ایت گل - شاید هر از چند وقتی، یکی مثل فراز کمالوند باید پیدا شود تا جلوی چشم میلیون¬ها نفر بیننده «نود»، حریم دوستی چندین ساله را بشکند و با اشاره به سابقه همکاری مطبوعاتیاش با عادل فردوسیپور پرده از راز پرسپولیسی بودن او بردارد. بله؛ راز حقیری است اما کسی نمیتواند منکر جذابیت آن شود.
بحث طرفداری گزارشگران تلویزیون از تیمهای خاص در بین طرفداران فوتبال و گزارشگران به دو شکل مختلف جریان دارد. اصرار و انکار؛ بینندگان تلویزیونی اغلب گزارشگرها را به طرفداری از تیم رقیب و آبی یا قرمز بودن متهم میکنند و خود گزارشگران سعی میکنند در حد توان علایق رنگیشان را مخفی نگه دارند. و این حد توان البته که حدی دارد و گاهی نمیشود پردهپوشی کرد. کار دل است دیگر! رنگها تندتر از آنند که دیده نشوند.
عادل پرسپولیسی است. اگر چه در مقایسه با همکاران، بیشترین مهارت را در مخفی کردن علاقه قلبیاش دارد. او البته مثل مرادش کلایو تیلدسلی، گزارشگر مشهور انگلیسی، ارادت خاصی به لیورپول دارد و مثل بقیه گزارشگرها کمتر علاقه بینالمللیاش را کتمان میکند.
پیمان یوسفی حتی با صراحت از عشقش به بارسا و تیم ملی برزیل صحبت میکند و اضافه میکند: «لیورپول هم که برایمان آبرو نگذاشته!» او هم علاقه داخلیاش را پنهان میکند اما گفته میشود از آن آبیهایی است که از فرط پنهانکاری رنگش به قرمز میزند.
جواد خیابانی هم وضعیتی مشابه دارد. یک استقلالی قدیمی که همیشه به پرسپولیسی بودن متهم است. او البته طرفدار بارسا و یک تیم دیگر است که لابد فکرش را هم نمیکنید: بورسیادورتموند!
علایق مزدک پیچیدگی چندانی ندارد. استقلالی و یوونتوسی است؛ به همین سادگی! هر چند که او هم گاهی از آن ور بام میافتد. سرهنگ علیفر هم پرسپولیسی است. در گزارشهای خارجی اما اصولاً او کاری به اسم و رسم تیمها ندارد و عادلانه به آسیبشناسی دفاع خطی میپردازد.
گزارشگران سالهای دور کمتر نسبت به بروز علایقشان حساس بودند. صالحنیا با آن صدای بم همیشه برای قرمزها بلندتر فریاد میزد و عباس بهروان، آن زمان که میکروفون کنار زمین بود و گزارشگر سرپا بازی را گزارش میکرد گهگاه دورتر از میکروفون در حال خوش و بش با نیمکتنشینان آبی دیده میشد. از تبار آن پیران دیر که هنوز روی آنتن هستند دو نفر تکلیفشان از همه روشنتر است
بهرام شفیع با سابقه عضویت در هیات مدیره پرسپولیس و جهانگیر کوثری با سابقه بازی به عنوان مدافع استقلال متهمانی سر به زیرند. خدا را شکر که حداقل در بعضی موارد تاریخ را نمیتوان کتمان کرد.
و البته روشنتر از همه تکلیف گزارشگران شهرستانی است. آنها که اغلب ناامید از صعود به صدا و سیمای مرکز، محبوبیت در حوزه استان را ترجیح میدهند و ابایی از گزارش یکطرفه علنی ندارند. به یاد بیاورید فریادهای «گـــــل» گزارشگر آبادانی را وقتی که صنعت نفت گل میزند و مقایسهاش کنید با گزارش گل حریف؛ انگار که تیم مهمان صاحب یک اوتدستی در زمین خودش شده است.
ساعی، گزارشگر تبریزی بازیهای تراکتور میگوید 20 سال بیشتر ندارد و نمیتواند درباره کار دیگران اظهارنظر کند اما سعی میکند علاقهاش به تراکتور را دگزارش بازی بروز ندهد: «وقتی از تیم شهرت حمایت میکنی فقط همشهریها خوششان میآید. من اگر بتوانم بیطرفانه گزارش کنم فرهنگ بالای شهرم را نشان دادهام».
به نظر میآید نزدیکی به جامعه فوتبال و دانستن آنچه در پشت پرده آن میگذرد رابطهای معکوس با درجه تب رنگی افراد دارد. شاید به همین دلیل باشد که پیمان یوسفی ادعا میکند علاقه قلبی «اگر هم باشد» تاثیر چندانی روی گزارش ندارد و: «بیشتر این مخاطبها هستند که حساساند. وقتی تیمشان نتیجه نمیگیرد، هر کلمه گزارشگر بازی ممکن است حساسیت برانگیز باشد».
وقتی از پیمان درباره گزارش بازیهای ملی میپرسیم با فراغ بال هواداری از تیم ملی را بدیهی و طبیعی میداند و ما ناخودآگاه به یاد جواد خیابانی میافتیم و دو گزارش معروفش؛ حماسه ملبورن و فوتبال روستایی! لیگ را به پایان میبریم در حالی که اگر از «تیکه»های فردوسیپور بگذریم، بعدها کمتر جملهای از بیشمار حرفهای گزارشگران فوتبال را به خاطر خواهیم آورد.
جام جهانی در پیش است و ما، محروم از هر حماسهای، روایت مهمترین اتفاق سال را از زبان این راویان شکر سخن خواهیم شنید. من که دلم حسابی برای صدای بهرامخان شفیع تنگ شده؛ بیشوخی!