بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ > تاریخ

تاریخ تمامی مباحث مربوط به تاریخ ایران و جهان در این تالار

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 10-13-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض شهيد احمد شاه مسعود

شهيد احمد شاه مسعود

ظهور احمد شاه مسعود در منطقه خراسان بزرگ ايران ( كه با نام ساختگي استعمار روس و انگلستان امروزه افغانستان ناميده مي شود ) موجي از شادي و اميدواري را در ميان ملت ايران بزرگ ايجاد نمود . احمد شاه مسعود فرزند دلاور ايران زمين براي نجات اقوام ايراني منطقه خراسان بزرگ دست به مبارزات مختلف زد و مجاهدت هاي كم نظيري در تاريخ از خود بجاي گذاشت و به درجه رفيع شهادت در راه ميهن نائل آمد . به گفته برخي اسناد توسط دولت وهابي عربستان سعودي و نفوذ عوامل واپسگرايش در منطقه آريانا ترور شد و حزن و اندوه سنگيني را بر همه منطقه فلات ايران و ملت آريايي فلات ايران وارد نمود . عربستان نيز به پيروي از قدرتهاي استعمارگر همچون انگلستان به آرزوي ديرينه خود كه همانا عدم اتحاد مناطق ايران بزرگ بوده است موقتا دست يافت . كشورهايي كه در طي سي صد سال گذشته همه تلاش خود را نمودند تا افغانستان را كشوري جدا از ايران بنامند و آنها را در فقر و عقب ماندگي و جنگ و خونريزي نگاه دارند و اينگونه وانمود كنند كه مردم اين دو منطقه كاملا بيگانه از يكديگر هستند ، به درستي نمي دانند كه منطقه فلات ايران خواستگاه اقوام آريايي ايران بزرگ است و روزي در نهايت اين جدايي ها ناخواسته از ميان برداشته خواهد شد و ايران بزرگ روي همه فرزندانش را خواهد ديد و در سايه اتحاد دست همه بيگانگان را از اين منطقه كوتاه خواهند نمود و قدرت از دست رفته را باز خواهيم يافت . ياد و خاطره احمد شاه مسعود و ارد بزرگ ، دو اسطوره ايران دوست و دلاور و هنرمند ، براي هميشه در قلب ميليون هاي ايراني و مردم افغانستان كنوني باقي خواهد ماند . همه ساله هجدهم شهريور ماه ياد و خاطره شهادت احمد شاه مسعود در ايران - افغانستان و تاجيكستان گرامي داشته ميشود . روانش شاد و اهورايي باد .
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #2  
قدیمی 10-13-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض احمد شاه مسعود:

احمد شاه مسعود :
"ما براي آزادي مي رزميم، زيرا زيستن در زير چتر بردگي پست ترين نوع زندگي است. براي حيات مادي همه چيز را ميتوان داشت آب نان و مسكن. ولي اگر آزادي ما برباد رفت اگر غرور ملي ما درهم شكسته شد واگر استقلال ما نابود گشت در آن صورت اين زند گي برما كوچكترين لذت نخواهم داشت"

به سوگ داستان آريانا
بگريم زآستان آريانا
بود ازسرزمين آريائي
كران اندر كران آريانا
گرفتستند ايران ويح وايران
شمال وخوربران آريانا
سلام اي پهلوان پهلوانان
سپهدار كلان آريانا
سلام اي سرفراز اي گرد اي سام
فسانه پهلوان آريانا
جوان شد داستان پهلواني
زتو گرد جوان آريانا
شغاد افكند رستم را به نيرنگ
تو را هم ميهمان آريانا
نمك خورد وشكست آخر نمكدان
فكند آتش به خوان آريانا
بس آن تازي كه كرد اين تركتازي
نمودي مهربان آريانا
به دستي زر به دستي تيغ و برلب
بيامد مدح خوان آريانا
نگر بهرام چوبين و قلون را
همان شد داستان آريانا
فرستاد او كلاغي دو قلون سان
بسوي قهرمان آريانا
به رقص آوردشان همچون عروسك
به رأي طالبان آريانا
كزآنان وعمرشان شد شب وروز
سوي بالا فغان آريانا
عروسك سوي دوزخ رفت ومسعود
سوي حق ز آسمان آريانا
به كوه بي ستون نقراست برسنگ
( تو در آن پارس را خوان آريانا )
كه ازخصم ودروغ وخشك سالي
بود زخم وزيان آريانا
كنون اين هرسه با اين تازي افتاد
به دشت وگلستان آريانا
خزان آورد شهريور به هشتاد
به باغ وبوستان آريانا
كه درفقدان احمد شاه مسعود
بسوزد استخوان آريانا
كه گيرد پنجشير وهم بدخشان
پس ازاوچون ميان آريانا
تنيد القاعده جولاهه سان تار
كه سازد ريسمان آريانا
ندانست كه او باشد ياد آن شير
توان بخش يلان آريانا
خدايا بيخ بن لادن برانداز
كه سوزاند او نهان آريانا
سلام اي قهرمان آريانا
به خون خفته روان آريانا
جوان رفتي وافزودي تو جان را
جوانمرگا به جان آريانا
****
كوه دلگير است
كوه انگاري كه دلگير است
دره (پنجشير) پنداري كه خاموش است
باز سهرابي به خاك افتاد
باز تهمينه سيه پوش است
زخم اين سهراب از شمشير رستم نيست
دشمن اين پهلوان ديو است آدم نيست
قصه گوي توس اگر مي بود
مويه هاي ميكرد و خون از خامه مي باريد
داستان كشتن سهراب را اين بار طرح تازه مي بخشيد
اي بلوط سخت جان، اي قهرمان، اي مرد
من نميدانم چه صبحي از نشيب دره ها افراختي قامت
اي نمودي از تكاپو ،اي سراپا استقامت
قِصه ها و قُصه هايت را گرچه از نزديك نشديدم
ليك دردي را كه تو فريادي مي كردي من به چشم خويش مي ديدم
صبح ميلادت به يادم نيست
شام مرگت ليك از يادم نخواهد رفت...
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 10-13-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض خاطره ای از احمد شاه مسعود و ارد بزرگ :

خاطره اي از احمد شاه مسعود و ارد بزرگ :
اين خاطره حكايت از روابط نزديك اين دو تن دارد كه در طي سالهاي تنهايي احمد شاه مسعود و ظهور و قدرت دو چندان طالبان ، كه كابل ، هرات و مزار در اختيار طالبان و نيروهاي متجاوز پاكستان بود . هر روز دهها بار مناطق اندك باقي مانده بمباران مي شدند و در آن هنگامه ، كه افكار عمومي مي پنداشت شير تنگه پنجشير ( مسعود ) به زانو در خواهد آمد، و اندك نيروي مردم افغانستان هم قرباني سياستهاي آمريكايي دولت پاكستان و عربهاي متجاوز امارات واقع شود . ارد بزرگ ، احمد شاه مسعود را مورد حمايت خويش قرار مي دهد و چنانچه در آن خاطره مي خوانيم احمد شاه به شدت تحت تاثير روح بزرگ او قرار مي گيرد . در اين خاطره زيبا مي خوانيم ارد بزرگ هديه اي براي احمد شاه مسعود مي فرستد . آن هديه در واقع يكي از آثار هنرمندانه اوست. تابلويي فوق العاده زيبا ، با تمي شگفت انگيز ... در آنجا شير سنگي است كه پايش زخم برداشته و آهوي ظريف و كوچك ، گونه خويش را بر زخم گذاشته تا خون بيرون نزند ... اين تشبيه و استعاره زيبا گوياي درك عميق ارد بزرگ از شرايط نه چندان مناسب احمد شاه مسعود را داشت . و در ادامه آن خاطره مي خوانيم وقتي احمد شاه آن اثر را از پيك ارد بزرگ ، در طي مجلسي دريافت مي كند شديدا منقلب و دگرگون مي شود و چهره آرام و متين او به هم مي ريزد او در آن جا از خواب شب قبل خود به نزديكانش سخن مي گويد بله خوابي كه از ارد بزرگ ، يك اسطوره مي سازد و براي قوم افغان آشنايي ديرين مي شود ...

احمد شاه مي گويد "خواب مي ديدم پايم در نبرد زخمي شده و در آن هنگامه تنهايي مردي با لهجه ايراني مي گفت احمد شاه ناراحت نباش ، تو فرزند ايراني !! . و در ادامه مي گويد آن مرد بزرگ بسرعت پايم را مي بست تا جراحتم التيام يابد "
اين خاطره زيبا از جهات گوناگون قابل ارز يابيست نگاه عميق و مسئوليت شناس يك هنرمند را نشان مي دهد . او خود مي انديشد ، احساس مسئوليت مي كند و بدون آن كه منتظر اين و آن باشد دست به عمل مي زند شايد امروز اين خاطره با همان آدمهاي اندكي كه از آن خبر داشتند هيچ گاه گفته نمي شد و اين راز همچون راز مرگ احمد شاه در دل تاريخ مدفون مي شد ، اما! اما ارد مسئوليت خويش را پيش وجدان و آرمانهاي خويش به انجام رسانيده است . او به هنر ايراني به عنوان ابزاري مي پردازد كه مي تواند قسمتي از خلقت انساني كه نيروي ست آسماني ، را براي رهايي و كمال بشر بكار گيرد آثار او مادي نيستند و با نگاه مادي هم غير قابل تفسيراند ، بقول دكتر مهرانفر براي شناخت ارد لازم است .
تائو ، فردوسي بزرگ و خيام فيلسوف را بشناسيم او از تائو لطافت و گذرايي و از فردوسي بزرگ هدف و آرمان مقدس و از خيام فيلسوف جهان فاني و بي ارزش را آموخته است .
احمد شاه مسعود به گفته يارانش در سفرها و منزلش در كنار قرآن ديوان حضرت حافظ را هرگز از خود جداي نمي كرد و ارادت خواصي به حافظ گرانمايه داشت .
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 08:04 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها