فرهنگ تمام مباحث مربوط به فرهنگ در این بخش |
11-11-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آداب و رسوم و فرهنگ ِ اقوام ایران زمین
مهربرون (مهربران) یا خرج برون (خرج بران) یکی از مراسم قدیمی و سنتی ازدواج در ایران است . برخلاف آنچه که امروز میبینیم ، این مجلس در واقع یک مجلس مردانه است که در آن مهریه و شیربهای عروس توسط خانواده های دو طرف (عروس و داماد) تعیین میشود .
نوع زنانه همین مجلس را بله بران میگویند که در واقع مراسم کسب توافق خانواده ها درباره جزئیات ازدواج است . اما امروز این دو رسم با هم یکی شده اند و در آنها زن و مرد و بچه و بزرگ حضور دارند . معمولاً این مراسم مهم ، بعد از جلسه خواستگاری و قبل از عقدکنان برگزار میشود .
سابقه تاریخی بله برون
مجلس بله بران بیشتر هنگام شب و با حضور بزرگان و ریش سفیدان دو خانواده دختر و پسر و در خانه پدر دختر برگزار میشود . هدف از این مجلس ، تعیین شرایط مادی و معنوی عروسی و ازدواج و پذیرفتن شروط خانواده عروس از طرف خانواده داماد است .
حالا چرا بله برون؟
بعد از آنکه مراسم خواستگاری به سرانجام رسید و دو خانواده کم و بیش اطمینان به سرانجام یافتن ازدواج پیدا کردند ، خانواده داماد از خانواده عروس درخواست برگزاری جلسه «مهر بران» میکند . در گذشته رسم بر این بود که هر موقع خانواده داماد برای روز مشخصی درخواست میکردند ، خانواده عروس مخالفت کرده و یکی دو روز دیرتر را قرار میگذاشتند . علت هم این بود که خانواده عروس نشان دهند عجلهای در شوهر دادن دختر خود ندارند! در روز تعیین شده ، داماد به اتفاق چند نفر از مردان معتبر خانوادهاش به خانه عروس میرفتند . پدر عروس هم مردان معتبر خاندانش را دعوت میکرد . هدف از برگزاری این جلسه ، توافق بر سر میزان مهریه عروس است. معمولاً نتیجه توافق دو خانواده بر برگهای با خط خوش نوشته میشد و داماد زیر آن قباله را امضا میکرد و متعهد میشد که به آن پایبند باشد . دیگران هم با امضای قباله آن را گواهی میکردند .
بزرگان دو فامیل درباره میزان مهریه ، شیربها و در برخی از فرهنگ ها باشلق و کم و کیف پرداخت آن ، اسباب سرعقد ، پول حمام عروس ، رخت و لباس و زیورآلات و جواهرات عروس ، هزینه های عروسی و نحوه تأمین آن ، کم و کیف مراسم و جشن عروسی ، تعداد مهمانان عروس و... تصمیم میگیرند . بعد از توافق طرفین ، تعهدات در دو نسخه مکتوب میشود و پدر داماد و پدر عروس و بزرگان مجلس امضا میکنند .
اسامی مختلف بله برون
در فرهنگ ها و قومیت های مختلف ایران ، مراسم بله بران نامهای متفاوتی دارد :
در تهران به این مراسم بله بری یا بله برون یا خرج بُری میگویند. مردم گیل و دیلم ؛ صورَت هَگیری (صورت گرفتن) یا ثبت هگیری (ثبت گرفتن) میگویند . خراسانیها به بله برون ؛ جواب اِستَنی (جواب استاندن یا جواب گرفتن) و یا کفش پاکِنی (کفش به پاکردن) میگویند . در شاهرود ؛ حرف تمام کردن . در کازرون ؛ شرط کنان . در توابع دماوند ؛ خرج بُری . در سروستان فارس ؛ بله برون . در قم گلاب گیرون یا مهربرون . در شیراز ؛ مهر برون یا بله برون . در ایل ممسنی ؛ باشلُق برون یا کدخدا کِشون و در روستاهای گرگان ؛ قندشکنی میگویند .
آداب و رسوم بله برون
در بیشتر فرهنگهای ایران زمین ، رسم است در مراسم بله برون ، که خانواده داماد هدایایی را برای عروس میبرند و او را نامزد یا نشان پسرشان میکنند و به میمنت و مبارکی این پیوند ، قند میشکنند . در خراسان یک حلقه انگشتر و در روستاهای خراسان یک جفت کفش و گاهی یک دست لباس اضافه بر انگشتر و کفش به همراه مقداری نقل و نبات و قند و چای و حنا و چند سکه نقره نیز به خانه عروس میبرند .
پذیرایی در بله برون
پذیرایی در مجلس بله برون معمولاً ابتدا با چای و شربت و میوه شروع میشود و بعد از انجام توافقات شیرینی توزیع میشود . به همین علت گاه به این مراسم شیرینی خوران نیز میگویند . در برخی از فرهنگ ها و خصوصاً در فرهنگ هایی که خرج بله برون را خانواده داماد میداده ، شب بعد از مجلس بله برون ، داماد و بستگانش را به شام دعوت میکنند . برخی هم همان شب بله برون ، از کلیه مهمانان در منزل پدر عروس با شام پذیرایی میکنند .
منبع : tgju.ir
|
کاربران زیر از افسون 13 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
11-16-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تاریخچه غذای سنتی آبگوشت در ایران
تاریخچه غذای سنتی آبگوشت در ایران
همه دایرهالمعارفهایی که درباره ایران تالیف شدهاند، مدخل «آبگوشت» دارند. شاید باور نکنید اما آبگوشت در کنار همه نامها و نامداران فرهنگ ایرانی، در دایرهالمعارفهای تخصصی بدل به مدخلی مفصل شده اما در منوی هیچ یک از رستورانهای تهران آبگوشت نیست! برای خوردن آبگوشت باید به خانه، چایخانه، قهوهخانه یا دیزیسرایی رفت. آن هم فقط سر ظهر، نه قبل و نه بعد از آن. از قدیم دکانهایی هستند که به طور تخصصی هر کدام یک خوراک بیشتر نمیپزند؛ حلیمی، کبابی، چلویی، جگرکی، کلهپزی و بریانی. اما باز هیچ یک از این خوراکهای اصیل و محبوب ایرانی، جز چلوکبابها، در منوی رستورانهای ایران جایی ندارند! و به همین خاطر است که در کتابچههای راهنمای ایرانگردی برای خارجیان هم فقط فرق پلو و چلو و شرح انواع کبابها آمده است. هر جای دیگر جهان که بود، این تنوع خوراکی را جاذبهای سیاحتی میکردند و دستکم در منوهای وطنی جایی به آن میدادند.
آبگوشت به هزار و یک دلیل از خوراکهای کهن ایرانیان است. یکی از این دلایل، شیوه کوچی و عشایری زندگی نیاکان ایران، برپایه فرهنگ دامپروری است. ایرانیان حتی هنگامی که شهرهای کهنی همچون همدان و شوش و پارسه را ساخته بودند، به معنی واقعی یکجانشین نشده بودند و باز شاهان و درباریان، همانند مردمان در راه این شهرها ییلاق و قشلاق میکردند. این جابهجایی فصلی، حتی تا چند دهه پیش، میان قشلاق تهران و ییلاق شمیران هم، برای بعضی خانوادههای متمول، متداول بود. پس گمان نکنید که زندگی کوچی با پایتخت ۲۰۰ساله اخیر ایران نسبتی ندارد.
آبگوشت، محصول زندگی یکجانشینی است و کباب، خوراک زندگی کوچنشینی و کوچندگان تنها هنگامی که به مقصد نهایی میرسیدند، فرصت و شرایط بارگذاشتن آبگوشت را مییافتند. اگر به مستندهای این نیم قرن که از زندگی عشایر ایران ساخته شده، نگاهی بیندازید، گلههای چندهزار سَری را میبینید که هر یک از بزها، گوسفندان، گاوان و اسبان برای صاحبانشان مهم و محترماند و جان دامداران به جان دام بسته است و بسیار کم پیش میآید که دام را سرببرند و جز از شیر و فرآوردههای شیری آنها، تغذیه نمیکردهاند. اما در راه ناهموار و پرخطر کوچ هر روزه چند سَر از این دامهای سلامت و پروار، ناکار و تلف میشدهاند و عشایر پیش از آنکه دام، جان بدهد، آنها را سر میبریدند و کباب شام را به راه میکردند. کوچ، زمانبندی داشت و میبایست که به موقع به مقصد میرسیدند وگرنه هزار و یک ضرر و خطر طبیعی، در راه بود. پس فرصت بارگذاشتن آبگوشت تا رسیدن به مقصد، در سفر دست نمیداد. آبگوشت ظهر فردا را، از شب قبل باید بارگذاشت و پیشتر مقدمات و مخلفات آن را مهیاکرد که این همه، جز در یکجانشینی ممکن نبوده و نیست.
دیگر اینکه بساط کباب را به سادگی با سیخی چوبی نیز در بیابان میتوان به راه کرد اما آبگوشت جز در ظرف پخته نمیشود. ساکنان فلات ایران هزاران سال پیش، نخستین ابزار و ظرفها را از چوب و سنگ ساختند. اما ظرف چوبی روی آتش کارکردی نداشت و تنها ظرفهای سنگی به کار میآمدند. پس از آن بود که توانایی ساخت سفال حاصل شد و انواع و اقسام ظرفها شکل گرفت. هزارهها ظرفهای سفالین به کار میرفتند، تا انسان ایرانی به راز سنگهای معدنی و آبکردن و ریختهگری فلزات پی برد و از آن ابزار و ظرف ساخت و ظروف فلزی را به میان آورد. جالب است که آبگوشت، هنوز که هنوز است در سه ظرف سنگی، سفالی و فلزی، طبخ و میل میشود. انواع دیزی سنگی و سفالی و رویی (رویی به معنای رویین یعنی ساخته شده از فلز روی که به زبان عامیانه به آن روحی هم میگویند) هنوز به شیوه هزارههای دور، در ایران ساخته و به کاربرده میشود و این سه نوع دیزی، یادگاری است از سه عصر سنگ و سفال و فلز در باستانشناسی.
در قدیم پلو یا چلو را در مجمعههای بزرگی میکشیدند، که به آنها «قاپ» یا «قاب» میگفتند و چند نفر با دست از یک قاپ مشترک، غذا میخوردند. ممکن بود که چند آدم بزرگ و پرخور با پیری یا کودکی نحیف و کمغذا در قاپی همسفره و همغذا شوند. این بود که تقسیم غذا عادلانه نبود و یکی به اصطلاح، قاپ دیگری را میدزدید و غذای بیشتری میخورد. این بود که ایده «قاپ شخصی» به میان آمد که برای هر کس قاپ کوچکی غذا بکشند و آن را در پیش وی بگذارند. این بود که این «پیشقاپ» را «بُشقاب» نامیدند. یک قاپ بزرگ پر از غذا سر سفره میآمد و چند قاپ کوچک خالی (بُش به ترکی: خالی) گِرد آن میچیدند و برای هر بشقاب، جدا غذا میکشیدند. اما آبگوشت چه برای یک تن پخته شود، چه هزار تن، محتوای هر دیزی جدا، درون خود آن میپزد و گوشت و نخود و آب، برای هر دیزی به پیمانه برابر ریخته میشود و تبعیضی در میان نیست. مانند پلو همه را در یک دیگ نمیپزند و پس از پخت، غذا را نمیکشند، بلکه اول سهم خام هر دیزی کشیده میشود و پس از تقسیم، پخت آغاز میگردد.
اما پختن و خوردن آبگوشت کار سادهای نیست. شاید همگان به پختن آن کاری نداشته باشند اما همه از خوردن آن لذت میبرند. اما اگر یک خارجی از راه برسد و یک دیزی سنگی داغ با سنگک و ریحان جلویش بگذارید، شاید لذتی از لذیذی آن نبرد. چراکه خوردن آبگوشت آموزش میخواهد. با قاشق از دهانه تنگ دیزی چیز زیادی بیرون نمیآید، مگر اینکه دیزی را کج کنید و برای کج کردن هم، دست خواهدسوخت، مگر آنکه با تکه نانی گوشه ظرف را بگیرید و در این کار حتی دستمال کاغذی هم، کمک تکه نان را نخواهد کرد. البته بعضی از دیزیهای سفالی دو دسته کوچک در دو طرف دارند که در این موقع به دستگیری خورنده میآیند.
آبگوشت دو بخش دارد، بخش «تَر» که به آن «ترید» میگوییم و بخش «خشک» که «کوبیده» میخوانیم. همان آب و گوشت که روی هم آبگوشت را پدید آوردهاند. تقریباً با هم پخته میشوند اما جدا خورده میشوند. اما عملآوردن این دو بخش به عهده آشپز نیست و شاید تنها خوراکی باشد که خورنده نیز در کار طبخ شریک است. اگر این دو بخش را جدا نکنید، تبدیل به سوپی نه چندان دلچسب خواهد شد و اگر هر یک از این دو بخش را خوب به عمل نیاورید، یعنی مثلا کوبیده را آبدار بردارید، لطفی نخواهد داشت. خلاصه آنکه آبگوشتخوردن کار هر کسی نیست و اگر برای نخستین بار کسی سر سفره آبگوشت بنشیند، بیراهنما به راحتی از ماجرا سر در نخواهدآورد.
گوجهفرنگی و سیبزمینی دو جزء لاینفک آبگوشتهای امروزیاند و برای ایرانیان شاید تصور آبگوشت بیسیبزمینی و گوجهفرنگی ممکن نباشد. اما شاید ندانید که این دو محصول فرنگی تا صد سال پیش از این، در ایران ناشناخته بودهاند. اما آبگوشت پیش از واردات این دو نیز، با گوشت و آب و نخود، آبگوشت بوده. ایرانی همانطوری این دو محصول فرنگی را در دیزی کرد و به آن دو رنگ ایرانی بخشید که جانشینان یونانی اسکندر و مغولان وارث چنگیز را به ایرانیانی اصیل و ایراندوست تبدیل کرد.
با وجود این همه کتاب آشپزی و مردم شناسی تا به امروز به آبگوشت اینگونه نگاه نکرده بودیم. چراکه ما گاهی از کنار میراثمان سهلانگارانه به سادگی گذشتهایم و ظرائف و لطایف فرهنگی نهفته در آنها را ندیدهایم. آبگوشت، عصاره فرهنگ ایرانی است و هزارهها تاریخ و نکته در آن خفته است و همه قوت آن به ارزش غذاییاش نیست و اگر دقیق به آن بنگریم جان فرهنگ نیاکانمان را در پیالهای از آن خواهیم دید. پس لقمهای از آن را هم نباید هدر داد.
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
|
3 کاربر زیر از افسون 13 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-18-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آداب و رسوم مردم قدیم تهران در ماه مبارک رمضان
آداب و رسوم مردم قدیم تهران در ماه مبارک رمضان
اصطلاحاتی مانند «ستاد تنظیم بازار»، «تغییر ساعات کار ادارات»، «تنظیم برنامههای ترافیکی» و... چند سالی است که به دایره واژههای مردم کشورمان راه یافته اند . و هر سال هنگام حلول ماه مبارک رمضان، به گوش میرسند و خبر میدهند که برای ارزانشدن خرید رمضان، آسان شدن رفت و آمدها و روانشدن ترافیک، تسهیلاتی در نظر گرفته شده است تا همگان فرصت آن را بیابندکه از برکات این ماه، بیش از پیش بهرهمند شوند و صدالبته با توجه به گرمای هوا و طولانیبودن روز، این امر مهم و ستودنی است اما سؤال اینجاست که آیا در گذشته هم چنین بود؟ مردم چگونه هنگام سحر برمیخاستند و چهسان به افطار مینشستند؟ چه میخوردند تا دچار عطش نشوند؟ روابط اجتماعی دچار چه تغییر و تحولی میشد؟ صحبت از روزگاری است که رمضان حال و هوای مردم را کلا عوض میکرد، رفتار مردم تغییر میکرد، دوستیها افزایش مییافت و ارزاق فراوانی میگرفت. قطعا مردم تهران قدیم هم مشکلاتی در زندگی روزمره خود داشتهاند اما از آنجا که کنترل جریان زندگی اجتماعی بیشتر در سطوح پایین انجام میشده تا در مراکز حکومتی، مشکلات مردم هم در همان سطوح پایین و مجامع مردمی حل میشده است؛ بیپولی و بیخانمانی با نذر و خیرات و گلریزان، قهر و گرفتاریهای اینچنینی هم در مسجد و زورخانه .
در گذشته معمولاً از ماه اردیبهشت تا پایان تابستان ماههای فراوانی و ارزانی بود و اگر مثل روزگار ما، ماه مبارک رمضان در تابستان واقع میشد، دغدغه و نگرانی از نظر تأمین مواد غذایی نبود و اگر ماه مبارک در زمستانها واقع میشد، با ذخیرهسازی مواد غذایی، مردم خود به خوبی آن را مدیریت میکردند. با توجه به اینکه در گذشته و در فصول گرم سال مردم کمتر از گوشت - به خصوص قرمز- استفاده میکردند و گوشت مرغ نیز چندان مورد اقبال مردم قرار نمیگرفت، لبنیات، میوهها، سبزیها، عصارهها و شربتآلات به فراوانی به مصرف میرسیدند و در کنار آنها، حبوبات نیز از جمله مواد غذاییای بودند که به سر سفره روزهداران راه مییافتند و از آنجا که گوشت و حبوبات، باعث عطش میشدند، استفاده از این نعمالهی، کمتر صورت میگرفت و با مصرف زیاد سبزی و میوه، این امر تسهیل میشد.
چند روز مانده به ماه مبارک رمضان، بسیاری از کسبه، تکه سنگی را در کف ترازو در کفهای که سنگ ترازو را قرار میدادند، میگذاردند تا «مسئولذمه» نشوند و جنس را اصطلاحا «سرک کشیده» و چربتر برای مشتری محاسبه میکردند و بسیاری نیز با ارزانکردن جنس خود، طلب آمرزش برای خود و نزدیکان و والدینشان از مردم داشتند و چه بسا این مهم را فرصتی میدانستند برای حلالیت طلبیدن.
نانهای ماه مبارک رمضان
نانواییها در این ماه، مثل تمامی ماههای سال پر از مشتری و طالبان نان بودند، اما از آنجا که فقط دووعده پخت در طول روز انجاممیدادند، طبیعی بود که با ازدحام مشتری پیشاز افطار مواجه شوند و این بهترین فرصت بود تا خلوصنیت خود را نشان دهند.
در این ماه، نان سنگک پنجهخورده، کنجدی، سیاهدانهای، دوباره تنور، قهوهای و بغل تنور، مطبوعترین نانها بود و مردم اساسا از خوردن نانهای حجیم دوری میکردند. بعد از نان سنگک، تافتون که دوبار تنور میشد و بیشتر در «خشکهپزی»ها عرضه میشد، نان مطبوع مردم در این ماه بود. دیگر نانها از جمله «نان خراسانی»، لواش و بربری نیز طالبین فراوانی داشتند، اما از آنجا که بربری و خراسانی حجیم بودند و بعضا میانشان خمیر باقی میماند و لواش نازک بود، اقبال عمومی به سمت سنگک و تافتون بود و دلیل دیگر سبوسدار بودن آرد این نانها در آن روزگار بود که علاوه بر تسهیل در امر هضم غذا، ارزش غذایی فراوانتری داشت.
نظافت
امروزه در خانههای آپارتمانی، حتی اگر شده، یک حمام یکمتری تدارک میبینیم، حال آنکه اگر فقط به نیم قرن قبل بازگردیم، کمتر خانهای را میشد پیدا کرد که «حمام سرخانه» داشته باشد و حمامهای عمومی در تمامی محلات و خیابانها، در تمامی ساعات روز پذیرای مردم بودند و در این روزها، از افطار تا نزدیکیهای سحر، مملو و شلوغ از مردم محل و چه جای باصفایی که تمامی اهل محل، علاوه بر مسجد محله و خیابان خود، فرصت رویارویی در این مکان را نیز پیدا میکردند و چه بسا با دیدن یکدیگر، اگر نقار و دلخوریای میان آنها بود رفع میشد و حتی با پادرمیانی دیگران، چه دوستیها که شکل نمیگرفت.
ضرب و زنگ
مساجد، برخلاف روزگار ما که در بسیاری از آنها سفره اطعام گسترده میشود، بعد از افطار و بهخصوص در شبهای احیا و قدر مملو از جمعیت میشدند و اهالی گود و زورخانه، بعد از اقامه نماز و شنیدن وعظ واعظ، راهی زورخانه میشدند و نکته جالب آنکه، پهلوانان، همچون اهالی مسجد، قبل از ماه مبارک رمضان، دست به رفت و روب برده و تمامی گود و ادوات آن را از پلیدیها میزدودند. اصل رعایت ورود پیشکسوت به گود، در این روزها، حتی اگر یک نوچه و نوخاسته، از سلاله سادات بود، بر اهالی گود، اعم از پیشکسوت، پهلوان و نوخاسته، فرض و واجب بود تا به جا آورند و اولاد پیامبر(ص) و علی(ع) بر تمامی اهالی گود برتری داشتند و آنان نیز رسم ادب و پهلوانی در رخصت طلبیدن را نیز به خوبی رعایت میکردند. ضرب و زنگ، در شبهای احیا، قدر و ضربت خوردن و شهادت حضرتعلی(ع) کاملا از صدا میافتاد و به جای آن زمزمه «منم، منم گدای تو، علی، علی، علی، علی» به عرش اعلی میرسید.
سحر و افطار
تهران در روزگار ما اصلاً خواب ندارد و هرگاه به بیرون از خانه پا بگذاری، آدمها و خودروها را در حال حرکت مشاهده خواهی کرد. در روزگاری که خودرو هنوز سیطره خود را بر زندگی ما مستولی نساخته بود، فقط در ماه مبارک رمضان بود که مردم از افطار تا سحر بیدار میماندند و صدالبته راهی خیابانها نمیشدند تا ترافیک بیافرینند و ازدحام در برابر محلهای عرضه غذا چنان باشد که «اگر سوزن بیندازی، پایین نیاید» و سحرگاهان، به خصوص در تابستانها، از آنجا که بر بام خوابیدن رسمی عمومی بود، پشتبام به پشتبام صدا برمیخاست و حتی در روزگاری اندکی دورتر، کوبیدن بر پشت طشتمسی نیز رسم بود و در برخی از محلات مردم به صورت گروهی «چاووشیخوانی» میکردند تا کسی خواب نماند و برخاستن از خواب، همچون فریضه نماز، بر تمامی اهل خانه واجب بود و خرد و کلان و سالم و بیمار نمیشناخت و چون این باور عمومی وجود داشت که دعای سحرگاهی، مورد استجابت درگاه الهی واقع میشود، بیماران و همراهان آنان، صدای دعا و استغاثه شان به درجه اعلا میرسید.
دست کشیدن از خوردن و آشامیدن سحرگاهی، با شنیدن صدای توپ و برخاستن «اللهاکبر» مؤذن از مأذنه مسجد محله، از قوه به فعل میآمد و بعدها با شیوع استفاده از ساعت شماطهدار و رادیو، رسوم کوبیدن بر طشت و چاووشیخوانی و ندا دادن، مهجور شدند و نخستین گامها برای گسست رویارویی مردم در ماهمبارک رمضان برداشته شد و آن شد که در روزگار ما، صدا کردن همسایه برای برخاستن، ازجمله کارهای مطرود زندگی ماشینی و آپارتماننشینی است و دیگر حمام و قهوهخانه و زورخانهای هم در کار نیست تا دوست و غریبه رودررو شوند و «خیابانگردی» آن هم با اتومبیل و دیدن سریالهای جورواجور تلویزیونی ازجمله و عمده کارهای مردم در این ماه شده است و این چنین شد که مردم روزبهروز ازیکدیگر دورتر شدند.
ثواب شستن ظروف
هرچند در آن روزگاران رسم نبود که با «بریز و بپاش» سفرههای رنگین بگسترند و افطاری بدهند ولی از آنجا که «اطعام مساکین» رسمی علی(ع) وار بود، سفره اطعام گسترده میشد و برای شستن ظروف، برخی نیت کرده و برای آنکه اندکی از آلام زندگی و گناهان خود بکاهند و جبران مافات کنند، دست به کار میشدند و از دیگ گلگرفته سیاه شده از آتش گرفته تا دیگور، آبگردان، کفگیر، ملاقه(ملعقه)، دوری، دیس و هرآنچه بعد از افطار باقی میماند را میشستند و بعد از خشک کردن به گوشهای مینهادند تا روزی دیگر، برای سفرهای دیگر به کار آید و مثل روزگار ما نبود که از سفره یکبار مصرف گرفته تا قاشق و ظرف یکبارمصرف، با غذای نیمخورده، کفران نعمت شده و ثواب شستن ظرف نیز اینچنین فراموش شود.
چند دههای است که فراموش کردهایم برنج (بارنج) است و گندم، قوت لایموت و اینچنین است که ظرف با تمام محتویاتش به سطل زباله روانه میشود و نان خشک هنوز هم یکی از معضلهای جامعه ماست و کافی است که به یادآوریم مولایمان علی(ع) هنگامی که دخترش برایش نان و نمک برسرسفره افطار آورد، فرمود: کجا به یادداری که پدرت بر سر سفرهاش دوخورش آورده باشند و امر فرمود تا دخت نازنینش یکی از آنها را ببرد و این در حالی بود که «مضیف خانه» حضرت در کوفه، هرروزه به قدر خوردن و سیر شدن هزاران نفر را به صورت روزانه، آن هم از بیتالمال اطعام میکرد و آنکه دستش به این نعمت الهی نمیرسید، علی(ع) نیمه شبها به سراغش میرفت و سفره خالیاش را پر میساخت تا شاکر و بنده درگاه الهی باشد.
دید و بازدید و صله رحم
در تهران قدیم در ایام رمضان و به جز ایام قدر و شهادت مولیعلی(ع) مردم به دید و بازدید میرفتند و «صلهرحم» به جا میآوردند و چه بسا، صحبت خواستگاری بهمیان میآمد و «نشانه»ای گذارده میشد تا برکت زندگی در این ماه بیشتر شود و بقیه مراسم به بعد از عیدفطر موکول میشد.
زدودن کینه و نقار و کدورت از دلها، ازجمله دیگر کارها بود. آنکه اهل گود و زورخانه بود به مقتدایش علی(ع) تأسی میکرد و به یاد میآورد: «به جز علی(ع) که گوید، به پسر که قاتل من، چو اسیر توست اکنون، به اسیر کن مدارا» و نذر شیر در روزهای ضربت خوردن و شهادت امیرمومنانعلی(ع) از کارهای رایج مردم بود.
هیچکس گرسنه نمیماند همه مهمان خدا بودند
در میان مردم تهران قدیم همانقدر که کفران نعمت مطرود بود، هیچ شکمی گرسنه نمیماند و کافی بود در کوچه و خیابان کسی ندای گرسنگی سر دهد، در اندک مدتی در خانهها باز میشد تا ثواب این عمل صواب، نصیب اولین کسی شود که آن گرسنه را سیر کرده بود. در همین ماه بود که اعمال خلاف اخلاق و شرع به حداقل خود میرسید و چه بسا بسیاری از اعمال مطرود ترک میشد و افراد با درسگیری از عمل خود، اعمال نکوهیده را به کناری میگذاشتند. هرچند همیشه بودهاند و هستند افرادی که تمامی روزهای هفته، ماه و سال برایشان یکی است و به روزمرگی افتادهاند.
نذورات
حلوا و آش در انواع مختلف از جمله نذورات مردم بود و از آنجا که تهران از دیرباز شهری مهاجرنشین بود و خرده فرهنگهای مختلف در آن بروز و ظهور یافته بود، هرکس به فراخور حال خود برای باقیاتصالحات و فاتحه اهل قبور و طلب آمرزش دو، سه ساعت مانده به افطار آش و حلوایش را آماده میساخت و نیم ساعت مانده به افطار، حداقل برای هفت خانه نذری میفرستاد. رمضان بهترین ماه خدا بود؛ با عدماسراف، اطعام مساکین و وجود دلهای بیکینه و نزدیکشده به خدا.
منبع : hamshahrionline.ir
|
2 کاربر زیر از افسون 13 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-19-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آداب و رسوم مردم شهرهای مختلف ایران برای عزاداری در ایام محرم
آداب و رسوم مردم شهرهای مختلف ایران برای عزاداری در ایام محرم
جغرافیای غم و ماتم
«نخل گردانی ، طبق کشی ، طشت گذاری ، دستههای شاخسی واخسی ، زارخاک ، گِل مالی ، بیل زنی و...» تنها مشتی از خروارها جلوهها و مراسمهای عزاداری است که مردم شهرهای مختلف ایران در این روزها و شبهای عزای سید و سالار شهیدان انجام میدهند. محرم و عاشورا در فرهنگ مذهبی شیعهها همواره جایگاه خاص و برجستهای دارد و زمینه ساز مجموعهای از سنتها و مراسمهایی است که در طول تاریخ به عنوان میراثی معنوی نسل به نسل و سینه به سینه به دیگران منتقل میشود. اینها گوشهای از آداب و رسومی است که مردم اقلیمهای مختلف در شهرهایشان برگزار می کنند .
آذریها : طشت گذاری
عزاداری شهرهای آذربایجان و اردبیل با دو رسم خاص «طشت گذاری» و دستههای «شاخسی، واخسی» معروف است که با مرثیهها و آداب خاصی برگزار میشود. دستههای عزاداری «شاخسی، واخسی» (شاه حسین، وای حسین)، بنابر سنت دیرینه آذربایجانیان، همه ساله از دهه آخر ماه ذیحجه، فعالیت خود را شروع میکنند. به این شکل که دستههای عزاداری شاخسی، واخسی، از چند روز مانده به ماه محرم، شبها در حسینیهها و مساجد تشکیل شده و با حضور عزاداران، در صفهایی طویل و زنجیروار، راهی کوچه و خیابان شده و مرثیهها و اشعار مذهبی در رثای سالار شهیدان و یارانش سرمی دهند. اوج این مراسم درظهر عاشورا و پس از اتمام عزاداری ظهر عاشوراست که عزاداران، با ذکر «شاخسی، واخسی»، پس از طی نمودن مسیری طولانی نهایتا خود را به خیمههای به آتش کشیده شده (نماد خیمههای امام حسین(ع) و یارانش در کربلا) رسانده و به سوگ واقعه مینشینند. رسم دیگر، «طشت گذاری» یا «طشت گردانی» است که منسوب به اردبیل، به طور خاص و مردم آذربایجان به طور عام است. در این آیین، طشت، نماد مشک سقای کربلا، نماد آب رود فراتی است که به روی حسین(ع) و یارانش بسته شد. چرا که واقعه کربلا و بسته شدن فرات به روی امام حسین(ع)، یارانشان و ایثارگریهای سقای کربلا برای رسانیدن آب به تشنگان و حماسه آفرینی آنانی که با لبانی تشنه به شهادت رسیدند، به یقین قداست و جایگاه والای آب را در فرهنگ شیعیان و بخصوص ایرانیان، بیش از پیش عمق بخشیده است تا آنجا که انعکاس این امر را در فرهنگ مردم و بخصوص در شکل گیری آداب و رسوم و آیینهای آنها شاهد هستیم .
یزد : حمل نخل
شكوه عزداری مردم سرزمین بادها و بادگیرها در سوگواری روز عاشورا، آیین نخلبرداری است. در یزد، نخل را به شکل تابوت سیدالشهدا(ع) یا نمادی از یکی از شهدای کربلا درمی آورند. نخلی از جنس چوب و به شکل برگ درخت یا سرو که هیچ شباهتی به درخت نخل ندارد، اما به این نام خوانده میشود. مراسم نخلبرداری از ویژگیهای منحصر به فرد محرم و عزاداری در یزد است که با همکاری و همیاری اهالی در تمام مراحل مراسم، از کمک مالی و تهیه چوب و دیگر وسایل آن گرفته تا کمک در تزئین و عَلَم کردن آن و حمل آن در روز عاشورا برگزار میشود. دربرخی موارد، زرتشتیان یزد هم در ساختن نخلها، همیاری و همکاری دارند. آنها حضرت سیدالشهدا(ع) را همسر شهربانوی ایرانی دانسته و نسبت به وی احترام و ارادت خاصی قائل هستند. مراسم آذینبندی و آماده کردن نخلها برای ایام عزاداری ماه محرم با یک فراخوان، بسیج همگانی اهل محل و آبادی صورت میگیرد. برخیها در یزد و حوالی آن، درختان خود را وقف میکنند تا در زمان کهنسالی آن ساقههایش را صرف مرمت نخل کنند. نخلهای بزرگ، پس از تزئین، چندین تُن وزن پیدا میکنند و معمولا برای بلند کردن و حرکت آن نیروی بسیاری لازم است. مثلا نخلهای میدان امیر چخماق، میدان امام تفت، میدان مهریز، هر یک به زور دهها نفر نیاز دارد .
کاشان : چاووش عزا
در آخر ین روز ذیحجه با ورود دسته «چاووش عزا» به بازار شهر کاشان مردم و کسبه از فرا رسیدن ماه محرم مطلع میشوند. بیشتر اعضا این دسته مداحان اهل بیت(ع) هستند كه هر كدام در مسیر راه اشعاری را در رثای امام حسین (ع) و واقعه عاشورا میخوانند. با نگاهی به تاریخ عزاداری سنتی در كاشان و شهرهای همجوار آن، همچون نطنز، آران و بیدگل و اردستان به برخی آیینهای سنتی ازجمله نخل گردانی و حمل خیمهگاه حسینی و شهدای كربلا بر میخوریم كه در زمان آلبویه مرسوم بوده و در زمان قاجار نیز با برپا كردن تكیهها آیینهای تعزیه رونق بیشتری گرفته است. عزاداریهای سنتی در شهر كاشان سابقهای طولانی دارد. به طوری که سابقه برپایی عزاداری در چند هیات به بیش از دو قرن میرسد. مجلس روضهخوانی بیت آیتالله مدنی كه بیش از دو قرن نسل بهنسل بر پا میشود. یك قرن از سابقه برپایی مجلس روضه خوانی در بیت آیتالله یثربی در مسجد حبیب ابن موسی (ع) میگذرد و مجلس روضهخوانی در مسجد «درب یلان» از طرف مرحوم حاج ارباب حسن تفضلی دو قرن پیش از پدر وی به یادگار مانده كه هنوز همه ساله برگزارمیشود. مراسم «توغ»برداری در كاشان نیز از جمله آداب مورد توجه اهالی این شهرستان است. زمان برداشتن توغ در كاشان معمولا در شب و روز عاشورا و شانزدهم محرم است، مرسوم است كه دستههای عزاداری به دنبال آن به بازار رفته و در پای آن عزاداری میكنند .
ایلام : چایینه زنان
در ایام محرم بیشتر مردها در سوگواری سالار شهیدان امام حسین (ع ) و یارانش، نقش فعال تری دارند اما در میان مردم ایلام، زنان در رسم «چایینه» دیگر تنها شاهدان اندوهگین نیستند و مراسم ویژهای دارند. از جمله این چایینهها میتوان به چایینه حضرت قاسم (ع) در روز هفتم، چایینه حضرت عباس (ع ) در روز هشتم، چایینه امام حسین (ع ) در روز دهم و چایینه روز اربعین حسینی اشاره داشت. به طور مثال در چایینه قاسم، بر تن دختری جوان و ازدواج نکرده لباس عروسی میپوشانند و پس از آن چایینه خوانها، این رسم را به جا میآورند.
شاهرود : روز «یا عباس یا عباس»
پنجمین روز از ماه محرم هر سال در شهر شاهرود روز «یا عباس یا عباس» نامیده شده و مراسم طوقبندان در این روز بر پا میشود. این نشانه از سه قسمت پایه چوبی، بدنه فلزی سینی مانند مشبک به شکل قلب و زبانه فولادی به عرض تقریبی 10 سانتیمتر و طول یک متر تشکیل میشود. در باور اهالی منطقه، این نشانه، نمادی از علم و بیرق علمدار واقعه کربلا حضرت ابوالفضلالعباس (ع) است. پس از جامه به تن کردن بدنه طوق با پارچههای مشکی، سبز و غیره در این روز توسط سادات و پیرغلامان اباعبدالله الحسین(ع) انجام میشود. بزرگترین و سنگینترین طوق شهر که طوق «بابا علی» نام دارد. اگر در هنگام حمل طوق به طور ناگهانی تیغه آن بر زمین بیفتد، بلافاصله گوسفندی را در همان محل قربانی میکنند. در غیر این صورت معتقدند که پیشامد ناگواری برای شخص حامل طوق اتفاق خواهد افتاد. هر طوق بنا بر سالهای گذشته در مقابل خانه افرادی که نذر دارند با حضور عزاداران و با ذکر سلام و صلوات توسط سادات یا پیرغلامان تکایا و مساجد ادا میشود؛ پس از جامه شدن همه طوقها، در ساعت چهار بعد از ظهر، عدهای از بزرگان تکیهها در حالی که اشعار محتشم کاشانی را زمزمه میکنند در جلوی دیگر عزاداران به حرکت در میآیند؛ در مقابل آنها بیرق سفیدی توسط یکی از خادمین تکیه بازار حمل میشود. این بیرق به حضرت عباس (ع) منتسب بوده و رنگ سفید آن از عزیمت آن حضرت برای آوردن آب و نه جنگ طلبی حکایت دارد .
زنجان : حسینیه اعظم ، روز هشتم محرم
زنجان شهر کوچکی است و جمعیت آن به پانصد هزار نفر هم نمیرسد، اما سالهاست که درعصر روز هشتم محرم به یاد سقای دشت کربلا چندین هزار عزادار از حسینیه اعظم به سوی امامزاده ابراهیم شهر حرکت میکنند که حتما تصاویرش را در تلویزیون دیدهاید. در سالهای اخیر بیش از دویست هزار نفر در این دسته شرکت میکنند. علاوه بر اهالی شهر، جمعی از اهالی استانهای آذری زبان همسایه و حتی کشور آذربایجان خود را به زنجان میرسانند تا در این آیین بینظیر شرکت کنند. کثرت نذورات از سراسر جهان از جمله چندین هزار گوسفند اهدایی و قربانی کردن آنها پیشاپیش دسته، صحنه جالبی خلق میکند. این گوسفندهای نذری به حدی است که میتوان حسینیه اعظم زنجان را دومین قربانگاه مسلمانان جهان پس از منا نامید! در این دسته نه علمکشی میکنند و نه از زنجیرزنی و طبل دهل رایج در دستههای عزاداری خبری است. فقط سیل انسانهای عزاداری است که نوحههای سنتی و قدیمی را زمزمه میکنند و بر سر و سینه میزنند. مسجد حسینیه اعظم زنجان و گرمابه قدیمی آن در جنوبیترین بخش بافت قدیمی شهر زنجان و در محلهای معروف به «سیدلر» واقع شده كه به دروازه جنوبی شهر (دروازه قلتوق) مشرف بوده و براساس كتیبهای كه بر سردر ورودی گرمابه این مجموعه قرار دارد، تاریخ تجدید بنای آن به عهد ناصرالدین شاه باز میگردد .
بندر عباس : حرکت به سوی قدمگاه
مردم عزادار شهر بندرعباس صبح تاسوعا تابوتهایی را از حسینیهها بیرون میآورند و از شهر خارج میکنند تا به طرف قدمگاهی که مردم معتقدند به حضرت علی (ع ) منسوب است، ببرند. اهالی بر این باورند که با رقص دجله به طرف این قدمگاه حرکت نمادین فرزند به سوی پدر و دیدار با او انجام میشود .
خرم آباد : سوگ سیاوش
لرها توجه خاصی به مراسم سوگواری در ماه محرم دارند و به ویژه در دهه اول این ماه شهرهای خرم آباد مهمانان زیادی را به خود جلب میکند. عاشورای حسینی در خرم آباد با آداب و سنن دیرینه خود ازجمله زیباترین و پرشورترین آیینهای اهالی این نقط از سرزمین پهناور ایران است. گل، نماد عزاداری و ماتم، از داغ سوگ سیاووش برای ایرانیان است که امروزه لرها وارث این رسم در روزهای عزا و ماتم هستند. ازچند روز مانده به عاشورا عدهای جهت روشن کردن آتش در صبح عاشورا، هیزم جمع میکنند. تا اگر در روز عاشورا برف و باران بارید و هوا سرد شد عزادارانی كه درگِل میافتند از سرما حفظ شوند. صبح روز عاشورا قبل از طلوع آفتاب، صدای آشنا و دلگیرانه ساز و دهل، جمعیت عزادار را به سوی میدان شهر و خره (گل) عاشورا فرا میخوانند. دسته دسته افراد سینه زن كه از سر تا پا در گل غلت خوردهاند، در میان دستههای عزادار سینه زنان بهسوی مركز شهر حركت میكنند و این مراسم تا ظهر عاشورا ادامه دارد. از دیگر رسمهای روز عاشورای لرها مراسم «دختران چهل منبر» است. از اول صبح عاشورا، دخترانی سیاهپوش و نقابدار با پای برهنه بهصورت گروهی، مجالس عزا و حسینیههای شهر را میگردند و با نیت خواستههای مختلف بهویژه بخت گشایی در هر جلسه و مراسم عزاداری یک شمع روشن میكنند تا چهل منبر را سر بزنند و چهل شمع روشن كنند .
دزفول : حمل شیدونه
مردم عزادار دزفول، در روز عاشورا طاقی با چهار گلدسته را به حرکت در میآورند که روی آن به سبک نقاشیهای قهوهخانهای، صحنههایی از عاشورا به تصویر درآمده است. این طاق «شیدونه» نام دارد و نذورات مردم در آن پخش میشود. شیدونهها به بزرگانی که در روز تاسوعا نقش داشتهاند ، اختصاص دارد .
بوشهر: واحد
آوای غم انگیز نوحه خوانی و نوازندگی سنج و دمام بوشهریها در ماه محرم و صفر حکایت از دردها و غمهای فراوان آنها دارد. سینه زنی در بوشهر و سایر شهرهای خطه جنوب با شکوه خاصی برگزار میشود. سینه زنی بوشهری به این صورت است كه نوحهخوان در وسط میایستد و بین 5 تا 20 حلقه انسانی دور او تشكیل میشود. سینهزنها به صورت دایرهای میچرخند و حركت پای آنان با نوای نوحهخوان هماهنگی دارد؛ صحنههایی بسیار تماشایی و شور انگیز که هر بینندهای را تحت تا ثیر قرار میدهد. این نوع سینهزنی حالا از بوشهر به بقیه شهرهای جنوب هم راه یافته است. اوج اجرای سینهزنی، هنگام اعلام واحد توسط نوحهخوان است که در آخرین لحظات سینهزنی و دمام که دریای مواج سینه زنان در اوج هیجان و شور و خلسه فرو رفته، پس از یک مکث کوتاه با صدای رسا میگوید «واحد» و گروه سینهزن یک صدا جواب میدهند «الله واحد» و نوحهخوان نوحه واحد را مطابق و مناسب با روز عزا میخواند. از قدیمیترین محلههای بوشهر که از قدیمالایام مردم به برپایی مراسم سوگواری سید و سالار شهیدان پرداختهاند، چهار محل است که ازشبهای ابتدایی ماه محرم بیشتر بوشهریها به آنجا میروند. در «شام غریبان» بوشهریها در حالی که علمها را به صورت خوابانده حمل میکنند با حرکت در معابر عمومی و اجتماع در مساجد، تکایا و حسینیهها با خاموش کردن چراغها و در فضای تاریک در غم شهدای دشت کربلا و حالات خاندان رسولالله(ص) اشک ماتم میریزند. کسانی که برای دیدن عزاداری به بوشهر میروند، باید بدانند که آنجا غذاهایی كه به صورت نذری پخته میشوند، بیشتر محلی هستند. در صبحانه، نان واش بوشهری با سبزی و گوشت پخته و بین عزاداران پخش میشود. ناهار و شام هم بیشتر شكر پلو با شكر و زعفران و قیمه بوشهری با گوشت و نخود له شده میپزند .
منبع : tehrooz.com
|
2 کاربر زیر از افسون 13 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-25-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اعتقادات و باورهای عامیانه مردم ایران در مورد بچه!
اعتقادات و باورهای عامیانه مردم ایران در مورد بچه!
** بچه که به دنيا مىآيد پس از شستشو يک تکه چلوار را چاک زده به تن او مىپوشانند . اين لباس را پيراهن قيامت مىنامند و بايد يک شب و يک روز يه تنش باشد . سپس بچه را در قنداق سفيد مىپيچند و در ننو مىخوابانند . ننوى او را روى تنور آويزان مىکنند و در آن قدرى برنج مىريزند که بعد به گدا مىدهند .
** بچه که تازه به دنيا آمده تا ده شب بالاى سر وى شمع مىسوزانند تا اينکه روز دهم با جام چهل کليد آب ده بهسر او بريزند .
** شب شش بچه که اسم او را مىگذارند نبايد بچه را به زمين گذاشت و در آن شب ششانداز هم بايد درست کرد . اسم ائمه روى بچه بگذارند، روز محشر امام هم اسم او آمده شفاعتش را مىکند. { در زمان ساسانيان يکى از گناهان بزرگ اين بوده که روى بچه اسم بيگانه يعنى بهغير از فارسى و عربى بدون انتخاب مىگذاشتند مانند سعد ، فيروز ، بهمن ، حسن ، عمر و غيره . به نظر مىآيد که اين قانون از زمان صفويه به بعد اختراع شده بود }
** کسى که دعا همراه دارد نبايد وارد اطاق بچه بشود مگر اينکه دعاى خود را در خارج بگذارد .
** اگر بچه روز جمعه به دنيا بيايد بايد هم وزن او خرما بکشند و به تصديق بدهند والا بزرگ خانواده مىميرد . کسى که هفت دختر داشته باشد اگر پسر پيدا بکند بدشگون است .
** بچه اى که روز عيد قربان به دنيا بيايد حاجى است .
** بچه اى که زياد گريه بکند خوشآواز مىشود .
** بچهاى که زبان خود را زياد بيرون بياورد دليل آن است که مادرش وقتى او را آبستن بوده مار ديده است .
** پدر و مادرى که هرچه بچه پيدا کنند زود بميرد و بچههاى آنها پا نگيرند اسم بچه آخرى را اگر دختر باشد بمانى خانم مىگذارند و اگر پسر باشد او را آقا ماندى يا خدا بگذار و يا مانده على مىنامند { اسم پسرى که در زمان ساسانيان معمول بوده گويا به همين نيت است }
** بچه که دَمر بخوابد و پا را از پشت بلند کند پدر يا مادر وى مىميرد .
** بچه که به دنيا بيايد و يکى از خويشان او بميرد بد قدم است .
** بچه که در ابتداى راه رفتن کونخيزه بکند پشتش دختر است .
** بچه که در شروع راه رفتن دمر راه برود پشت او پسر است .
** پوستى که در موقع ختنه مىبرند بايد جداگانه کباب کرده و با غذا به بچه بخورانند تا از بدن او چيزى کاسته نشود { براى اينکه روز پنجاه هزار سال وقتى که باد ذرات بدن را جمع مىکند و آدمها دوباره درست مىشوند چيزى از بدن او کم نمىشود }
** هرگاه بچه دست چرب به سر خود بمالد کچل مىشود .
** بچه کوچک دروازه باز بکند { پاهايش را گشاد گذاشته سرش را به زمين بگذارد مهمان مىآيد }
** پسربچه که چپق بکشد قدش کوتاه مىماند .
** پسربچه که ترياک بکشد در بزرگى ريش در نمىآورد .
** بچه که به دنيا مىآيد روزيش را با خودش مىآورد .
** پسربچه که برنج خام بجود کوسه مى شو د .
** بچه که دندانش از بالا در بيايد بدقدم است براى رفع آن او را از بالاى بام کوتاهى در چادر مىاندازند .
** دايه که شيرش کم مىشود رو به قبله نشسته آش رشته را با صد دينار شيراز در هاون مىکوبند و به او مىخورانند .
** براى چشم درد ، چشم طلا يا نقره درست مىکنند و به امامزادهاى مى فرستند .
همزاد
مشهور است که چون فرزندى متولد شود جنى هم با او به وجود مىآيد و با آن شخص همراه مىباشد و آن جن را همزاد مىگويند (برهان قاطع) .
تخم شکستن
براى دفع چشم زخم با ذغال سر تخم مرغ را به اسم مادر و ته آن را به اسم پدر بچه يا ناخوش نشان مىگذارند ، سپس همه کسانىکه بچه را ديدهاند اسم برده روى تخم علامت مىگذارند بعد در يک تکه از پيراهن چرک بچه تخم را با يک شاهى پول و قدرى نمک و زغال گذاشته بالاى سر او از نو اسم همان اشخاص را تکرار کرده تخم مرغ را فشار مىدهند ، به اسم هر کس شکست او بچه را چشمزده است کمى از زرده آن را با کف پا و مغز سربچه مىمالند و آن يک شاهى را به گدا مىدهند .
اسفند دود کردن
بچه کوچک را وقتى که نشان مى دهند هر کدام از حضار يک تکه از نخ لباسشان مىدهند تا آن را با اسفند دود بکنند که بچه نظر نخورد .
براى رفع بيمارى و چشم زخم (بچه نوزاد را بايد از چشم زخم مردم ناپاک حفظ کرد ـ دينکرت ۲۲ ـ ۳۱ ـ ۸) اسفند دود مىکنند (و چون بوى بر آتش نهند و باد بوى آن را مىبرد تا آنجا که آن بوى برسد هزار بار هزار ديو دروج نيست بپاشند و کم شوند و چندان جادو و ديو و پري) اگر اين کار را نزديک غروب بکنند بهتر است . يک تکه پارچه نخ يا يک تار از بند تنبان و يا خاک ته کفش کسى که نسبت به او بدگمان هستند گرفته با قدرى اسفند دور سربچه يا ناخوش مىگردانند و مىگويند :
اسفند و اسفنددونه
اسفند سى و سه دونه
از خويش و قوم و بيگونه
هر که از دروازه بيرون برود
هر که از دروازه تو بيايد
کور شود چشم حسود و بخيل
شنبه زا ، يکشنبه زا ، دوشنبه زا .... جمعه زا .
کى کاشت؟ پيغمبر
کى چيد؟ فاطمه
براى کى دود کردند؟ براى امام حسن و امام حسين
به حق شاه مردون
درد و بلا رو دور گردون
و يا مىگويند :
اسفند و سپند
پيغمبر ما کرد پسند
على کاشت ، فاطمه چيد
بهر حسين و حسن
شنبه زا ، يکشنبه زا ، دوشنبه زا.... جمعه زا
زيرزمين ، روى زمين ، سياه چشم ، ارزاق چشم ، ميش چشم
هر که ديده هر که نديده
همسايه دست چپ ، همسايه دست راست ، پيشرو ، پشت سر
بترکد چشم حسود و حسد .
نذر پسر
نذر مى کنند اگر بچه پسر بشود تا هفت سال موى سر او را نزنند بعد از انقضاى اين مدت موى او را چيده و به وزنش طلا بگيرند و آن طلا را طوق يا کشکول درست کرده و به امامزاده بفرستند .
عقيقه
کسى که پسرش نمىماند نذر مىکند که گوسفند عقيقه بکند و آن عبارت است از اينکه گوسفند دو سالهاى را در زيرزمين سر مىبرند تا آسمان نبيند بعد آن را درسته در ديگ مىپزند بدون اينکه به آن چاشنى و نمک بزنند . گوشت آن را اشخاص پاک بايد بخورند ولى استخوانهاى آن را نبايد دور بريزند ، آن استخوانها را جمع مىکنند و در همان زيرزمين چال مىکنند .{ جمع کردن و نگهدارى استخوانها در قصههاى عوام ديده مىشود مانند پسرى که مادرش او را کشت و گوشتش را به شوهرش داد و خواهر او استخوانهايش را جمع کرد و پسر بلبل شد " منم منم بلبل سرگشته و کوه و کمر برگشته " و همچنين در اين اصطلاح : " گوشت هم بخورند استخوان هم را دور نمىريزند "}
منبع : vista.ir
|
2 کاربر زیر از افسون 13 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-27-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مراسم سنتی ورف چال ، مراسمی که هیچ زنی اجازه حضور ندارد!
مراسم سنتی ورف چال ، مراسمی که هیچ زنی اجازه حضور ندارد!
مراسم سنتی ورف چال (برف چال) با قدمتی حدوداً 800 ساله به عنوان یکی از آیینهای منحصر به فرد مازندران در ارتباط با آب در روستای آب اسک آمل برگزار شد . در این روز هیچ مردی اجازه حضور در روستا را ندارد و روستا تماما توسط زنان اداره میشود ، همچنین هیچ زنی اجازه حضور در محل (ورف چال) را ندارد .
|
3 کاربر زیر از افسون 13 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-28-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آئین دو هزار ساله بیل گردانی
آئین دو هزار ساله بیل گردانی
مراسم بیل گردانی شهر نیم ور پس از پایان لایروبی نهر بزرگ این شهر انجام می شود . این آیین قدمتی دو هزار ساله دارد و در فهرست آثار معنوی کشور به ثبت رسیده است . بیل گردانان با بستن یک سه بیل و یک چهار بیل (جمعا هفت بیل) با موی بز به یکدیگر و چرخاندن آن به دور سر تمام هفت آسمان را برای نعمت آب شکر میگویند .
منبع : mehrnews.com
|
2 کاربر زیر از افسون 13 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
12-05-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بلندترین شب سال چگونه صبح میشود؟!
بلندترین شب سال چگونه صبح می شود؟!
شب میوههای رنگارنگ
اصلاً چه كسی میگوید این شب هر سال که میگذرد کمرنگ تر میشود؟ هیچ هم اینطور نیست . یک نگاهی به خیابانها بیندازید و بعد به پیشواز بروید كه از یكی دو روز دیگر اساماسهایی دریافت خواهید كرد كه حاوی تبریک و آرزو و شعر و جملات نغز و قصار در توصیف این شب خواهد بود . شب یلدا ، بلندترین شب سال چند روز دیگر از راه میرسد . شب چله كه حالا دیگر بهش میگوییم شب یلدا یكی از قدیمیترین جشنهایمان است . از همین حالا برق و چشمک هندوانهها و آجیلها و انارها شروع شده است . حیف كه دیگر مثل قدیمها كرسیای نیست كه دور آن بنشینیم و به ساعت نگاه كنیم و تعجب كنیم كه چقدر دیر میگذرد . اما میتوانیم دوباره خانه پدربزرگ و مادربزرگ یا یكی از بزرگ ترهای فامیل جمع شویم و همه با هم باشیم و گل بگوییم و گل بشنویم و بلندترین شب سال را كه بهانهای است برای جمع شدن دور هم پاس بداریم . میدانید كه شب یلدا فقط چندثانیه بلندتر از شبهای قبل است . جوجه را آخر پاییز میشمارند . شب یلدا وقت شمردن جوجههای یک سال گذشته هم هست .
شب یلدا از زمان باستان در ایران جشن بزرگی بوده است . ایرانیان باستان با این باور كه فردای شب یلدا با دمیدن خورشید ، روزها بلندتر میشوند و تابش نور ایزدی بیشتر خواهد شد ، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید میدانستند و آن را جشن میگرفتند . ایرانیهای دوران باستان ، یلدا را شب تولد ایزد مهر «میترا» میدانستند و در این شب دور آتش جمع میشدند و سفره گسترده پهن میكردند كه البته سفرههای یلدای آنها طبیعی است كه با سفرهای كه ما پهن می كنیم متفاوت و بیشتر نمادین بود تا خوشمزه! به خودمان نگاه نكنید كه وقتی آجیل و هندوانه و شام مفصل شب یلدا را خوردیم دیگر این شب برایمان تمام شده و سریع به رختخواب میرویم . قدیمها این طوری نبود . باید تا دمیدن اولین پرتوهای خورشید بیدار میماندی و تولد خورشید را تماشا میكردی . برخی در مهرابهها (نیایشگاههای پیروان آیین مهر) به نیایش مشغول میشدند تا پیروزی مهر و شكست اهریمن را از خداوند بخواهند و در شب ، دعایی به نام «نی ید» میخواندند كه در حقیقت شكرگزاری نعمت كرده باشند . روز بعد از شب یلدا یعنی اول دی را خورروز (روز خورشید) و دیگان میخواندند و استراحت میكردند و تعطیل عمومی بود .
رسم یلدا در شهرهای مختلف
در شهرهای شمالی و آذربایجان رسم بر این است كه در این شب سفره كوچكی در سینی تزیین میكنند و به خانه تازهعروس یا نامزد خانواده میفرستند . مردم آذربایجان در سینی خود هندوانهها را تزیین میكنند و شالهای قرمزی اطرافش میگذارند . درحالی كه مردم شمال یك ماهی بزرگ تزیین میكنند و به خانه عروس میبرند .
سفره مردم شیراز مثل سفره نوروز رنگین و پر از خوراكیهای جورواجور است . در سفره مركبات و هندوانه برای سردمزاج ها و خرما و رنگینک را برای گرم مزاجها میگذارند . حافظ خوانی جزو جدانشدنی مراسم این شب برای شیرازیهاست . البته خواندن حافظ در این شب نه تنها در شیراز مرسوم است ، بلكه رسم كلی چله نشینان شدهاست .
همدانیها در شب یلدا فالی میگیرند كه اسمش فال سوزن است . همه دور تا دور اتاقی می نشینند و مسن ترین زن جمع به طور پیاپی شعر میخواند . دختربچهای پس از اتمام هر شعر روی یک پارچه نبریده و آب ندیده سوزن می زند و مهمانها بنا به ترتیبی كه نشستهاند شعرها را فال خود میدانند . خوردنیها در همدان تنقلاتی است كه مناسب با آب و هوای آن منطقه است و سر سفره یلدا میگذارند . در تویسركان و ملایر، گردو و كشمش و مِویز نیز خورده میشود كه از معمولترین خوراكیهای موجود در این استانهاست .
در شهرهای مختلف خراسان خواندن شاهنامه فردوسی مرسوم است . یكی از آیینهای ویژه یلدا در استان خراسان جنوبی برپایی مراسم كف زدن است . در این مراسم خاص ، ریشه گیاهی به نام چوبک را كه در این دیار به بیخ مشهور است ، در آب میخیسانند و پس از چند بار جوشاندن ، در ظرف بزرگ سفالی به اسم تغار میریزند . مردها و جوانهای فامیل با دستهای از چوبهای نازک درخت انار به نام دسته گز مایع را آنقدر هم میزنند تا به شكل كف درآید و این كار باید در محیط سرد صورت گیرد تا مایع كف كند . كف آماده شده با مخلوط شیره شكر آماده خوردن میشود و بعد از تزیین با مغز گردو و پسته آماده است برای بهره برداری! این وسط گروهی از جوانها قبل از شیرین كردن كفها با پرتاب آن به سوی همدیگر و مالیدن كف به سر و صورت یكدیگر شادی و نشاط را به جمع مهمانان اضافه میكنند و همه را از خوردن این خوراک لذیذ محروم!
در اردبیل رسم است مردم ، چله بزرگ را قسم میدهند كه زیاد سخت نگیرد و در شب یلدا معمولاً گندم برشته (قورقا) و هندوانه و سبزه و مغز گردو و نخودچی و كشمش میخورند .
در شهرهای مختلف گیلان هندوانه را حتماً فراهم می كنند و معتقدند كه هر كس در شب چله هندوانه بخورد در تابستان احساس تشنگی نمی كند و در زمستان سرما را حس نخواهد كرد . «آوكونوس» یكی دیگر از خوردنیهایی است كه در این منطقه در شب یلدا رواج دارد و به روش خاصی تهیه میشود . در فصل پاییز ، ازگیل خام را در خمره میریزند ، خمره را پُر از آب میكنند و كمی نمک هم به آن میافزایند و در خمره را میبندند و در گوشهای خارج از هوای گرم اتاق میگذارند . ازگیل سفت و خام ، بعد از مدتی پخته و آبدار و خوشمزه میشود . آوكونوس در اغلب خانههای گیلانیها تا بهار آینده پیدا می شود و هر وقت كسی هوس كند ازگیل تر و تازه و پخته و رسیده و خوشمزه را از خمره بیرون میآورند و آن را با گلپر و نمک میخورند .
مردم كرمان تا سحر به انتظار مینشینند تا از قارون افسانهای استقبال كنند . قارون در لباس هیزم شكن برای خانوادههای فقیر تكههای چوب میآورد . چوبها بعد به طلا تبدیل میشوند و برای آن خانواده ، ثروت و بركت به همراه خواهند آورد .
باور اصفهانیهای قدیم این بوده كه زمستان به دو بخش چله و چله كوچیكه تقسیم میشد كه موعد چله از اول دیماه تا 10 بهمن بود اما چله كوچیكه از دهم بهمن آغاز میشد و تا سی بهمن ادامه داشت . البته آیین برگزاری شب چله در اصفهان به دو نام چله زری (ماده) و عمو چله (نر) تقسیم میشود زیرا از گذشته تاكنون همه موجودات و اشیاء را بر اساس جنس مذكر و مونث تقسیم میكردند . اصفهانیها دوشب را به عنوان شب چله برپا میكردند و آیینهای مخصوص به این شب را به جا میآوردند . آیین شب چله در شهر اصفهان خانوادگی برگزار میشده است و خانوادههای اصفهانی با پهن كردن سفرهای با عنوان سفره شب چله ، این شب را گرامی میداشتند .
در استان كرمانشاه شب یلدا جایگاه ویژهای دارد . مردم كرمانشاه براساس آیینی كهن در این شب بیدار میمانند تا با شعر خواندن ، قصه گفتن ، فال حافظ گرفتن و آجیل خوردن با مادر جهان در زادن خورشید همراهی و همدردی كنند . میوههایی نیز در این شب خورده میشود كه به گونهای نمادی از خورشید است مانند : هندوانه سرخ ، انار سرخ ، سیب سرخ یا لیموی زرد . قصههایی از عشق جاودانه شیرین و فرهاد ، رستم و سهراب ، حكایت حسین كرد شبستری و خواندن اشعار زیبا و دلنشین شامی كرمانشاهی در گذشته نقل مجالس شب یلدا در كرمانشاه بود . آن روزها افراد فامیل بنا بر رسمی دیرینه به خانه بزرگ ترین فرد فامیل كه معمولاً پدربزرگ و مادربزرگ بودند میرفتند و با تكاندن برفهای زمستان از لباس هایشان در گرمای آرامش بخش كرسی فرو می رفتند . افراد فامیل بر سر یک سفره باهم شام میخوردند و بر روی سفره مخصوص این شب خوردنیهای متنوعی چیده میشد .
خوراكیهای شب چله
اجداد ما سر سفرههایشان در شب یلدا میوههایی چون : هندوانه ، خربزه ، انار ، سیب ، خرمالو و به می گذاشتند و بیشتر این میوهها را نمادی از خورشید میدانستند . هندوانه كه قاچهای مدور میخورد مثل خورشید ، یادآور گرمای تابستان و فرونشاندن عطش است .
مردم تالش به جز خوردن هندوانه در شب یلدا ، با پوست آن فال هم می گیرند . برای این كار پوست هندوانههای شب یلدا را برش میدهند ، آن را چهار قسمت كرده ، چهار تكه را به دست گرفته و نیت می كنند . بعد از اینكه نیت كردند پوست هندوانه را از جلو به پشت سر میاندازند . طبق رسم تالشیها ، اگر دو قطعه سبز و دو قطعه سفید بیفتد ، خوب است . یک قطعه سبز و سه قطعه سفید ، باطل است و هر چهار قطعه سبز یعنی این كه كسی كه نیت كرده خیلی خوش شانس است .
انار یكی دیگر از میوههای یلداست كه نماد تناسل نسل و زایش است . آن را دانه كنید و در ظرف سفالی رنگی بریزید . میتوانید انار را با گلپر بخورید . گلپر علاوه بر خاصیتهایی كه دارد اگر با انار همراه شود از سرماخوردگی پیشگیری میكند .
در شب یلدا و براساس رسوم و باورهای قدیمی ، مردم با خوردن میوههای تابستانی با آنها خداحافظی می كنند تا سال بعد و با خوردن آجیل و تنقلات به استقبال زمستان میروند و شب چله را جشن میگیرند . پس میخوریم تا با سرما ، ناباروری ، پژمردگی و مرگ مبارزه كرده باشیم و میخوریم تا یادمان به فصل گرما ، روشنایی ، باروری ، سبزی و زندگی باشد!
آجیل شب چله قدیمها شامل دانههایی چون : گندم و نخود برشته ، تخم هندوانه و كدو ، بادام ، پسته ، فندق ، كشمش ، انجیر و توت خشک بود و حالا با انواع برگ های خشک شده مثل برگه هلو و آلو همراه است و در آن از تخم هندوانه و گندم خبری نیست . اما برعكس شب عید كه پلو و ماهی غذای مخصوص آن است ، شب یلدا غذای مخصوصی ندارد .
هر یک از خوردنیهای شب چله علاوه بر اینكه نماد چیزی هستند ، خاصیت درمانی و طبیعی دارند . جعفر شهری در كتاب «طهران قدیم» در رابطه با خواص مواد غذایی كه در این شب خورده میشود ، نوشته است : «مردم معتقد بودند با خوردنیهای سفره شب یلدا ، مثل خوراكیهای پای سفره هفت سین طبیعت گرم خود را می توانند سرد كنند و طبیعت سرد خود را گرم كنند . به این صورت كه اگر از گرمی مزاج رنج می برند ، هندوانه و انار و اگر از سردی ناراحت میشوند ، توت و كشمش و خرما و مثل آن بخورند» در واقع این میوهها و خوراكیها هر یک بار معنایی نمادین با خود دارد . یكی از رسمهای شب یلدا ، فال حافظ گرفتن است . غزلیات حافظ ؛ یار جدانشدنی سفرههای یلداست .
یلدا از كجا آمد
شب یلدا در نیمكره شمالی زمین ، همزمان است با انقلاب زمستانی و به همین دلیل از آن شب به بعد طول روز بیشتر و طول شب كوتاه تر میشود . «یلدا» اسم دخترانه است و اسم بعضی از شما كه دارید اینجا را میخوانید اما در اصل برگرفته از زبان سریانی است و معنایش هم یعنی تولد . جشن میلاد مسیح كه در 25 دسامبر است ، در اصل جشن ظهور میترا بوده كه مسیحیان در قرن چهارم میلادی آن را روز تولد مسیح قرار دادند . یلدا اول زمستان و شب آخر پاییز است كه درازترین شب سال است .
یلدا را میشود جشن و گردهمایی خانوادگی هم دانست . در شب یلدا خویشاوندان نزدیک در خانه بزرگ خانواده گرد میآیند . در سرمای اول زمستان ، دور كرسی نشستن و تا نیمه شب میوه و آجیل و غذا خوردن و به فال حافظ دل سپردن از ویژگیهای شب یلداست .
یلدا از كجا آمد؟ اجداد ما 7 هزار سال پیش به تقویم خورشیدی دست پیدا كردند و فكر نكنید به همین آسانی بود ، كلی طول كشید بفهمند اولین شب زمستان بلندترین شب سال است . همین نیاكان حركت خورشید را در برجهای آسمان اندازه گیری كردند و برای هر برجی نامی گذاشتند . آنها گاهشماری را بر اساس چهل روز ، چهل روز تقسیم كردند . در فرهنگ ایرانیان و نیاكان ما عدد چهل مانند عدد شش و دوازده قداست دارد . كلمههای «چله نشستن» ، «چل چلی» و در طبرستان واژههای «پیراچله ، گرماچله» اهمیت این عدد را در فرهنگ ایرانی نشان می دهد . باستانیها ماه را به چهل روز تقسیم كردند و 9 ماه داشتند . اما بعد از مدتی این روزها به سی روز تغییر پیدا كرد و ماه سی روزه شد .
منبع : jamejamonline.ir
|
3 کاربر زیر از افسون 13 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
12-06-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نمادشناختی برف در اسطورههای ایران
نمادشناختی برف در اسطورههای ایران
برف یکی از ریزشهای آسمانی و نیز نام پوششی است که از آن بر زمین تشکیل می گردد . واژه کنونی «برف» از واژه پهلوی «وَفر» گرفته شدهاست . برف در زبان کهن پهلوی به شکلهایهای «اِسنیزَگ»، «اِسنیخر» و «اِسنوی» نیز آمده است که همگی با واژه (snow) در زبان انگلیسی هم ریشهاند .
در فرهنگ ایران باستان ، برف همچون باد ، باران ، مه و ابرِ باران زا ، از آفریدههای مادی پیش از آفرینش زمین دانسته شده است . خدای برف یکی از اسبای گردونه ناهید یا آناهیتا بود. (آناهیتا در زبان اوستایی ، نام یک پیکر کیهانی ایرانی است ، که ایزدبانوی «آبها» (آبان) پنداشته وستوده میشود و از این رو با نمادهایی چون باروری ، شفا و خرد نیز همراه است) ، در اوستا به بارش برفی سنگین اشاره رفته است و در یشتها (سروده هایی هستند که عموماٌ به ستایش خدایگان قدیم ایرانی مانند مهر، ناهید و تیشتر و غیره اختصاص دارند) ، زمستان هولناکی پیش بینی شده که سه سال زمین را دچار باران و تگرگ و برف و باد سرد خواهد کرد ، چندانکه زمین ویران و مخلوقاتش نابود خواهند شد . در شاهنامه روایتی هست که در جنگ ایران و توران در زمان کیخسرو ، برف سنگینی همه جا را پوشاند ، چنانکه نبرد از یاد همگان رفت و ناچار شدند که اسبان جنگی را بکشند و بخورند .
از دید نمادشناسی ، برف در اسطورههای ایرانی پدیدهای خجسته و باشگون و اهورایی شمرده می شود . هر چند از پدیدههایی است که با روزگار سرما در پیوند است که در چشم ایرانیان ؛ روزگاری سخت ، بی شگون و اهریمنی می نموده است . اما با این وجود این خجستگی برف در روزگار سرما بازمیگردد به رنگ سفید آن . سفیدی در نمادشناسی ایرانی همیشه نشانه ای فرخنده بوده است برخلاف سیاهی که نشانهای است پلید و ناهمایون و اهریمنی .
از این روی برای نمونه در خوانهایی که پهلوانان آیینی از آنها می گذرند تا به پاکی و پالایش برسند ما به نماد برف بازمیخوریم . در خوانهای نهایی ، هنگامیکه پهلوان به فرجام نبرد و تلاش شگرف و دشوار خود میرسد ، برف به نمود میآید و رخ می نماید . این نشانه آن است که پهلوان آیینی از تیرگیهای تن و از آلایشهای گیتی که جهان خاکی است میرهد و به سفیدی ، به روشنی و رهایی راه می جوید . در همین زمینه یک کارکرد برجسته نمادشناختی از برف در داستان کیخسرو دیده میآید . کیخسرو شهریار آرمانی و آیینی ایران است . از این روی هنگامیکه به بزرگترین کارزار خویش که همانا در بندافکندن و کشتن افراسیاب تورانی است ، دست مییابد ، در فرازنای شکوه فرمانروایی به ناگاه پادشاهی را رها میکند و به پارسایی و پرهیز روی میآورد و کار جهان خاکی را فرو میگذارد تا زنده به مینو (جهان نهان) راه ببرد . این راه بردن بدین سان در داستان آمده است که کیخسرو با تنی چند از پهلوانان نامدار ایرانی به کوهی میرسد . کیخسرو همراهان را بدرود میگوید و در آن کوه در میانه برف و بوران از دیدگان ناپدید می شود . آخرین پیوند کیخسرو با گیتی با جهان پست در برف رخ میدهد ، چنانکه گویی برف مرز میان گیتی و مینو است کیخسرو با گذشتن از برف و نهان شدن در آن به جهان دیگر که جهان جاوید و جان است ، راه می برد . از این رو اگر نمادشناسانه به این داستان حماسی و نمادین ایرانی بنگریم ، کیخسرو از سیاهی گیتی و تن به یکبارگی میرهد و سراپا به سفیدی می رسد ، این سفیدی آغازی است برای آنکه به پیراستگی و پالایش بازپسین دست بیابد و به جهان نهان به نزد آفریدگار راه بجوید .
منبع : tazeh.net
|
2 کاربر زیر از افسون 13 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
12-07-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آواز کمانچه و دهل با عطر بهار نارنج و تویانه در میان عروسیهای ایرانی!
آواز کمانچه و دهل با عطر بهار نارنج و تویانه در میان عروسیهای ایرانی!
معمولاً عروسی مراسمی است که به عنوان اعلان شروع زندگی رسمی دو نفر برگزار می شود . به خصوص در دوران قدیم که اجرای دقیق و موبه موی این رسوم اهمیت زیادی داشت از آن جهت که ثبت رسمی ازدواج به شکل امروزی صورت نمیگرفت .
در ایران برای اینکه ازدواج دختر و پسری به رسمیت شمرده و مشروع شود ، در زمان فراغت از کار، جشنی برای ازدواج برپا میشد و قوم و قبیله دعوت میشدند . این مراسم به این منظور انجام میگرفت که در آینده اگر اتفاقی برای مرد خانواده میافتاد و منجر به فوت او میشد ، قبیله شهادت به ازدواج آنها داده و فرزند این ازدواج مشروع شمرده و وارث متوفی محسوب شود .
مراسم عقد و عروسی ایرانی معمولاً شامل خواستگاری ، نامزدی و شیرینی خوران ، تهیه جهیزیه و انجام خرید عروسی ، جهازبران ، پهن کردن سفره عقد و سائیدن کلهقند ، خواندن خطبه عقد ، حنابندان ، جشن عقد و عروسی ، مراسم پاتختی و مادر زن سلام ، پاگشا میشود البته نباید رسومات نسل جدیدتر را مثل تهیه کیک عروسی ، فیلمبرداری ، تزئین ماشین عروس و رفتن به ماه عسل نادیده گرفت .
عروسی در اقوام ایرانی
مردم بلوچ در مراسم عروسی آداب و سنن خاص خود را دارند آنها داماد را سوار برمرکب شتر کرده و پسر بچهای را جلو داماد سوار بر شتر مینشانند سپس با سردادن ترانههای شادی به اسم هالی داماد را به طرف می برند . در مراسم همه ایل شرکت میکنند و خود را در شادی و سرور سهیم میدانند . در این هنگام توشمالها شروع به نواختن آهنگهای محلی میکنند و مجلس شور و حال دیگر به خود میگیرد .
یکی از کارهای عروسی در بختیاری فراهم آوردن «سوخت» برای تهیهٔ غذای عروسی است . چند روز مانده به عروسی عدهای از جوانان با چارپایانی برای تهیهٔ هیزم به کوه و صحرا میروند . معمولاً همهٔ جوانان داوطلب چنین کاری هستند ، زیرا میدانند که برای عروسی خودشان متقابلاً جوانان دیگر این زحمت را متحمل میشوند . معمولاً به جز آوردن هیزم ، دوغ ، کره ، ماست و کشک هم از گله داران دریافت و برای داماد میآورند .
در میان اقوام لر، معمولاً رسم بر این است که زنان فامیل دختری را برای پسر انتخاب میکنند و چندین بار به خانه دختر رفت و آمد میکنند تا حرکات و رفتار او را در برخورد با مهمان و خانواده اش مورد ارزیابی قرار دهند پس از آن نوبت به آمد و شد ریش سفیدان است . یکی از آداب ویژه مردم لر که در آیینهای عروسی مردم این دیار رایج است رقص و پایکوبی به همراه بازیهای سنتی و محلی است . ساز و سماع ، کمانچه و تنبک از آلات موسیقی است که در آیین عروسی لرها از آن استفاده میشود .
در عروسی مردم گیلان به ویژه در مناطق روستایی پیوند دو خانواده با یاری و همکاری در کار و زندگی آغاز میشود . پسران در شالیکاری ، دروی شالی ، کلش ریختن بام خانهها ، درودی گندم وسایر کارهای کشاورزی و باغداری ، دامداری ، نوغان داری و غیره که بر عهده مردان است به کمک پدر نامزد خود به اصطلاح به یاوری می روند و زنان نیز در پخت و پز کمک می کنند .
شیرازیها خانه داماد و عروس را برای مراسم عروسی آذین بندی میکنند و گلدانهای سفالی که معمولاً دارای گل شمعدانی است دور حوض می گذارند . کف حیاط فرش میگسترند بعد از حضور همه مدعوین و گرم شدن مجلس به دنبال عروس می روند آنها با بهارنارنج و اسپند به استقبال عروس می روند .
در عروسی کردها آوای سرنا و دهل نسیم دل انگیزی است كه در پهندشت دل كردها وزیدن می گیرد . آوای سرنا و دهل با تپش قلبها همراه میشود . زنان با لباسهای رنگارنگ كه به بهار و خزان می مانند حضور دارند . دختران نوعروس معمولا روپوش قرمزرنگی بر سر و صورت میافكنند تا قابل شناسایی برای جوانان مجرد باشند ، و جوانان مجرد شاید از میان دخترانی که روسری سفید رنگ دارند عشق خود را بیابند .
در عروسی ترکها ابتدا با چایی از آنها پذیرایی میشود و بعد کسی که مسئول جمع آوری هدایا است با کاسهای نقل و شکلات وارد میشود میهمانها هر کدام مقداری از محتویات کاسه را بر میدارند و بعد هر کدام هدایای نقدی خود را که به گویش محلی (تویانه) گفته می شود بدست او میدهند ونام خود را در گوش جمع آوری کننده هدایا میگویند واو نیز مبلغ و نام صاحب هدیه را به شخص دیگری که مسئول ثبت و نگهداری هدایا است می گوید تا آنرا در لیست خود منظور نماید .
آیین این جشنها در طول تاریخ سینه به سینه به نسل های بعد منتقل شد و به صورت امروزی به ما رسید . البته بماند که در آن زمان کمتر کسی پیدا میشد که از شام و نحوه پذیرایی میزبان ایراد بگیرد و تا صبح خیابانها را بند بیاورد و سر مردم را ببرد . یا اینکه برخی عروس خانم سر میزان مهریه هی چانه بزند و هی آن را بالا ببرد و داماد هم چشمش دنبال جهیزیه بهتر باشد . همه چیز ساده برگزار میشد . ساده اما صمیمی و با مشارکت!
منیع : bornanews.ir
|
2 کاربر زیر از افسون 13 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 01:23 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|