اگر
از ترانههای من اگر
گل را بگیرند
یک فصل خواهد مرد
اگر عشق را بگیرند
دو فصل خواهد مرد
و اگر نان را
سه فصل خواهد مرد
اما آزادی را
اگر از ترانههای من،
آزادی را بگیرند
سال، تمام سال خواهد مرد.
...
پایان رنجها
بافندهای
تمام عمر
ترنج و ابریشم میبافت
گل میبافت
اما وقتی مرد
نه فرشی داشت
و نه کسی
که گلی بر گورش بگذارد.
...
در اینجا
کوه شاعر است
درخت، قلم
دشت، کاغذ
رود، سطر
سنگ، نقطه
و من
که علامت تعجبام!
...
شعر
شعر
آوای کبوتر است به وقت عشق
شعر
بال پروانه است به وقت باران
شعر
غبار ستارهایست
که بر دشتها و دامنهها میبارد
و شعر
سرانگشتان کودکان است
در دوزخ کردستان
و در گورهای بی نشان رواندا.
..
نوشتن
آسمان
همیشه باران را نمینویسد
باران
همیشه رود را،
رود
باغ را،
باغ
گل را،
و من
همیشه شعر ... شعر بزرگ خود را ... !
...
مرگ
هر شب میآید
بال میگسترداند بر خوابهایم
هر روز میآید
قدمهای خسته مرا میشمرد مرگ،
و باز به جستوجوی نشانی تازه
تمامی جیبهایم را میکاود.
همین!
.....