#51  
قدیمی 04-12-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

صدایم در نمی آید ...صدایت کو



؟؟؟!!



صدایم در نمی آید...نه حتی کُنج تنهائی



نه در جمعی که دائم از حقیقت ....



؛؛ قصه ؛؛ می سازد

!!



نه در آن باور دیروزی مطلق



که ترمیم درون زخمی من بود



!!


صدایم در نمی آید نه حتی در نوشتاری



که رنگ عاطفه در جوهری شبناک



وگه در تیرگی رنگ ء شب اندوه



بجایم باز می نالد




!!


حقیقت را اگر انکار می باید " حقیقت " نیست




!!!





صدایم در نمی آید ...نه آنجائی که می باید



به خشم سینه فریادی ... ز درد دائم این زندگانی زد




!!!



صدایم در نمی آید ...صدایت کو....؟





که در کُنجی خداوندا



صدای ناله واندوه می پیچد



و اشک درد ...فراوان میچکد....از دیده مظلوم





!!!


ولی تنها .... سکوتی نابسامان




کوچه گرد ء روز وشبهائی ست




که من در بیصدائی ها


!!!


که تودر بی خیالی ها



!!!

که او گم کرده سیرت



غرق یک آئینهء شفاف


!!!


وآنها... وهمه ... مشغول لافی چند



بخود سرگرم ومشغولیم




!!!



من اما شرم میدارم که در دستم



قلم شیون زنان ،‌ تر میکند ، چهر ورق ها را



ومن در ؛ آه ؛ خود گم میشوم ...در ابر






!!!


من آخر سخت گریانم




!!!


ومی بارد نگاه آسمان... مغموم وخون آلود




!!!


ودر خشمی ... به رعدی می شکافد سینه خود را




!!!



بگو حالا کدامین چهره ... گویا بود



نگاه تو درون آینه با رنگهای مانده در صورت



نگاه لاف زنهای همیشه دائما مشغول حرافی




!!!



نگاه دستهائی که هردم با قلم



تسخیر میگردد و روحی باز می میرد

!!!


ویا آن آسمان با هر شکاف رعد بر سینه ...



ز درد وزجر وظلمی که....



بجای اشک او،‌همواره وهرروز



چو رودی محو... بروی این زمین جاریست





!!!



من اما باز خاموشم ...و اما بازهم خاموش


صدایم درنمی آید





!!!



توهم آینه را بردار



وبر چهری که روزی پیر خواهد شد



به رنگ و روغنی دیگر ...بزن دستی






!!!


توهم ای لاف زن ...هر روزه و ... هرروز



به گوش هرچه بیکار است



بخوان ؛ یاسین ؛ بگوش خود !... و در دل



خنده کن بر جمع بیکاران




!!!


....


به کُنجی دیدگانی باز می بارد



به کنجی باز مظلومی ست



صدایش گم شده ... در این هیاهو ها


که در آن باز سبزی ... باز میوه...



باز.... حرف نفت وگاز و گالُن بنزین



ورنگ آخرین رژ, بر لب مصنوعی خواننده ء غربی


تمام حرف هرروزجماعت هاست




!!!


واما ظلم را در کاغدی رنگی


به روبانی وتزئینی


به هرچه بی خرد تر ازخود واز خویش


چه آسان میفروشد در دم بازار




!!!



صدایم در نمی آید ...صدایت کو


؟!!!؟




که گر حتی فغان هم سر دهم



چیزی به این قلبم نمی ماسد



و آهم میرود تا ابر.....



تا در رعد جانسوز ؛ سما ؛ منهم بگریم باز

!!!

صدایم در نمی آید... صدایت در نمی آید








!!!


تفاوت این میان در چیست



خموشی تا ابد رنگ خموشی هاست


!!!

صداهم تا ابد در واژه های درد حیران است





بدون حنجره در باد





!!!!


صدایم در نمیآید ...صدایت کو



!!؟؟؟




من اما سخت گریانم.... من اما سخت گریانم





!!!





سروده ء : فــرزانه شـــیدا
__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #52  
قدیمی 04-12-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

آدمک مرگ همين جاست،بخند
آن خدايي که بزرگش خواندي
به خدا مثل تو تنهاست ، بخند
دستخطي که تو را عاشق کرد
شوخي کاغذي ماست ، بخند
فکر کن درد تو ارزشمند است
فکر کن گريه چه زيباست ، بخند
صبح فردا به شبت نيست که نيست
تازه انگار که فرداست ، بخند
راستي آنچه به يادت داديم
پر زدن نيست که درجاست ، بخند
آدمک نغمه ي آغاز نخوان
به خدا آخر دنياست ، بخند
__________________
پاسخ با نقل قول
  #53  
قدیمی 04-12-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض




امشب همه غم های عالم را خبر کن
بنشین و با من گریه سر کن
گریه سر کن
ای جنگل ای انبوه اندوهان دیرین
ای چون دل من ای خموش گریه آگین
سر در گریبان در پس زانو نشسته
ابرو گره افکنده چشم از درد بسته
در پرده های اشک پنهان کرده بالین
ای جنگل ای داد
از آشیانت بوی خون می آورد باد
بر بال سرخ کشکرک پیغام شومی ست
آنجا چه آمد بر سر آن سرو آزاد ؟
ای جنگل ای شب
ای بی ستاره
خورشید تاریک
اشک سیاه کهکشان های گسسته
ایینه دیرینه زنگار بسته
دیدی چراغی را که در چشمت شکستند ؟
ای جنگل ای غم
چنگ هزار آوای باران های ماتم
در سایه افکند کدامین ناربن ریخت
خون از گلوی مرغ عاشق ؟
مرغی که می خواند
مرغی که با آوازش از کنج قفس پرواز می کرد
مرغی که می خواست
پرواز باشد
ای جنگل ای حیف
همسایه شب های تلخ نامرادی
در آستان سبز فروردین دریغا
آن غنچه های سرخ را بر باد دادی
ای جنگل ای پیوسته پاییز
ای آتش خیس
ای سرخ و زرد ای شعله سرد
ای در گلوی ابر و مه فریاد خورشید
تا کی ستم با مرد خواهد کرد نامرد؟
ای جنگل ای در خود نشسته
پیچیده با خاموشی سبز
خوابیده با رویای رنگین بهار نغمه پرداز
زین پیله کی آن نازنین پروانه خواهد کرد پرواز ؟
ای جنگل ای همراز کوچک خان سردار
هم عهد سرهای بریده
پر کرده دامن
از میوه های کال چیده
کی می نشیند درد شیرین رسیدن
در شیر پستانهای سبزت ؟
ای جنگل ای خشم
ای شعله ور چون آذرخش پیرهن چک
با من بگو از سرگذشت آن سپیدار
آن سهمگین پیکر که با فریاد تندر
چون پاره ای از آسمان افتاد بر خک
ای جنگل ای پیر
بالنده افتاده آزاد زمینگیر
خون می چکد اینجا هنوز از زخم دیرین تبرها
ای جنگل ! اینجا سینه من چون تو زخمی ست
اینجا دمادم دارکوبی بر درخت پیر می کوبد .

__________________
پاسخ با نقل قول
  #54  
قدیمی 04-12-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

كجاي ِ كوه ايستاده ام كه
هر چه ناله مي كنم
خنده خنده مي كشد
دست روي دامنه


ازميان تور هاي ِ بافته
چكه مي كند سپيدي ِ ستاره اي
تكمه از كنار ِ شمع
خسته مي شود و من
آخر از نگاه تو راست مي كشم


خسته مي رسم
شايد از جنون ِ لحظه هاي ِ من
بي تاب
دور دور شوي
__________________
پاسخ با نقل قول
  #55  
قدیمی 04-12-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


اي ستاره ها كه از جهان دور
چشمتان به چشم بي فروغ ماست
نامي از زمين و از بشر شنيده ايد
درميان آبي زلال آسمان
موج دود و خون و آتشي نديده ايد
اين غبار محنتي كه در دل فضاست
اين ديار وحشتي كه در فضا رهاست
اين سراي ظلمتي كه آشيان ماست
در پي تباهي شماست
گوشتان اگر به ناله من آشناست
از سفينه اي كه مي رود به سوي ماه
از مسافري كه ميرسد ز گرد را ه
از زمين فتنه گر حذر كنيد
پاي اين بشر اگر به آسمان رسد
روزگارتان چو روزگار ما سياست
اي ستاره اي كه پيش ديده مني
باورت نميشود كه در زمين
هركجا به هر كه ميرسي
خنجري ميان پشت خود نهفته است
پشت هر شكوفه تبسمي
خار جانگزاي حيله اي شكفته است
آنكه با تو ميزند صلاي مهر
جز به فكر غارت دل تو نيست
گر چراغ روشني به راه تست
چشم گرگ جاودان گرسنه اي است
اي ستاره ما سلاممان بهانه است
عشقمان دروغ جاودانه است
در زمين زبان حق بريده اند
حق زبان تازيانه است
وانكه با تو صادقانه درد دل كند
هاي هاي گريه شبانه است
اي ستاره باورت نمي شود
درميان باغ بي ترانه زمين
ساقه هاي سبز آشتي شكسته است
لاله هاي سرخ دوستي فسرده است
غنچه هاي نورس اميد
لب به خنده وانكرده مرده است
پرچم بلند سرو راستي
سر به خاك غم سپرده است
اي ستاره باورت نميشود
آن سپيده دم كه با صفا و ناز
در فضاي بي كرانه مي دميد
ديگر از زمين رميده است
اين سپيده ها سپيده نيست
رنگ چهره زمين پريده است
آن شقايق شفق كه ميشكفت
عصر ها ميان موج نور
دامن از زمين كشيده است
سرخي و كبودي افق
قلب مردم به خاك و خون تپيده است
دود و آتش به آسمان رسيده است
ابرهاي روشني كه چون حرير
بستر عروس ماه بود
پنبه هاي داغ هاي كهنه است
اي ستاره اي ستاره غريب
از بشر مگوي و از زمين مپرس
زير نعره گلوله هاي آتشين
از صفاي گونه هاي آتشين مپرس
زير سيلي شكنجه هاي دردناك
از زوال چهره هاي نازنين مپرس
پيش چشم كودكان بي پناه
از نگاه مادران شرمگين مپرس
در جهنمي كه از جهان جداست
در جهنمي كه پيش ديده خداست
از لهيب كوره ها و كوه نعش ها
از غريو زنده ها ميان شعله ها
بيش از اين مپرس
بيش از اين مپرس
اي ستاره اي ستاره غريب
ما اگر ز خاطر خدا نرفته ايم
پس چرا به داد ما نميرسد
ما صداي گريه مان به آسمان رسيد
از خدا چرا صدا نمرسد
بگذريم ازين ترانه هاي درد
بگذريم ازين فسانه هاي تلخ
بگذر از من اي ستاره شب گذشت
قصه سياه مردم زمين
بسته راه خواب ناز تو
ميگريزد از فغان سرد من
گوش از ترانه بي نياز تو
اي كه دست من به دامنت نمي رسد
اشك من به دامن تو ميچكد
با نسيم دلكش سحر
چشم خسته تو بسته ميشود
بي تو در حصار اين شب سياه
عقده هاي گريه شبانه ام
بر گلو شكسته ميشود
شب به خير .

(فريدون مشيري)
__________________
پاسخ با نقل قول
  #56  
قدیمی 04-12-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

به کویت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم
به دل امید درمان داشتم درمانده تر رفتم
تو کوته دستی ام می خواستی ورنه من مسکین
به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم
نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم
ز کویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم
حریفان هر یک آوردند از سودای خود سودی
زیان آورده من بودم که دنبال هنر رفتم
ندانستم که تو کی آمدی ای دوست نیققفتی
به من تا مژده آوردند من از خود به در رفتم
مرا آزردی و گفتم که خواهم رفت از کویت
بلی رفتم ولی هر جا که رفتم دربدر رفتم
به پایت ریختم اشکی و رفتم در گذر از من
ازین ره بر نمی گردم که چون شمع سحر رفتم
تو رشک آفتابی کی به دست سایه می ایی
دریغا آخر از کوی تو با غم همسفر رفتم
هوشنگ ابتهاج (سایه)
__________________
پاسخ با نقل قول
  #57  
قدیمی 04-12-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دلتنگیاتو بردار به روی قلبم بذار
تکیه بده به شونم تو این مسیر دشوار
اگه منو نمیخوای حرف دلم رو گوش کن

فقط برای یک بار بعدش خدانگهدار
تنهایی خیلی سخته وقتی چشام براهه

وقتی که شب سیاهه وقتی بدون ماهه
تنهایی خیلی تلخه وقتی که بی تو هستم

تنها میمونه دستم با این دل شکستم
دلتنگیامو بردار پیش خودت نگه دار

هر وقت که تنها شدی منو به یادت بیار
داری میری نمیخوام وقت تو رو بگیرم

این حرف آخر من دوست دارم دوست دارم میمیرم
تنهایی خیلی درده اگه نیای تو خوابم

وقتی تو اضطرابم تو هم ندی جوابم
تنهایی خیلی سرده وقتی پیشم نباشی

آتییشم نباشی بیدار میشم نباشی
تنهایی خیلی سردمه
__________________
پاسخ با نقل قول
  #58  
قدیمی 04-13-2008
عاشق عاشق آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Apr 2008
نوشته ها: 493
سپاسها: : 0

15 سپاس در 10 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض نگاهم‌ مدام‌ عوض‌ مي‌شود .....

نگاهم‌ مدام‌ عوض‌ مي‌شود. مثلا امشب‌ به‌ كوك‌ ساعت‌ نياز ندارم‌، درك‌ خروس‌ همسايه‌ را از آمدن‌سحر جدي‌ خواهم‌ گرفت‌!
فردا به‌ جاي‌ آدم‌ها به‌ راه‌ها و جاده‌هايي‌ كه‌ قدم‌ها را به‌ انتظار نشسته‌اند، نگاه‌مي‌كنم‌. به‌ شاخه‌اي‌ كه‌ مي‌داند گنجشكي‌ قرار است‌ روي‌ آن‌ لانه‌ بسازد و به‌ باد كه‌ بال‌ كبوتري‌ را به‌ بازي‌خواهد گرفت‌.
فردا كوزه‌اي‌، دختركي‌ را در كوهپايه‌اي‌ دور انتخاب‌ خواهد كرد تا با آن‌ از چشمه‌ آب‌ بياورد.
فردا صحنه‌اي‌ غم‌انگيز منتظر گريه‌ نشسته‌ و قهقهه‌ خنده‌اي‌ در حنجره‌اي‌ مانده‌ تا پاي‌ مردي‌شيك‌پوش‌ و جدي‌ روي‌ پوست‌ موز ليز بخورد و زني‌ از خنده‌ ريسه‌ برود!
چرا تا به‌ حال‌ به‌ اين‌ فكر نكرده‌ بودم‌ كه‌ شن‌هاي‌ ساحل‌ روي‌ هم‌ تلنبار شده‌اند تا دريا تمام‌ شود؟
نگاهم‌ فردا به‌ پلي‌ خواهد بود كه‌ زمستان‌ها براي‌ سيلاب‌ شكلك‌ در مي‌آورد. به‌ كلاغي‌ كه‌ بدون‌ چترزير باران‌ راه‌ مي‌رود و به‌ چمن‌هايي‌ كه‌ پاهاي‌ بدون‌ كفش‌ كبوترها را قلقلك‌ مي‌دهند!
فردا به‌ پنجره‌اي‌ نگاه‌ كن‌ كه‌ بيشتر از تو به‌ ميخك‌هاي‌ باغچه‌ نگاه‌ مي‌كند و به‌ توت‌ فرنگي‌ كه‌ به‌چشم‌هايت‌ لبخند مي‌زند و به‌ دنيا آمد تا فقط براي‌ چند لحظه‌ طعم‌ دهان‌ تو را ميخوش‌ كند.
فردا به‌ ماهيگير نگاه‌ نمي‌كنم‌، چرا فكر نكنم‌ كه‌ ماهي‌ به‌ قلاب‌ ماهيگيري‌ات‌ زل‌ خواهد زد و با بقيه‌ به‌زبان‌ ماهي‌ها خداحافظي‌ كرده‌ و خواهد گفت‌: «نوبت‌ من‌ هم‌ رسيد، خداحافظ دوستان‌!»
فردا به‌ پروانه‌هايي‌ نگاه‌ كن‌ كه‌ حاضر است‌ لاي‌ دفتر خاطرات‌ تو خشك‌ شود. و به‌ چرخيدن‌ كلاغ‌ به‌دور خودش‌ وقتي‌ كه‌ جواهري‌ از زير خاك‌ به‌ او نگاه‌ مي‌كند.
چرا فكر نكنم‌ مثنوي‌ سال‌ها آماده‌ بود تا مولوي‌ آن‌ را بسرايد؟ و ترانه‌ها به‌ دنبال‌ خواننده‌ مي‌گردند؟آن‌ درخت‌ مي‌دانست‌ كه‌ روزي‌ چوبي‌ باريك‌ در دست‌ بتهوون‌ خواهد شد تا به‌ كمك‌ آن‌ سمفوني‌ شماره‌نه‌ را رهبري‌ كند و جاودانه‌ شود.
فردا به‌ جاي‌ آب‌ پاشي‌، به‌ انتظار شمشادها براي‌ مشتي‌ آب‌ نگاه‌ خواهم‌ كرد و به‌ بوي‌ تلخ‌ سبزه‌اش‌ كه‌قرار است‌ مشامم‌ را پر كند.
تو هم‌ به‌ «بعد از ظهر» فردا نگاه‌ كن‌ كه‌ دو ليوان‌ چاي‌ و ليمو و گپي‌ دو نفره‌ آن‌ را به‌ «غروب‌» مي‌رسانند.و به‌ كلاه‌ كهنه‌اي‌ كه‌ ترجيح‌ مي‌دهد روزهاي‌ آخر عمرش‌ را بر سر يك‌ مترسك‌ در مزرعه‌اي‌ دور باشد.
فردا شب‌ باز كسي‌ هست‌ كه‌ به‌ سونات‌ مهتاب‌ گوش‌ دهد، اما ماه‌ براي‌ فرار از تنهايي‌ در بركه‌اي‌ پر ازآب‌ شنا خواهد كرد در حالي‌ كه‌ سونات‌ قورباغه‌ را به‌ سونات‌ مهتاب‌ ترجيح‌ مي‌دهند.
فردا روز ديگري‌ است‌ و نگاهم‌ مي‌تواند عوض‌ شود در حالي‌ كه‌ چشم‌هايم‌ هميشه‌ ميشي‌ باقي‌خواهد ماند!
پاسخ با نقل قول
  #59  
قدیمی 04-15-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

رویای شیرین
خواب دیدم آسمان شد واژگون
و زمین شد نیلگون نیلگون

خواب دیدم قلب ها آبی شدند
دیده هامفتون بی خوابی شدند

خواب دیدم مردم بیرنگ را
روزهای بی نبرد و جنگ را

خواب دیدم چشمهای پاک را
مردم پیوسته با افلاک را

خواب دیدم میل بیداریم نیست
با زمین وزندگی کاریم نیست

مست شد چشمان خواب آلوده ام
" باز دیدم در زمین آسوده ام "
__________________
پاسخ با نقل قول
  #60  
قدیمی 04-15-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مدتی‌ست دیگر صدايم را نمی‌شنوی،
صدایت را نمی‌شنوم،
درست از همان روز که گفتی تنهایت نمی‌گذارم.
می‌نويسم شاید بخوانی
اما حالا دیگر خواندنت هم دردی را از من دوا نمی‌کند،
می‌دانی؛
روزها می‌گذرند
ماه ها می‌گذرند
و سال‌ها نیز خواهند گذشت
اما چيزی در من تغيير نمی‌کند.
هیچ چيز،
انگار كه چيزی را گم کرده باشم،
هر روز به دنبال‌اش می‌گردم.
نمی‌دانم گم کرده‌ام
یا جایی جا مانده است
یا شاید تو آن را با خود برده‌ای.
جایش خالی است
می‌سوزد.

:2::2::2::2::2:

__________________
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 05:39 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها