بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > رمان - دانلود و خواندن

رمان - دانلود و خواندن در این بخش رمانهای با ارزش برای خواندن یا دانلود قرار میگیرند

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 01-14-2010
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض شهرزاد و قصه ای از هزارو یک شب

و اما ای ملک جوان در دوران دور و سالیان گذشته در سرزمین چین پادشاهی دلقکی داشت با قامتی خمیده و قدی کوتاه و قیافه ای مضحک که حرکات ساده لوحانه و رفتار کودکانه اش عبوس ترین ادمها را به خنده وا می داشت و خشمگین ترین چهره ها را به متانت و ارامش سوق می داد .بخصوص وقتی که دلقک سر حال بود صداهای عجیب و غریبی هم از خود در می اورد و در برابر سوالاتی که از او می شد جواب های سربالا و بی سر و تهی هم می داد .بخصوص ان زمانی که سر به سر اطرافیان پادشاه می گذاشت و ادای انها را در می اورد و شاه را می خنداند بیشتر عزیز می شد و مورد توجه فراوان تر سلطان قرار می گرفت.
پاسخ با نقل قول
  #2  
قدیمی 01-14-2010
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

تا اینکه یک بار اختیار از دست کوتوله دلقک بیچاره در رفت و پشتش را به سلطان کرد و رفتاری نمود و صدایی غیر از مجرای دهان از وی خارج شد .ناگهان سلطانی که در حال قهقههزدن بود از کوره در رفت فریاد کشید این احمق را از جلوی چشم من دور کنید اصلا او را از دربار من بیرون بیندازید که دیگر از دیدن ریختش حالم به هم می خورد .درباریان و اطرافیان همواره نیش زبان خورده منطزر چنین دستور کوتوله دلقک بیچاره را کتک مفصلی زدند و از دربار بیرون کردند .دلقک بد بخت کتک خورده در گوشه کوچه ای نشسته و زار زار گریه می کرد .اخر گریه کردن دلقک کوتوله هم به نوعی مخصوص خود بود و هر کس ان گونه گریه کردن را می دید محال بود که خنده اش نگیرد .
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 01-14-2010
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

اما ای حضرت سلطان بشنوید از مرد خیاطی که در همان شهر زندگی می کرد و چون خیاط مخصوص دربار بود روزگار خوشی و زندگی مرفهی هم داشت .از قضا در همان روز مردخیاط و همسرش به قصد تفریح و همچنین خرید مایحتاج از خانه خارج شده و از دکان طباخی شهر ماهی سرخ کرده ای خریده و در حال برگشت به خانه بودندکه چشم زن خیاط به مرد کوتوله افتاد و بنای خندیدن را گذاشت و از رفتن باز ایستاد و به قول معروف در جای خود میخکوب شد .شوهر همسرش را صدا زد و علت ایستادنش را پرسید که پاسخ شنید اگر می خواهی به دنبالت بیایم باید اجازه دهی که من این کوتوله مضحک را هم با خود به خانه بیاورم .بالاخره پافشاریهای زن در مرد خیاط موثر افتاد و شوهر از کوتوله پرسید :ایا حاضری که همراه ما به خانه مان بیایی ؟که کوتوله دلقک از خدا خواسته با سر جواب مساعد داد و شادمانه از اینکه در ان شب سرد زمستانی سقفی برای خوابیدن پیدا کرده به دنبال مرد خیاط و همسرش روان شد و برای اینکه تشکر خود را ابراز کند صداهایی از دهان خود دراورد و حرکاتی را انجام داد که زن و شوهر از خنده روده بر شدند...
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 01-14-2010
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

چون انها به خانه رسیدند سفره ای پهن کردند و ماهی خریداری شده بریان را با نان و لیمو ترش در وسط ان نهادند و قبل از انکه خود شروع به خوردن کنند زن تکه ای بزرگ از ماهی را با تیغ و استخوان برید و ان را به دست کوتوله دلقک داد و گفن :این تکه مال تو اما شرطش این است که ان را یک نفس نخائیده و نجویده فرو دهی که دلقک ان تکه ماهی بزرگ را گرفت و به دهان برد .همسر مرد خیاط برای انکه مباد دلقک تکه ماهی تیغ دار را از دهان خود بیرون بیندازد و یا انکه ان را بجود و فرو دهد یک دست بر پشت کوتوله نهاد و با دست دیگر جلو دهانش را گرفت و او را ناگزیر از فرو دادن یکبارا کرد...
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 01-19-2010
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

که ان لقمه بزرگ تیغ دار در گلوی کوتوله دلقک گیر کرد و او را خفه کرد .چون انها دیدند که دلقک بخت برگشته قالب تهی کرد و مرد .مرد خیاط رنگ از رخسارش پرید و فریاد کشان گفت :زن بیچاره شدیم که این مردک نزد ما در این خانه جان داد و تصور هم نمی کنم بی صاحب باشد .وای بر ما اگر وی همان دلقک معروف دربار باشد....
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 01-19-2010
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

زن چون ان وضع را دید و ان سخنان را از شوهرش شنید از ترس چون بید لرزید و ناله کنان به شوهرش گفت:پس چرا تعلل می کنی زودتر دست به کار شو و وقت را از دست مده .مرد خیاط فریاد کشید :به جای غر زدن بگو تا چه کنم .زن فوری گفت برو یک چادر شب بیاور و او را در چادر شب بپیچ که من ان را در بغل گرفته و تو هم راه خانه طبیب را در پیش گیرو هر کس در طول راه از تو سوالی کرد بگو فرزندمان حالش بد است نزد طبیب شهر می رویم .
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 01-19-2010
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

مرد درمانده برخاست و چادر شبی اورد و کوتوله مرده را در ان پیچید و زیر بغل زن نهاد و دوتایی از خانه بیرون شدند و شتابان رو به خانه طبیب شدند .شحنه هایی که در ان موقع شب انها را دیدنداز خیاط پرسیدند :درون بسته تان چیست و قصد و مقصدتان کجاست زن و مرد هر دو هم صدا گفتند کودکما ن از شدت تب بی هوش شده و او را به خانه طبیب شهر می بریم.
پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 01-19-2010
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

بالاخره مرد خیاط و زنش به در خانه طبیب رسیدند دق الباب کردند .کنیزکی سیاه در را باز کرد و پرسید چه پیش امده که این موقع شب به سراغ طبیب امده اید ؟زن گفت بچه ام تب کرده و بی هوش شده برای انکه سرما نخورد او را لای چادر شب پیچیده ام .این دو سکه زر را از ما بگیر ئ با عذرخواهی تمام به اقای طبیب بده و از او خواهش کن که جهت معالجه این کودک بی گناه از بستر برخیزد منا این سکه هم از ان خودت.
پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 01-19-2010
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

چون کنیزک برای بیدار کردن طبیب به درون خانه رفت زن کوتوله بی جان را در حالت نشسته به دیوار خانه تکیه داد و چادر شب را بر سرش افکند و به شوهرش گفت :عجله کن که باید هر چه زودتر از اینجا دور شویم زیرا اگر این دلقک همان طور که حدس زدی کوتوله معروف دربار باشد ایستادن همان و زیر تیغ جلاد دربار جان دادن همان .بعد از گفتن ان عبارت زن و مرد شتابان در تاریکی کوچه ناپدید شدند.
پاسخ با نقل قول
  #10  
قدیمی 01-19-2010
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

هنوز دقیقه ای نگذشته بود که مرد طبیب دو سکه زر گرفته بدون انکه فانوسی روشن کند شتابان به سوی هشتی خانه با چشمان خواب الود را افتاد و او که چشمان خود را به در خانه دوخته بود و با سرعت هم قدم بر می داشت و جلو پایش را نگاه نمی کرد .ناگهان پایش به چادر شب گیر کرد پیچید و در همان هشتی خانه بر زمین افتاد ودر حالی که جنازه دلقک هم زیر تنش بود طبیب که مرد بسیار فربه و چاقی بود و قدی نسبتا کوتاه داشت خود را عجیب باخت و هر چه کردنتوانست خودش را جمع و جور کرده و از زمین بلند کند.
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:26 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها