بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ

فرهنگ و تاریخ تاریخ و فرهنگ - مطالبی در زمینه فرهنگ و تاریخ ایران و جهان اخبار فرهنگی و ... در این تالار قرار میگیرد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 12-10-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض ويژه نامه ماه محرم

پیامبرانی كه دست به دامن امام حسین شدند
پیامبرانی كه دست به دامن امام حسین شدند



در لوح‌ نقره‌ای‌ كه‌ با حاشیة‌ جواهرات‌ گرانبها، مرصع‌ در وسطش‌ خطوطی‌ به‌ حروف‌ طلایی‌ نگارش‌ یافته‌ بود، در جنگ‌ جهانی‌ اوّل‌ (1916 میلادی‌) به‌ وسیلة سربازان ‌انگلیسی‌ در چند كیلومتری‌ بیت‌ المقدس‌ ـ كه‌ مشغول‌ سنگرگیری‌ و حمله‌ بودندـ در دهكدة كوچكی‌ به‌ نام‌ «اونتره‌» كشف‌ گردید كه‌ بعد از ترجمه‌ و بررسی‌ در سوم‌ ژانویه ‌(1920) معلوم‌ شد كه‌ این‌ لوح‌ مقدسی‌ است‌ به‌ نام‌ «لوح‌ سلیمانی‌» و سخنانی‌ از حضرت ‌سلیمان‌ را در بر دارد كه‌ به‌ الفاظ‌ عبری‌ قدیم‌ نگارش‌ یافته‌ است‌ كه‌ ترجمة‌ لوح ‌سلیمانی‌ بدین ‌قرار است‌:

پیامبر اكرم‌(ص) كه درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد، فرمودند: «حسین‌ جانم‌! تو جان‌ عالم‌ هستی‌». آری‌، حسین(ع) فرزند علی‌ و فاطمه‌، عصارة هستی‌ و جان‌ عالم‌ آفرینش‌ می‌باشد و پروردگار منان‌ با آفریدن‌ او كه‌ تمام‌ مظاهر و آثار شگفتی‌ها و شایستگی‌ها و بایستگی‌های‌ عالی‌ و متعالی‌ انسان‌ كامل‌ است، همة ارزش‌ها و برجستگی‌ها را است‌ متجلی‌ ساخت‌.

توبة‌ حضرت آدم(ع) ابوالبشر،

«فتلقّی‌ آدم‌ من‌ ربّه‌ كلماتٍ‌ فتاب‌ علیه‌». آدم‌ وقتی‌ با وسوسة‌ شیطان‌ از بهشت‌ بیرون‌ رفت‌ و از آن‌ مرتبة‌ الهی‌ نزول‌ كرد، خداوند متعال‌ كلمات‌ و اسمای‌ خمسة معصومین‌ را به‌ وی‌ القا كرد و این‌ كلمات‌ به ‌قلب‌ آدم‌ رسید (اسماء طیبه‌ و خمسه‌: محمد و علی‌، فاطمه‌، حسن‌ وحسین‌ -كه درود و سلام بی پایان خداوند بر آنان باد- است)‌ خداوند متعال‌ به‌ بركت‌ این‌ اسامی‌ و وجود مقدس‌ آنان،‌ از غفلت‌ و قصور آدم‌ درگذشت‌.



استغاثة‌ حضرت‌ یوسف‌(ع) بر امام حسین(ع)

در آن‌ هنگام‌ كه‌ برادران‌ یوسف‌ او را به‌ چاه‌ انداختند، در اعماق‌ چاه‌ جبرئیل‌ به ‌یوسف‌ فرمود: برای‌ نجات‌ خود توسل‌ به‌ این‌ ذوات‌ مقدس‌ پنج‌ تن‌ بنما كه‌ همانا «محمد، علی‌، فاطمه، حسن‌ و حسین»‌ -صلوات الله علیهم اجمعین- می‌باشند.
پس‌ حضرت ‌یوسف‌ چنین‌ نمود و خداوند متعال‌ موجبات‌ نجات‌ و خلاصی‌ او را فراهم‌ ساخت‌.

«مهاتما بده»‌ و امام حسین(ع)

عظمت‌، شخصیت‌، تحمل‌ مصائب‌ و سختی‌های‌ امام حسین(ع) را نه‌ تنها انبیای ‌الهی‌ و فرشتگان‌ آسمان‌ و ادیان‌ مختلف‌ و مكاتب‌ گوناگون‌ بیان‌ نموده‌ و با دیدة تكریم‌ وتعظیم‌ بر آن‌ اشك‌ ریخته‌اند، بلكه‌ «مهاتما بده‌» كه‌ از بزرگان ‌است‌ و عدّه‌ای‌ هم‌ او را یكی‌ از پیامبران‌ می‌دانند، بعد از تعبیر و تفسیر فراوان‌ كه‌ در مورد عظمت‌ و شوكت‌ حضرت‌ محمد(ص) و حضرت‌ علی‌(ع) و خوابی‌ كه‌ دیده‌ و بشارت ‌آمدن‌ وجود مقدس‌ علی‌ و شكافته‌ شدن‌ دیوار كعبه و آمدن‌ پیامبر گرامی‌ اسلام‌ را می‌دهد، در بستر مرگ‌ وقتی‌ شاگردش‌ «آنند» را گریان‌ و مضطرب‌ می‌بیند، او را به‌ آمدن‌ خاتم‌ پیامبران‌ ـ كه‌ نور خدا و عالم‌ به‌ اسرار هستی ‌و صاحب‌ یك‌ تاج‌ پنج‌ پهلو كه‌ مانند خورشید و ماه‌ می‌درخشد و نام‌ الماس‌ بزرگ‌ آن‌ «آلیا» باشد ـ بشارت‌ مي‌‌دهد و سپس‌ می‌گوید: آنند! به‌ یاد داشته‌ باش‌ كه‌ آن‌ انسان‌های ‌پاك‌ در ابتدا آفریده‌ شده‌اند ولی‌ هنوز به‌ ظاهر شدنشان‌ بسیار مانده ‌است‌.
ستمگران‌ دُردانه‌های‌ (فرزندان‌) وی‌ را بسی‌ زیان‌ و آزار رسانند و برای‌ ریشه‌ كن ‌كردن‌ آنان‌ از چیزی‌ فرو گذار نكنند و دست‌ به‌ هر عمل‌ ضدّ انسانی‌ زنند.
امّا خدا نام‌ و كار و مقصد او و نسل‌ او را تا آخر دنیا باقی‌ خواهد گذاشت‌.
همین ‌طور ادامه‌ می‌دهد و می‌گوید: خوشا به‌ حال‌ آنان‌ كه‌ با او و همراهان‌ او همراهی‌ كنند.
اكنون‌ ای‌ آنند! بیش‌ از این‌ نمی‌توانم‌ به‌ تو یاد دهم‌ (و اسرار را برایت‌ ظاهر كنم‌).

استغاثة‌ نوح‌ پیامبر(ع) برای‌ نجات‌ كشتی‌

در ژوئیة‌ 1951 میلادی‌ گروهی‌ از دانشمندان‌ معدن‌‌شناس‌ روسی‌، هنگام‌ معدن‌یابی‌ و كندن‌ زمین‌ به‌ تخته‌ چوب‌های‌ پوسیده‌ای‌ برخوردند كه‌ بعد از تحقیقات‌ و بررسی‌ كامل‌ باستان‌شناسی‌ فهمیدند كه‌ متعلق‌ به‌ بقایای‌ كشتی‌ نوح‌ است‌. در بین‌ این‌ چوب‌های‌ پوسیده‌ به‌ تكه‌ تخته‌ چوب‌ مستطیلی‌ برخوردند كه‌ همه‌ را به‌ حیرت‌ انداخت؛ زیرا در اثر گذشت‌ زمان‌ كهنگی‌ و پوسیدگی‌ به‌ تمام‌ چوب‌ها راه‌ یافته‌ بود جز این‌ تخته‌چوب‌ كه‌ 14 اینچ‌ طول‌ و 10 اینچ‌ عرض‌ داشت‌ و حروفی‌ چند بر آن‌ منقّش‌ بود. دولت ‌روس‌ برای‌ تحقیق‌ و بررسی‌ دربارة این‌ تخته‌ چوب‌ در 27 فوریه‌ (1953 میلادی‌)كمیته‌ای‌ تشكیل‌ داد كه‌ اعضای‌ آن‌ باستان‌شناسان‌ و استادان‌ آشنا به‌ زبان‌های‌ عتیق ‌بودند كه‌ اسامی‌ این‌ اساتید در صفحة‌ 36 و 37 كتاب‌ «علی‌ و پیامبران»‌ ضبط‌ و نگاشته ‌شده ‌است‌.
لذا پس‌ از 8 ماه‌ تحقیق‌ و كاوش‌ اسرار آن‌ تخته‌چوب‌ برای‌ كمیته‌ كشف‌ گردید و معلوم‌ شد كه‌ این‌ تخته‌ چوب‌ از كشتی‌ حضرت‌ نوح‌ پیامبر(ع) است‌ كه‌ برای‌ تَیمُّن‌ و مددخواهی‌، چیزهایی‌ بر آن‌ نوشته‌ و بر كشتی‌ نصب‌ كرده‌ است‌. در وسط‌ تخته‌ یك‌ تصویر پنجه‌ نمایی‌ وجود داشت‌ كه‌ عبارتی‌ چند به‌ زبان‌ سامانی‌ بر آن‌ نگاشته‌ بود (زبان‌ رایج‌ در زمان‌ حضرت‌ نوح‌(ع) و تا چندی‌ بعد از زمان‌ نوح‌ زبان‌ سامی‌ یا سامانی‌ بود و زبان‌های‌ عبرانی‌، سریانی‌، قیهانی‌، قبطی‌، عربی‌ و غیره‌ از شاخه‌های‌ مختلف‌ همان‌ زبان‌ است‌). ترجمه‌ و شرح‌ آن‌ بدین ‌قرار است‌:
«ای‌ خدای‌ من،‌ ای‌ مددكار من‌
به‌ لطف‌ و مرحمت‌ خود و به‌ طفیل‌ ذوات‌ مقدس: محمد، ایلیا، شُبّر، شُبیر و فاطمه، دست‌ مرا بگیر؛
این‌ پنج‌ وجود مقدس‌ از همه‌ با عظمت‌تر و واجب ‌الاحترام‌ هستند و تمام‌ دنیا برای ‌آنان‌ برپا شده‌ است‌.
پروردگارا به‌ واسطة‌ نامشان‌، مرا مدد فرمای‌!
تو می‌توانی‌ همه‌ را به‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ نمایی»‌.
توضیحات‌ بیشتر و تصویر لوح‌ كشتی‌ حضرت‌ نوح‌(ع) و انتشار خبر آن‌ در مجلات ‌و روزنامه‌های‌ دنیا به‌ طور كامل‌ در كتاب‌ «علی‌ و پیامبران»‌ آورده‌ شده‌ است‌.

استمداد حضرت‌ سلیمان‌ پیامبر(ع)

در لوح‌ نقره‌ای‌ كه‌ با حاشیة‌ جواهرات‌ گرانبها، مرصع‌ در وسطش‌ خطوطی‌ به‌ حروف‌ طلایی‌ نگارش‌ یافته‌ بود، در جنگ‌ جهانی‌ اوّل‌ (1916 میلادی‌) به‌ وسیلة سربازان ‌انگلیسی‌ در چند كیلومتری‌ بیت‌ المقدس‌ ـ كه‌ مشغول‌ سنگرگیری‌ و حمله‌ بودندـ در دهكدة كوچكی‌ به‌ نام‌ «اونتره‌» كشف‌ گردید كه‌ بعد از ترجمه‌ و بررسی‌ در سوم‌ ژانویه ‌(1920) معلوم‌ شد كه‌ این‌ لوح‌ مقدسی‌ است‌ به‌ نام‌ «لوح‌ سلیمانی‌» و سخنانی‌ از حضرت ‌سلیمان‌ را در بر دارد كه‌ به‌ الفاظ‌ عبری‌ قدیم‌ نگارش‌ یافته‌ است‌ كه‌ ترجمة‌ لوح ‌سلیمانی‌ بدین ‌قرار است‌:
«الله‌، احمد، ایلی‌، باهتول‌، حاسن، حاسین‌
یاه‌ احمد! مقذا = ای‌ احمد ! به‌ فریادم‌ رس‌
یاه‌ ایلی‌! الضطاه‌ = یا علی‌! مرا مدد فرمای‌
یاه‌ باهتول‌! اكاشئی‌ = ای‌ بتول‌! نظر مرحمت‌ فرمای‌
یاه‌ حاسن‌! اضو مظع‌ = ای‌ حسن‌! كرم‌ فرمای‌
یاه‌ حاسین‌! بارفو = یا حسین‌! خوشی‌ بخش‌
همین‌ سلیمان‌ اكنون‌ به‌ این‌ پنج‌ بزرگوار استغاثه‌ می‌كند:
«بذات‌ الله‌ كم‌ ایلی‌= و علیة قدر الله‌ است‌»
اعضای‌ كمیته‌ چون‌ بر مضمون‌ نوشتة‌ لوح‌ مقدس‌ اطلاع‌ یافتند هریك‌ با دیدة‌ تعجب‌ به‌ دیگری‌ نگریستند و انگشت‌ حیرت‌ به‌ دندان‌ گزیده‌ و پس‌ از تبادل‌ نظر قرار بر این‌ شد كه‌ این‌ لوح‌ در موزة سلطنتی‌ بریتانیا گذاشته‌ شود، ولی‌ بعد آن ‌را در رازخانة‌ كلیسای‌ انگلستان‌ گذارده‌ كه‌ فقط‌ «اُسقف‌» از آن‌ اطلاع‌ داشته‌ باشد.

پاسخ با نقل قول
  #2  
قدیمی 12-10-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

زندگی نامه امام حسین علیه السلام

زندگی نامه امام حسین علیه السلام



نسب امام حسین علیه السلام
رهبر نهضت عظیم عاشورا از تباری است که نسل در نسل جزو انبیا و اولیای الهی بوده اند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در توصیف این خاندان می فرمایند: «ما اهل بیت از نور آفریده شده ایم و نبوّت در تبار ما تداوم یافته و شاخ و برگ آن در خاندان ما گسترده شده و میوه و ثمره اش نیز در آن به ظهور رسیده است و به عنایت خدای عزّوجل هیچ گونه پلیدی و آلودگی در این تبار راه نیافته است». هم چنین نُه تن از حجت های الهی نیز از نسل امام حسین علیه السلام اند که آخرین آنها منجی عالم بشریت است که جهان را از عدل و داد پر خواهد ساخت.


جدّ مادری امام حسین علیه السلام
جدّ مادری او خاتم انبیاست که از طرف خداوند متعال مشرّف به خطابِ شریفِ «لَولاکَ لَما خَلَقْتُ الْاَفْلاک؛ اگر تو نبودی عالم هستی را نمی آفریدم» شده است. آیین و کتاب آسمانی اش جهانی و جاودانی است؛ یعنی پس از او پیامبری مبعوث نشده و نخواهد شد. او در چهل سالگی به رسالت برگزیده شد و بعد از 23 سال تبلیغ و ترویج آیین جهانی اسلام، بدنبال تشکیل اوّلین حکومت اسلامی در 63 سالگی در مدینه منوّره رحلت کرد و برای تداوم هدایت بشر دو امانت گران قدر از خود به جای گذاشت و تصریح فرمود که «تا مردم به این دو امانت الهی تمسّک جویند هرگز گم راه نخواهند شد».


پدر بزرگوار امام حسین علیه السلام
پدر امام حسین علیه السلام ، علی بن ابی طالب(ع)، نخستین پیرو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از میان مردان است. او از کودکی تحت نظارت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رشد یافت و به پاس ایمان و تقوایش از سوی خداوند متعال به عنوان وصی و خلیفه رسول و حجّت خدا پس از پیامبر اسلام برگزیده شد. وی ده سال قبل از بعثت در روز سیزده رجب و در درون کعبه چشم به جهان گشود. امامت آن حضرت حدود سی سال طول کشید و حدود چهار سال و نه ماه زمام حکومت مردم را به دست گرفت و در صبح نوزدهم رمضان سال چهل هجری در محراب مسجد کوفه، به ضربت شمشیر ابن ملجم مجروح شد و بر اثر این ضربه در روز بیست و یکم رمضان و در سن 63 سالگی به شهادت رسید.


مادر امام حسین علیه السلام
مادر امام حسین علیه السلام ، دختر رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام است که پدر بزرگوارشان در توصیف او فرمودند: «فاطمه سرور زنان عالم و نمونه زن کامل و اسوه و الگوی زنان امّت من است». این بانوی بزرگوار در سحرگاه روز جمعه بیستم جمادی الثانی سال پنجم بعثت در مکه مکّرمه چشم به جهان گشود و در سال دوم هجری با امام علی علیه السلام ازدواج کرد و در سال یازدهم هجری در مدینه منوّره به شهادت رسید. حضرت فاطمه علیهاالسلام در کمالات به مرتبه ای رسیده بود که خداوند متعال او را سبب پیوند بین امامت و نبوّت قرار داد و افتخار مادری یازده امام معصوم را نصیب آن حضرت کرد. با توجّه به ابعاد وجودی مختلف و کمالات والای آن حضرت برای او القاب و نام های زیادی ذکر شده که از جمله آنهاست: صدیقه، طاهره، زکیّه، محدّثه، مبارکه، زهرا و مرضیّه.


تولّد امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در عصر روز پنجشنبه سوم شعبان سال چهارم هجرت در شهر مدینه چشم به جهان گشود و پس از سال ها پرورش در کلاس نبوّت و امامت در سال 61 ه انقلاب عظیم عاشورا را بنیان گذاشت. اسماء بنت عمیس می گوید: «پس از به دنیا آمدن دومین فرزند فاطمه علیهاالسلام ، روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به خانه علی علیه السلام آمدند و به من فرمودند: پسرم را نزد من بیاورید. آن گاه من کودک را به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بردم. آن حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفتند و بعد نوزاد را در آغوش گرفته به نوازشش پرداختند. ناگهان اشک از چشمان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم جاری شد. وقتی از علت گریه سؤال کردم، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: به یاد مصایبی که بعد از من بر این نوزاد وارد خواهد شد، افتادم. او را گروهی ستمگر به نام دفاع از اسلام به شهادت می رسانند».


نام گذاری امام حسین علیه السلام
در فرهنگ اسلامی به مسئله انتخاب نام برای کودک به دلیل آثار معنوی آن و نقش مهمی که در تکوین شخصیت فرد دارد، توجّه خاصّی شده است. از جمله افتخارات ائمه اطهار علیه السلام آن است که برخی از نام ها و القاب آنها را خدا و پیامبر تعیین فرموده اند. در روایتی آمده است که در همان روزهای اوّل تولد امام حسین علیه السلام ، جبرئیل به حضور پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم رسید و فرمود: «خداوند تبارک و تعالی بر تو سلام می رساند و می فرماید: از آن جا که علی علیه السلام برای تو همانند هارون برای موسی علیه السلام است مناسب است که این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون شبیر ـ که در عربی «حسین» خوانده می شود ـ نام گذاری کنید». به دنبال این پیام الهی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم به خانه حضرت زهرا علیهاالسلام می آیند و سؤال می کنند: «آیا برای این نوزاد نامی انتخاب کرده اید؟» علی علیه السلام می فرمایند: «ما هرگز در این امر بر شما پیشی نمی گیریم». آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند: «نام او را حسین بگذارید».


القاب امام حسین علیه السلام
با توجه به ابعاد مختلف شخصیت امام حسین علیه السلام برای آن حضرت القاب بسیاری ذکر شده که از جمله آنهاست: رشید، طَیِّب، وفیّ، زَکیّ، سعید و سیّد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم اغلب امام حسین علیه السلام را با لقب «سَیِّدُ شَبابِ اَهْلِ الجَنَّه» یعنی سرور جوانان بهشت و امیرالمؤمنین علی علیه السلام آن حضرت را با لقب «سَیِّدُالشُهداء» یاد می کردند. روی هم رفته برای امام حسین علیه السلام حدود 313 نام و لقب در مجموعه کتاب های سیره ذکر شده است که هر یک از آنها به یکی از کمالات آن حضرت اشاره دارند. برخی دیگر از القاب و کینه های آن حضرت عبارت است از: اباعبدالله، اَبوُالاَئِمَه، السِبْطُ الثانی، الامام الثالث، التابِعُ لِمَرْضاتِ اللّه، و مُبارک.


امامت حضرت حسین علیه السلام
حضرت حسین بن علی علیه السلام پس از شهادت برادر بزرگوارشان، امام حسن مجتبی علیه السلام ، امامت امت اسلامی را عهده دار شدند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در زمان حیاتشان بارها به مسئله امامت آن حضرت تصریح داشتند؛ از جمله روزی در حضور جمعی، در حالی که به حسین بن علی علیه السلام اشاره می کردند، خطاب به مردم فرمودند: «این فرزند من امام و پسر امام و برادر امام و پدر امامان شیعه است که نهمین نفرشان قائم آنهاست که هم نام من و هم کنیه من است. او زمین را پس از آن که از ستم پر می شود، از داد پر خواهد ساخت». هم چنین وقتی زمان شهادت امام حسن علیه السلام فرا رسید امام حسن علیه السلام در حضور اهل بیت علیه السلام فرمودند: «برادرم حسین، من تو را وصیّ خود قرار دادم و این پیمانی است که از پدر به ما رسیده و او از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و او نیز از جانب خداوند آن را بیان فرموده است».


امام حسین علیه السلام در مکتب پیامبر اکرم(ص)
امام حسین علیه السلام حدود شش سال و چند ماه از دوران حیات نورانی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را درک کردند و در این مدت همواره از توجهات و محبت های بی دریغ آن حضرت برخوردار بودند و اوّلین درس های زندگی و ارزشمندترین فضیلت های اخلاقی را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم آموختند. عالی ترین و صمیمانه ترین رابطه معنوی و ملکوتی بین پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و امام حسین علیه السلام را می توان در این سخن نورانی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دید که آن حضرت فرمودند: «حسین از من است و من از حسینم».


امام حسین علیه السلام در عهد حکومت پدر
در طول دوره حکومت علی علیه السلام که حدود چهار سال و نه ماه دوام یافت، آن حضرت با انواع حوادث تلخ روبرو شد که وقوع سه جنگ داخلی بزرگ یعنی جمل، صفین و نهروان از جمله آنهاست. امام حسین علیه السلام در تمام این حوادث در صف اوّل یاران علی علیه السلام بودند و برای برطرف ساختن مشکلات سیاسی، اجتماعی و نظامیِ دولتِ نوپای علوی تلاش می کردند؛ برای مثال در آغاز جنگ صفّین وقتی سپاه معاویه شریعه فرات را به تصرّف خود درآورد و مانع دست یابی لشکریان علی علیه السلام به آب شد، سپاهیان آن حضرت در چندین نوبت برای گشودن آب راه به سپاهیان معاویه حمله کردند، ولی موفق به این کار نشدند. امام حسین علیه السلام چون آثار اندوه را در چهره پدر دید، همراه عده ای از سواران به سپاه معاویه حمله کرد و شریعه فرات را از تصرّف آنها خارج و غبار از چهره پدر برطرف ساخت.


امام حسین در دوره امامت امام حسن علیه السلام
امام حسن مجتبی علیه السلام پس از شهادت علی علیه السلام در سال چهلم هجری، به مدت ده سال امامت کردند. در طول این دوران امام حسین علیه السلام همانند یاری مخلص و سربازی وفادار از آن حضرت پیروی می کردند و در تمام پیشامدها در کنار برادر بودند. امام صادق علیه السلام در این باره می فرمایند: «امام حسین علیه السلام برای احترام و تجلیل منزلت برادرش امام حسن علیه السلام ، حتی در راه رفتن هرگز جلوتر از آن حضرت راه نرفت و در سخن گفتن بر او پیشی نگرفت».


دوره امامت امام حسین علیه السلام
به دنبال شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام در سال پنجاه هجری، دوره امامت امام حسین علیه السلام شروع شد و تا سال 61 ه ادامه یافت. جامعه اسلامی در این دوره گرفتار حکم رانانی بود که به تخریب اساس جامعه اسلامی و قوانین الهی می پرداختند. امام حسین علیه السلام در فرصت هایی که پیش می آمد، اعمال حکومت را به باد انتقاد می گرفت و مردم را به آینده امیدوار می ساخت و برای حفظ اساس حکومت اسلامی و جلوگیری از پراکندگی صفوف مسلمانان، در بسیاری از موارد علی رغم مشاهده بسیاری از نارسایی ها دندان به جگر می نهاد و صبر پیشه می کرد. چون نوبت به حکومت یزید رسید و مسئله بیعت او مطرح شد، امام حسین علیه السلام به دلیل شناختی که از شخصیت یزید داشت، به زمامداری او بر جامعه اسلامی راضی نشد و علیه او قیام کرد و در این راه به شهادت رسید.


امام حسین علیه السلام و عاشورا
نهضت عاشورا به مانند انقلابی بزرگ، با هدف احیای احکام دین و زدودن انواع انحرافات دینی و سیاسی در سال 61 ه به رهبری حسین بن علی علیه السلام به وقوع پیوست. آن حضرت وقتی اساس اسلام را در خطر دید، همراه یاران اندک ولی باایمان خود، به مبارزه با یزید و سپاه سنگ دل او برخاست و کربلا را در روز دهم محرم سال 61 ه به صحنه درگیری حق و باطل و روز جان بازی و فداکاری در راه دین و عقیده تبدیل ساخت؛ به گونه ای که دامنه تأثیر آن تا ابدیّت کشیده شد و چنان در عمق دل ها اثر گذاشت که همه ساله عاشقان حقیقت، دهه محرم و به ویژه روز عاشورا را روز اظهار ارادت به اسوه جهاد و آزادگی و شهادت قرار می دهند و به بزرگ داشت خاطره این حادثه مهم تاریخ بشر می پردازند.

پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 12-10-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

سفير عشق


چرا شهر اين چنين ترسيده است ؟ خانه ها و ديوارهايش از ترس ‍ مى لرزند... كجاست شكوه از دست رفته كوفه ؟... كجاست هيبت ديرين كوفه ؟... آيا به فراموشى سپرده است كه روزى پايتخت بوده است ؟!
مرد غريبى كه شب قبل ، هزاران نفر بر گرد او جمع شده بودند، پرسان است ... هم اكنون در كوچه هاى شهر، هراسان مى گردد... هيچ كس ‍ نيست كه او را راهنمايى كند... آيا او در مسؤ وليتى كه بر دوش دارد شكست خورده است ؟
او سفير حسين به كوفه يعنى پايتخت عظمت فراموش شده است . كجايند آنانكه با وى براى انقلاب ، دست بيعت داده بودند؟... كجايند آن همه شمشيرها و سپرها و آن همه كلماتى كه شبيه به برق آسمان و صداى رعد بودند؟!
چه شد كه آن ارتش بيست هزار نفرى ، اكنون مانند موش هايى شده كه از ترس به سوراخ خزيده و در دل زمين پنهان گشته اند؟!
مى انديشد كه فرياد بزند): يا منصور امت(
شعار انقلاب ... فريادهايى كه در بدر سر داده مى شد... شايد بار ديگر بر گرد او جمع شوند... شايد كاخ ظلم را بار ديگر محاصره كنند. اما كسانى كه در روشنايى روز او را رها كرده اند، چگونه در دل شب سياه دوباره برمى گردند؟! كسانى كه در روز روشن فرار كرده اند، آيا بار ديگر در سياهى شب بازمى گردند؟
((مسلم بن عقيل )) گام برمى دارد... گامهاى خسته خود را برمى دارد و مى گذارد. در جلو چشم او تمامى تصاوير هيجان انگيز، مجسم مى شوند. به همراه دو راهنماى خود از بيابانهاى سوزان و خشك عبور مى كند... ريگهاى مواج بيابان تفتيده ... جايى كه نه آب است و نه آثار حيات و نه هيچچيز ديگر جز دانه هاى شن داغ ... تشنگى ... سرگردانى !

دو راهنماى او از تشنگى در كوير جان داده اند و او بايد تنها به راه خود ادامه دهد. مى خواهد از همان راهى كه آمده برگردد... اما حسين از او خواسته كه تا پايان راه برود. او، سفير حسين در راه كوفه است ... كوفه اى كه در پى به دست آوردن عظمت گذشته خويش است ... كوفه اى كه تشنهديدار دوباره على بن ابيطالب است ... تا عدل او را بسرايد... رحمت او را... همدردى او با فقيران و مسكينان را... كوفه اى كه مى خواهد دوباره از سخنان نغز او به طرب درآيد... كوفه اى كه از منبر متروك مى خواهد كه چشمه علم و فصاحت جارى كند... اينها رؤ ياها و آرزوهاى مردان موش صفتى است كه در سوراخها خزيده و از وحشت به خود مى لرزند. اينها آرزوهاى چونان گلى هستند كه نياز به بازوانى مسلح دارند.
خستگى ، سفير را رنج مى دهد... مانند فرمانده شكست خورده اى گامهاى خود را به سختى برمى دارد... تلخى شكست را احساس مى كند... در مقابل ارتشى خيالى . جا داشت كه دهشتزده باشد. چگونه ارتش بزرگ او با يك شايعه دروغين پراكنده شد!... در مقابل لشكرى كه بزودى از شام مى رسد... لشكرى خيالى ... لشكرى كه ساخته خيال بيمار بود... خيالى كه از عقل يك موش برخاسته كه از گربه مى هراسد... تنها از نام او مى ترسد.
مرد غريب ، نفس زنان كنار خانه اى قديمى مى نشيند. گويا كه هنوز در صحرا گام برمى دارد... هنوز دره را مى پيمايد.
((طوعه)) در را باز مى كند؛ پيرزنى كه در انتظار پسرش مى باشد، همان پسرى كه رفته است تا با يافتن آن مرد جايزه بگيرد.
- آيا ممكن است كه جرعه اى آب به من بدهى ؟
زن شتابان مى رود و آب براى او مى آورد... قدرى از آب را مى نوشد و بقيه را بر روى سينه خويش مى ريزد. مى خواهد آتش كوير را كه در درون او شعله ور است خاموش كند.

پيرزن در حالى كه از نشستن وى ناراحت است مى گويد:
- مگر آب ننوشيدى اى بنده خدا؟!... پس برخيز و به خانه ات برو.
سكوت مى كند... سكوتى ناشناخته كه نمى خواهد كسى به راز او پى ببرد.
- برخيز! خداوند تو را عافيت دهد... اين درست نيست كه تو درِ خانه من بنشينى .
- چه كنم ؟... راه را گم كرده ام ... و كسى نيست كه مرا راهنمايى كند.
زن وحشت زده مى پرسد: مگر تو كيستى اى بنده خدا؟!
- من((مسلم بن عقيل ))هستم .
زن در حالى كه احساس خطر مى كند مى گويد:
- تو مسلم هستى ؟!... برخيز! پس برخيز.
- كجا، اى كنيز خدا؟!
- به منزل من ...
و در آن افق تاريك درى گشوده مى شود... روزنه اى كه به نور منتهى مى گردد... لحظه اى از اميد... قطره اى آب در دل تفتيده كوير.
منزلى كوفى ، آن مرد آواره ((مسلم بن عقيل )) را در آغوش گرفته است ؛ ولى ساير منازل به صداى سم اسبانى گوش مى دهند كه در پى يافتن مردى غريب مى باشند
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 12-10-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

آغاز دعوت و بى وفائى با فرستاده امام
آغاز دعوت و بى وفائى با فرستاده امام
امام حسين عليه السلام به دنبال نامه هاى مردم كوفه ، پسر عموى خود مسلم ابن عقيل را از طرف خود به كوفه فرستاد و فرمود: من برادرم و پسر عمويم و شخص مورد اعتماد از خاندانم را نزد شما فرستادم ، و به او گفتم حال شما را برايم بنويسد، اگر آراء شما همچنانكه در نامه هاى شما بود، باشد، سريعا نزد شما خواهم آمد انشاء الله

مسلم به كوفه آمد در ابتداء چيزى نگذشته بود كه هيجده هزار نفر با او بيعت كردند، مسلم نيز طى نامه اى جريان را گزارش كرد و از حضرت خواست كه به كوفه بيايد،

چند روزى گذشت ، تا اينكه پس از دستگيرى هانى ابن عروه حضرت مسلم خروج كرد، عبيدالله ، با سى نفر نظامى و بيست نفر اشراف به داخل قصر پناه برد، و مسلم قصر را محاصره كرد، مردم به عبيد الله و پدرش ناسزا مى گفتند.


عبيد الله به سران قبائل دستور داد تا بروند و افراد قبيله خود را بترسانند و مردم را امان دهند، همينكه مردم اين سخنان را از بالاى قصر شنيدند، شروع كردند به متفرق شدن ، به گونه اى كه زن مى آمد و دست پسر و برادرش را مى گرفت و مى گفت :

بيا برويم ، ديگران هستند، مردها هم چنين مى كردند، تا اينكه از آن عده بسيار نماند مگر سى نفر، با اين تعداد نماز مغرب را حضرت مسلم در مسجد خواند، اندكى نگذشت ، كه با او جز ده نفر نماند، وقتى از در بيرون آمد، هيچكس با حضرتش نبود، حتى كسى نبود كه راه را به مسلم (كه در اين شهر غريب بود) نشان دهد، سرگردان در ميان كوچه هاى كوفه مى گذشت ،






حضرت مسلم در كوفه غريب مى شود



ابن زياد كه ديد ديگر اطراف قصر خبرى نيست آمد و مردم را جمع كرد و آنها را نسبت به پناه دادن حضرت مسلم ، تهديد نمود، هيچكس حضرت مسلم را پناه نداد، جز زنى بنام طوعه ، اين زن منتظر فرزندش بود، مسلم سلام كرد و از زن آب خواست ، آب آشاميد و نشست ، زن ظرف را برد و برگشت ديد مسلم نشسته ، گفت : آيا آب نياشاميدى ؟ فرمود: چرا، عرض ‍ كرد، برو نزد خانواده ات ، حضرت ساكت شد و دوباره گفت : حضرت چيزى نفرمود، بار سوم گفت : اى بنده خداى خدا ترا سلامت دارد، نزد خانواده ات برو خوب نيست كه بر درب خانه من بنشينى ، من راضى نيستم ، حضرت برخاست و گفت : اى كنيز خدا، من در اين شهر منزلى ندارم ، فاميلى ندارم ، آيا مى خواهى اجرى ببرى و كار نيكى بكنى ، شايد بعدا تلافى كنم ، عرض كرد: چيست ؟ حضرت فرمود: من مسلم ابن عقيل هستم ، اين مردم به من دروغ گفتند و فريبم دادند و مرا بيرون كردند، زن با تعجب پرسيد: شما مسلم هستى ؟ فرمود: آرى ، عرض كرد: بيا داخل ، اتاق جدا برا حضرت آماده كرد و شام آورد، حضرت نخورد، تا اينكه پسرش آمد و از رفت و آمد مادر فهميد كه در اتاق كسى هست ، بالاخره مادرش پس از گرفتن عهد و قسم ، خبر را فاش نمود، آن پسر نيز صبح خبر را براى ابن زياد فرستاد، زن براى مسلم آب وضوء آورد و عرض كرد: ديشب نخوابيدى ؟ فرمود: اندكى خوابيدم ، عمويم اميرالمؤ منين را در خواب ديدم بمن فرمود: عجله كن ، عجله كن ، به گمانم كه امروز آخرين روز عمر من است .

طولى نكشيد كه لشكر ابن زياد به در خانه طوعه رسيد، حضرت زره پوشيد و سوار بر اسب ، سريعا از خانه خارج شد تا مبادا خانه را آتش بزنند، مثل شير ژيان بر آن روبه صفتان حمله ور شد، هفتاد و چهار نفر را كشت ، آنقدر دلاور بود كه فرمانده سپاه دشمن ، نيروى كمكى خواست ، ابن زياد گفت ما تو را به جنگ يك نفر فرستاديم ، اين چنين در ميان شما لرزه انداخته ، اگر شما را نزد غير او (امام حسين ) بفرستيم چه مى كنى ؟!

فرمانده سپاه پيغام داد: آيا گمان مى كنى كه مرا به نزد يكى از بقالهاى كوفه فرستاده اى ، آيا نمى دانى كه مرا به نزد شير غران و شمشير بران در دست دلاور دوران از خاندان بهترين مردم جهان فرستاده اى ؟

گويند مسلم دست مرد را مى گرفت و به پشت بام مى انداخت .

مسلم همچنان يكه و تنها مى جنگيد و از آن نامردها كه با او بيعت كرده بودند، يك نفر به كمك وى نيامد، نه تنها نيامدند بلكه او را سنگباران مى كردند.

حضرت را امان دادند قبول نفرمود، تشنگى بر حضرتش غلبه نمود، از هر طرف حضرت را احاطه كردند، ظالمى بر لب بالاى او زد حضرت با شمشيرى او را به درك فرستاد، از پشت با نيزه مسلم را سرنگون كردند،

در ميان راه مسلم مى گريست ، يكى گفت : همانند تو و هدفى كه داشتند وقتى گرفتار شد، نبايد گريه كند، مسلم فرمود: بخدا سوگند من براى خودم نمى گريم ، گرچه مردان را هم دوست نداشته ام ، ولى بخاطر خاندانم كه در راه هستند، بخاطر حسين و خاندان او مى گريم ، آب طلبيد، خواست بنوشد، ظرف آب پرخون شد، سه بار عوض كردند، بار سوم دندانهاى جلوى حضرتش داخل ظرف افتاد، گفت : الحمدالله ، اگر روزى من بود نوشيده بودم ،

پسر اشعث را عبيدالله براى دستگيرى مسلم بن عقيل روانه كرده بود. محمد بن اشعث نيز در اين ماموريت شخصيت دو گانه كوفه را به تصوير كشيد.

ابو مخنف روايت كرده است كه چون مسلم به چنگ محمد بن اشعث افتاد ، توانست پسر اشعث را راضى بكند تا پيغام او را براى امام حسين (ع) بفرستد محمد بن اشعث نيز كه با يك بخش از شخصيت خويش مسلم را به قتلگاه عبيدالله مى برد و با نيمى ديگر از آن شخصيت بى ميل نبود كه مانع رسيدن امام به كوفه شود تا وى ناگزير به مشاركت در شهادت فرزند رسول خدا نيز نگردد ، در خواست مسلم از پذيرفت و اياس بن العثل الطايى را به سوى امام فرستاد تا اين پيام را به آن حضرت برساند:

ابن عقيل در حالى مرا نزد تو فرستاد كه خودش به دست قوم اسير شده بود و به سوى مرگ روانه بود. او مى گفت كه اى حسين به سوى اهل بيت خويش مراجعت كن. مراقب باش ‍ تا مردم كوفه فريبت ندهند كه آنان همان يارانى از ياران پدرت هستند كه او با طلب مرگ ، يا كشته شدن آرزوى فراق از ايشان را داشت. كوفيان به تو و من دروغ گفتند و دروغگو عارى از راءى و قصد درست است.

و سرانجام پس از گفتگوى و جسارتهاى ابن زياد، او را بر بالاى دارالامارة به شهادت رساندند و سر و پيكر او را از بالا به زمين انداختند و در ميان شهر آن را بر روى زمين مى كشيدند و اين در روز عرفه نهم ذى حجه بود.

پس از شهادت مسلم بن عقيل در پشت بام دارالاماره كوفه ، چون به دستور عبيدالله ، هانى بن عروه را نيز در بازار قصابان و گوسفند فروشان كوفه و در مقابل ديدگان مذحجيانى كه هانى ايشان را به نجات خود فرا مى خواند ، گردن زدند و سرهاى بريده آنان را براى يزيد به دمشق فرستادند ، اين واقعيت در كوفه عيان تر شد ، كه ساكنان اين شهر نه تنها در ايمان خويش بى ثبات و بى ريشه بودند ، بلكه عصبيت قبيله اى نيز در ميان ايشان رنگ باخته بود.





----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
منتظران مهدی به هوش

حسین را منتظرانش کشتند
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 12-10-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نماز مسلم بن عقيل




در كتاب مقتل ابى مخنف آمده است : وقتى كه مسلم را به بالاى دار الاماره بردند گفت : بگذاريد تا دو ركعت نماز به جا آورم ، آن گاه هر چه مى خواهيد بكنيد، اما آنها به حرف مسلم گوش ندادند (هر چند در بين عوام مشهور است كه دو ركعت نماز خوانده است ).
مسلم به گريه در آمد و اشعارى را فرمود، سپس ابن زياد صدا زد او را از بالا به زير افكندند.در روايت ديگر آمده كه وقتى مسلم را براى كشتن به بالاى قصر مى بردند، همچنان به تسبيح و تكبير مشغول بود و استغفار مى كرد و به رسول الله و خاندانش درود مى فرمود. تا اين كه در همان حال او را به شهادت رساندند و پيكرش را به پايين انداختند.




مطالب برگرفته شده از:

1)اسرار عاشورا

مولف:سید محمد نجفی یزدی

2)غروب سرخ فام

مولف:کمال السید

مترجم:سید محمدرضا غیاثی کرمانی

3)نهضت امام حسین (ع) و قیام کربلا

مولف:دکتر غلامحسین زرگری نژاد

4)قیام جاودانه
مولف:محمد رضا حکیمی
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 12-10-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ميهمان در بحر خون بى آشنا


روز خونينى كه شورش در فضا افتاده بود
كوفه در وحشت زخونين ماجرا افتاده بود
در دل امواج حيرت زير رگبار بلا
كشتى بى بادبان بى ناخدا افتاده بود
ميزبانان در پناه ساحلى دور از خطر
ميهمان در بحر خون بى آشنا افتاده بود
نائب فرزند زهرا نو گل باغ عقيل
دستگير مردمى دور از وفا افتاده بود
در ميان اولين دشت مناى شاه عشق
اولين قربانى راه خدا افتاده بود
در كنار كاخ حمراء پيش چشم مرد و زن
پيكر مجروح مسلم مسلم سر جدا افتاده بود
در جدال حق و باطل آن دلير جان فدا
آنقدر ايستاده بودى تا ز پا افتاده بود
در دم آخر سرشك حسرتش بودى روان
چون بياد كاروان كربلا افتاده بود

پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 12-10-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

زندگی شخصی یزید
يزيد در راس حكومت اسلامى قرار مى گيرد


زندگی شخصی یزید

يك مطالعه كوتاه و اجمالى در تاريخ زندگى يزيد بن معاويه كافى است كه اين حقيقت را براى هر فردى به خوبى اثبات نمايد كه او جوانى بود عياش ، آلوده به گناه و معتاد به مشروب كسى كه نه تنها اعتقادى به اصول اسلامى و مقررات آن نداشت بلكه در صدد بود زمينه انهدام و محو كامل اسلام را با سرعت هر چه بيشتر آماده سازد و حكومت نيرومند اسلامى را به حكومت نژادى تبديل نمايد، انحراف او از مسير آسمانى اسلام و آلودگى و ناپاكى فرزند معاويه در دوران زندگى خود تا جائى روشن و علنى بود كه طبقات مختلف و گوناگون در عصر وى و پس از وى همگى زبان به شتم و ذم گاهى هم لعن او گشودند.

مسعودى مورخ مشهور سنى مذهب درباره علل قيام مردم مدينه و روش ‍ آنان در برابر حكومت يزيد مى نويسد:
و لما شمل الناس جور يزيد و عماله و عماله و عمهم ظلمه و ما ظهر من فسقه من قتل ابن بنت رسول الله صلى الله عليه و آله و انصاره و ما ظهر من شرب الخمور و سيره سيرة فرعون بل كان فرعون اعدل منه فى رعيته و انصف منه لخاصته و عامته ...
يعنى ظلم و ستم يزيد و عمال او شامل طبقات مسلمين گرديد و همگان را فرا گرفت و فسق و گناه او علنى گشت زيرا وى فرزند دختر پيغمبر و ياران آن بزرگوار به قتل رساند و علنا شرب خمر مى نمود و مانند فرعون در كشور عمل مى كرد بلكه فرعون براى ملت خود عادل تر و با انصاف تر از يزيد بود.
مسعودى از اين كه فرعون را عادل تر و با انصاف تر از يزيد مى شمرد و قانع نمى شود و دنباله سخن را در مذمت از او تا جائى پيش مى برد كه علنا وى را در شمار مشركين و منكرين نبوت به حساب آورده و او را جزء كسانى مى داند كه غفران و آمرزش خداوند شامل آنان نمى گردد و بايد از رحمت خدا مايوس باشند. مورخ نامبرده در تعقيب مطالب بالا مى نويسد:
و ليزيد اخبار عجيبة و مثالب كثيرة من شرب الخمر و قتل ابن الرسول و لعن الوصى و هدم البيت و احراقه و سفك الدماء و الفسق و الفجور و غير ذلك مما ورد الوعيد بالياس من غفرانه كوروده فيمن جحد توحيده و خالف رسله
يعنى براى يزيد داستانهاى عجيب و معايب فراوانى مانند نوشيدن خمر، كشتن پسر پيغمبر، لعن نمودن بر على (ع ) وصى و جانشين پيامبر، ويران ساختن خانه خدا و آتش زدن ، و ريختن خونها و انجام فسوق و غير اين ها از گناهانى كه درباره آنها خداوند فرموده كه بايد از رحمت و غفران او مايوس ‍ باشند مانند وعده هاى عذابى كه درباره مشركين و دشمنان مقام نبوت و انبياء وارد گرديده است .
احمد بن حنبل كه از ائمه بزرگ اهل تسنن است و مذهب حنبلى به دو نسبت داده مى شود در پاسخ فرزند خود صريحا لعن يزيد را با استناد صريح قرآن جايز مى شمرد و او را از شمار مسلمين خارج مى داند!
ابن جوزى مى نويسد:
صالح بن احمد بن حنبل قال قلت لابى ان قوما ينسبونا الى توالى يزيد فقال يا بنى و هل يتوالى يزيد احد يومن بالله فقلت فلم لا تلعنه ؟! فقال ما رايتنى لعنت شيئا. با بنى الم لانلعن من لعنه الله فى كتابه فقلت فاين لعن الله يزيد فى كتابه ؟ فقال فى قوله تعالى : فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامكم اولك لعنهم الله فاصمهم و اعمى ابصارهم فما يكون فساد اعظم من القتل
يعنى صالح فرزند احمد بن حنبل مى گويد: من به پدرم گفتم كه مردم ما را به دوستى يزيد نسبت مى دهند پدرم گفت فرزندم آيا ممكن است كسى داراى ايمان به خدا باشد و با اين حال يزيد را دوست بدارد؟ گفتم (اكنون كه اين گونه است ) پس چرا او را لعن نمى كنى پدرم گفت فرزندم تو تا كنون نديدى من چيزى را لعنت نمايم (سپس اضافه كرد) اى فرزند چگونه ما لعن نكنيم كسى را كه خداوند در كتاب خود او را لعنت كرده است ؟!
گفتم در كجاى از كتاب خود خداوند يزيد را لعن نموده ؟ گفت آنجا كه مى گويد: آيا نزديك شديد كه اگر حكومت بدست گيريد و والى شويد در روى زمين فساد كنيد و قطع رحم نمائيد؟!
اين كسان را (كه داراى اين صفاتند) خداوند لعن نموده و (از شنيدن و ديدن حق ) گوشهاى آنها را كر و چشمهايشان را كور گردانده است .
فرزندم آيا هيچ فسادى بزرگتر از قتل نفس و كشتن (بر خلاف حق )است ؟!

در اين جا احمد بن حنبل با آن كه خود را در زندگى مردى محتاط مى داند و به فرزندش مى گويد كه در تمام عمر نديدى مرا كه چيزى را لعنت كنم با اين حال لعن يزيد را صريحا طبق نص قرآن جايز مى شمرد و او را از رحمت خدا مطرود مى داند و مى گويد امكان ندارد فردى داراى ايمان به خدا باشد و يزيد را هم دوست بدارد.
اين گونه سخن از احمد بن حنبل جاى تعجب و شگفت نيست زيرا فرزند معاويه به حدى ننگين و رسوا بود كه حتى ناپاكترين افراد عصر او مانند زياد بن ابيه او را تقبيح مى كرد و با زمامدارى و حكومتش مخالفت مى نمود و صريحا كارهاى زشت و پليد وى را براى معاويه بر مى شمرد، و او را از اين كه مى خواهد فرزندش را به ولايتعهدى بر گزيند بر حذر مى داشت !!!



لعنت الله علی قوم الظالمین
پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 12-10-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

يزيد از نظر دانشمندان بزرگ اهل سنت


عشقبازى هاى يزيد

فرزند معاويه آن چنان به مصالح اجتماع و ملت اسلامى بى اعتنا است كه درد ناك ترين حادثه و پيش آمدها براى آنان (اگر به عشقبازى هاى او لطمه نزند) كوچكترين تاسف و تاثر براى وى به وجود نخواهد آورد، يزيد مى خواهد خوش باشد يا در بدبختى ، سعادتمند باشد يا تيره بخت !!! مورخين بزرگ سنى مذهب داستانى در عشقبازى يزيد و اشعارى از وى در اين باره نقل مى كنند كه بى اعتنائى او را به مصالح عمومى و درجه رسوائى وى را به خوبى در آن مجسم و آشكار مى سازند. متن داستان اين گونه است :
فى سنة تسع و اربعين سير معاوية جيشا كثيفا الى بلاد الروم للغزاة و جعل عليهم سفيان بن عوف و امر ابه يزيد بالغزاة معهم فتثاقل و اعتل فامسك عنه ابوه فاصاب الناس فى غزاتهم جوع و مرض شديد فانشاء يزيد يقول :

ما ان الى بما لاقت جموعهم

بالفر قدوند من حمى و من موم

اذا اتكات على الانماتط مرتفعا

بدير مران عندى ام كلثوم

يعنى در سال چهل و نه هجرى معاويه جمع زيادى از مسلمين را براى جنگ به سوى روم فرستاد و سفيان ابن عوف را فرمانده آنان قرار داد و به يزيد فرزند خود هم گفت كه با آنها در جنگ شركت نمايد، يزيد كوتاهى كرد و تمارض نمود و به سوى روم حركت نكرد، معاويه هم او را معذور داشت و از وى صرف نظر نمود. اتفاقا در اين جنگ گرسنگى ، تب ، و سينه درد شديدى به مردم مسلمان روى آورد. هنگامى كه اين خبر به يزيد رسيد وى در ديرمران با يكى از معشوقه ها و سوگلى هاى خود يعنى ام كلثوم به عياشى سر گرم بود در آن جا اين اشعار را سرود:
مرا چه باك است اگر در فرق دونه مسلمين دچار تب و سينه درد شديد شدند در اين هنگام كه در ديرمران با بالشهاى پرقو تكيه زدم و نزد من ام كلثوم است .
در اين اشعار يزيد صريحا مى گويد كه اگر ام كلثوم در آغوش من باشد هيچ غمى ندارم از اين كه مردم مسلمان در يك نقطه دور افتاده دچار تب و مرض گرديدند و گرسنگى آنها را رنج مى دهد!!!
آرى اين است ايده آل فردى كه زمام حكومت اسلامى را پس از معاويه در دست مى گيرد!!!
پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 12-10-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

يزيد در ستايش از خمر و غنا شعر مى سرايد


فرزند معاويه يعنى همان كسى كه ادعاى جانشينى از پيامبر اسلام را دارد و در راس حكومت اسلامى قرار گرفته كار ننگ و رسوائى را تا جائى رساند كه علنا در مدح خمر و غنا اشعار مى سرايد و آنها را ستايش مى كند يزيد بن معاويه نه تنها خود همواره مست و مخمور است و با خوانندگان و نوازندگان بسر مى برد بلكه در اين اشعار و مديحه !!! صريحا ديگران را هم به همين اعمال شيطانى دعوت مى كند!!! وى در اين باره سروده است :

معشر الندمان قوموا

و اسمعوا صوت الاغانى

و اشر بوا كاس مدام

واتر كوا ذكر المعانى

شغلتنى نغمة العيدان

عن صوت الاذان

و تعوضت عن الحور

عجوزا فى الدنان

يعنى اى دوستان برخيزيد و صداى آلات موسيقى را بشنويد و پياله هاى پى در پى بنوشيد و مسائل معنوى و علمى را فراموش كنيد، نغمه هاى تار مرا از شنيدن صداى اذان باز داشته است و من حاضرم حورالعين را با يك شراب كهنه كه در ته ظرف است معاوضه نمايم .
فرزند زاده هند در اين اشعار نه تنها از نغمه هاى موسيقى و پياله هاى مى تمجيد مى كند و دوستان خود را به شنيدن و نوشيدن آنها تشويق مى نمايد بلكه صريحا به نغمه هاى آسمانى اذان باز داشته است !!! فرزند معاويه در اين اشعار معتقدات اسلامى را درباره قيامت و بهشت و حور مورد انكار و استهزاء قرار مى دهد و مى گويد من حاضرم حورالعين را با شراب كهنه اى معاوضه نمايم !!! آيا اين اشعار به خوبى گواهى نمى دهد كه يزيد (همانند پدر خود) با اصول و معتقدات اسلامى هيچ گونه رابطه اى نداشت و براى آنها در دل احترامى قائل نبود؟!
پاسخ با نقل قول
  #10  
قدیمی 12-10-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

يزيد الحاد مى ورزد و تكفير مى شود



يزيد بن معاويه در پرده درى و بى اعتنائى نسبت به اسلام معتقدات مذهبى تا آن جا پيش رفت كه در يكى از اشعارش صريحا الحاد مى ورزد و عقائد كثيف و شيطانى خود را آشكارا بيان مى كند، فرزند معاويه در اين اشعار آن چنان بى پرده سخن گفت كه يكى از علماى بزرگ سنى مذهب تنها همانها را براى اثبات كفر وزندقه وى كافى مى شمرد.
ابن جوزى حنبلى مورخ مشهور اسلامى پيش از آن كه به نقل اين قسمت از اشعار وى بپردازد استنباط خود را از آن درباره عقايد يزيد اين گونه مى نويسد:
و مما يدل على كفره و زندقته فضلا عن سبه و لعنه اشعاره التى افصح بها بالالحاد و ابان عن خبث الضمائر و سوء الاعتقاد قوله فى قصيدته التى اولها:

علية هاتى و اتنى و ترنمى

بذلك انى لااحب التنا جيا

حديث ابى سفيان قدما سمى بها

الى احد حتى اقام البوا كيا

الاهات و اسقينى على ذاك قهوة

تخيرها العانى كرما شاميا

اذا مانظر نا فى امور قديمة

وجدنا حلالا شربها متواليا

و ان مت يا ام الاحم فانكحى

و لا تاملى بعد الفراق ملاقيا

فان الذى حدثت عن يوم بعثنا

احاديث طسم تجعل القلب ساهيا

و لابدلى من ان ازور محمدا

بمشمولة صفراء تروى عظاميا

يعنى از شواهدى كه بر كفر وزندقه يزيد گواهى مى دهد چه رسد به سب و لعن او اشعارى است كه به خوبى از الحاد وى سخن مى گويد و از خبث طينت و سوء اعتقاد او (نسبت به اسلام و معتقدات آسمانى آن ) پرده بر مى دارد.
قصيده اى است از وى كه اول آن اين گونه شروع مى شود: اى علية نزد من بيا و به من شراب بده و نغمه بخوان زيرا من مناجات را دوست نمى دارم ، داستان جدم ابوسفيان را كه بلند منزلت بود براى من بخوان آن هنگامى كه (براى جنگ با مسلمين ) به احد رفته بود (و آن چنان در برابر محمد (ص ) مقاومت نمود و از مسلمين كشت ) تا آن كه گريه كنندگان و نوحه گرانى اقامه كرد (كه بر كشته گان مسلمانان گريه كنند) اى عليه - بيا نزد من و به من خمر بنوشان ، خمرى كه تشنه گان آن را اختيار كنند - خمرى كه از انگورهاى شام بدست آمده باشد اى عليه ، هنگامى كه ما به گذشته (در دوران جاهليت ) نگاه مى كنيم مى بينيم نوشيدن شراب پى در پى حلال بوده است ، اى ام احيم پس از مرگم شوهر اختيار كن و آرزوى ملاقات مرا در دل مدار زيرا آن چه كه درباره قيامت و روز رستاخيز گفته اند سخنان تاريك و باطلى است كه براى دل فراموشى مى آورد، من بالاخره بايد به زيارت محمد (ص ) بروم اما در حالى كه خمر نوشيده باشم - خمرى كه استخوانهاى مرا سيراب كرده باشد.
يزيد بن معاويه در اين جا بى شرمانه ترين سخنان كفرآميز خود را بيان كرده و كثيف ترين پندارهاى پليد خود را صريحا آشكار ساخت ، در اين اشعار فرزند معاويه نه تنها سخن از مى و خمر به ميان مى آورد و از آن پياله هاى پى در پى مى مى طلبد بلكه علنا مى گويد من راز و نياز با خدا را دوست ندارم و به نغمه ها و ترنمات معشوقه خود عليه دل بسته ام ، يزيد در اين جا از ابوسفيان و جنگهاى وى عليه اسلام سخن به ميان مى آورد و از اين كه لشكر او جمع زيادى از مسلمين را در به شهادت رساند و از زنان مسلمان بر آنها گريه كردند احساس لذت مى كند و از سوگلى خود مى خواهد آن داستان را براى وى ترنم كند!!
آن گاه دامنه اشعار خود را به قيامت و روز رستاخيز مى كشاند و با صراحت آنرا پندارى باطل و اعتقادى تاريك و ظلمانى مى نامد و بالاخره در پايان اين قصيده شوم زشت ترين تعبيرات و اهانتها را بر زبان آورده و مى گويد من بايد مست و مخمور و سيراب از خمر به زيارت محمد (ص ) بروم !!!
اين است رهبر جهان اسلام !!! و زمامدار حكومت اسلامى كه بنام جانشينى از پيغمبر قدرت را در دست گرفته است !!!
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 07:21 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها