نام کتاب: ناطورِدشت
نویسنده: جی.دی سلینجر
ترجمه: احمد کریمی حکاک
نوع فایل: djvu
لینکِ داونلود djvu reader
این یکی از کتابهایِ موردِ علاقه کتابخونۀ منه. شاید معروف ترین ترجمه و نزدیک ترین به متنِ اصلی، ترجمۀ محمد نجفی باشه. مشغول وبگردی بودم که این ترجمه رو هم پیدا کردم و برام خیلی جالب بود. کریمی حکاک سعی کرده که ادبیاتِ داستان با فرهنگِ ما تطابق بیشتری باشه. طوری که خودم شخصا احساس می کردم دارم یکی از داستانهایِ جمال زاده رو می خونم.
این ترجمه شاید کمیاب تر باشه در حال حاضر. برای همین تصمیم گرفتم اون رو با شما قسمت کنم.
این نقدی از اثر هست که متاسفانه نمیدونم نویسنده اش کیه (این نکته رو متذکر بشم که در متن اشاره شده که سلینجر هنوز زنده است، اما متاسفانه اخیرا فوت کرد):
جی. دی. سالینجر یکی از عجیبترین نویسندههای دنیاست؛ حقایق بسیار کمی دربارهی زندگی خصوصی او منتشر شده و همواره سعی کرده که در انزوای خودخواستهاش باقی بماند و دیگران را به حریم زندگیاش راه ندهد. او در سال 1919 در منهتن نیویورک از پدری یهودی و مادری مسیحی به دنیا آمده است. در هجده، نوزدهسالگی چندماهی را در اروپا گذرانده و در سال 1938 همزمان با بازگشتش به آمریکا در یکی از دانشگاههای نیویورک به تحصیل پرداخته، اما آن را نیمهتمام رها کرده است. اولین داستان سالینجر به نام "جوانان" در سال 1940 در مجلهی استوری[داستان] به چاپ رسید و سالها بعد(در سال 1951) رمان ناتور دشت به عنوان اولین کتاب سالینجر منتشر شد و طی مدت کمی برای او شهرت و محبوبیت فراوان همراه آورد. "فرنی و زوئی"، "نه داستان"[در ایران با عنوان دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم ترجمه و منتشر شده] و "تیرهای سقف را بالاتر بگذارید نجاران" [با عنوان بالاتر از هر بلند بالایی نیز ترجمه شده] از جملهی آثار اندک سالینجر هستند. سالینجر در حال حاضر زنده است و ظاهرن در خلوت خود همچنان مینویسد، اما سالهاست که نه اثری از او منتشر شده و نه خبری دربارهی زندگی خصوصیش. و اما ناتور دشت... خیلیها معنای این اسم را نمیدانند و حتی بعد از خواندن کتاب هم متوجه نمیشوند که ناتور دشت چه مفهومی دارد! ناتور ِ دشت یک ترکیب دو کلمهای است: ناتور+ دشت! و ناتور به معنای نگهبان و پاسبان است و ناتور ِ دشت، یعنی نگهبان دشت و ارتباطش با داستان هم کاملن مشخص است. در فصول انتهایی رمان که هولدن کالفیلد (قهرمان رمان) با خواهرش فیبی راجعبه اینکه دوست دارد در آینده چه کاره شود صحبت میکند، میگوید: "همهش مجسم میکنم که هزارها بچهی کوچیک دارن تو دشت بازی میکنن و هیشکی هم اونجا نیس، منظورم آدم بزرگه، جز من. من هم لبهی یه پرتگاه خطرناک وایسادهم و باید هر کسی رو که میاد طرف پرتگاه بگیرم... تمام روز کارم همینه. یه ناتور ِ دشتم..." این از این! و حالا خود رمان... هولدن کالفیلد یک نوجوان هفده ساله است که در لحظهی آغاز رمان، در یک مرکز درمانی بستری است و ظاهرن قصد دارد آنچه که پیش از رسیدن به اینجا از سر گذرانده برای کسی تعریف کند و همین کار را هم میکند و رمان نیز بر همین پایه شکل میگیرد. در زمان اتفاقافتادن ماجراهای داستان، هولدن یک پسربچهی شانزدهساله است که در مدرسهی شبانهروزی پنسی تحصیل میکند و حالا در آستانهی کریسمس به علت ضعف تحصیلی(او چهار درس از پنج درسش را مردود شده و تنها در درس انگلیسی نمره قبولی آورده است!) از دبیرستان اخراج شده و باید به خانهشان در نیویورک برگردد. تمام ماجراهای داستان طی همین سه، چهار روزی که هولدن از مدرسه برای رفتن به خانه خارج میشود اتفاق میافتد. او میخواهد تا چهارشنبه که نامهی مدیر راجعبه اخراج او به دست پدر و مادرش میرسد و بهقول خودمان آبها کمی از آسیاب میافتد به خانه بازنگردد. به همینخاطر از زمانی که از مدرسه خارج میشود دو روز را سرگردان و بدون مکان مشخصی طی میکند و این دو روز سفر و گشتوگذار، نمادی است از سفر هولدن از کودکی به دنیای جوانی و از دست دادن معصومیتش در جامعهی پر هرج و مرج آمریکا. هولدن طی این مدت، رابطه ناموفق با یک روس پی، زورگیری مردی که روس پی را در هتل به او معرفی کرده و حالا پنج دلار بیشتر از قراری که گذاشتهاند از او طلب میکند، معلم منحرفی که دوست اوست و هولدن شبی را پیش او میگذراند اما پس از اینکه از قصد او متوجه میشود از خانهاش بیرون میزند، سیاهمستی و اتفاقات بسیار دیگری را تجربه میکند. پدر هولدن وکیل است و برادرش د. ب یک نویسندهی داستانهای کوتاه که مدتی است در هالیوود به فیلمنامهنویسی مشغول است. از این نظر هولدن به خانوادهای از طبقهی بالا تعلق دارد و طبق روند عادی باید درسش را تمام کند و وارد دانشگاه شود و سپس شغلی آبرومند دست و پا کند، اما آنچه هولدن میکند عصیانی تمامعیار در برابر همهی هنجارها است. لحن داستان از آنجا که تمام آن از زبان هولدن روایت میشود، عامیانه و صمیمی است و روایتها آنچنان جذاب و صحنهپردازی آنقدر ماهرانه است که تا مدتها لذت خواندن داستان زیر زبان خواننده میماند. الیا کازان کارگردان معروف سینما قصد داشت فیلمی بر اساس این رمان بسازد و هنگامی که میخواست رضایت سالینجر را جلب کند، سالینجر به او پاسخ داد که «نمیتوانم چنين اجازهای بدهم زيرا میترسم هولدن اين كار را دوست نداشته باشد.»! ناتور دشت یکی از محبوبترین کتابهای همه اعصار است و هنوز هم هر سال دویست و پنجاه هزار نسخه از آن به فروش میرسد. از ناتور دشت چند ترجمه به فارسی انجام شده که معروفترین آنها ترجمههای محمد نجفی و احمد کریمی حکاک هستند.