بازگشت   پی سی سیتی > هنر > فیلم سينما تئاتر و تلویزیون Cinema and The Movie

فیلم سينما تئاتر و تلویزیون Cinema and The Movie مباحث مربوط به فیلم سینما تلویزیون و تئاتر در این بخش

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 10-24-2012
bigbang آواتار ها
bigbang bigbang آنلاین نیست.
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427

6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض همه چیز درباره فیلم فاخر دیوانه از قفس پرید

فیلم دیوانه از قفس پرید ، یکی از فیلم های بسیار زیبایی هست که در تاریخ سینما تولید شده و دارای ارزش های هنری و فکری و سیاسی برجسته ای هست ، از دوستان خواهش میکنم هر گونه نظری در مورد این فیلم دارند همین جا و در همین تاپیک عنوان کنند
( هر چند تکراری هست و همشو خودتون میدونید اما دوباره مینویسم ! )
اگر یک سرچ ساده کنید متوجه میشید که نام اصلی فیلم One Flew Over the Cuckoo's Nest یا پرواز بر فراز آشیانه فاخته هست



میلوش فورمن به خاطر این فیلم که اولین اثر شاخص هنری او هست در سال 1975 برنده جایزه اسکار و همچنین برای فیلم آمادئوس که بعدها میسازه دوباره برنده جایزه اسکار میشه



خلاصه زیاد حاشیه نمیرم کارگردان برجسته ای هست و کارهای زیادی هم انجام نداده ، خیلی کم کار هست ، اما کارهاش تقریباً در یک محدوده قابل قبول هستند ، زیاد حاشیه نمیرم و تحلیل خودم رو میگذارم .
__________________

احد،صمد، قاهر، صادق ...
عاشقشم

لا تقنطوا من رحمة الله

هیچ چیز تجربه نمیشه اینو یادت باشه !!
ترفند هایی براي ويندوز 7


عیب یابی سخت افزاری سیستم در کسری از دقیقه

پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از bigbang به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #2  
قدیمی 10-24-2012
bigbang آواتار ها
bigbang bigbang آنلاین نیست.
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427

6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض دیوانه از قفس پرید

دیوانه از قفس پرید




من هیچوقت اهل خود سانسوری نیستم و اون چه حقیقت باشه عنوان میکنم دلیل حرفی که زدم این که فیلم دیوانه از قفس پریدی که ما از صدا و سیما دیدیم کاملاً هرس شده و مودب بود ! چیزی که من دیدم با چیزی که انتظار داشتم خیلی متفاوت بود

و بسیاری از ابهاماتی که ناشی از تماشای نسخه دوبله شده بود با دیدن نسخه اصل برطرف شد

پرواضح هست که فیلم حاوی صحنه های اروتیک هست البته نه خیلی شدید ، یک مقدار هم trashy talk که عمده اون هم متوجه جک نیکلسون هست با اون کارکتر خاصش

در طول فیلم شما با آونونسی از تلویزیون که درباره ی دیوار برلین صحبت میکنه مواجه میشید که باید توجه داشت دهه 70 اوج جنگ سرد بوده و دیوار برلین مظهری به عنوان مرز بین کمونیسم یا حکومت پلیسی و بی احساس و حکومت سرمایه داری هست این دیوار در سال 1989 برداشته شد یعنی فیلم که ساخته شده بود دیوار برلین بود کمونیسم قدرت داشت ترس از جنگ اتمی بود جامعه پر از ترس و رعب و وحشت بود ! حالا شما تصور این فیلم رو تو اون فضا بکنید !


فیلم در سال 1975 درست شده دهه یی که رشد مطالعات سیاسی و حقوقی در اون بوده به خاطر همین شما گفتگوهای فلسفی در طول فیلم زیاد میشنوید اما زیاد حاشیه نرم و برم سراغ اصل مطلب :

قبل از اینکه ماشین به مرکز روان درمانی برسه شما با محیط این مرکز آشنا میشید با ورود خانوم ریچد (خانوم قانون ) به بخش همه برنامه ریزی ها به اجرا در میاد مریض ها بیدار میشن قرص ها داده میشه و برنامه های دیگه به اجرا درمیاد




اما جریان مقابل صحنه نخست فیلم یعنی ضد قانون از توقف ماشینی که حاوی یک زندانی به نام مک مورفی در یک موسسه روان درمانی هست شروع میشه ،مک مورفی به عنوان یک مجرم متجاوز شناخته میشه وقتی وارد محیط تیمارستان یا بهتره بگیم مرکز روان درمانی میشه و دستنبند هاش رو باز میکنند احساس آزادی و شعف زیادی میکنه
اون رو به محیط تیمارستان راهنمایی میکنند از اول رعایت نکردن قواعد رو شروع میکنه ! اول که میخوان بیارنش با یه حالت ناز و قمیش میاد (داره ادای پرستاره رو درمیاره تاز فهمیدم خندم گرفت ) بعدش به همه سلام میکنه بدون توجه به رفتار زننده مسئولین آسایشگاه






اولین چیزی که توجه مک مورفی رو به خودش جلب میکنه مرد بلند قد سرخپوستی هست که جارو دستش هست ، نامش چیف هست سعی به برقراری ارتباط باهاش میکنه که بهش میگن زور نزن طرف کر و لال هست اما مک مورفی شروع میکنه به صدا در آوردن شبیه سرخپوست ها داد و فریاد میزنه سعی خودشو میکنه ! ولی خوب جواب نمیده
مجموع افراد حاضر در این بخش روان درمانی 18 نفر هست این 18 نفر به خاطر تفاوتی که هنوز متوجه نشدم از بخش های دیگه جدا نگه داشته میشند ، 9 نفر از این 18 نفر قابلیت معاشرت دارند و صحنه ای که مک مورفی وارد میشه متوجه میشه که این 9 نفر دارن بازی کارت میکنند

هر کس رو به الویت آشنایی با مک مورفی ، توی ذهنتون اولویت بندی کنید اول با چیف آشنا میشه و بعد با بیلی بیبیت ، بعد چازویک سخنرانی میکنه و بعدش اون آقا سیبیلوئه بعدش مارتینی که خیلی کارت دوست داره !

بعد از اون صحنه ملاقات با دکتر هست : دکتر تو این فیلم شخصیت خیلی مهمی داره و گفتگوهایی که بین مک مورفی و دکتر صورت میگیره بسیار مهم هست در طرز تفکری که در ادامه فیلم در جریان هست ! دکتر کسی هست که در مورد سرنوشت مک مورفی تصمیم میگیره . خوب مک مورفی وارد اتاق میشه با دکتر ملاقات میکنه






اولین چیزی که توجه مک مورفی رو به خودش جلب میکنه عکس ماهی بزرگی هست که دکتر صید کرده و باهاش عکس گرفته در طول گفتگوشون از وزن ماهی صحبت میکنند و این که دکتر صید این ماهی رو یکی از افتخارات زندگی خودش میدونه

شما تو اینجا با سن و سال مک مورفی هم آشنا میشید 38 سال یعنی عنفوان جوانی رو کنار گذاشته و باید الان یک آدم بالغ باشه خوب چرا مک مورفی رو اینجا آوردن ؟ مهمترین دلیلش این هست که باید ارزیابی بشه ! مک مورفی به دلیل شخصیت ضد قانونی که داره پرخاشگری داره ، بی اجازه حرف میزنه و رفتارهای خلاف قانون زندان ازش سر میزنه

ببینید زندان یک جایی خیلی بدتر از آسایشگاه روانی هست ! پس مک مورفی آدم معمولی نیست که از زندان میارنش آسایشگاه روانی ! به منطقش دقت کنید در عین این که تو ذهن ما تا الان شخصیت مک مورفی یک آدم بی ادب و مشکل دار هست اما منطقش رو نمیشه به راحتی زیر سوال برد ، دکتر بهش میگه خوب تو به جرم 10 بار تجاوز دستگیر شدی

در پاسخ میگه : مارسیانو یه پرونده 40 تایی داره ولی الان یک میلیونر هست !( پس مشکل تجاوز نیست ! از دید مک مورفی ) حتی وقتی صحبت از یک دختر نابالغ میشه : عنوان میکنه 15 سالش بود ولی شبیه 35 ساله ها بود در صورتی که خودش بهم گفت 18 سالشه ( اگر من مرتکب خلافی شدم مقصر اون هست که به من دروغ گفت ! من مطابق غریزه ام عمل کردم )

دقت کنید مک مورفی صادق هست و دروغ نمیگه شما بعدها تو فیلم هم با این مسئله مواجه میشید پس هر چیزی که تو این اتاق عنوان میکنه یک جورهایی دقیقاً همون حسی هست که داره ، یعنی واقعاً احساس گناه نمیکنه .

جمله دیگش هم مهم هست وقتی میگه من این جا اومدم تا 100 درصد با شما همکاری کنم تا با هم همکاری کنیم وآر پی مک مورفی رو بهتر بشناسیم ! نکته ای که باید بهش دقت کنیم در سکانس بعد از ملاقات با دکتر که همه کنار هم نشستن تا درباره مشکلات یکدیگه نظر بدن وقتی پرستار بیلی رو خطاب میکنه که من فقط برای یک بار میخوام تو جلسه رو شروع کنی مک مورفی شروع به بازی کردن با کارتهاش میکنه (اولین صحنه تقابل مک مورفی با پرستار و البته آخرین صحنه تقابل با پرستار هم سر خودکشی بیلی به خاطر تحریک بیلی هست ! همون صحنه ای که گردنش رو میگیره و میخواد خفش کنه )

هر بار که دوربین زوم میکنه کارگردان میخواد روی یک مسئله ی خاصی دست بگذاره .

پرستار وقتی از بقیه عین بچه آدم میپرسه که نظر شما درباره ی مشکل آقای هنریک چی هست در واقع نظر اونها اصلاً براش مهم نیست یعنی خود نظر ، صرفاً میخواد با طرز عقیده و شیوه فکر کردن اونها آشنا بشه ! ببینید ما الان تو یک آسایشگاه روانی هستیم و هدف روان درمانی هست ! وقتی پاسخی دریافت نمیکنه دست به کار میشه ! خانوم پرستار میدونه که آقای هنریک آدمی هست که عاشق سفسطه و چرت و پرت گفتن هست ، از اون دسته آدمهایی که صرفاً دوست دارند ابراز عقیده کنند هر چند حرفی که میزنن اصلاً ربطی به موضوع صحبتشون نداشته باشه ، ولی با این وجود از آقای هنریک شروع به سوال کردن میکنه و البته هنریک هم شروع میکنه به چرت و پرت گفتن !





درگیری بین افراد حاضر در اون بحث به وجود میاد و خانوم پرستار هم از دور اونها رو تماشا میکنه ! از نظر شما خوب چرا باید پرستار اینکارو میکرد ، خشم و بحث و عصبانیت حقیقت وجودی فکر آدم رو بیان میکنه شما وقتی عصبانی هستی و وقتی هیجان داری به واکنش هایی که نشون میدی فکر نمیکنی ! تیبرهم به خوبی نشون داد که یک آدم عصبی و درب و داغون هست ، واکنش غریزی خودش رو نشون داد
مارتینی که کلاً معاف هست و خوش ، اما چازویک شخصیت جالبی داره ، هر بار که درگیری به وجود میاد چازویک از طرفی که در اقلیت هست دفاع میکنه مهم نیست عقیده و نظر اون آدم چی هست ، آدم احساساتی و مرتعشی هست و بی دلیل دفاع میکنه بدون این که بدونه داره چه غلطی میکنه × هاردینگ هم باز داره ابراز عقیده میکنه . 3 نفر دیگه در جلسه اون رو دست میندازن و یکی دیگه از یک جای دیگه میاد وسط میگه من خسته ام و اینها همش دارند چرت و پرت میگن

چرا ؟ چون اون هم مثل پرستار صدای حرف اونها رو میشنوه و متوجه میشه که دارند چرت و پرت میگن ولی مثل پرستار هدفی برای شنیدن این خذعبلات نداره ، بنچینی شروع به دادو بیداد میکنه ! اونو میبرن و پرستار لبخند رضایت رو لبهاشه در همون حال مک مورفی بهش خیره میشه و لبخند پرستار محو میشه .

در سکانس بعد به توجه مک مورفی به سنجابی که در حال عبور از روی سیم خاردار بالای فنس هست دقت کنید و همچنین به اتوبوس ... ایده عبور بهش میده ! و اما چیف شما فکر میکنید چرا مک مورفی رفت سراغ چیف تا بهش بسکتبال یاد بده چون آدم انسان دوستی هست ؟ نه اشتباه میکنید اگر اینطور فکر میکنید ، خیلی ساده لوحید d: مک مورفی از این جهت داره به چیف یاد میده چطوری توپ رو بالا بگیره تا در روز و زمان مناسب مک مورفی رو بلند کنه و بزاره بالای فنس !






خوب یه جاهاییش هم شبیه بسکتبال هست دیگه ؟ نیست ؟ حالا شما ببینید پرستار هم داره این صحنه ها رو تماشا میکنه ، دوربین روی چیف زوم میکنه >: ! یعنی چی ؟ چیف فهمیده ؟ نمیدونم بزارید با هم به پیش بریم ببینیم فهمیده یا نه

سکانس بعدی داخل آسایشگاه هست تلویزیون روشن هست و داره اخبار میگه و نظامی پیر با ویلچرش در حال عبور تا با عصاش شروع به تمرین بوکس کنه صرفاً یک عادت همیشگی !

تو این سکانس شما با ماهیت خبیث مک مورفی بیشترآشنا میشید ، مک مورفی آدمی هست که مطلع هست که آدمهای دور و برش یک مشت خل و چلن برای این که سیگار های اونها رو ازشون بگیره باهاشون شرط بندی میکنه ! از نگاه مک مورفی بین مارتینی بیشعور و بقیه هیچ فرقی نیست ! اونجایی که بهشون میگه ببین اینها هم آدمهای واقعی هستند مثل خودت .

بعد مک مورفی به صدای آهنگ معترض میشه و میگه آهنگ نمیزاره حتی صدای فکر کردن خودم رو هم بشنوم اقدام به خاموش کردن صدای آهنگ میکنه که پرستار جلوش وایمیسه ، میره به اتاق پرستار و ازش میخواد صدا رو قطع نکنه فقط یکم کمش کنه که پرستار میگه آقای محترم اینجا پیرمرهای حضور دارند که همه دلخوشیشون گوش دادن صدای این آهنگ هست بعد که میخوان قرصش رو بهش بدن مخالفت میکنه و میگه من هر چیزی رو نمیخورم چون دوست ندارم به چیزی که نمیخوام تبدیل بشم به زور بهش میدن قرص رو . سوال هنریک جالبه میگه چرا نگفتی برو گورتو گم کن چون شخصیت مک مورفی رو میشناسه و البته مک مورفی هم قرص رو بهش نشون میده ، اونجا با همه اتمام حجت میکنه ظرف یک هفته پدری از این پرستاره در بیاره که ندونه چیکار بکنه ! با تیبر هم سرش شرط میبنده ! (تیبر سر هر چیزی که شرط میبنده در نهایت اتفاق می افته )

بعد از اون هر پیشنهادی که میده و همه برنامه ریزی هایی که میکنه برای داغون کردن پرستاره و نابود کردن سیستمش هست با اولین پیشنهاد ، پیشنهاد در تغییر برنامه برای تماشای مسابقات بیس بال ، تا آخر هم جز اونجایی که سیاه پوستها دارند توی اتاقشون مسابقات بیس بال رو گوش میکنند خبری از مسابقات واقعی بیس بال نیست هدف مک مورفی یه چیز دیگه بوده و مطمئناً میتونسته این رادیو رو از اون سیاه پوستها قرض بگیره اگر اراده میکرد . ولی باید اعتراف کنم که بیس بال رو دوست داشته !

اینجا پرستاره از برنامه ی خودش دفاع میکنه و از اونجایی که خودش میدونه همه به برنامه ی اون عادت دارند و اصولاً تغییر مشکل هست و کسی طرف مک مورفی رو نمیگیره تا یک چیز جدید رو تجربه کنه حتی خودش هم میگه ،پیشنهاد رای گیری رو میده

3 نفر دستشون رو بلند میکنند ، تیبر ، مک مورفی و چازویک (البته این زیاد مهم نیست چون قبل از این که رای بده به مک مورفی نگاه کرد و تصمیم گرفت ) هنریک احساس خوشحالی میکنه چون از شرایط موجود به شدت احساس رضایت میکنه

در صحنه ی بعد هنریک و مارتینی دارند با هم بازی میکنند ( همین الان به ذهنم اومد مارتینی اسم یه شراب هم هست ) 2 نفر بی هدف دارند بازی میکنند 2 تا احمق ! بعد تیبر بهش میپیچه و با هم دعواشون میشه و این قائله به دست مک مورفی با پاشیدن آب به پایان میرسه و دست به تمسخر هاردینگ میزنه " برنامه اجراییت این بود ؟ " !

میگه میخواد به یک کافه بره تا مسابقات جهانی بیس بال تماشا کنه ولی شما دیدین تو فیلم اصلاً کسی بیس بال تماشا کنه ؟ نه !

اولین نفری که موافقت میکنه باهاش بیاد چزویک هست که اون هم مهم نیس چون نمیدونه داره چه غلطی میکنه

بیلی بهش معترض میشه و میگه کسی نمیتونه از اونجا خارج بشه که مک مورفی میگه من این شیر رو از جاش در میارم و بهتون نشون میدم اصلاً شرط میبندم ! چیف در حاشیه توجهش جلب میشه دقت کنید اگر همه مک مورفی رو کمک میکردند شاید این اتفاق می افتاد ولی همه نشستن و تماشاش کردن ، پرواضحه که مک مورفی نمیتونه و به اونها میگه حداقل سعی اش رو کرده (شماها احمقین که تماشا میکنید ! میتونستید منو کمک کنید! )

سکانس بعدی در جلسه ای هست که همه نشستن ایندفعه موضوع صبحت درباره ی مشکل بیلی هست پرستار دست روی نقطه حساس روان بیلی یعنی مادرش میزاره و به بیلی مدام فشار میاره که چرا به مادرش قضیه عاشق شدنش رو نگفته ؟

چازویک برای اولین بار نه در نقش یک پیرو بیشعور بلکه متوجه به خواست خودش به پرستار اعتراض میکنه چرا وقتی بیلی نمیخواد صحبت کنه شما اصرار میکنید ؟ موضوع رو عوض کنید ، پرستار گوشزد میکنه موضوع این جلسات معالجه هست !

(مطالعه بیشتر و نه معالجه چون دائماً همه رو تحریک میکنه تا واکنششون رو بررسی کنه ! ) مک مورفی هم از موقعیت استفاده میکنه و درخواست رای گیری دوباره رو میده رای گیری انجام میشه ولی پرستار عنوان میکنه فقط نظر نصف مطرح شده و نظر اکثریت 18 نفری نیست مک مورفی موفق میشه به چیف بفهمونه دستش رو بالا ببره حالا 10 به 8 شدن ولی پرستار میگه که رای گیری تموم شده ! مک مورفی داد وهوار راه میندازه و پرستار دوباره آهنگ رو با صدای بلند شروع به پخش کردن میکنه میخواد مک مورفی رو بیشتر تحریک کنه چون فهمیده بیس بال دوست داره ! و اینجا یکی از صحنه های حماسی فیلم شکل میگیره صحنه ای که مک مورفی به تلویزیون خالی از هر گونه تصویری خیره شده و شروع میکنه به گزارش کردن بازی ، با صدای بلند فریاد میزنه و شادی میکنه دیگران نه جذب بازی و نه از روی علاقه به بیس بال بلکه به خاطر امیدی که در مک مورفی موج میزنه بهش میپیوندن اینجا اولین سوارخ تو سیستم پرستار ایجاد میشه و برای اولین بار پرستار احساس ناراحتی و بهت میکنه ،





اینجا دیگه میرن سراغ دکتر ،یه کم سوال و جوابش میکنن

و اون غیر مستقیم به خاطر بی قانونی که مرتکب شده بازخواست میکنن روی یک سنگ غلتان خزه رشد نمیکند ! مک مورفی هر 3 تا دکتر روبه مسخره میگیره وقتی ازش سوال میپرسن وقتی یکی از اونا بهش میگه در مورد اتفاقی که دیروز افتاد چه نظری داری میگه میخواستم آدم بکشم ! ( یعنی بی قانونی کردم آدم که نکشتم ! )

سکانس بعدی فرار مک مورفی هست از آسایشگاه با اتوبوس ، طبق همون برنامه ای که به زعم خودش چیده بود و لبخند چیف (چیف پدر سرخپوستی داشت که دولت اون رو تحت فشار گذاشته بود در اثر زیر فشار بودن دائم الخمر بود و در اثر همین عادت بد هم مرد پرواضحه که چرا چیف از کارهای ضد قانون مک مورفی خوشش میاد )






از آسایشگاه که بیرون میزنه اولین جایی که میره دنبال معشوقش نمیدونم شاید همون دختر 15 ساله باشه ، به نگاه پرحسرت بیلی نگاه کنید ! بعد هم میرن ماهیگیری با یک مشت دیوانه . مک مورفی اونجایی که همه رو دکتر خطاب میکنه به تفاوت واکنش صاحب اسکله دقت کنید هیچوقت چند تا دکتر با هم نمیان اینطوری به ماهیگیری (این یک کار خلاف عرف ) حتی اگر واقعاً دکتر بودن باز هم پلیسو خبر میکرد چون باور نمیکرد البته ابن احتمال که اینها ممکنه واقعاً دکتر باشن باعث شد بهشون احترام بزاره ! به صحنه زیبای ورود به دریا با اون موسیقی دهه 70ای توجه کنید و لذت ببرید ، اون محیط تنگ و تاریک رو کنار سفر به دریا بزارید چقدر با هم فرق میکنن

باید بگم همین سفر روی همه اون 9 نفر تاثیر میذاره و اونطوری که قبل از سفر فکر میکردن بعد از سفر فکر نمیکنن یکم تغییر نمیتونه بد باشه همه شجاعتر میشن اما نه به اندازه ای که از اون موسسه دل بکنن ! مک مورفی روی عرشه قایق به دیگران یاد میده چطوری ماهی رو به قلاب بگیرن و دوباره میبینید که بیلی مشغوله . مک مورفی دست معشوقش رو میگیره و دوباره بیلی با حسرت تماشا میکنه ! و شما اگر علاقه مارتینی به دیدن کارتها و کلاً دید زدن یادتون باشه متوجه این کار مارتینی میشید همونی که تو فیلم دیدید ! اون بی تربیت ها پشت سرش راه میفتن . چازویک که تنها میشه دوباره احساساتی میشه و فکر میکنه همه رفتن و تنها شده کنترل قایق رو ول میکنه و از دست میده تو همین لحظه یکی یک ماهی به قلابش گیر میکنه چوب کی ؟ باز هم تیبر @ ! خوب حالا چرا مک مورفی رفته ماهیگیری ؟ مگه یکی از افتخارات دکتره اون ماهی بزرگی نبود که باهاش عکس گرفته بود ؟ حالا متوجه شدین ؟ ! موقع برگشت اونهایی که دارن لب ساحل میگیرن رو هم نشون میده

حالا من تو نظرم این هست که منظورش این بوده که اگر ماهی بزرگی میخوای بگیری باید به دریا بزنی . صحیح و سالم رسیدن خونه هیچ دیوانه ای هم گم نشده تازه دو تا ماهی گنده هم گرفتن روی اسکله دکتر در حال تماشاست ! اینه مک مورفی حالت جا اومد ! خوب سیستم اون رو آدم نه دیوانه ولی خطرناکی تشخیص میده ، کسی که مشکل برای سیستم به وجود میاره و نمیشه مهارش کرد از این جا به بعد دیگه کار دکتر به پایان رسیده و تسلیم شده ولی پرستار اصرار میکنه مک مورفی رو نگه دارند اینجا واکنش دکتر از روی دانش هست اما پرستار چون به دانش دکتر مجهز نیست نمیدونه نگه داشتن مک مورفی میتونه چه عواقبی داشته باشه قبل از فرار مک مورفی دیده که یکی از سیاه پوستا داره با علاقه توپ توی تور میندازه

ایندفعه برای اونا میخواد برنامه بچینه و اونا رو بهم بریزه ، که موفق میشه سیاه پوسته هم حقیقتی که به مک مورفی نگفتن رو از زبون یکی از همون سیاه پوستا میشنوه ، (اینطوری از دیگران حرف میکشه روشش یکم شبیه پرستاره هست ولی هدف پرستار رو نداره ) میخوان تا هر زمان که لازم باشه نگهش دارن ! سکانس بعدی که توی جلسه هست به زوم دقت کنید

کار مک مورفی همین هست این که بره روی اعصاب کارکنان نقطه ضعفشون رو میدونه و میره رو اعصابشون ، اما تو همین جلسه متوجه میشه خیلی از افراد انجا به غیر از خود مک مورفی و تیبر و .. مرتکب هیچ جرمی نشدن و اینجا داوطلبانه اومدن

مثل بیلی که جوون هست و مک مورفی خیلی براش تاسف خورد ، حالا ببینید اسکنسلون شروع میکنه به سوال پرسیدن بعد چازویک معترض میشه که چرا سیگارشو رو بهش نمیدن ؟ ( نمیدونم متوجه شدید یا نه اما هنریک سیگارش رو میبره بالا تا یکی از کارکنان اونجا سیگار رو براش روشن کنه این احتمال تو ذهن من متبادر میشه که شاید هنریک گزارش میده چون از شرایطی که مک مورفی به وجود آورده راضی نیست و از بقیه عاقل تر هست و جریان سیگارها هم زیر سر خودش هست )

بعد تیبر جواب خانوم پرستار رو میبره زیر سوال همه عوض شدن همه حس میکنن مجبور نیستن از قواعد پیروی کنن و حق خودشون رو میخوان و اینها همه زیر سر مک مورفی هست ! و حالا پرستار دیگه متوجه شده دیگه اون سیستم گندیده اش جواب نمیده و همه حاضر جواب شدن ، این اولین دادی که میزنه تو همین جلسه هست آدمها وقتی مستائصل میشن شروع میکنن به داد و هوار ! بعد دوباره فضا آروم میشه و پرستار گوشزد میکنه به خاطر این که مک مورفی سر شما رو کلاه میذاره و پولهاتون رو ازتون میگیره .

اینجا تیبر دوباره جو متشنج رو بر میگردونه (به خاطر سیگار روشنی که توی شلوارش گذاشته ) چازویک شروع میکنه به داد و هوار اینجا دیگه هم مک مورفی و هم پرستار میخوان چازویک ساک شه اولین بار هست که بدون خواست قبلی در یک سمت به دنبال یک هدف هستند چون هیچکدوم با توجه به فریادهای چازویک نمیتونن به هدفشون برسن

هر کدوم روش خودشون رو دارن یکی نگهبانها رو صدا میزنه و اون یکی یعنی مک مورفی شیشه رو میشکنه و سیگارها رو از پشت شیشه بیرون میاره چازویک دهنشو نمیبنده و همچنان دادو هوار میکنه نگهبانها میگیرنش ، مک مورفی میره تا از چازویک دفاع کنه اون رو هم مورد ضرب و شتم قرار میدن اینجا چیف برای اولین بار برای دفاع از مک مورفی دست به اقدام میزنه و درگیر میشه

میبرنشون تا بهشون شک الکتریکی بدن ! چازویکو که میبرن با اون وضع مک مورفی استرس میگیره آدامسشو در میاره و به چیف تعارف میکنه ! اینجا چیف برای اولین بار شروع به صحبت کردن میکنه





میدونید من فکر کنم چیف تصور میکرده بعد از شوک الکتریکی واقعاً قدرت تکلمش رو از دست بده برای همین میخواسته قبل از این که این بلا سرش بیاد لااقل مک مورفی حقیقت وجود اون رو بدونه ، و بدونه که کر و لال نیست

صحبتشون با آدامس شروع میشه ولی به یک نقشه ختم میشه البته اگر جون سالم در ببرن ! مک مورفی چون سرش ضربه خورده فکر میکنه زده به سرش و باورش نمیشه برای همین دوباره آدامس تعارف میکنه و بعد میبینه که نه توهم نزده و چیف واقعاً داره صحبت میکنه

کانادا برای این که اونجا از گزند سیستم قضایی آمریکا در امان هستند

نمیدونم شوک الکتریکی چه نقشی داره آیا واقعاً دیوانه ها رو آروم میکنه ؟ یا چه تاثیراتی روی مغز داره اصلاً نمیدونم که این روش هنوز استفاده میشه یا نه ؟

خلاصه ما شوک دادن به چیف و نمیبینیم اصلاً نمیدونم با چیف چیکار کردن چون با خواب رفتن مک مورفی ما هم تو فیلم به خواب میریم هر کجا که مک مورفی بیدار هست مهمه اونجا بدون مک مورفی یک سازمان بیروح و بی در و پیکر هست

مک مورفی از همه چی سوال میکنه این چی هست ، اون برای چی هست خلاصه شوک رو بهش میدن و برمیگرده و ادا در میاره ، دوباره یک جلسه هست ایندفعه پرستار جیم رو به خاطر خلافی که داره خطاب قرار میده و جیم هم دستپاچه شده ! پرستار میدونه که مک مورفی حالش خوبه چون این برنامه اون هست برنامه دکتر تموم شده و این برنامه پرستار هست که در جریان هست پس از میزان شوک و عواقب اون با خبر هست صرفاً یک تبسم میکنه

من عاشق صحنه ای هستم که مک مورفی به چیف چشمک میزنه انگار دنیا رو دوباره به چیف دادن و احساس خوشحالی تو صورتش موج میزنه امید امید ، هیچ چیز زیباتر از خلق حس امید دوباره نیست

احساساتی نشین . بریم سراغ بقیه فیلم اینجا مک مورفی تیکه میندازه آره من افتخار میکنم که مثل یک توله سگ مودب در جلسه شما بشینم و هیچی نگم !

یک چیز رو فقط میخوام بدونید و اون هم این هست که در سکانس بعدی فیلم که شب هست و تلویزیون داره صحبت میکنه صحبت از شکاف در دیوار برلین هست ! 1975 تا 1989 چند سال فاصله هست ؟ حالا اینا رو بیخیال پرستار که خداحافظی میکنه مک مورفی از اون نگاه های موزمار گونه اش رو به شکل عاقل اندر سفیه میکنه ! یعنی تو برو که امشب چه شود فردا بیا ببینم چند چندی ! مک مورفی نقطه ضعف یکی از کارکنها رو میدونه با معشوقه اش تماس میگیره و میگه یکی همراه خودت بیار ، و باقی ماجرا ، فکر کنین تو تیمارستان پارتی بگیرین من که جیگرشو ندارم ، واقعاً کله نداره ، دیدن مسخره گرفتن سیستم تا اون حد جداً باعث خندم شد ، فکر کن 1975 خیلیه ها ! جداً ساختار شکن بود
و اینجا باید یه نکته دیگه رو هم اضافه کنم و اون هم این هست که مک مورفی دقیقاً وقتی معشوقش رو میبره پشت بلندگو هدفش به تمسخر گرفتن پرستار جوون تره هست





و باز هم بیلی ! من دیگه حرفی برای گفتن ندارم برای اینها هر آدمی مادرزاد این چیزا رو میفهمه ! ولی خوب ما ایرانی ها یه جور دیگه ایم !

صبح روز بعد برج زهرمار ! نماد قانون خانوم پرستار ، میاد و همه رو بیدار میکنه به بیلی میگه تو خجالت نمیکشی از کاری که دیشب کردی و بیلی تحت فشار لو میده که مک مورفی وادارش کرده که همه اون کارها رو انجام بده بعد همه رو میبرن که تمیز و مرتب بشن و مک مورفی با چیف پنجره رو باز میکنن تا فرار کنن ، و بعد هم بیلی خودکشی میکنه این همون سکانس آخرین تقابل هست همون اتفاقی که باعث زندگی گیاهی مک مورفی در پایان فیلم میشه ، چرا آدم خبیثی مثل مک مورفی برگشت تا انتقام بیلی رو بگیره ؟

حقیقتش رو بخواید خودم هم نمیدونم !

گلوی پرستار رو میگیره تا خفش کنه ولی موفق نمیشه نمیدونم تو اون سکانس کی هست که فریاد میزنه مک اون کار رو نکن ! همه چیز تغییر میکنه و دوباره اون آدمهای بیخود دارن با کارت خودشون بازی میکنن و سر دسته اشون هم هنریک هست ! و همش هم میبره !

جیم که برمیگرده شروع میکنه به خالی بندی در مورد مک مورفی که فرار کرده و هنریک واقعیت رو میگه که طبقه بالا هست و یک زندگی گیاهی داره از این به بعد .

اما چیف یک صرفاً یک شنونده هست و از همه نگرانتر بدون مک مورفی نمیتونه ! بدون اون نمیتونه ، مک مورفی رو میارن پس واقعیت داشته حالا دیگه اون فقط یک گیاه هست

یادتونه چیف در مورد پدرش چی گفت ؟ دوست نداشته پایان مک مورفی اینطور باشه حداقل اونجور که اونا میخواستن ! تا مک مورفی درس عبرتی بشه برای بقیه که دست به کارهای مشابه نزنن ، مک مورفی باید یک قهرمان باقی بمونه چون هنوز تو ذهن اعضای اون آسایشگاه یک قهرمان هست ، به خاطر همین بالش رو دهن و دماغ مک مورفی میگیره و میکشتش ، دیگه هیچ پایان خفت باری وجود نداره ! نمیگه برم میگه بزن بریم ! بعدش میره تو حموم و به همون شیوه ای که باید شیر رو از جاش درمیاره همون جور که مک مورفی گفته و فرار میکنه ، باید بگم هنوز بعداز اینهمه که نوشته صحنه های هست تو فیلم که وجودشون برام توجیه نشده ! و شاید اینطور بهتر باشه که بگم حق مطلبو ادا نکردم ولی اونطور که میتونستم و اونطور که فکر میکردم نوشتم

اگر مجالی باشه...................

__________________

احد،صمد، قاهر، صادق ...
عاشقشم

لا تقنطوا من رحمة الله

هیچ چیز تجربه نمیشه اینو یادت باشه !!
ترفند هایی براي ويندوز 7


عیب یابی سخت افزاری سیستم در کسری از دقیقه


ویرایش توسط bigbang : 10-24-2012 در ساعت 11:30 PM
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از bigbang به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 11:43 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها