استان کرمانشاه در این تالار به بحث و بررسی مطالب مرتبط به استان کرمانشاه میپردازیم. |
05-18-2011
|
|
مدیر تالار مطالب آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306
3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
شهر من کرماشان،تقدیم به همشهریای عزیزم
شهر من کرماشان
اهل کرماشانم
اهل این شهر غریب
شهر مظلوم و ستمدیده اعصار و قرون
شهر مظلوم کنون
دارد آیا کسی اندیشه ابادی آن
کیست آن مرد که دارد سر غمخواری آن
تا ببوسم دستش
تا ببوسم پایش
اهل کرماشانم
شهر افریشتگان
شهر فرهیختگان
ساخته شهر مرا تهمورث
دیو بندش گویند
دیو در بند نموده است و فرشته آزاد
پس درست است که شهریست ز افریشتگان
پسر هوشنگ است
از سلاطین قدیم
پیش تر از تاریخ پیشدادی باشد
اولین سلسله ایرانی
در اساطیر چنین آمده است
لیک گوید تاریخ
یادگاریست ز بهرام چهارم مانده
داشته او لقب کرمان شاه
و عمارت کردش
خسرو نوشروان
صفه ای آنجا ساخت
طول و عرضش صد گز
صد گز اندر صد گز
هر چه بوده است به هر حال در اعصار و قرون
شهر من مرکز فرهنگ و تمدن بوده
اهل کرماشانم
شهر آسیب پذیر
شهر همواره به جنگ
مرز روم است این شهر
بارها دستخوش فتنه دوران بوده
گاه در سلطه اسکندر و یونان بوده
گاه در دست عرب
گاه در سلطه ترک
گاه در سلطه عثمانی و گه لشگر روس
گاه قیصر که به دروازه شهر آمده است
بیستون پیکره ای از هرکول
یادگاریست که از سلطه یونان بر خواست
آخرین بار در این عصر و زمان
پاره پاره بدنش از ستم دزدان است
و به هر حال
گر چه پامال بسی از سم اسبان گشته
باز چون آتش زرتشت فروزان گشته
علی لیمویی
کتاب شهر من کرماشان
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|
2 کاربر زیر از فرانک سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
05-18-2011
|
|
مدیر تالار مطالب آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306
3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نام های شهر کرماشان در طول تاریخ
اهل کرماشانم
شهر پر نام و نشان
شهر ویران ز ستم
بعد هر ویرانی نام دیگر دارد
گاه کامبادانه ست
و الی پی گاهی
گاه هم کرماجان
یحتمل کرماجان
یا همان کرماشان
که بود مفهومش شهری از برزگران
شهر آباد گران
گاه کرمیشان است
کر،همان واژه کوهستان است
معنی میشان هم مردمی آزاده
یا که یک منطقه آزاد است
مثل دشت میشان
گاه قرماسان است
عربی گشته کرماشان است
گاه هم قرمیسین
یک زمان قرماشان مدتی هم قرمیشین
وز پی آن همه سال گشت کرمانشاهان
مدتی ایمانشهر
قهرمانشهر هم بود
بعد از آن باختران
باز برگشت به آن نام قدیم
باز شد کرمانشاه یا همان کرماشان
شهری از برزگران
شهر آبادگران
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
ویرایش توسط فرانک : 05-18-2011 در ساعت 09:26 AM
|
2 کاربر زیر از فرانک سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
05-18-2011
|
|
مدیر تالار مطالب آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306
3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
شهر مهمان دوست کرماشان
شهر مهمان دوست کرماشان
اهل کرماشانم
شهر مردان بزرگ
شهر مردان غیور ،مرزداران دلیر
مردهاشان همه مرد
سینه ها جمله ستبر،بازوان نیز قوی
دیده ها پر ز محبت و ز مهر
دستهاشان همه بگشاده
جبین ها همه باز
همه بخشنده و راد
همه مهمان پرور
عاشق مهمانند
نه که من میگویم،به گواه تاریخ
رسم دیرینه این سامان است
نه که رسمی تنها
نه که عرضی معمول
شهرم از عشق و صفا شهره به دوران باشد
میهمان دوست که بل عاشق مهمان باشد
همت مردان کرماشان
اهل کرماشانم
پر نشیب است و فراز
پر فراز است و فرود
که در ایام بسی زیر و زبر گردیده
گاه از ارتش خصم
گاهی از لشگر دوست
گاه از سیل و وبا
گاه از جنگ و بلا
بارها ویران شد
باز برخواست به پا
باز آبادان شد
آنهم از همت مردان بزرگ
گاه شارستان بود.با هوایی دلکش
با وفور نعمت
گاه یک دیه به همسایگی دینور است
دینور شهر کهن.دینور شهر بزرگ.با بزرگانی چند
سرفرازان سترگ همه با نام بلند
گاه یک شهر بزرگ
با همه وسعت و با ویژگی شهر بزرگ
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|
کاربران زیر از فرانک به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
05-18-2011
|
|
مدیر تالار انگلیسی
|
|
تاریخ عضویت: Apr 2008
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 1,577
سپاسها: : 3,750
4,670 سپاس در 1,282 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تو ای کرمانشهان ای شهر شیرین
تو ای یادگار روزهای دیرین
فدای ذره ذره خاک پاکت
که در غرب وطن شد جایگاهت . . .
جا داره تشکر ویژه بکنم از فرانک خانوم برای این تاپیک خیلی خیلی خوب
__________________
|
2 کاربر زیر از مهرگان سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
05-18-2011
|
|
مدیر کل سایت کوروش نعلینی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382
7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
از فعالیت های خوب و مداوم اخیر فرانک خانم در بخش کرماشان بسیار سپاسگزاری میکنیم .
کرمانشاه را با تمام انچه که هست
با تمام انچه که دارد و نداشت
و با تمام انچه که ندارد و داشت
کرمانشاه را دقیقا همانطور که هست دوست داریم ....
|
2 کاربر زیر از دانه کولانه سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
06-04-2012
|
کاربر عادی
|
|
تاریخ عضویت: May 2012
محل سکونت: قزوين
نوشته ها: 41
سپاسها: : 843
157 سپاس در 43 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دانه کولانه
از فعالیت های خوب و مداوم اخیر فرانک خانم در بخش کرماشان بسیار سپاسگزاری میکنیم .
کرمانشاه را با تمام انچه که هست
با تمام انچه که دارد و نداشت
و با تمام انچه که ندارد و داشت
کرمانشاه را دقیقا همانطور که هست دوست داریم ....
|
سلام آقا كوروش عزيز صدآفرين به اين احساس قشنگ و مرام دوست داشتنيت. درضمن عيد ميلاد مولا علي(ع) را نيز تبريك عرض ميكنم
شاباي جان عزيز من قصد جسارت خدمت بزرگوارتان نداشتم ، اصلا بي خيال اون بعضي هارو هم شما به بزرگي خودتان ببخشيد. همچنين روز مرد نيز بر شما مباركباد
ویرایش توسط رزیتا : 06-05-2012 در ساعت 01:17 PM
|
05-18-2011
|
|
مدیر تالار مطالب آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306
3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
به که چه طاق وسانی داریم
منم از همشهریای عزیزم تشکر میکنم و خوشحالم که مورد توجه تون قرار گرفت.
به که چه طاق وسانی داریم
اهل کرماشانم
طاق وسانی داریم
طاق بستان به غلط خوانندش
طاق وسان ،ترکیبی خوش و زیبا دارد
به شما میگویم
که چه معنا دارد
طاق،طاق است و در معنی آن شکی نیست
سان،همان سنگ بود
گویش کردی ما گویش مردم ادوار کهن
یادگاریست ز ایران قدیم
سنگ را سان گویند
حجتم سان روسم
سنگ رستم باشد
یا همان سان سریا
سنگ غلطیده ز کوه،
حال آسان شده آن مشکل ما
طاق بر سنگ گران
یا به قولی دیگر طاقی از سنگ گران
طاق وسان ،طاق وسان
طاق وسان مرکز تفریح و تفرج بوده
از زمانهای کهن،روزگاران قدیم
گر چه اکنون شده همسایه شهر
باز هم مرکز تفریح و تفرج گه ماست
باز هم آب و هوایش دلکش
خاصه در فصل بهار
همچنین تابستان
فصل پاییز و زمستانش هم
لطف و زیبایی دیگر دارد
کوهش بس زیباست
و از آن زیبا تر
نهر آبیست که ازدامن آن می جوشد
غلغل و جوشش و شوری دارد
چه تب و تاب و غروری دارد
تالی و کوثر و زمزم بود این آب زلال
سر راهش همه جا را آباد
همه جا غرق گل و لاله و نسرین کرده
همه جا را چو ارم خوشبو و رنگین کرده
طاق وسان کوه گرانیست
ودر سینه آن
راز تاریخ بسی منقوش است
نه که نقشی ساده
یا که نقشی بیجان
بلکه نقشی گویا
نقش ادوار کهن
نقش بگذشته ما
اولین نقش بزرگ
اردشیر است که پا بر سر شاهی هشته
شاه مغلوب به زیر پی او میمیرد
اردوان شاید هست
اردوان پنجم
آخرین پادشه اشکانی
گر چه گویند که این نقش بود
اردشیر دوم
لیک من میگویم
باشد این نقش سترگ
اردشیر اول به گواه تاریخ
همره شاه دو تن دیگر هست
یکنفر موبد پیر
دیگری زرتشت است
شایدم مظهر مزدای بزرگ
شایدم مظهر مهر
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|
05-18-2011
|
|
مدیر تالار مطالب آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306
3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سوی مغرب برویم
سوی مغرب برویم
طاق اول اینجاست
نقش شاپور و پسر در بن طاق
هردو شاپور یکی دوم و دیگر سوم
دست بر دسته شمشیر و بپا استاده
طاق دوم که بود طاق بزرگ
یادگاریست ز خسرو پرویز
در بن طاق دو قسمت باشد
قسمت زیر همان پرویز است
او سوار است
و این مرکب او شبدیز است
اسب شبرنگ سیاه
که در آفاق بسی مشهور است
نیزه در دست سوار
دست دیگر سپر است
چهره در زیر نقاب
گر چه پر هیبت و بس مغرور است
لیک در اصل همین کبر و غرور
منقرض گشتن یک سلسله در پی دارد
قسمت بالایی باز هم پرویز است
جبه سلطنتی پوشیده
طرف راست بود
موبد موبدها
یا بود مظهر مزدای بزرگ
حلقه ای ای در کف او
شایدم منشوریست
شایدم مظهری از سلطنت است
که به پرویز دهد
طرف دیگر پرویز زنی کوزه بدست
که بود مظهر آناهیتا
یا همان ناهید است
که بود معبد او کنگاور
حالیا نیز بقایایش هست
مظهر اب زلال
که دهد فیض به این مهد کهن
طرفینش هم عجب پر بار است
چند جا صورت او نقره شده
شاه مشغول شکار
چه شکاریست،عجب نا همگون
بس گوزنان به حصاری محصور
این شکاریست که جرگه گویند
همه کس از همه جا رم بدهد خیل شکار
تا که در تیر رس شاه آیند
شاه با کبر و غرور و کمانی بر دست
بزند تیر به پهلوی گوزنان اسیر
شاهکاریست که این حضرت سلطان زده است
و به دیوار سمت چپ طاق
باز هم تابلو شاه است و شکار
شاه استاده به قایق
و بزه کرده کمان
که زند بر سر و پهلوی گرازان با تیر
آفرین بر کف و بازوی شهنشاه کنید
این دو دیواره ی طاق
گر چه خیلی غنی و پر بار است
و نشانها دارد
از هنرمندی و فرهنگ همین بوم کهن
لیک من میگویم
یک پیام دگری نیز در آن پنهان است
وسعت مملکت ما ایران
در زمانهای قدیم
روزگاران کهن
شتر و اسب و گوزن
نقش دیواره راست
این نشانی باشد
از صحاری و بیابان حجاز
و به دیواره ی چپ
فیل و نی زار و گراز
یادگاری بود از خطه ی هند
عربستان تا هند
جمله در سلطه ی ایران بوده ست
جملگی تابع و فرمانبر سلطان بوده ست
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|
کاربران زیر از فرانک به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
05-18-2011
|
|
مدیر تالار مطالب آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306
3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
داستان تکیه معاون کرماشان
اهل کرماشانم
شهر مردان خدا
شهر عشاق علی دوست داران علی
تکیه هایی دارد
همه با فر و وقار
شرح یک تکیه ی خوب
تکیه با قدمت بسیار و هنوزم مرغوب
تکیه ی خوب معاون که بسی معروف است
داستان را بشنو
چار تن بوده در شهر بخوبی مشهور
که برادر بودند
همه مردان بزرگ
اولی بود حسین خان معین
که معین الرعایا لقبش دادندی
دومی اکبر خان
بعدها اکبر خان
گشت داخل به نظام،شد معاون لشگر
سومی بودحسن خان معاون بر ملک
چارمی شیخ علی اصغر بود
شیخ با علم و عمل
اخوان کرده کمک
همچنین مردم شهر
مردم عادی شهر
کسبه،پیشه وران
کارگر بزرگران
تکیه ای ساخته شد
بانی اصلی او بود حسین خان معین
تکیه ای زیبا بود
تک و بی همتا بود
سقف و دیوار همه آینه کاری کردند
آینه کاری خوب
همه چیزش مرغوب
چلچراغ های بزرگ
لاله و مردنگی،شمع دانهای نفیس
همه از جنس بلور
جای جا بود به سقف آویزان
گوی هایی ز بلور
شمع دان های بلور،شب چو روشن میشد
منعکس میشد نور
در همه آینه ها
چند سالی بگذشت....
شورش و غوغا شد،تکیه پا بر جا شد
لیک از فتنه ی ایام خرابش کردند
و به توپش بستند
آنچه در تکیه و آن بقعه ز آثارنفیس
بود موجود،به تاراج و به یغما بردند
باز تکرار شد ایلغار مغول
تکیه همسان شده با خاک زمین
و در آن قطعه ی خاک
کشته شد سبزی و آبش دادند
من ندانم چه کسانی بودند
که چنین کار خلافی کردند
بعد سالانی چند
کشته گردید حسین خان معین
همچنین اکبر خان
شیخ علی اصغر مرد
یک نفر بر جا ماند
او،حسن بود..
حسن خان معاون بر ملک
نه بر آن ملک آبادان بود
ملک ویران و خراب
دامن همت و مردی به کمر بست حسن
کمکش مردم شهر
مردم خوب و شریف
و حسینه ز نو ساخته شد
بار اول همه نقاشی بود
کار استاد حسن
پی این کار ز تهران قدیم امده بود
همچنین مانی کرمانشاهی
نام او سید ابوالقاسم بود
مردی از اهل هنر
لیک بعد از چندی
بهر استحکامش،فکر زیبایی کرد
رفت تهران و بیاورد استاد
اوستادی کامل
نام او نیز حسن ،حسن کاشی کار
با همه کارگر و آلت کار
با همه اهل و عیال
آمد و ساکن شد،ساکن کرمانشاه
واقعا کارش خوب
کار او کارستان
از حسینیه و عباسیه و زینیه
همه را کاشی کرد
تابلوهایی ساخت تابلوهایی نفیس
که هم اکنون برجاست
همچنان محکم و زیبا و قشنگ
یک طرف بزم یزید
یک طرف رزم علی اکبر زیبای حسین
طرف دیگر هم رزم قاسم باشد
صحنه دیگر هم
رزم سالار شهیدان به صف کرب بلاست
همرهش عباس است
صحنه ی دیگر هم
اهل بیتند که از شام خراب آمده اند
سوی دیگر باشد
نقش هایی ز سلاطین بزرگ
و به دیوار دگر
نقشی از مجلس مختار و قصاص
الغرض این همه نقش
تکیه و نقش قشنگ
همه میراث ز فرهنگ زمان میباشد
که در این شهر کهن پا بر جاست
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|
کاربران زیر از فرانک به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
05-20-2011
|
|
مدیر تالار مطالب آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306
3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مراد حاصل..شهر من کرماشان
مراد حاصل..شهر من کرماشان
اهل کرماشانم
شهر تاریخ و هنر
شهر اسطوره و راز
هر چه از طاق وسانش گفتم
باشد آن یک به هزار
بین راه است دو دیواری خشتی و عظیم
بارو خسرویش میگویند
کاخ خسرو پرویز
شانه بر شانه این طاق وسان می ساید
طول این کاخ هزار است
و عرضش هشتصد
عرض دیوار حدود شش متر
گوید افسانه که اینجایگه پرویز است
کاخ ییلاقی خسرو پرویز
نقل شد سینه به سینه
همه جا نسل به نسل
پدران بر پسران
پسران بر دگران
با همین دور تسلسل که بود راز بقا
تپه ای در بغل دیوار است
سر گذشتی دارد
داستانیست که بس شیرین است
فصل تابستان است
سفرا از همه جا آمده اند
گرد این کاخ عظیم
همه جا خیمه و خرگه به پاست
سفرا منتظرند
تا که پرویز دهد بار و به خدمت برسند
لیک پرویز از این کاخ نیامد بیرون
به کسی بار نداد
همه شب با شکر و شیرین است
تحفه از شهر سپاهان شکر است
دلبر ار من بود و او شیرین است
با دو محبوبه ی شوخ
با دو همزاد پری
مست و مدهوش شراب
با نکیسا و همان باربد و هم بزمان
همه مستند و خراب
ساز شعر است و شراب
پای کوبان همه مست
همه مست از می ناب
روزها میگذرد
هفته ها میگذرد
ماهها هم شاید
کس ندارد خبر از داخل کاخ
همه درها بسته
و کسی را به درون راهی نیست
و کسی زهره ندارد که خبر دار کند
چاره ای باید کرد
هر یک از راه بسی دور و دراز آمده اند
از پی دیدن آن خسرو ناز آمده اند
چاره اندیش بزرگان بنشستند به شور
وقت اندر گذر است
رفت بایدبه وطن
ماهها میگذرد
پس دیوار همی منتظریم
ما چسان جانب شهر و وطن خویش رویم
و چه گوییم جواب
شاه ایران چه شمایل دارد
چه لباسی .چه قد و قامت و صورت دارد
خادمان میگفتند،
گاه گاهی خسرو ،سر ایوان آید
قدمی میزند و باز به داخل برود
عاقبت چاره چنین شد ناچار
همه ی منتظران
همه از خرد و کلان
هر یکی توبره ای خاک به همراه آرند
خاکها را همه کنج دیوار
روی هم انبازند
تا که یک پشته ای از خاک فراهم آید
چاره کار چو از فکر در آمد به عمل
تپه ای ساخته شد
تپه ای خوب و بلند
بود مشرف به تفرجگه ییلاقی شاه
روزها این سفرا
بر سر تپه ی خاکند که شاید روزی
شاه از کاخ به ایوان آید
و ببینند او را
عاقبت روز قشنگی دم عصر
شاه و معشوقه شوخش شیرین
نرم و آهسته به ایوان آیند
ساعتی نرم و سبک همچو خیال
قدمی بر سر ایوان زده و برگشتند
همگی چهره شه را دیدند
همچنین چهره شیرین را هم
پس در آن روز مراد همگان حاصل شد
و از آن روز به بعد
نام آن تپه مراد حاصل شد
و همان تپه ی خاک
در محل باقی ماند
به همان نام کنون مشهور است
تپه و دهکده ای معمور است
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|
کاربران زیر از فرانک به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 11:48 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|