت پرستان زمین
و یا در مطالعه همین دستان اسفندیار می بینم كه وقتی قرار می شود دین زرتشت را در جهان رواج دهند و تبلیغ كننده گشتاسب شاه ایران اسفندیار پهلوان را مأمور این كار می كند.
4- دادرسی و حلال مشكلات

یكی دیگر از وظایف پهلوانی به داد مردم رسیدن و حل مشكلات آنهاست. البته در اینجا مراد از" مردم" معنای عام آن است و كل جامعه از شهریاران تا عامه مردم را شامل می شود و در واقع لطف و محبت پهلوان شامل همه اقشار و تیپ های جامعه است.ترا دیدم اندر جهان چاه گر
تو بندی به فریاد هر كس كمر
با آوردن دو نمونه مشخص می شود، كه اگر در بیت بالا از " هر كس" استفاده شده، به هیچ وجه غلو نیست و پهلوان درخدمت همه است.
نمونه اول:

وقتی فریبرز، فرزند كاوس شاه و برادر سیاوش پس از مرگ سیاوش عاشق فرنگیس همسر سیاوش و مادر كیخسرو می شود و از عشق به او رنجیده و غم زده است چاره كار را رستم پهلوان می بیند و مشكل خود را فقط با او در میان می گذارد و رستم است كه قبل از عزیمت به جبهه جنگ مشكل او را حل می كند:فریبرز گفت ای یل تاج بخشخداوند كوپال و خفتان و رخش
یكی آزرم دادم اندر نهان
نیارم به كس گفتن اندر جهان
مگر با تو ای پهلوان زمین
نمونه دوم:

ماجرای بدرفتاری نوذر با مردم و طغیان مردم علیه او، برای حل مشكل هم نوذر و هم مردم به سراغ سام پهلوان می فرستند و او نیز به پایتخت می آید و بعد از شنیدن شكایات و درد دل مردم و بررسی علل نارضایتی و همچنین شنیدن توضیحات نوذر، شاه را پند و هشدار می دهد و او را به رعایت رسم و آئین ایزدی دعوت می كند و مردم را به تحمل و خودداری و آرامش دعوت می كند... این ماجرا دقیقا ارزش، نقش و اهمیت كاركرد پهلوان را در نزد مردم و جامعه مشخص می كند.5- معلم و مربی

پهلوانان درامر تعلیم و تربیت نیز نقش مهمی داشتند و در این باره كاركردهایی مهم بر عهده داشتند. پهلوانان درواقع مربی و پرورش دهنده جوانان بودند. اهمیت این نقش وقتی بیتشر مشخص می شود كه بدانیم پهلوانان آینده و شاهزادگان در زمره شاگردان و پهلوانان هستند درباره این نقش پهلوانان در بخش بعدی(ورزش در شاهنامه) به تفصیل سخن خواهیم داشت.6- نگهبان فرهنگ( رسم و آئین و راه) و حافظ ارزشها

و اما بزرگترین و مهمترین وظیفه پهلوان و كاركرد طبقه پهلوانی نگهبانی از فرهنگ(رسم و آئین راه) و حفاظت از ارزشهای اجتماعی است. پهلوان چشمان باز و بیدار جامعه است. امر به معروف و نهی از منكر است و با عملكرد و رفتار و موضع گیریهای خود نگهبان ارزشها و مروج آن هاست. در راه انجام این وظیفه است كه حتی پهلوان در مقابل شاهان قرار می گیرد و به آنها اعتراض می كند. آنها را هشدار و پند می دهد و... اگر نصیحت ناپذیر بود از سلطنت بركنار می كند و دست بالا گردن می زند...جهان را سراسر همه گشته امبسی شاه بیدادگر كشته ام
و در مقابل گاه می شود كه پهلوان در راه دفاع از سلطنت حتی پسر خود را در خون غوطه ور می سازد( داستان رستم و سهراب). پهلوان طرفدار داد و عدالت است. در اندیشه او با حاكمیت عدل و داد است كه می توان به سلامت جامعه امیدوار بود. او مدافع اصول است و سخت در راه اجرای آنها پا می فشارد و اندكی از آن تخطی می كند و... این است كه می بینیم وقتی بارها به بعضی از آنان پیشنهاد شاهی می شود او نمی پذیرد و علی رغم شایستگی ها رد می كند، او پاسدار حرمت ها و حریم هاست. تنها نگهبان و راه های جغرافیایی و سیاسی نیست او هرگز به فكر سوء استفاده از قدرت خودش نیست. حتی اگرمردم او را به این كار تشویق كنند او معتقد است كه اصل باید در مورد شاهان رعایت شود و خال سیاه بر بازو و مجهز بودن به فره ایزدی شرایطی بود كه در یك نژاد و خاندان یافت می شد. پهلوانی كه در این مورد لغزش داشت، به كلی از جرگه پهلوانان خارج می شود و متحمل تمامی سرزنش ها و... می شد. چنان كه در داستان بهرام چوبینه ملاحظه می شود وقتی خسرو بهرام چوبینه را به خاطر بر تخت نشستن و ادعای شاهی داشتن سرزنش می كند، پهلوانان گذشته را به رخ او می كشاند.
زتو پیش بودند كند آوران
جنانخوی با گرزهای گران
بخستند شاهی كه كمتر بدند
نه اند رخور تخت و افسر بدند
...
بدو گفت خسرو كه ای بدگمان
چو دانی كه او(منوچهر) بود شاه جهان
ندانی كه آرش ورا بنده بود
به فرمان و رایش سرافكنده بود
دگر همچو كیخسرو كینه جوی
كه رستم سپهدار بود پیش اوی
توانست رستم جهان را گرفت
به تخت او هم آئین شهان را گرفت
هم آئین پیشین نگهداشتی
یكی چشم بر تخت نگه گشتی
در همین مورد نیز كردیه خواهرم بهرام چوبین، برادرش را سرزنش می كند.
چو نوذر شد از بخت بیدادگر
به پای اندر آورد راه پدر
همان قهرمان سام را خواستند
همان بخت فیرزه آراستند
بدان مهتران گفت هرگز مباد
كه جان سپهبد كند تاج یاد
با بررسی كاركردهای پهلوانی كه البته به طور مختصر به بعضی از آنها اشاره شد، اهمیت و پایگاه اجتماعی پهلوانان در حد منظور ما روشن می شود و حال در ادامه این بحث(اهمیت و جایگاه ورزش) به محبوبیت طبقه پهلوان و الگوبودن آنان در جامعه می پردازیم. برای اثبات این كار نشان می دهیم كه اكثر صفات و خصلتهای پهلوانان به عنوان ارزش و در كنار سایر ارزش های اجتماعی قرار داشته است.
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 07-29-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

اهمیت و جایگاه ورزش در شاهنامه



1- تنومندی

تنومندی و برزوبالا یكی از خصوصیات فیزیكی و ظاهری پهلوانان است. با مطالعه شاهنامه ملاحظه می شود كه این خصوصیت به عنوان یك ارزش یك صفت ظاهری مطلوب و وصف كردنی به حساب می آید و پدران و مادارن و نزدیكان یك نوزاد متولد شده در باره قد و قامت برزوبالای نوزاد خود داد سخن داده اند و از اینكه خداوند به آنها فرزندی با چنین خصوصیات، یعنی خصوصیت فیزیكی پهلوانی عنایت كرده است شكرگزاری، می كنند. در مواردی این چنینی بارها مشاهده می شود كه از واژه تركیبی «پهلوان بچه» استفاده شده است و این بیش از هر چیز نشان دهنده این نكته است كه پدران و مادران دوست داشتند فرزندانی همچون پهلوانان داشته باشند.در تعریف و صفت زال به هنگام تولد:

یكی پهلوان بچه شیر دلنماند بدین كودكی چیردل

(1)به هنگام زاده شدن كیخسرو:سپهبد بیامد بر شهریار

بسی آفرین كرد بر كردگاربرای برزوبالا و آن شاخ و یال

كه گفتی بر او بر گذشت است سال(2)مسئله تنومندی و سینه ستبری تا آنجا اهمیت دارد كه حتما اگر نوزاد به طور غیر طبیعی هم بزرگ باشد و رشد كند مورد تمسخر كسی قرار نمی گیرد و موجب نگرانی والدین هم نمی شود. چنانكه در داستان زاده شدن رستم و اوصاف اطرافیان درباره او چنین دستگیر خواننده می شود كه نوزاد از حد طبیعی بزرگتر، سنگین تر و تنومندتر است اما در كلام اطرافیان علیرغم شگفت زده شدن از این بابت، جز شعف و تحسین و شكرگزاری چیز دیگری دیده نمی شود. و در اعمال و حركات آنان جز برپایی جشن و سرور كار دیگری سر نمی زند.
وصف ظاهری رستم در هنگام تولد از نگاه پدر(زال):
به رستم نیا در شگفتی بماند

برو هر زمان نام یزدان بخواندبدان بازو و یال و آن كتف و شاخ

میان چون قلم سینه بر فراخدورانش چو ران هیونان ستبر

دل شیر و نیروی ببر هژبركه كودك ز پهلو برون آوردند...

(3)رستم از نگاه اطرافیان:شگفت اندر و ماند هر مرد و زن

كه نشنید كس بچه پیلتنبه یك روز گفتی كه یكساله بود

بخندید از آن بچه سروسهیبه بازوش بر اژدهایی دلیر

به چنگ اندرش داده، چنگال شیربه زیر كش اندر گرفته سنان

به یكدست كوپال و دیگر عناننشاندندش آنگه بر اسب سفید

مر آن صورت رستم گرزدارببردند نزدیك سام سوار

یكی جشن كردند در گلستانز زابلستان تا به كابلستان

(4)و باز رستم از نگاه اطرافیان:كس اندر جهان كودك نا0رسید

بدین شیرمردی و گردی ندیدسپه پیش و در دست تیر و كمان

چو بر پیل بر بچه شیر دیدبخندید و شادان دمش بردمید

(5)2- هنر رزم

بزرگترین هنر پهلوانان، هنر رزمیدن و مبارزه كردن است. پهلوان با تكیه بر این هنر است كه می تواند انگیزه های اخلاقی و اهداف انسانی خود ظاهر شود. رزم یكی از بی بدیل ترین وظایف پهلوانان است و هنر رزم یكی از صفات و داشتههای بایسته و ضروری پهلوانان است. پهلوان كه هنر رزم را دارا نباشد اصلاً پهلوان نیست. در شاهنامه مشاهده می شود كه توصیه بر آموختن این هنر و آراستن خود به این صفت بارها اشاره و تشویق شده است و والدین و بزرگان جامعه فرزندان خود و جوانان مملكت را به آموختن این هنر پهلوانی ترغیب و تشویق می كنند. به این ترتیب می توان گفت این هنر پهلوانی نیز خود یك ارزش اجتماعی است و كاری است كه به انجام آن تشویق و تبلیغ می شود: در اینجا بد نیست ذكر شود مهارتهای رزمی كه از مختصات پهلوانی است در همه جای شاهنامه به عنوان «هنر» نام برده شده و در واقع ارزش این مهارتها را در حد «هنر» و فراتر از بازی و .. بالا برده است.دستور و توصیه اردشیر به پدران برای آموختن هنر رزم به فرزندان پسر:
كه تا هر كسی را كه دارد پسر

نماند كه بالا كند بی هنرتعریف هنر: سواری بیاموزد و رسم جنگ

به گرز و كمان و تیر و خدنگچو كودك ز كوشش به نیرو شدی

به هر جستنی در پی آهو شدی........
چون جنگ آمدی نورسیده جوان

برفتی ز درگاه با پهلوان(6)سخن انوشیروان درباره اهمیت آمادگی جسمانی و كسب هنرهای رزمی برای جوانان:
جوان بی هنر سخت ناخوش بود

اگر چند فرزند آرش بودهر آن كس كه دارد هوش و خرد

همی كهتری را به سر پروردبه میدان فرستند با ساز و جنگ

به گرز و شمشیر و تیر و كمان(7)........

چون سخن از هنر به میان آمد و تعریفی از هنر را از زبان اردشیر خواندیم در اینجا و در بیت زیر به خوبی ارزش هنر كه درباره «هنرمندان» شده است قابل اثبات و ملاحظه است و خواهیم دید كه حتی هنر را بالاتر از گهر به معنی نژاد و اصل و نسب دانسته اند:بدو گفت گرسیوزای شهریار

هنرمند و ز خسروان یادگارهنر بر گهر نیز كرده گذر

سزد گر نمایی به تركان هنربه نو ك سنان و به تیر وكمان

هنرهای پدیدار كن یك زمان(8)همانطور كه در بیت بالا گفته شد ارزش هنر – به معنایی كه گفته شد – در شاهنامه حتی بالاتر از نژاد و گهر است و در داستان پادشاهی لهراسب از هنر به عنوان یكی از ملزومات و عناصر لازم پادشاهی نام برده شده به طور كلی می توان چنین نتیجه گرفت كه گهر و نژاد با هنر تكمیل می شود و پادشاه كسی است كه علاوه بر دارا بودن اصل و نسب و برخورداری از یك نژاد والا و خانواده شناخته شده و خوش نام از هنر رزم و مهارت های جنگی هم برخوردار باشد. به طوری كه اگر پادشاهی فاقد این خصوصیات (گهر + هنر) باشد، به تمسخر و سرزنش با او برخورد می شود:
نژادش ندانیم ندیدم هنر

از اینگونه نشنیده ام تا جور(9)و وقتی می خواهند فردی را ستایش كنند و از او به نیكی یاد كنند از چنین اوصافی استفاده می شود:
دلیر و هنرمند و گرد و سوار

همچنین در جلسه ای با حضور شهریار و بزرگان مملكت بوذرجمهر به نژادی تكیه می كند كه با هنر توام و آمیخته باشد:چو پرسند پرسندگان از هنر

نشاید كه پاسخ دهی از گهرگهر بی هنر ناپسند است و خوار

(10)به علاوه وقتی كسی را كه هنر رزم و جنگ نمی داند می خواهند وصف كنند او را «بی هنر» معرفی می كنند:شهنشاه را نامه كردی بر آن

هم از بی هنر،هم ز جنگاوران(11)البته باید گفت كه در شاهنامه هنرمند و هنر به تنهایی فاقد ارزش است و در صورتی كه با عناصر و موضوعات دیگری توأم باشد ارزش دارد. یكی از مهمترین این عناصر «خرد» است. پهلوانی كه فقط به زور و بازویش می نازد و از زور و بازو بدون تعمق و تفكر استفاده كند و آن را در كارهای غیر عقلایی به كار می گیرد، پهلوانی بدون ارزش است. چنانكه در روزگار ما نیز آدمهای گردن كلفت و زوردار با اوصافی همچون «بی مخ»(12)و… می نامند در شاهنامه به ملازمت هنر و خرد به صراحت اشاره شده است و ازش هنر + خرد را بارها تكرار كرده است.
كسی كو ندارد هنر با خرد

سزد گر در پادشاهی نسپرد(13)همچنین:
سرمایه مردی و جنگ ازوست

خردمندی و رای و فرهنگ ازوست(14)و یا:
تنومند را كو خرد یار نیست

به گیتی كس او را خریدار نیست(15)و بالاخره در سخن و هشدار بوذر جمهر درباره اهمیت و ضرورت زورمندی و هنر با خرد:
چهارم خرد باید و راستی

بشستن دل از كژی و كاستیبه پنجه گرت زورمندی بود

به تن و كوشش آری بلندی بود

از این هر دو چون جفت گردد سخن

هنر خیره بی آزمایش مكنچو كوشش نباشد تن زورمند

نیارد سر از آرزوها به بند(16)3- زورمندی و نیرومندی

یكی دیگر از خصوصیات پهلوانی زورمندی است. این خاصیت فیزیكی پهلوانان نیز از ارزشهای اجتماعی آن روزگار محسوب می شود و در ابیات شاهنامه از آدمهای زورمند و صفت زورمندی به نیكی یاد شده و همچنین در شاهنامه این صفت بارها در كنار سایر ارزشهای اجتماعی مثل خردمندی و… قرار گرفته است:دل بخردان داشت مغز ردان

دو كتف یلان وهش موبدان(17)كه در اینجا زورمندی كه در صفت كتف یلان آمده با دل خردمندان و مغز دانشمندان و هوش و موبدان همراه شده است:
و یا در این بیت كه زورمندی و نیرو با هنر مترادف شده است:
چو نیرو به بازوی خوش آوریم

هنر هرچه داریم پیش آوریم(18)ارزش زورمندی در وصفی كه زال از سهراب می كند بیشتر آشكار می شود:
چو سهراب برخاست از خوان زال

نگه كرد زال اندر آن بروز و یالچنین گفت با مهتران زال زر

كه زیبنده تر زین كه بندد كمربه چهرو به بالای او مرد نیست

كسی گویی او را همارد نیست(19)و در جای دیگر توانایی و دانش به عنوان ارزش های مثبت در كنار یكدیگر مطرح شده است:
توانایی و دانش و داد ازوست

به هرجا ستم یافته ازوست(20)همچنین در قسمتی از توصیه های اخلاقی بوذرجمهر، همانطور كه به كسب دانش و علم توصیه می شود به اهمیت نیرومندی و نتایج و آثار آن و فواید این و و لزوم كسب این هر دو صفت مفید تكیه و تأكید می شود:
ز نیرو بود مرد را راستی

ز سستی كژی آید و كاستیز دانش چون جان ترا مایه نیست

به از خامشی هیچ پیرایه نیست(21)
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 07-29-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

ورزش در شاهنامه (6)

بخش اول:

اهمیت و جایگاه ورزش در شاهنامه

فصل چهارم: صفات پهلوانی و ارزشهای اجتماعی

اشاره

در فصل چهارم از بخش اول مطلب «ورزش در شاهنامه» می خواهیم رابطه صفات و خصایص پهلوانی را با ارزشهای اجتماعی بررسی و تعریف كنیم. هفته گذشته به بخشی از صفات و خصلت های پهلوانی كه از پهلوانان شاهنامه چهره های محبوب و الگو ساخته اند اشاره كردیم و اینك قسمت دوم این بحث…4- دلیری و گردی

دلیری و گردی نیز از صفات پهلوانی و خصوصیات روحی پهلوانان است.دلیری نیز در شاهنامه به عنوان یك ارزش اخلاقی و اجتماعی مطرح است، برای پی بردن به اهمیت و ارزش دلیری و گردی در شاهنامه، می توان به ابیاتی كه در وصف پهلوانان سروده شده اشاره كرد و همچنین می توان در موارد مختلف آنها را در كنار سایر ارزشهای اجتماعی ملاحظه نمود.
منوچهر را بد دو پور گزین
دلیر و خردمند و با فروردین(1)
و یا: دلیر و هنرمند و گرد و سوار
و یا: هشیوار و بیدار و گرد و دلیر
سپهبد و گرد افكن و شیر گیر(2)
و باز: ز تخم كیان بود و بیدار بود
خردمند و گرد و بی آزار بود(3)
كه در بیت بالا گردی در كنار ارزشهای چون خردمندی و بی آزاری و … مطرح شده است.
و باز: سه فرزند بودت خردمند و گرد
5- شجاعت

یكی دیگر از صفات پهلوانی شجاع بودن و شجاعت است، صفت شجاعت نیز به، عنوان یك ارزش و صفت حسنه اجتماعی و فردی در شاهنامه مطرح می شود:همان از منوچهر و از كیقباد
كه مازندران را نكردند یاد
سپاه و دل و گنجم افزونترست
جهان زیر شمشیر تیزاندرست(5)
6- مردانگی و رادمردی

این دو نیز از صفات پهلوانان است، و ارزشهای اجتماعی به حساب می آید و از صفاتی جامعه به آن تشویق و ترغیب می شود. ارزش مردانگی و رادمردی نیز وقتی بیشتر آشكار می شود كه ملاحظه می شود در شاهنامه این صفات در كنار سایر ارزشهای اجتماعی قرار می گیرد.در سوگ یك رادمرد:
ز شاهان كسی چون سیاوش نبود
چنو راد و آزاد و خاموش نبود
دریغ آن سرو بازو و یال اوی
دریغ آن برو چنگ و كوپال اوی
دریغ آن رخ و برز و بالای اوی
ركاب و خم خسروی پای(6)
مردانگی در كنار سایر ارزشها و یكی از ملزومات پهلوانی:
به داد و به دین و به مردانگی
به نیكی و پاكی و فرزانگی(7)
و باز: سرمایه مردی و جنگ ازوست
خردمندی ورای و فرهنگ ازوست
همچنین با مطالعه ابیات زیر چنین نتیجه گیری می شود كه یك رادمرد واحد دیگر صفات با ارزش نیز هست. صفاتی همه مثبت كه گویای وجهه نظر و چگونگی افكار عمومی نسبت به طبقه پهلوانان و رادمردان است.
كه دین دارد و شرم وفر و نژاد
بود راد و پیروز و از داد شاد
خردمند و بینا دل و پاك است
دلی پر ز دانش سری پر ز درد(8)
7- تندرستی

چنین داد پاسخ كه چون تندرستبود دل جز از شادامانی نجست(9)
8- پهلوانی

پهلوان و پهلوانی به نوبه خود دو واژه قابل احترام و حتی مقدسی در ذهن و باور جامعه آن روزگار بوده است و در كنار سایر ارزشهای اجتماعی مطرح بوده است. چرا كه این واژه در واقع تداعی كننده ارزشهای والا و مورد پسند اجتماع آن روزگار بود. ارزشهایی كه آن چنان والا و آن چنان وابسته به فطرت و ذات انسانی كه حتی امروز در قرن بیستم هم مورد پسند و احترام جامعه هستند و افرادی آراسته كه به این صفات حتی امروز هم مورد احترام و در حكم الگوی واقعی جوامع انسانی به حساب می آیند. به برخی از این ارزشها كه هر كدام به تنهایی «پهلوانی» را در ذهن تداعی می كنند و تجسم می بخشند، در سطور و صفحات گذشته اشاراتی شد برای حسن كلام این بحث به سراغ واژه پهلوانی می رویم و اینكه از این صفت در جامعه آن روز چه برداشتی شده و در صف كدام ارزشها و عناصر فرهنگی جامعه شاهنامه قرار می گرفته است.با رجوع به ابیات شاهنامه و ذكر بعضی از آنها پاسخ به دست می آید:
پهلوانی و خردمندی:
خردمند و بیدار دل پهلوان(10)
پهلوانی و دانایی:
شما پهلوانید و داناترد
به هر بودنی به تواناترید(11)
همانطور كه در ابیات بالا مشاهده می شود، پهلوانی و پهلوانان در وصف ارزشهایی همچون خردمندی، بیداردلی، دانایی، توانایی و ... قرار دارد.
برای اینكه در آخر بحث درباره ارزش پهلوانی در شاهنامه دلیل دیگری مطرح كنیم، از دو دسته دیگر ابیات استفاده می كنیم:
1- ابیاتی كه ارزش پهلوانان را در نظر مردم بیان می كند.
2- ابیاتی كه در آن شهریاران، پهلوانان را وصف كرده اند.
دسته اول: در مورد ابیات دسته اول، مرگ چند پهلوان و بازتاب آن در نزد مردم بررسی می كنیم. ابیات آن چنان واضح و روشن است كه نیازی به توضیح بیشتر درباره محبوبیت پهلوانان در نزد همه طبقات از جمله مردم عادی ندارد:
در سوگ اسفندیار
هم آنگه برفت از تنش جان پاك
تنش خسته زان تیر بر تیره خاك
چو بهمن به نزد پشوتن رسید
همه جامه بر تن سراسر درید
برو جامه رستم همه پاره كرد
سرش پر ز خاك و رخش پر ز درد
ز دیبای زربفت كردش كفن
خروشان بدو نامدار انجمن
......
همه خسته روی و همه كنده موی …
پشوتن همی رفت پیش سپاه
بریده فش و دم اسب سیاه
برو بر نهاده نگونسار زین
ز زین اندر آویخته گرز كین
همان نامور خود و خفتان اوی
همان تركش و مغفر جنگجوی (12)
در سوگ رستم:
فرامرز چون نزد كابل رسید
به شهر اندرون نامداری ندید
گریزان همه شهر ویران شده
ز سوگ جهانگیر بریان شده
.....
بفرمود پس تا نهادند تخت
نهادند بر تخت زیبا درخت
گشاد از میان بسته پهلوان
برآهیخت زرجامه خسروان
نخستین بشستند در آب گرم
بر و یال و ریشش همه نرم نرم
برش مشك و عنبر همی سوختند
همه خستگیهایش بر دوختند
ز كابلستان تا به زابلستان
زمین شد به كردار غلغلستان
زن و مرد بود ایستاده به پای
كسی را نبد بر زمین نیز جای
زمانه شد از درد او پر خروش
تو گفتی كه هامون بر آمد به جوش
كسی نیز نشنید آواز كس
همه مرزها مویه دیدند و بس(13)
سوگ سوفزای و قیام مردم

در شاهنامه به داستانی بر می خوریم كه وقتی پهلوانی به دست شاه و حكومت كشته می شود، مردم تنها به گریه و زاری و سوگواری بسنده نمی كنند و برای خونخواهی پهلوان بر علیه حكومت و شاه حتی قیام می كنند. داستان سوفزای در دوران قباد، این داستان است و شاهدی است كه از محبوبیت و پایگاه مردمی و ارزش طبقه ای به نام پهلوانان حكایت می كند. داستان به طور مختصر از این قرار است:سوفزای:
در دوران قباد پس از مدتها پهلوانی به نام سوفزای پیدا می شود كه تقریباً همان منش زال و رستم را به مدت كوتاهی در دوران قباد بازی می كند، اما مشاورین شاه كه از دوران پهلوانی به بعد موبدان درباری بودند مثل همیشه با اكثر قریب به اتفاق واقع به شر دعوت می كردند. این بار هم، به شر دعوت كردند و قباد را علیه سوفزای تحریك كردند و ... قباد هم سوفزای را می كشد و مردم ایران آشفته می شوند و قیام می كنند و برای مدتی قباد را از تاج و تخت می اندازند و جاماسب را به جای او می نشانند:
برآشفت ایران و برخاست كرد
همی هر كسی كرد ساز نبرد
جالب است بدانیم كه سوفزای كسی بود كه قباد را از بند تورانیان نجات می دهد.
به مردی رهانیدم او را ز بند
گر آید ونكه بند است پاداش من(14)
دسته دوم: ابیاتی كه در آن شهریاران، پهلوانان را توصیف می كنند، به یك نمونه از ابیات كه در آن ارزش پهلوانی مثل رستم از زبان كیخسرو بیان می شود:
به رستم یكی نامه فرمود شاه
كه ای پهلوان زاده پر هنر
تویی از نیاكان مرا یادگار
همیشه كمر بسته كارزار
دل شهریاران و پشت كیان
به فریاد هر كس كمر بر میان
...
بسا دشمنان كز تو بیجان شدند
بسا بوم و بر كز تو ویران شدند(15)
لازم به توضیح است كه از این دسته ابیات (وصف پهلوانان از زبان شهریاران) در شاهنامه بسیار می توان مثال آورد.
نتیجه گیری بخش اول

تلاش ما در این بخش در درجه اول اثبات وجود پدیده ای به نام ورزش در شاهنامه بود. علت ضروری دانستن طرح موضوع اثبات ورزش در شاهنامه همان است كه در مقدمه این بخش گفته شد و آن اینكه هیچ جای شاهنامه سخن از ورزش و ورزش كردن به معنای امروزی آن نیست. و هیچ فصل مشخص و یا داستانی كه مستقیم در ارتباط با ورزش باشد در شاهنامه وجود ندارد. همانطور كه ملاحظه شد برای اثبات این امر، از دو دلیل استفاده كردیم، یكی وجود طبقه ای به نام پهلوانان و دیگری چگونگی نظام تعلیم و تربیت در آن روزگار و ثابت كردیم پهلوانان برای انجام وظایف خود و كاراكتری كه در جامعه به عهده داشتند ناچار از تن قوی ساختن و جسم پروراندن و كسب مهارتهای رزمی و آموزشی عملیاتی كه پهلوانان را به این منظور می رساند در روزگار فعلی «ورزش» نامیده می شود. پس ورزش به عنوان یك عمل ضوری و حتمی به عهده پهلوانان بود. در تشریح دلیل دوم هم نشان داده شده كه ورزش یكی از اركان مهم تعلیم و تربیت در آن روزگار بوده است و علیرغم مشخص نبودن دقیق نظام تعلیم و تربیت در شاهنامه، با توجه به دلایل مطرح شده وجود ورزش در ساختار آموزشی و تربیتی آن روزگار غیرقابل انكار است.یكی دیگر از اهداف این بخش، پس از اثبات وجود ورزش در شاهنامه، نشان دادن اهمیت و جایگاه فرهنگی و مردمی ورزش در شاهنامه بود. و در اینجا نیز، از یك سو به بررسی كاركردهای ورزش در شاهنامه پرداختیم و با توجه به اهمیت كاركردها به اهمیت نقش ورزش پی بردیم و از سوی دیگر درباره طبقه ای كه بیش از سایر طبقات اجتماعی به ورزش وابسته به عنوان ورزشكار معروف بودند پهلوانان، به بررسی دو موضوع پرداختیم. یكی نقش اجتماعی پهلوانان و در نتیجه پایگاه اجتماعی پهلوانان كه آن را از طریق بیان شكل گرفتن طبقه پهلوانان در شاهنامه و همچنین از طریق بررسی كاركردها و وظایفی كه بر عهده این طبقه بود نشان دادیم و برای ختم كلام این بحث در فصلی به نام «ارزشهای اجتماعی» با تكیه بر ابیات و اشعار شاهنامه نشان دادیم كه بسیاری از فضیلت ها و صفات پهلوان همچون نیرومندی، تندرستی، رادمردی، توانایی، شجاعت و ... از جمله ارزشهای اجتماعی و در كنار سایر ارزشهای اجتماعی نظیر خردمندی، بیداردلی، عدالت و ... بود.
حال با پایان گرفتن این بخش، به سراغ اصل مطلب یعنی «ورزش» در شاهنامه می رویم.
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 07-29-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

ورزش در شاهنامه (7)

بخش دوم: ورزشهای شاهنامه ای




مقدمه:
پس از آنکه در بخش گذشته وجود ورزش در شاهنامه را با ذکر دلایلی که آمد، اثبات کردیم و بعد از آنکه اهمیت جایگاه ورزش را با بررسی کارکردهای ورزش و همچنین مطالعه طبقه ای که بیش از همه طبقات دیگر با ورزش بود و به ورزش وابسته بود، یعنی پهلوانان نشان دادیم در این بخش به سراغ ورزشهای شاهنامه ای می رویم و با ورق زدن کتاب بزرگ حکیم طوسی، به مطالعه مورد به مورد ورزش در شاهنامه می پردازیم:
در فصل اول این بخش سعی شده است علاوه بر آنکه همه مواردی که در شاهنامه ورزش در نقش و کارکرد خودش یعنی ورزش ظاهر شده است نشان داده شود و به تفکیک ضمن معرفی هر رشته، به چگونگی انجام، زمان انجام، مکان انجام، خاستگاه ورزش مورد نظر (از حیث وابستگی ملی)، جمعی و انفرادی بودن، سوار یا پیاده انجام شده ابزار مورد استفاده و ... در هر مورد خاص اشاره شود.
به علاوه بر بخش ورزش در شاهنامه، فصول دیگری نیز وجود دارد که در آنها سعی شده است موضوعاتی که در ارتباط مستقیم با ورزش است نیز استخراج و بیان شود. موضوعاتی نظیر مربی و مربی گری در شاهنامه، مکان های ورزشی، زن و ورزش، پوشاک ورزش، جوایز ورزش و ... که امیدواریم مورد استفاده و قبول واقع شود.
فصل اول: شکار
در میان انواع بازی ها، سرگرمی ها، هنرها و در یک کلام و به قول امروزی ها رشته های ورزشی موجود در شاهنامه شکار در کنار چوگان و کشتی بیشتر از سایر رشه های مطرح است و علاقمندان و طرفداران بیشتری داد و در کتاب حکیم بزرگ طوس به موارد شکار بسیار بر می خوریم... به همین علت در بررسی انواع ورزش های شاهنامه ابتدا از شکار آغاز می کنیم.
شکار امروز هم به عنوان یک ورزش تقریباً گران مطرح است و شکار با اسلحه گرها و ماهی گیری و ... همچنان رواج دارد. از لحاظ تشکیلات جهانی و فدراسیونها بین المللی باید گفت:
این رشته از این نظر فاقد یک تشکیلات واحد و فدراسیون یک پارچه است و شاید به همین دلیل باشد که هنوز در بازیهای المپیک و مسابقات رسمی بین المللی (زیر نظر کمیته جهانی المپیک) جایی ندارد. با این حال شکار همچنان از ورزشهای پرطرفدار در سراسر جهان است و مانند تشکیلات بوکس حرفه ای جهان فدراسیونهای مختلفی در گوشه و کنار دنیا که هر کدام تعدادی عضو دارند درباره این ورزش فعالیت می کنند و مسابقاتی را بر پا می دارند. لازم به ذکر است که امروز نیز برای شکار از سلاحهای مختلف، سرد و گرم، قدیم و جدید استفاده می شود.
نام ورزش: شکار. این ورزش باهمین نام در شاهنامه خوانده می شود و امروز نیز با همین نام خوانده می شود.
چگونگی انجام: در مکانهای خاصی که نخجیرگاه در شاهنامه خوانده می شود انجام می گرفته است. شکار بیشتر سواره و کمتر پیاده انجام می گرفته است. شکار حیوانات با سلاح صورت می گرفته و مبارزه از راه دور انجام می شده است.
زمان: به نظر می رسد در زمان خاصی از لحاظ ساعت انجام نمی شده، ولی بیشتر در فصول بهار، تابستان و پاییز انجام می شده و از نظر ساعت هم در همه ساعات می توانسته صورت بگیرد و ... اما معمولاً شکاری وقتی به عنوان ورزش و تفریح انجام می شد از صبح خیلی زود و آفتاب طلوع نکرده و به اصطلاح «پگاه» انجام می شده و تا موقع شب یعنی تا وقتی هوا روشن بوده و «دید» وجود داشته ادامه پیدا کرده است.
مکان: شکار به عنوان تفریح و ورزش معمولاً در جایگاههای خاص و شکارگاههای اختصاصی صورت می گرفته است. ما در شاهنامه چند بار می بینیم ؟؟؟؟ نخجیرگاههای اختصاصی سخت رفته ... شاهان ؟؟؟؟ از این شکارگاهها برخوردار بوده اند و پهلوانان ؟؟؟؟ همچون رستم نیز نخجیرگاه خاص خود را داشته است. به علاوه شکار در دشت، کوه، در جنگل، در بیابان و بیشه و ... صورت می گرفته است که به موارد آن در شاهنامه اشاره خواهیم کرد.
خاستگاه: در شاهنامه مشخص نمی شود که شکار از کجا، چگونه و به وسیله چه کسی شروع شده است، اما مسلماً شناختن شکار به وسیله انسان از مدتها پیش از آغاز داستانهای شاهنامه شروع شده است. از آن زمان که بشر در جنگ بقا و برای حفظ و تغذیه خود به طبیعت میوه ها و علفها و بعد با دستیابی به ابزار به حیوانات چشم دوخت... شکار در ابتدا به عنوان ابزاری برای دستیابی به غذا مطرح بوده و در دوران های بعدی، کارکردهای دیگری از جمله تفریح و ورزش هم پیدا کرده است. به علاوه شکار تعلق به نژاد و قومیت خاصی ندارد و انسان پیش از آنکه به تقسیمات نژادی و خونی و طایفه ای پی بررد شکار را شناخته و از آن استفاده می کرده است. در شاهنامه هم می بینیم که هم تورانیان، هم ایرانیان، هم رومی ها و هم تازیان و عربها و... شکار می روند و شکار می کنند و از شکار در کارکردها و نقش های متفاوت استفاده می کنند.
جمعی یا انفرادی: معمولاً شکار به ویژه در کارکرد تفریحی و ورزشی آن به صورت گروهی و جمعی انجام می شده است هر چند که در شاهنامه به مواردی هم بر می خوریم که مثلاً رستم به تنهایی شکاری نرفته است...
اما در پیشکارهای بزرگ و در اکثر شکارهای شاهنامه و زمانی که شکار در کارکرد ورزشی و تفریحی آن مطرح است به صورت گروهی انجام می شد با این حال در معرفی این ورزش باید گفت انجام آن هم به صورت جمعی و هم به صورت انفرادی ممکن بوده است که به موارد آن اشاره خواهیم کرد. البته خود عمل شکار همیشه به صورت انفرادی بوده و هر کس دنبال شکار خودش می رفته مگر در موارد استثنایی و هنگام برخورد با حیوانات عظیم الجثه و خطرناک.
ابزار: در شکار معمولاً از همه ابزارهای متداول جنگی در آن روزگار استفاده می شده است. ابزارهای غالباً تهاجمی از ابزار برنده و کوتاهی همچون خنجر و کارد گرفته تا نیزه و زوبین. البته در استفاده از سلاحها بسته به موارد و مواقع و موقعیت های مختلف اولویت هایی در کار بوده است اما معمولاً سلاح غالب و سلاح بیشتر مورد استفاده بود «تیر و کمان» و وسایل تیراندازی بوده است به گونه ای که ورزش شکار را می توان حتی «تیراندازی» و هدف زنی هم نام نهاد. تیراندازی که هدف آن پیک حیوانات بوده است.
حیوانات دستیار: در هنگام شکار از حیوانات دستیار و راهنما نظیر، باز و سگ و ... حتی حیوانات وحشی چون شیر و پلنگ نیز استفاده می شده است. که به آنها اشاره شده است.
موضوع شکار: حیوانات مختلف از پرنده گرفته تا حیوانات بزرگ و کوچک و ...
شکارچیان: عمدتاً شهریاران و پهلوانان و یا کسانی که از طریق شکار امرار معاش می کردند.
چرایی یا کارکرد شکار: تفریح، آزمون، دفع شر و خطر، امرار معاش و ... از کارکردهای شکار به حساب می آمده است.
نکات دیگری که لازم به اشاره می بینیم این است که اولین مورد شکار در شاهنامه مربوط است به شکار زال که در حین آن شکار با رودابه ملاقات می کند و آخرین مورد شکار مربوط است به شکار رفتن خسرو پرویز می شود. بیشترین مورد شکار نیز مربوط است به دوران بهرام گور. کمترین دوران شکار هم مربوط است به دوران فاصل دوران پس از بهرام گور تا دوران خسرو پرویز که مقطع پراغتشاش و متزلزل ایران از لحاظ وضعیت حکومتی است.

مورد به مورد شکار در شاهنامه
بعد از توضیحاتی درباره شکار که با چکیده کردن کلیه مواردی که درباره شکار در شاهنامه وجود دارد به دست آمد حال به سراغ مواردی که در شاهنامه به موضوع شکار بر می خوریم، می رویم. در این قسمت ابزارهایی که به کار می رود، مکان هایی که شکار انجام می شود، زمان هایی که شکار انجام می شده است، طبقاتی که به شکار می رفته اند، شکل انجام از لحاظ سوار یا پیاده بودن، جمعی یا انفرادی بودن و ... در هر مورد خاص و با ذکر مورد و آدرس مورد در شاهنامه معرفی می شوند:
1- زمان شکار
با بررسی موردی شکار در شاهنامه این نتیجه به دست می آید که شکار معمولاً در فصل بهار و در بامداد و همچنین در روز و نه در شب انجام می شده است. البته در ابیات مربوط به شکار در شاهنامه، بیشتر به زمان از لحاظ ساعات شبانه روز انجام شده است و تنها در دو مورد است که زمان شکار از لحاظ فصل نیز مشخص شده است:
فروردین (بهار):
شکار رفتن زال:
به فروردین و سر سال بود
سحرگه:
شکار رفتن رستم و هفت پهلوان
سحرگه چو از خواب برخاستند
بامداد:
رفتن رستم به شکار در سرزمین سمنگان:
که رستم برآراست از بامداد
خروش خروس (سحرگاه):
به شکار رفتن پهلوانان ایرانی و یافتن مادر سیاوش:
بدانگه که خیزد خروش خروس
روز:
نخجیر کردن سیاوش و افراسیاب:
برفتند روزی به نخجیر گاه
طلوع آفتاب:
رفتن کیخسرو با جمعی از پهلوانان به شکار:
چو بگذشت نیمی زد رو زد راز
سپهبد ز نخجیر گه گشت باز
پگاه:
شکار رفتن شاپور:
به نخجیر شد شاه روزی پگاه
بفردخت هور (طلوع آفتاب):
شکار رفتن بهرام گور:
به روز چهارم چو بفروخت هور
شد از خواب بیدار بهرام گور
روز:
شکار رفتن بهرام گور:
چنان بد که یکروز بی انجمن
به نخجیر گه رفت با چنگزن
شبگیر:
شکار رفتن بهرام گور:
بیامد سوم روز به شبگیر شاه
سوی دشت نخجیر خود با سپاه
بهار:
به شکار رفتن بهرام گور:
بهار آمد و خاک شد چون بهشت
همه بومها پر ز نخجیر گشت
روز:
به شکار رفتن بهرام گور:
به روز سه دیگر برون رفت شاه
ابالشگر و ساز ز نخجیر گاه
پگاه، بامداد:
به شکار رفتن بهرام گور:
بخفت آن شب و بامداد پگاه
بیامد سوی دشت نخجیرگاه
بامدادن پگاه:
به شکار رفتن بهرام گور:
ببود آن شب و بامدادان پگاه
سوی بیشه رفتند شاه و سپاه
طلوع آفتاب:
به شکار رفتن بهرام گور:
دگر روز چون تاج بنمود هور
جهاندار شد سوی نخجیر گور
طلوع آفتاب:
رفتن بهرام گور و شنگل شاه به شکار:
بینداخت آن چا در لاجورد
بگسترد بر دشت یاقوت زرد
به نخجیر شد شاه بهرام گور
شه هندوان را ابا خود ببرد
طلوع آفتاب:
رفتن به شکار بهرام جوبینه و کشتن شیر:
چوبدار شدن آن فر خورشید زرد
روز:
فتن خسرو به شکار و دیدن شیرین و...
چنان بد که یک روز شاه
همی آرزو کرد نخجیرگاه


http://www.tebyan.net/Sports/Educati.../19/10800.html
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 07-29-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

منبع تارنمای تبیان
ورزش در شاهنامه(8)

بخش دوم: ورزشهای شاهنامه ای

فصل اول: شکار
یادآوری
در ادامه مطلب سلسله وار «ورزش در شاهنامه»، به بخش دوم رسیدیم که این بخش به «ورزشهای شاهنامه ای» اختصاص دارد. در این بخش با ورق زدن کتاب ارجمند حکیم طوس، ضمن استخراج ورزش هایی که در این کتاب از آن نام برده است، به نحوه انجام و زمان و مکان انجام، خاستگاه و ریشه این ورزشها، ابزار مورد استفاده، کارکردهای آن ورزش و دلایل انجام آن ورزش و ... با تکیه بر ابیات شاهنامه، جداگانه پرداخته شده است. فصل اول این بخش به رشته ورزشی شکار اختصاص دارد که در شماره قبل، ضمن معرفی این رشته به «زمان انجام» آن (روز، شب، صبح، ظهر و ...) اشاره شد.
2- مکان شکار
در این قسمت ابیات و اشعاری استخراج شده است که مکان و محل های شکار کردن را مشخص می کند. کنار رود، مرغزار، بیابان، دشت، شکارگاه، اختصاصی (نخجیگاه)، کوه، رودخانه و دریا و بیشه و ... از جمله این جاها و مکانهاست، در ضمن از تنوع موضوع شکار حکایت می کند که در جای خود به آن خواهیم پرداخت.
لب رود:
به شکار رفتن زال:
لب رود لشگر گه زال بود
مرغزار:
شکار رفتن اولاد پهلوان مازندران:
همی گشت اولاد در مرغزار
بیابان
شکار رفتن رستم در سمنگان:
چو نزدیکی مرز توران رسید
بیابان سراسر پر از گور دید
دشت:
شکار رفتن رستم در سمنگان:
بیفکند بر دشت نخجیر چند
دشت:
شکار رفتن پهلوانان ایرانی و یافتن مادر سیاوش:
به نخجیر کردن به دشت غوی
لب جویبار:
شکار رفتن پهلوانان ایرانی و یافتن مادر سیاوش:
بگشتند گرد لب جویبار
گرازان و نازان ز بهر شکار
نخجیرگاه (اختصاصی شاه):
نخجیر کردن سیاوش و افراسیاب:
برفتند روزی به نخجیرگاه
همیرفت با بازو یوز شاه
غار و کوه هامون:
نخجیر کردن سیاوش و افراسیاب:
به غار و به کوه و به هامون به تاخت
نخجیر (اختصاصی شاه):
رفتن کیخسرو با جمعی از پهلوانان به شکار:
به نخجیر شد شهریار جوان
نخجیر گه اختصاصی:
رفتن اردشیر بابکان به شکار:
سپهبد زنخجیر گه گشتباز
دشت:
شکار رفتن به شاپور:
ز نخجیر دشتی بپرداختند
کوه (نخجیرگاه اختصاصی):
شکار رفتن بهرام گور:
... به نخجیر گه رفت از آن خانه شاد
... همی کرد نخجیر تا شب ز کوه
نخجیرگاه اختصاصی:
شکار رفتن بهرام گور:
به نخجیر گه رفت با چنگرن
کوه:
شکار رفتن بهرام گور:
به نزدیکی کوهی یک شیر دید
نخجیرگاه:
شکار رفتن بهرام گور:
دگر هفته نعمان و منذر به راه
برفتند با او به نخجیرگاه
دشت:
شکار رفتن بهرام گور:
به سوی دشت نخجیر خود با سپاه
کوه و دشت:
شکار رفتن بهرام گور:
زنخجیر کوه و زنخجیر دشت
گرفتن ز اندازه اندر گذشت
آب و دریا:
شکار رفتن بهرام گور:
هر آنکس که بودند نخجیر جوی
سوی آب دریا نهادند روی
دشت:
شکار رفتن بهرام گور:
به هشتم بیامد به دشت شکار
خود و روز به با سواری هزار
بیشه:
شکار رفتن بهرام گور:
یکی بیشه پیش اندر آمد به راه
دشت:
شکار رفتن بهرام گور:
بیامد سوی دشت نخجیرگاه
بیشه:
شکار رفتن بهرام گور:
سوی بیشه رفتند شاه و سپاه
بیشه:
شکار رفتن بهرام گور:
جهاندار شد سوی نخجیر گور
دشت:
شکار رفتن بهرام گور:
سوی دشت نخجیر با یوزوباز
کوه:
شکار رفتن بهرام چوبینه:
بدان کوه ارا یکی اژدهاست
دشت:
حرکت رستم به سوی هفت خوان:
یکی دشت پیش آمدش پر ز گور
دشت:
شکار رفتن رستم و هفت پهلوان
بر آن دشت توران شکار می کنیم...
سحرگه بدان دشت توران شویم
3- طبقه
منظور از طبقه این است که با توجه به رجوع به اشعار شاهنامه ببینیم در آن روزگاران، چه کسانی و از چه طبقاتی به شکار می پرداختند. یا لااقل شاهنامه به شکار رفتن چه افراد و طبقاتی پرداخته است. شهریاران، پهلوانان، عمده ترین این طبقات و افراد هستند که بنابراین دلایل مختلف (تفریح، دفع خطر و آزمون و ... که بعداً جداگانه به آنها می پردازیم) به شکار می رفتند، علاوه بر این افرادی هم بوده اند که به شکار به عنوان «حرفه» و کاری برای تأمین معاش می نگریستند (مثل داستان و آسیابان و...)
شهریاران:
چنان بد که یکروز پرویز شاه
همی آرزو کرد نخجیرگاه
شهریاران:
کشتی، شیر کپی، توسط بهرام
شهریاران
چنان بد که شاه جهان کدخدای
به نخجیر گرگان همی کرد رأی
شهریاران:
جهاندار دشواری آسان گرفت
همه ساز و نخجیر ایران گرفت
شهریاران:
به نخجیر شد شاه بهرام گور
شه هندوان را ابا خود ببرد
شهریاران و علما:
پیامد شهنشاه با روزبه ...
بیامد سوی دشت نخجیرگاه
شهریاران و علما:
به هشتم بیامد به دشت شکار
خود و روز به سواری هزار
شاهزاده (بهرام گور):
چنان بد که یکروز بی انجمن
به نخجیر گه رفت با چنگزن
شهریاران:
همی کرد نخجیر تا شب ز کوه
شهریاران:
به نخجیر شد شاه روزی پگاه
شهریاران:
چنان بد که یکروزه شاه اردشیر
به نخجیر برگور بگشاد تیر
شهریاران و پهلوانان:
کیخسرو و رستم و جمعی از پهلوانان
شاهزاده و (بهمن):
به میدان و هنگام بزم و شکار
گوی بود مانند اسفندیار
پهلوانان:
خود و گیو و گودرز چندی سوار
پهلوان:
... که رستم برآر است از بامداد
غمی به دلش ساز نخجیر کرد
پهلوان:
همی گشت اولاد در مرغزار
ابا نامداران ز بهر شکار
پهلوانان:
برآراست رستم یکی جشنگاه
چوگان و تیر و نبید و شکار
پهلوانان:
رستم کمند کیانی بینداخت شیر
به خم اندرآورد گوری دلیر
شهریاران:
بدان شاه زاده چنین گفت شاه
که یک روز با من به نخجیرگاه
برفتند روزی به نخجیرگاه
همی رفت با باز و با یوزشاه
پهلوان (زال):
کمان را بیفکند و زوبین گرفت
به زوبین شکار نوآئین گرفت
پهلوان (زال):
پیاده همی شد ز بهر شکار
شهریاران:
چو شد سالیان پنج با چهار ماه
بشد شاه روزی به نخجیرگاه
شهریاران:
ببود آن شب و بامدادان پگاه
سوی بیشه رفتند و شاه و سپاه
شهریاران:
دگر روز چون تاج بنمود هور
جهاندار شد سوی نخجیر گور
آسیابان:
پدر ما یکی آسیابان پیر
بدین کوه نخجیر گیرد به تیر
پهلوان:
در این قسمت گشتاسب هنوز شهریار نشده، از پدر قهر کرده در روم به عنوان یک پهلوان بزرگ قیصر روم می شود.
همه کار گشتاسب نخجیر بود
پهلوانان:
بدو گفت رستم ز نخجیر گور
دمادم بیاید که بر رفت هور
پهلوانان:
چو گلباد و چون با رمان دلیر
که بودی شکارش همه نره شیر
شهریاران:
به بیشه درون کرد برگشت شاه
شهریاران:
مبارزه بهرام با شیران برای دستیابی به تاج و تخت
شهریاران:
چو بنمود برگشت بهرام تفت
خرامان بدان بیشه گرگ رفت
شهریاران:
کشتن اژدها(62) توسط بهرام گور در کشور هند.
شهریاران:
همی بود تا نامور شهریار
ز پهلو برون رفت بهر شکار
شهریاران:
بیامد سوم روز شبگیر شاه
سوی دشت نخجیر خود با سپاه
شهریاران:
به نخجیر شد شهریار دلیر
شهریاران:
به روز سه دیگر برون رفت شاه
ابا لشگر و ساز نخجیر گاه
4- موضوع شکار
«موضوع شکار» شکارچیان شاهنامه چه بوده است...؟ در این قسمت به این سؤال پاسخ داده می شود. وقتی در شب «مکان های شکار» دیدیم که این مکان ها متفاوت بوده است خود به خود معلوم می شود که موضوعات شکار بوده است خود به خود معلوم می شود که موضوعات شکار هم متنوع بوده است. مرغ، گور، آهو، شیر، ماهی، اژدها، گرگ، و ... از جمله موضوعات شکار در شاهنامه بوده که در این میان «گور» بیشتر از دیگر موضوعات، مورد توجه و علاقه شکارچیان بوده است.
مرغ:
بزد بانگ تا مرغ برخاست از آب
همی تیرانداخت اندر شتاب
گور:
بیابان سراسر پر از گور دید
گور:
سیاوش به دست اندرون گور دید
گور:
به نخجیر بر گور بگشاد تیر
آهو:
به پیش اندر آمدش آهو دو جفت
شیر:
به نزدیک کوهی یک شیر دید
دل گور بر دوخت با پشت شیر
شترمرغ:
چو بهرام گور آن شتر مرغ دید
گور و آهو:
به جایی پی گور و آهو ندید
شیر و گور:
شکارش نباشد به جز شیر و گور
گور:
که شد دیر هنگام نخجیر و گور
ماهی:
در آنجا به نخجیر ماهی شدن
اژدها:
یکی اژدها دیدن چون نره شیر
مرغ:
چو لشگر به نزدیک دریا رسید
گور:
همه دشت پر از گور دید
شیر ژیان:
دو شیر ژیان پیش آن بیشه دید
نخجیر دشتی:
زنخجیر دشتی بپرداختند
مرغان آب:
زنخجیر دشتی و مرغان آب
شیر:
هم انگاه بیرون خرامید شیر
گور:
جهاندار شد سوی نخجیر گور
گرگ:
بیامد دمان تا به نزدیک گرگ
گور و آهو:
به نخجیر گوران و آهو به دشت
شیر:
بدان شیر کپی چو نزدیک شد
گور:
به خم اندر آورد گوری دلیر
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 07-29-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض ورزش در شاهنامه

ورزش در شاهنامه
ورزش و شاهنامه

فصل اول: شکار

بخش دوم:
ورزشهای شاهنامه ای


یاد آوری
در ادامه مطلب سلسله وار "ورزش در شاهنامه"، به بخش دوم رسیدیم که این بخش به "ورزش های شاهنامه ای" اختصاص دارد. در این بخش با ورق زدن کتاب ارجمند حکیم طوس، ضمن استخراج ورزش هایی که در این کتاب از آن نام برده است، به نحوه انجام و زمان و مکان انجام، خاستگاه و ریشه این ورزشها، ابزار مورد استفاده، کار کردهای آن ورزش و دلایل انجام آن ورزش و ... با تکیه بر بیات شاهنامه، جداگانه پرداخته شده است. فصل اول این بخش به رشته ورزش شکار اختصاص دارد که در دو شماره قبل، ضمن معرفی این رشته به "زمان انجام" آن (روز، شب، صبح، ظهر و ...) و همچنین مکان انجام شکار، طبقه اجتماعی شکارچیان، موضوع و سوژه شکار این قسمت که آخرین قسمت فصل اول ورزش های شاهنامه است به موضوعاتی همچون ابزار و سلاح شکارچیان، حیوانات دستیار، نحوه انجام شکار (سواره یا پیاده، جمعی یا انفرادی)، طول مدت و زمان شکار و بالاخره کارکردهای شکار در شاهنامه می پردازیم:
5- ابزار
وقتی معلوم شد که مکان های شکار متفاوت بوده و موضوع شکار متنوع، خود به خود مشخص است که ابزار این شکارهای متنوع یکسان نبوده و شکارچیان از ابزار و سلاح های مختلف برای شکار استفاده می کرده اند.
کمان، گرز و کمند، شمشیر، خنجر، تورماهیگیری و ... از جمله سلاح هایی است که شاهنامه به استفاده از آنها به هنگام شکار اشاره می کند.
کمان:
کمان ترک گلرخ بر زه نهاد (1)
شاهنامه ص 402
کمان:
کمان را بیفکند و زوبین گرفت (2)
به زوبین شکار نوآئین گرفت ص 494
تیر و کمان:
کمر بست و ترکش پر از تیر کرد (تیر و کمان) (3)
ص 65
گرز و کمند:
به تیر و کمان و به گرز و کمند (4)
ص 32
شمشیر و تیر و نیزه:
به غار و کوه و به هامون به تاخت
به تیر و به شمشیر و نیزه بساخت (5)
ص 43
جوشن و خود و گرز و کلاه:
هنگام رفتن شاه به شکار لشگر با تجهیزات کامل حرکت می کرده است.
سپاهی که شد تیره خورشید و ماه
ز بس جوشن و خود و گرز و کلاه (6)
ص 83
تیر و کمان:
به نخجیر بر گور بگشاد تیر (7)
ص 83
کمان:
بخارید گوش آهو اندر زمان
به تیر اندرون راند چاچی کمان (8)
ص 112
کمان:
برآورد زاغ کمان را به زه (9)
ص 141
کمان:
کمان را بمالبد خندان به چنگ
بزد بر کمر چهار تیرخدنگ (10)
ص 355
کمان:
کمان را به زه کرد و تیر خدنگ (11)
ص 375
خنجر:
فرو آمد و خنجری بر کشید (12)
ص 375
تور: (ماهیگیری):
از ایدر سوی تور باید شدن (13)
ص 386
کمان :
دو زاغ کمان را به زه بر نهاد
زیزدان پیروز می کرد یاد (14)
ص 386
کمان:
کمان را به زه کرد و اندر کشید (15)
ص 386
شمشیر:
بزد بر سر شمشیر تیز (16)
ص 388
خنجر:
بزد خنجری شاه بر گردنش (17)
ص 388
کمان و شمشیر:
کمان را به زه بر نهاد سپاه (18)
ص 392
بزد تیغ و کردش بدو گونه راست (19)
ص 392
کمان:
کمان کیانی گرفته به چنگ
همی تیر بارید همچون تگرگ (20)
ص 392
کمان، نیزه و شمشیر:
کمان را بمالید و برزه نهاد...
بدو نیزه ای بر میان ... (21)
وز آن پس به شمشیر یازید مرد
ص 392
کمند:
کمند کیانی بیانداخت شیر
به خم اندر آوری و گوی دلیر (22)
ص 399
تیر و کمان:
بیفکند بسی گور جنگی ز تیر (23)
ص 494
6- حیوانات دستیار
شکارچیان علاوه بر هنر و مهارت در شکار و استفاده از سلاح ها و ابزارهای مخصوص، مجبور بودند از حیوانات و پرندگان به عنوان "دستیار" استفاده کنند که آنان را در شناسایی محل و مکان شکار و همچنین جای و مکان افتادن و مورد اصابت قرار گرفتن شکار و ... کمک کند.
باز، یوز، سگ، شاهین، مرغی به نام طغرل و ... از جمله این حیوانات و پرندگان هستند، که با تکیه بر اشعار شاهنامه پرنده ای به نام "باز" بیشتر نقش دستیاری را بازی کرده است.
باز و یوز:
ابا باز و یوزان نخجیر جوی (24)
ص 65
باز و یوز:
همی رفت با باز و با یوزشاه (25)
ص 80
باز و یوز:
به نخجیر گه رفت با باز و یوز (26)
ص 99
سگ، یوز، شاهین، باز:
سگ و یوز در پیش شاهین و باز (27)
بیارید با خویشتن یوز و باز
ص 112
همان چرخ و شاهین گرد نفر از (28)
ص 375
باز و شاهین:
ابا بازداران صد و شصت باز
دو صد چرخ و شاهین گرد نفر از (29)
ص 384
مرغی به نام طغرل:
پس اندر یکی مرغ بودی سیاه
گرامی بد آن مرغ بر چشم شاه (30)
ص 386
سیاهش دو چنگ و به منقار زد
همی خواندیش طغرل به نام
دو چشمش چنان پر از خوند و جام
که خاقان چینش فرستاده بود
سگ، یوز و شاهین:
سگ و یوز با چرخ و شاهین و باز (31)
ص 387
یوز و باز:
سوی دشت نخجیر با یوز و باز
همان چرخ و شاهین گرد نفر از (32)
ص 387
یوز:
پس بازداران همه یوزدار
به زنجیر هفتاد و شیر و پلنگ
پلنگان و شیران آموخته
قلاده به زر هشتصد بود سگ (33)
ص 392
شاهین- بازو سگ (34)
ص 402
7- پیاده یا سواره
در این بحث اشعاری که به شکار در شاهنامه، اختصاص دارد، از این نظر بررسی شده که شکارچی در چه حالتی (سواره یا پیاده) به شکار می پرداخته است "شکار در حالت سواره" بیش از حالت دیگر دیده می شود.
پیاده:
پیاده همی شد ز بهر شکار (35)
ص 504
سواره:
همی گشت با اسب اولا در مرغزار (36)
ص 80
سواره:
بخندید و از جای برکند رخش
به تیرو کمان و به گرز و کمند
بیفکند بر دشت نخجیر چند (37)
ص 33
سواره:
برفتند شاد از در شهریار
خود و گیو و گودرز چندی سوار (38)
ص 67
سواره:
سیاوش همیدون برنخجیرو گور
همی تاخت و افکند بر دشت شور (39)
ص 83
به غار و به گوه و به هامون تاخت (40)
ص 99
سواره:
ز لشگر برفتند آزادگان
چو گیو و چو گودرز کشوادگان (41)
ص 102
بهر سو سواران همی تاختند (42)
ص 102
سواره:
بیامد سبک اسب را زین نهاد
به نخجیر گه رفت از آن خانه شاد (43)
ص 141
سواره:
به روز شکارش هیون خواستی (44)
ص 357
سواره و پیاده:
گزین گرد باید زلشگر سوار (45)
ص 382
فرود آمد و خنجری بر کشید (46)
ص 375
سواره:
همی تاخت از پس به آوای زنگ (47)
ص 386
سواره:
خود و روز به با سواری هزار (48)
ص 386
سواره:
به اسب نبرد اندرآورد پای (49)
ص 387
سواره:
به خام کمند از بر زین نشست (50)
ص 388
سواره:
یکی رخش را تیز بفشرد ران (51)
ص 392
8- جمعی یا انفردی
شکار در شاهنامه به دو صورت فردی و گروهی انجام می شده است. یعنی برای انجام شکار، ممکن بود که شکارچی به تنهایی به شکار گاه برود و یا اینکه به یک گروه و با تدارک مفصل و اردو زدن در محل شکار، این دو حالت تقریباً به طور مساوی در شاهنامه آمده است.
جمعی:
چنان شد که ماهی به نخجیر گاه
همی باشد و می خورد با سپاه (52)
ص 494
چنان داد پاسخ که مردی هزار
گزین گرد باید زلشگر سوار (53)
ص 65
جمعی:
به روز سه دیگر برون رفت شاه
ابا لشگر و ساز نخجیر گاه (54)
ص 384
جمعی:
خود و روز به با سواری هزار (55)
ص 381
فردی:
از آنجا بر انگیخت شبرنگ شاه (56)
ص 387
گروهی:
بیابان ز لشگر همی بر فروخت (57)
ص 388
گروهی:
سوی پیشه رفتند شاه و سپاه (58)
ص 388
گروهی:
سواران جنگی و مردان کین
نهادند سر پیش او بر زمین (59)
ص 390
فردی:
بیامد دمان تا به نزدیک گرگ (60)
ص 392
گروهی:
شه هنداوان را باخود ببرد (61)
ص 392
فردی:
بفرمود تا باز گردد گروه (62)
ص 399
گروهی:
هزار و صد و شصت خسرو پرست (63)
ص 402
فردی:
برون رفت آن پهلو نیمروز (رستم) (64)
ص 494
جمعی:
چو طوس و چو گودرز کشوادگان
چو بهرام و چون گیو آزادگان (65)
ص 504
جمعی:
لب رود لشگر گه زال بود (66)
ص 65
جمعی:
همی گشت اولاد در مرغزار
ابا نامداران ز بهر شکار (67)
ص 80
فردی:
که رستم بر آراست از بامداد
غمی بد دلش ساز نخجیر کرد (68)
ص 32
برفت و به رخش اندر آورد پای
گروهی:
خود و گیو و گودرز چندی سوار (69)
ص 67
گروهی:
برفتند روزی به نخجیر گاه (70)
ص 83
گروهی:
به نخجیر شد شهریار جوان
ابا نام ور رستم پهلوان
زلشگر برفتند آزادگان
چو گیو و چو گودرز کشوادگان (71)
ص 99
انفرادی:
چنان بد که یکروزه شاه اردشیر
به نخجیر (72)
ص 112
جمعی:
بهر سو سواران همی تاختند (73)
ص 141
انفرادی:
بیامد سبک اسب را زین نهاد
به نخجیر گه رفت از آن خانه شاد (74)
ص 355
انفرادی:
چنان بد که یکروز بی انجمن
به نخجیر گه رفت با چنگزن (75)
ص 357
گروهی:
دگر هفته با لشگر سرفراز
به نخجیر گه رفت با یوز و باز (76)
ص 375
جمعی:
بسی نامور برده از تازیان (77)
ص 375
جمعی:
سوی دشت نخجیر خود با سپاه (78)
ص 375
9- طول مدت شکار
شکارچیان برای انجام شکار، چقدر وقت می گذاشتند. شکار آنها از لحاظ "زمانی" آیا دارای محدودیت بود یا خیر...؟ با تکیه بر ابیات شاهنامه به این نتیجه می رسیم که شکار از لحاظ زمانی محدودیت نداشته و شکارچیان از یک نیم روز تا بیش از یک ماه به شکار می پرداختند.
40 روز:
علوفه چهل روز را ساختند (تدارک 40 روز شکار را دیدند) (168)
یک روز:
به شادی گذاریم یک روزگار (79)
ص 375
نصف روز:
چو بگذشت نیمی ز روز دراز
سپهبد زنخجیر گه گشت باز
از صبح تا شب:
همی کرد نخجیر تا شب ز کوه (80)
ص 375
یک ماه:
چنان شد که ماهی به نخجیر گاه
همی باشد و می خورد با سپاه (81)
ص 99
بیشتر از یک روز:
دو روز اندر آن کارها [شکار] شد درنگ (82)
ص 141
یک ماه:
چنان شد که یکماه مانده به دشت (83)
ص 382
یک ماه:
همی یک مهی روز ایشان گذشت (84)
ص 384
هفت روز:
به نخجیر شد هفت روز اردشیر (85)
ص 386
10- کارکرد شکار
شکار به چه منظوری انجام می شده است و شکارچیان برای چه شکار می رفتند؟ به دیگر سخن شکار چه "کارکردهایی" داشته است. تفریح و فراغت، دفع شر، دفع خطر، ورزش، آزمون و آزمایش، امرار معاش، تهیه غذا و رفع گرسنگی و ... دلایلی بوده که شکار انجام می شده و شکار چنین کار کردهایی (Fonctions) داشته است.
تفریح و فراغت:
چنان بد که یکروز پرویز شاه
همی آرزو کرد نخجیر گاه (86)
ص 390
دفع شر:
کشتن شیر کپی (87)
ص 402
تفریح:
به نخجیر گرگاه همی کرد رای (88)
ص 357
ورزش:
جهاندار دشواری آسان گرفت
همه ساز و نخجیر میدان گرفت
بیا سود چندی ز بهر شکار (89)
ص 504
جشن و تفریح:
چنین شد شنگل بخجیر و سوار
زمانی نبود از جهاندار دور (90)
ص 494
تفریح و ...:
چنان شد که یکماه ماند به دشت
زنخجیر دشتی بپرداختند (91)
ص 429
دفع خطر:
یکی بیشه پیش اندر آمد به راه
دو شیر ژیان پیش آن بیشه دید (92)
ص430
تفریح:
به نخجیر گه رفت با چنگرن (93)
ص 402
تفریح:
به نخجیر گه رفت از آن خانه شد (94)
ص 309
آزمون شاگرد:
همی آزمودش به یک چند گاه
به میدان و هنگام بزم و شکار (95)
ص 388
تفریح و ورزش:
برفتند شاد از دز شهریار
به نخجیر کردن بر دشت دغوی (96)
ص 375
تفریح و ورزش:
غمی بد دلش ساز نخجیر کرد (97)
ص 382، 355، 357، 141
ورزش پهلوانان:
همی گشت اولاد در مرغزار
ابا نامداران ز بهر شکار (98)
ص 99
تهیه غذا:
تنش چون خورش جست و آمد به شور
یکی دشت پیش آمدش پر زگور (100)
ص 83
تفریح (کار کرد پنهانی: آزمون و محک زدن در داستان سیاوش و افراسیاب):
بیا تا که دل شاد و خرم کنیم
درون را به نخجیر بی غم کنیم (101)
ص 67
تفریح و سرگرمی پهلوانان:
پیاده همی شد ز بهر شکار
خشیشار دید اندر آن رود بار (102)
ص 80
سرگرمی:
به چوگان و مجلس به دشت شکار
نرفتی مگر کو بدی غمگسار (103)
ص 65
دفع خطر:
همه پیشه از شیر پر شور دوید (104)
ص 112
تفریح و سرگرمی:
همه بزم و نخجیر بود کاراوی
دگر اسب و میدان و چوگان و گوی (بهرام گور)
تمرین و تفریح در دوران جوانی و آموزش بهرام گور:
جز از گوی و میدان نبودیش کار
گهی زخم چوگان و گاهی شکار (105)
ص 33
امرار معاش:
پدرمان یکی آسیابان پیر
بدین کوه نخجیر گیرد به تیر (106)
ص 493
تفریح و اوقات فراغت:
همه کار گشتاسب نخجیر بود
همه روز با ترکش و تیر بود (107)
ص 492
تفریح و ...:
بدو گفت رستم زنخجیر گور
دمادم بیاید که بفروخت هور (108)
ص 375
دفع خطر و شر:
چنین گفت کاین جای شیران بود
هشیوار مرد اندرو نفنود (109)
ص 385
دستیابی به مقام و منصب:
مبارزه بهرام با شیران (200)
دفع خطر:
یکی بیشه نزدیک شهر منست
کزان بیشه اندیشه بهر منست (110)
ص 266
دفع خطر:
به فرمان دادار یزدان پاک
پی اژدها را ببرم زخاک (111)
ص 205
تفریح شهر یاران: (112)
ص 383
دفع شر:
سراسر بر اژدها بر درید ... [اژدها] یکی مرد برنا فرو برده بود (204)
آزمون، آزمایش جوان دست پرورده:
دگر هفته نعمان وینذر به راه
برفتند با او به نخجیر گاه (113)
ص 379
تفریح: (114)
ص 399
ورزش و تفریح: (115)
ص 399
کار در داستان آزمودن منوچهر زال را: کار کرد آشکار:
تفریح و جشن (116)
ص 79
کارکرد پنهان: آزمایش زال
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #10  
قدیمی 07-29-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض ورزش و شاهنامه

ورزش و شاهنامه


ورزش در شاهنامه (10)

بخش دوم: ورزشهای شاهنامه ای فصل دوم: چوگان



اشاره

فصل اول بخش ورزشهای شاهنامه ای، به ورزش شکار اختصاص داشت که طی سه شماره به کم و کیف انجام آن به روایت شاهنامه پرداختیم. اینک در فصل دوم، به سراغ چوگان می رویم، تا ببینیم از زبان شاهنامه، این رشته ورزشی در آن روزگاران چگونه برگزار می شده و چه کارکردهایی داشته و ... الخ.

چوگان

ورزش چوگان یکی از قدیمی ترین ورزشهای جهان است و امروزه حتی صحبت از بازگشت آن به بازیهای المپیک در محافل ورزشی مطرح است.
چوگان از بازیهای خاص ایرانی است و دارای این خاصیت بوده که به عنوان نخستین ورزش دسته جمعی (تیم به تیم) شناخته شده است. ورزشی که در آن برعکس ورزشهای زمان پیدایش آنها در عهد کهن نبرد انسانها علیه یکدیگر نبوده بلکه نبرد بر سر "توپ" یا "گوی" صورت گرفته است.
بسیاری از قوانینی که در شاهنامه فردوسی در مسابقه چوگان آمده هنوز به قوت خود باقی است. در ضمن در یاد تاریخ هیچ مسابقه ای پیش از مسابقه سیاوش با تیم ایرانی در برابر تیم توران میان تیم های هیچ دو کشوری انجام نشده است.
چوگان که از راه ایران با مرکز حکومت عباسی راه یافت و از آنجا راهی کشورهای دیگر شد. در هزار و چهارصد سال اخیر در اینجا و آنجا جریان داشته است. که این به دو جهت بوده است. یکی اینکه اسب یار دیرین انسان جزو زندگانی بشر بوده است و دیگر آنکه بازی یا جنگ بر سر جسمی بی جان به نام توپ یا گوی به طبع مردم مساله بیش از مسابقه یا جنگ بر سر جان آدمی دلپذیر بوده است.
چوگان که از سال 1900 در بازیهای المپیک اجرا شده، در طول سالهای زندگانی المپیکی تا پیش از ظهور فوتبال بیشترین تعداد تماشاگر را به خود جلب کرده است. کما اینکه در المپیک 1936 برلین در دیدار پایانی آن پنجاه هزار تماشاگر حضور یافت، آن مسابقه میان دو تیم چوگان بریتانیا و آرژانتین انجام شد. پس از آن المپیک و جنگ دوم جهانی ورزش از صحنه المپیک ناپدید شد که این زیان به دلیل شرایط اجتماعی بعد از جنگ بود.
بعد از جنگ جهانی دوم ماشین قدم به پهنه فعال زندگی نهاد و اندک اندک جای اسب را گرفت، تا جائیکه امروزه تنها در کوهپایه ها می توان اثر وجودی اسب را در زندگانی مردم پیدا کرد. از سوی ورزشهای مدرن چون فوتبال که همه جا در میان شهرها قابل اجرا و جالب تماشاگر بود، مکان از دست چوگان گرفت. از دیگر سو شرایط اقتصادی پا در میانی نمود و برگزاری مسابقات چوگان را به صورت منظم بین المللی دشوار ساخت، چنانکه حمل و نقل اسبان و نگاهداری و تیمار هزینه هایی دارد که نسبت به درآمد مسابقات آن قابل جبران و تحمل نمی نماید، ولی چوگان حیات خود را در میان بسیاری از ورزشها در نزد بسیاری از کشورها حفظ کرد و در این اواخر بر رونق خود افزود تا جایی که باز سخن از بازگشت آن به صحنه المپیک می رود.
این بازگشت علاوه بر اینکه چوگان رونق دوباره یافته است، معلول این سیاست است که رهبران المپیک مایلند هر چه می توانند به جمعیت المپیک بیافزایند و چون چوگان نیز طرفداران خود را داشته در برنامه های تلویزیونی انگلستان، ایالات متحده، آمریکای جنوبی و استرالیا جا باز کرده است، می تواند مورد نظر این رهبران واقع شود.
(1) دور، نزدیک کیهان ورزشی – 12/2/69- ص 26و 27
طرز برگزاری این بازی بر حسن روایت گزنفون اینطور بوده است:
در دو انتهای میدان وسیعی، دو دروازه از میله های سنگی درست می کرده و دو دسته 15 تا 20 نفری مشغول بازی می شدند و هر دسته ای که گو با چوگان از دروازه دسته دیگر خارج می ساخت برنده شناخته می شد. این بازی از لحاظ نشانه گیری و نشانه زنی و فائق آمدن بر حریف و پایداری و تلاش و دفاع از حدود دروازه خود از لحاظ چابک سواری و خم و راست شدن در حین تاخت و هنگام بازی اداری نتایج روحی و تربیتی و فوائد جسمی و ورزشی فراوان بوده است.
(2) دکتر محمد اهنچی – ناصر نژند – ایران و بازیهای المپیک ص 134
چوگان نیز از روشهای رایج در شاهنامه است و از ورزشهای معمول و مرسوم آن روزگار است ورزشی که امروز هم به حیات خود ادامه می دهد چوگان ورزشی عمومی است که با مطالعه شاهنامه نمی توان دریافت که متعلق به کدام ملیت و تبار است و خاستگاه آن کدام سرزمین است. در شاهنامه ملاحظه می شود که ایرانیان، تورانیان و رمیان، چوگان بازی کنند و به قوانین آن آشنایند و حتی قوانین آن در نزد همه یکی است به طوری که ملاحظه می شود سیاوش و یارانش به راحتی با تورانیان به بازی مشغول می شوند بدون اینکه از لحاظ مقررات بازی به اشکال برخورد کنند.
همچنین چوگان بازی است که در تمام دوران شاهنامه یعنی از زمان کیانیان تا پایان دوران ساسانیان رواج دارد و در هنگام فراغت و جشن ها و ... به ویژه در نزد طبقات شهریاران بازی؟ و حتی به آن سفارش می شده است و در پندها و اندرزها، توصیه می شود که کودکان را باید چوگان آموخت.
(3) فردوسی، شاهنامه، ص 365
به علاوه در چوگان برخلاف شکار، کودکان می توانستند شرکت کنند. (اورمزد)
(4) فردوسی، شاهنامه، ص 357
- چوگان به صورت تیم به تیم و گروهی انجام می شده است یک گروه در مقابل یک گروه دیگر.
- چوگان به عنوان یک هنر مطرح بوده است و در نامه گرسیوز و سوگ افراسیاب ملاحظه می شود که از خوب چوگان بازی کردن او به عنوان یک افتخار نام برده می شود. در کنار سواری و کمین و کمان و کمند و...
چوگان به صورت سواره انجام می شده است. در باب فایده چوگان هم در شاهنامه سخن بسیار است و این ورزش را نقطه مقابل خصلتهای مذمومی همچون زن بارگی ... و قرار می دادند.
(5) فردوسی، شاهنامه، ص 388
اولین بار که نامی از گوی و چوگان برده می شود در شاهنامه صفحه 77 است که در تشبیه سرهای از تن جدا در جنگ بین رستم با سه شاه است که آنها را به "گوی" تشبیه می کند و می گوید:
بسی سر فتاده، به میدان چوگوی
و بعد در چند بیت بعدی می سراید:
ز زین بر گرفتش به کردار گوی
که چوگان به زخم اندر آید به روی
6- شاهنامه، ص 77
و باز در صفحه 87 شعری با همین معنا و مفهوم:
ز زین بر گرفتش به کردار گوی
که چوگان زیاد اندر آید به روی
7- شاهنامه، ص 87
شکل برگزاری چوگان
جمعی و تیم به تیم: که یاران گزینیم در زخم گوی
سپهبد گزین کرد گلباد را
چو گرسیوز و جهن و پولاد را
8- شاهنامه، ص 111
چو پیران و نستیهن جنگجوی چو هومان که برداشتی ز آب گوی
بازی ظاهراً 8 به 8 انجام می شده است. طبق ابیات بالا، هفت نفر را افراسیاب بر می گزیند با خودش 8 نفر. در مورد تیم سیاوش هم می گوید:
سیاوش از ایرانیان هفت مرد
گزین کرد شایسته اندر نبرد
هفت نفر+ سیاوش = 8 نفر
تیم به تیم: ... زترکان به تندی ببردند گوی
سیاوش از ایرانیان شاد شد
9- شاهنامه، ص 117
یک به تیم: گشتاسب و سواران رمی:
از ایشان یکی گوی و چوگان خواست
میان سواران در انداخت راست
10- شاهنامه، ص 169
سواران کجا گوی او یافتی
زمان
پگاه: که فردا بسازیم هر دو پگاه
11- شاهنامه، ص 111
صبح زود:
چو خورشید تابنده بگشاد راز
به هر جا بنمود چهراز فراز
12- شاهنامه، ص 117
صبح زود:
چو زرین شد آن چادر شبگوی
فروزنده بر چرخ بنمود روی
13- شاهنامه، ص 398
از ابیات مورد در شاهنامه که می توان از آنها زمان چوگان را دریافت چنین نتیجه می شود که چوگان نیز مثل شکار، صبح زود و بعد از طلوع آفتاب انجام می شده است.
مکان
توران- میدان:
همه روی میدان بیاراستند....
14- شاهنامه، ص 111
همان روز گردان به میدان شدند
توران- میدان:
سیاوش از ایوان به میدان گذشت
به بازی همی گرد میدان بگشت
15- شاهنامه، ص 117
روم- میدان:
بیامد به میدان قیصر رسید
همی بود تا زخم چوگان بدید
16- شاهنامه، ص269
ایران- میدان:
ابا کودکی چند و چوگان و گوی
به میدان شاه آمد آن نامجوی
17- شاهنامه، ص 357
هند- میدان:
شه هندوان باره را بر نشست
به میدان خرامید چوگان به دست
18- شاهنامه، ص 398
ایران- میدان:
جهاندار با گوی و چوگان و تیر
به میدان خرامید خود با وزیر
19- شاهنامه، ص 460
روم- میدان:
گراید ونکه قیصر به میدان شود
20- شاهنامه، ص 483
ابزار و امکانات
- میدان: فکندند گویی به میدان شاه
- گوی: سپهدارگویی زمیدان بزد
- اسب: سیاوش برانگیخت اسب نبرد
- چوگان: زچوگان او گوی شد ناپدید
21- شاهنامه، ص 111 و 112
میدان، گوی، چوگان، اسب
22- شاهنامه، ص 117
23- شاهنامه، ص 361
همه بزم و نخجیر بود کار اوی
دگر اسب و میدان و چوگان و گوی
24- شاهنامه، ص 381
شواهد موجود در شاهنامه موجود است، میدان، گوی، چوگان، اسب و عناصر انسانی از ابزار و امکانات لازم برای بازی چوگان بوده است.
طبقه
شهریاران:
محل انجام میدان سلطنتی بوده است و بازی به درخواست شهریار تورانی (افراسباب) از شاهزاده- پهلوان ایران ( سیاوش) انجام شده است و بر پائی بازی به پهلوانان ربط نداشته و از آنان دعوت شده در بازی شرکت کنند.
25- شاهنامه، ص 111
پهلوانان:
محل انجام کاخ سیاوش است و بازی به درخواست گرسیوز برادر افراسیاب و پهلوان تورانی انجام می شود با موافقت سیاوش پهلوان ایرانی در تبعید و با شرکت پهلوانان ایرانی و خود سیاوش.
26- شاهنامه، ص 117
پهلوانان:
بازی بین پهلوانان قیصر و گشتاب غریبه ایرانی در روم.
27- شاهنامه، ص 269
کودکان:
بفرمان شیر بنده شهریار
بزد گوی و افکند پیش سوار
28- شاهنامه، ص 356
دوان کودکان از پس او چو شیر
زپیش پدر گوی بر بود و برد
چو شد دورتر کودکان را سپرد
کودکان:
بزد کودکی تیز چوگان ز راه
بشد گوی گردان به نزدیک شاه
29- شاهنامه، ص 357
اورمزد در اینجا 7 ساله بود است که چوگان بازی می کرد:
چنین تا بر آمد این 7 سال
ببود اورمزد از جهان بی همسال
شهریاران:
شه هندوان باره را بر نشست
به میدان خرامیدن چوگان به دست
30- شاهنامه، ص 398
شهریاران:
جهاندار با گوی و چوگان و تیر
به میدان خرامید خود با وزیر
31- شاهنامه، ص 460
پهلوانان:
سپهبد بیامد به میدان شاه
ابا جوشن و گرز و رومی و کلاه
نبودش هنرهای نیکو گمان
به گرز و به چوگان و تیرو کمان
32- شاهنامه، ص 483
شهریاران: گراید ونکه قیصر به میدان شود
33- شاهنامه، ص 111
کارکرد
ورزش و تفریح:
ابا گوی و چوگان به میدان شویم
زمانی بتازیم و خندان شویم
34- شاهنامه، ص 111
البته هدف اصلی بازی و ورزش است و کارکرد این بازی در اینجا تنوع و سرگرمی است ولی مثل هر پدیده دیگری این بازی کارکردهای پنهانی هم دارد. در همین بازی بین تیم افراسیاب و تیم سیاوش، ایرانیان و تورانیان سعی می کنند هر کدام برتری و اقتدار ملیت و نژاد خود را به وسیله پیروزی در بازی به رخ یکدیگر بکشانند و در نتیجه ملاحظه می شود که در همین بازی کار به خشونت کشیده می شود:
سیاوش غمی گشت از ایرانیان
سخن گفت با پهلوانی زبان
که میدان بازی است یا کارزار
35- شاهنامه، ص 111
و بعد چون ایرانیان حساب تورانیان را مغلوب خود می کنند سیاوش دستور می دهد که بگذرند ترکان هم صاحب گوی شوند و ایرانیان کمی "شل" بیابند:
چو میدان سرآمد بتابید روی
به ترکان سپارید یکبار گوی
سواران عنانها کشیدند نرم
نکردند از آن پس یکی اسب گرم
36- شاهنامه، ص 117
ملا حظه می شود که چوگان فراتر از بازی کارکردهای دیگری هم دارد که به جای خودش بسیار حساس و مهم هم هست:
ورزش و تفریح با کارکردهای پنهان: ( تفوق ملیت در بازی مابین یاران گرسیوز و یاران ایرانی سیاوش در سیاوش کرد.
کارکرد: مسابقه برای ابراز لیاقت (گشتاسب بر در خواست کتایون در مقابل قیصر به هنرنمایی می پردازد تا لیاقت خود را به قیصر بشناساند. او در این راه از جمله میدان چوگان قدم می گذارد.
تفریح زمان آسودگی و صلح
همه بزم و نخجیر بود کار اوی
دگر اسب و میدان و چوگان و گوی
37- شاهنامه، ص 381
ورزش مشغله اصلی پهلوانانی جوان (بهرام گور در زمان تعلیم دیدن):
جز از گوی و میدان نبودیش کار
گهی زخم چوگان و گاهی شکار
38- شاهنامه، ص 375
کارکرد
سلامت و تندرست
چو چوگان کن گوژ بالای راست
ز کار زمان چند گونه بلاست
39- شاهنامه، ص 389
تفریح:
شه هندوان باره را بر نشست
به میدان خرامید چوگان به دست
40- شاهنامه، ص 389
هنرنمایی و ابراز لیاقت (بهرام چوبینه در نزد شاه هند):
نمودش هنرهای نیکو گمان
به گرز و چوگان و تیر و کمان
41- شاهنامه، ص 460
مقاصد سیاسی:
ترور بهرام چوبینه در بازی چوگان که عقیم ماند.
42- شاهنامه، ص 481
تفریح و آسودگی خاطر
به چوگان و مجلس به دشت شکار
نرفتی مگر کو بدی غمگسار
43- شاهنامه، ص 493
تعلیم و تربیت:
همه کودکان را به چوگان فرست
بیارای گوی و به میدان فرست
44- شاهنامه، ص 356
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 02:37 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها