فرهنگ و تاریخ تاریخ و فرهنگ - مطالبی در زمینه فرهنگ و تاریخ ایران و جهان اخبار فرهنگی و ... در این تالار قرار میگیرد |
04-16-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تیمور تاش
تیمور تاش
عبدالحسين تيمورتاش معروفترين و بانفوذترين رجل سياسي ايران در دوران سلطنت رضا شاه پهلوي است،او مقتدرترين شخصيت سياسي ايران بعد از رضا شاه به شمار مي آمد
سقوط ناگهاني او از اريکه قدرت، در آغاز هشتمين سال سلطنت رضا شاه، يکي از اسرارآميز ترين وقايع عصر پهلوي به شمار مي آيد، که راز واقعي آن پس از گذشت بيش از شصت سال هنوز فاش نشده است.
عبدالحسين تيمورتاش، که نام اصلي او عبدالحسين خان نرديني است و پيش از گرفتن نام خانوادگي تيمورتاش در آستانه سلطنت رضا خان، نخست معززالملک و سپس سردار معظم لقب داشته است، در سال 1258 يا 1260 ( در منابع مختلف هر دو تاريخ ذکر شده است ) شمسي در يک خانواده متشخص خراساني به دنيا آمد. عبدالحسين خان پس از انجام تحصيلات مقدماتي در خراسان، براي ادامه تحصيل به روسيه اعزام شد و در مدرسه نظام سن پترزبورگ ثبت نام کرد. مدت تحصيل او در روسيه که بيش از تحصيل صرف خوشگذراني شد، قريب شش سال به طول انجاميد، ولي عبدالحسين خان در بازگشت از اين سفر دو زبان روسي و فرانسه و آداب و رسوم اروپايي را بخوبي فرا گرفته بود.
عبدالحسين خان، که بعد از بازگشت به ايران لقب پدر، معززالملک را براي خود انتخاب نمود، چند ماه بعد از مراجعت به تهران نقل مکان کرد و در سن بيست و چهار سالگي به عنوان مترجم زبان روسي وارد خدمت وزارت خارجه شد و ضمن خدمت در وزارت خارجه، زبان انگليسي را هم فرا گرفت.
دوران خدمت عبدالحسين خان معززالملک در وزارت خارجه با آغاز سلطنت محمد علي شاه مصادف شد و معززالملک به عنوان مترجم يک هيئت تشريفاتي از طرف وزارت خارجه براي اعلام سلطنت شاه جديد به دربارهاي اروپا به چند کشور اروپايي سفر کرد، ولي در بازگشت از اين ماموريت محيط آشفته سياسي آن روز تهران را باب طبع خود نيافت و نزد پدر خود، که در آن زمان حاکم سبزوار بود، به خراسان بازگشت. عبدالحسين خان مدتي هم از طرف پدر حاکم بلوک جوين شد و با دختر يکي از خوانين خراسان ازدواج کرد.
زندگي سياسي عبدالحسين خان معززالملک، که از اين به بعد او را به همان نامي که معروف شده، تيمورتاش ميخوانيم، از سال 1288 به دنبال سقوط محمد علي شاه و انتخابات مجلس دوم آغاز شد.
تيمورتاش خود را نامزد نمايندگي مجلس کرد و با نفوذ خانوادگي پدر و همسرش به مجلس راه يافت. تيمورتاش با اينکه جوانترين نماينده مجلس دوم بود با ايراد چند نطق و اظهار نظر در لوايحي که مطرح مي شد، خيلي زود جاي خود را در مجلس باز کرد. ولي فترت طولاني بين مجلس دوم و سوم موجب بازگشت او به خراسان شد و اين بار در دوران حکومت نيرالدوله پدربزرگ همسر خود به رياست نظام يا فرماندهي قشون خراسان منصوب شد و لقب " سردار معظم " گرفت.
تيمورتاش که حالا سردار معظم خراساني لقب داشت؛ در انتخابات مجلس سوم نيز بدون مشکلي از قوچان به وکالت مجلس انتخاب شد. و اين بار به يکي از کارگردانان مجلس تبديل گرديد، ولي عمر اين مجلس نيز با آغاز جنگ بين الملل اول و اشغال بخش بزرگي از ايران به وسيله نيروهاي بيگانه به پايان رسيد. تيمورتاش بعد از تعطيل مجلس سوم مدتي بيکار بود، تا اينکه در فروردين ماه سال 1298 در اوايل نهضت جنگل، در دوران زمامداري وثوق الدوله به حکومت گيلان منصوب شد.
حکومت گيلان که بيش از يک سال به طول نينجاميد، از نقاط تاريک زندگي سياسي تيمورتاش به شمار مي آيد، از آن جمله در عالم مستي، حکم اعدام عده اي را که دکتر حشمت معروف نيز در ميان آنها بود، صادر نمود.
تيمورتاش در بهمن ماه سال 1300، با حفظ سمت نمايندگي مجلس چهارم در کابينه ميرزاحسن خان مشيرالدوله به سمت وزارت عدليه منصوب شد و در جلسات کابينه با رضا خان وزير جنگ روابط نزديکي برقرار ساخت.
بعد از سقوط کابينه مشيرالدوله، تيمورتاش به حکومت کرمان و بلوچستان تعيين شد و در مدت بيست ماه حکومت در اين ايالت دست از پا خطا نکرد، زيرا هم از اشتباهات خود در گيلان پند گرفته بود و هم زن تازه و جواني داشت که او را به خود جلب کرده بود. در مدت حکومت تيمورتاش در کرمان و بلوچستان عمر مجلس چهارم نيز به پايان رسيد و تيمورتاش در انتخابات مجلس پنجم مجدداً از نيشابور به نمايندگي انتخاب گرديد.
تيمورتاش به پاس نطقهاي تملق آميز به طرفداري از رضا خان، در کابينه سوم رضا خان که در شهريورماه سال 1303 تشکيل شد به وزارت فوائد عامه و تجارت منصوب گرديد، و اين سمت را تا پايان رئيس الوزرائي رضا خان حفظ نمود.
تيمورتاش ضمن عضويت در کابينه، به اتفاق دوست نزديک خود علي اکبر داور، مقدمات تصويب طرح خلع قاجاريه را در مجلس پنجم فراهم ساخت و با تلاش شبانه روزي در اين راه بيش از پيش توجه و اعتماد رضا خان را به خود جلب نمود.
تيمورتاش در اواخر آذرماه سال 1304، يک هفته بعد از انتقال سلطنت از قاجاريه به خاندان پهلوي، به سمت وزير دربار رضا شاه منصوب شد و با تشريفات مفصلي که براي تاجگذاري رضا شاه در اوايل سال 1305 ترتيب داد توانايي خود را در اين کار به منصه ظهور رساند.
تيمورتاش در چهار سال اول سلطنت رضا شاه به سرعت از نردبان قدرت بالا رفت، ولي صعود او به قله قدرت، با سقوط ناگهاني نصرت الدوله متوقف گرديد. نصرت الدوله به اتهام مشارکت در طغيان ايلات فارس و توطئه عليه شخص رضا شاه از کار برکنار و زنداني شد.
بد گماني رضا شاه به نصرت الدوله، اعتماد مطلق او را به تيمورتاش که از روابط نزديک وي با نصرت الدوله اطلاع داشت، متزلزل ساخت؛ ولي تيمورتاش با مهارت و چرب زباني توانست خود را از اعمال نصرت الدوله بي اطلاع نشان دهد و در مقام منيع خود باقي بماند.
دومين ضربه بر قدرت و موقعيت بلامنازع تيمورتاش، با ورود فروغي و تقي زاده به کابينه مخبرالسلطنه در دو پست کليدي وزارت خارجه و وزارت ماليه، وارد آمد. فروغي از ابتدا نسبت به تيمورتاش نظر مثبتي نداشت و او را عامل برکناري خود از مقام نخست وزيري در اوايل سلطنت رضا شاه ميدانست و تقي زاده هم کسي نبود که زير بار امثال تيمورتاش برود و به قول معروف براي او تره خورد بکند.
تيمورتاش که با غرور و تبختر در جلسات هيئت دولت حضور مي يافت و به وزيران کابينه، حتي شخص نخست وزير امر و نهي مي کرد، ناگهان خود را در برابر کساني يافت که نه فقط از او حرف شنوي نداشتند، بلکه علناً به مخالفت با او بر مي خاستند و گاهي با لحني تحقيرآميز با وي سخن مي گفتند. تيمورتاش که هوا را پس ديد در مقابل اين دو حريف نيرومند کوتاه آمد و طرح دوستي با آنها ريخت، ولي قدرت و ابهت پيشين را عملا از دست داد و از سال 1309 به بعد ديگر آن تيمورتاش سالهاي 1304 تا 1308 نبود.
آخرين مرحله سقوط تيمورتاش از اريکه قدرت با ماجراي نفت و لغو قرارداد دارسي آغاز مي شود. درباره اين ماجرا معتبرترين روايت، خاطرات تقي زاده است که مستقيماً در جريان وقايع از مذاکرات مقدماتي به وسيله تيمورتاش تا لغو قرارداد دارسي و پيامدهاي آن بوده است. تقي زاده در قسمتي از خاطرات خود درباره اين ماجرا مي نويسد:
« رضا شاه با مرحوم فروغي سر و سر داشتند. يعني به او همه چيز را مي گفت.... قبل از آن حرکت که امتياز نامه را انداخت توي بخاري، فروغي را خواسته بود. قدري با او صحبت کرده و گفته بود من امروز مي آيم به هيئت وزرا و اشتلم مي کنم و به شما هم شايد بد بگويم.
به او قبلا گفته بود که دلگير نشود. گفته بود به فلاني هم بگوييد( يعني به من ). از من اين ملاحضه را داشت. مي دانست اگر حرف تندي مي زد که اينها در اين کار تاخير کردند، من جواب مي دهم... آمد و همين تئاتر را بازي کرد. گفت که به من مي گويند وزير خارجه بيايد. وزير خارجه داخل چه آدمي است؟ وقتي که رفت ( بعد از انداختن قرارداد دارسي در بخاري ) بدبخت تيمورتاش بدنش مي لرزيد.
تيمورتاش گفت آقايان تشويش نداشته باشيد، اين تغيير و اوقات تلخي که شد به من بود و به فلان کس (يعني من).......... وقتي که امتيازنامه نفت را پاره کرد و انداخت توي بخاري گفت برداريد بنويسيد ما اين امتيازنامه را فسخ کرديم... تيمورتاش خيلي مضطرب بود... گفت بايد امشب از اين جا نرويم و اين کار را بکنيم والا اسباب زحمت مي شود. ما همان شب فسخ امتيازنامه را نوشتيم...»
تقي زاده سپس به تفضيل شرح مي دهد که بعد از فسخ امتياز و ابلاغ آن به شرکت نفت انگليس و ايران، او به وسليه سهيلي که با مصطفي فاتح ( عضو ارشد ايراني شرکت نفت ) دوست بوده مطلع مي شود که انگليسيها از تمام جزئيات، يعني حرفهاي رضا شاه در هئيت دولت و انداختن پرونده نفت در بخاري خبر دارند.
تقي زاده به تيمورتاش مي گويد که اين هيئت وزيران ما سوراخي دارد که خبرها از آن به بيرون درز مي کند و تيمورتاش هم پيش از اين که اين مطلب از طريق فروغي يا تقي زاده به گوش رضا شاه برسد، موضوع را به رضا شاه مي گويد و عين حرف تقي زاده را هم نقل مي کند. رضا شاه به آيرم رئيس شهرباني وقت دستور تعقيب قضيه را مي دهد و آيرم پس از ملاقات و مذاکره با تقي زاده و سهيلي، نتيجه تحقيقات خود را، که احتمالا سوءظن را متوجه خود تيمورتاش ميکرده است به رضا شاه مي دهد.
تقي زاده پس از اشاره به اين مطلب مي گويد « بيچاره تيمورتاش تقصيري نداشت، ولي رضا شاه مي گفت سوراخ خود تيمورتاش است و از طريق اوست که آنها مطلع شده اند. اين شد که همان روز جمعه که دفتر هم نبود به او کاغذ نوشت که از وزارت دربار معاف است. فردا که ما رفتيم ديديم تيمورتاش نيست...»
تقي زاده ضمن اشاره به وقايعي که بعد از برکناري تيمورتاش رخ داد مي گويد: « سوءظن شاه نسبت به تيمورتاش مثل مرض بود. دائما از او حرف مي زد. به پيشخدمت هم که چايي مي آورد مي گفت. فروغي دل به دلش ميداد، به من هم هميشه مي گفت، من جواب نمي دادم... يک روز به من گفت چطور مي شود آدم اين قدر بي شرف ميشود.
جواب ندادم. حوصله اش سر آمد و گفت شما چه مي گوئيد؟ گفتم هر چه بود از اول همي طور بود! اين حرف خيلي بهش برخورد..... گفته بود تيمورتاش مي خواهد پسر مرا از بين ببرد. يکي از دوستان من گفت رضا شاه خودش به او گفته بود نمي داني اين پدرسوخته چه خيالاتي داشته.... ولي ما از اين نيت او آثاري نديديم. او غافلگير شد. اگر به خاطرش خطور کرده بود که چنين روزي در انتظار اوست تدبيري مي کرد.....»
درباره علت سوءظن رضا شاه به تيمورتاش، علاوه بر مواردي که تقي زاده به آن اشاره مي کند، در بعضي منابع به موضوع جاسوسي وي براي روسها نيز اشاره شده و داستان کيف گمشده او در آخرين سفرش به لندن و مسکو، که گويا حاوي مدارکي دال بر جاسوسي او براي روسها بوده و به وسيله مامورين جاسوسي انگليس ربوده شده بود، از جمله اين مطالب است که در بعضي از اين منابع مانند « خاطرات و خطرات » مخبرالسلطنه هدايت نقل شده ولي صحت و سقم آن روشن نيست.
در سال 1983 بوريس باژانف منشي استالين در دفتر سياسي حزب کمونيست شوروي، که در زمان سلطنت رضا شاه از طريق ايران به غرب گريخت، خاطرات خود را در پاريس منتشر کرد. در اين کتاب نيز فصلي به داستان جاسوسي تيمورتاش براي روسها اختصاص يافته و نويسنده مدعي شده است که حين فرار از طريق ايران، اسرار اين ماجرا را در اختيار مقامات ايراني گذاشته است. اگر اين مطلب واقعيت داشته باشد، اين سئوال پيش مي آيد که چرا رضا شاه در همان موقع از اين ماجرا پرده بر نداشت و تيمورتاش را به اتهام جاسوسي محاکمه و تيرباران نکرد؟
جواب اين سئوال هم اين است که رضا شاه نمي خواست با افشاي موضوع جاسوسي وزير دربارش براي روسها، به اشتباه خود در ابراز اعتماد به چنين شخصي اعتراف کند و ترجيح مي داد او را به جرم حقيري به زندان بيفکند و در زندان به حيات وي خاتمه دهد.
تيمورتاش بعد از برکناري از وزارت دربار قريب به دو ماه در خانه اش تحت نظر بود تا اينکه در 29 بهمن ماه سال 1311 بازداشت گرديد و با وضع موهني به زندان شهرباني انتقال يافت.
تيمورتاش در اواخر اسفند ماه 1311 به اتهام تدليس و سوءاستفاده از موقعيت، که شامل گرفتن مبالغي ارز از بانک ملي و فروش آن به قيمت آزاد بود به سه سال حبس مجرد محکوم گرديد و در دومين محاکمه در تيرماه 1312 به جرم ارتشاء به پنج سال حبس مجرد محکوم گرديد.
تيمورتاش علاوه بر محکوميت زندان در دو محاکمه به پرداخت 920/585 ريال و 10712 ليره انگليسي محکوم شد، که با تبديل ليره به نرخ روز جمعاً به 840/228/1 ريال بالغ مي گرديد. اين مبلغ در آن زمان رقم هنگفتي به شمار مي آمد و ارزش تمام اموال منقول و غير منقول تيمورتاش بيش از اين مبلغ نبود.
درباره چگونگي قتل تيمورتاش، دکتر جلال عبده دادستان ديوان کيفر در جريان محاکمه مختاري آخرين رئيس شهرباني رضا شاه و همدستان او روايتي دارد و بر اساس پرونده هاي موجود مي نويسد: « پزشک احمدي، تيمورتاش را بر حسب دستور رئيس کل شهرباني وقت و رئيس زندان، با تزريق استرکنين مسموم مي کند، ولي چون مختصر حياتي داشته، به شهادت دکتر محمد خروش و اظهارات معين طبيب ابوالقاسم حائري، براي اين که کار وي زودتر تمام شود، بالش و پتو را بر دهان وي گذارده و خفه مي کنند....»
قتل تيمورتاش روز نهم مهرماه 1312، فرداي سفر کاراخان معاون وزارت امورخارجه شوروي به تهران، اتفاق افتاد.
مخبرالسلطنه هدايت نخست وزير وقت ايران، ارتباط سفر کاراخان را با زنداني شدن تيمورتاش در "خاطرات و خطرات" خود تاييد کرده و مهدي بامداد شرح مفصل تري در اين مورد داده و مي نويسد « در هشتم مهرماه 1312 کاراخان قائم مقام کميسر امور خارجه شوروي ايران آمد و دولت تشريفات مفصلي براي پذيرايي از وي به عمل آورد و چند جلسه مذاکرات بين او و نخست وزير و وزير امورخارجه راجع به امور تجاري-اقتصادي و امور سرحدي صورت گرفت. ظاهر قضيه براي حسن تفاهم و ارتباط حسنه بين دو همسايه و امور مذکوره در بالا بود، لکن باطن امر و علت آمدن کاراخان به ايران فقط براي آزادي و رهايي تيمورتاش از بند بود و حتي اين موضوع يعني بخشايش و عفو تيمورتاش را هنگام ملاقات با شاه عنوان کرد، ولي شاه چون قبلا موضوع مورد بحث را کاملا درک کرده بود، موقعي که کاراخان موضوع تيمورتاش را پيش کشيد و از شاه عفو و بخشايش او را تقاضا کرد، جواب داد از قرار معلوم حال مزاجي او خوب نيست ولي فکري در اين باب مي کنم....... بعد خود کاراخان براي تماشاي زندان قصر رفت و نظرش از رفتن به قصر اين بود که تيمورتاش را ملاقات کند، اما وقتي که از او جويا شد و جاي او را پرسيد، زندانبانها به وي گفتند: « چند روز است که در گذشته است....»
بعد از مرگ تيمورتاش، فرزندان او بيشتر فروغي و تقي زاده را در بد گماني رضا شاه نسبت به پدرشان گناهکار مي دانستند.
فروغي هرگز درباره تيمورتاش سخني نگفت، ولي آنچه از نوشته هاي تقي زاده برمي آيد، او هم برخلاف تصور فرزندان تيمورتاش در اين ماجرا نقشي نداشته است. تقي زاده آيرم رئيس شهرباني رضا شاه را که به گفته او " بدترين آدمها بود و از شمر و يزيد بدتر " عامل اصلي ايجاد سوءظن در رضا شاه نسبت به تيمورتاش ميداند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
04-16-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
محمد مجتهد شبستری
محمد مجتهد شبستری
(۱۳۱۵ شمسی -) اندیشمند مسلمان ، قرآن شناس (۱)و استاد سابق دانشگاه تهران است. وی به خاطر نظرات جدید(۱) خویش در مورد هرمنیوتیک و فهم متون دینی چهره شاخصی است.
محمد مجتهد شبستری در سال ۱۳۱۵ در شبستر (آذربایجان شرقی) چشم به جهان گشود. وی در ۵ سالگی به اتفاق خانواده برای سکونت به تبریز منتقل شد. در سال ۱۳۳۰ برای تحصیل در علوم اسلامی وارد حوزه علمیه قم گردید. مدت ۱۸ سال در این حوزه به تحصیل و تحقیق در فلسفه و کلام اسلامی، فقه و اصول و تفسیر پرداخت و در بالاترین سطوح حوزوی تحصیلات خود را به پایان رساند.
دوران طلبگی در قم
دوران تحصیل وی در حوزه قم، حدود هجده سال طول کشید. در این دوران وی علاوه بر فراگیری مقدمات علوم اسلامی، تحصیلات و مطالعات خود را در رشتههای : ادبیات عرب، فقه، اصول، فلسفه، کلام و تفسیر ادامه داد. او سطوح حوزوی را در حدود هشت سال گذراند و پس از آن در دورههای درس خارج فقه و اصول اساتید و مراجع وقت شرکت کرد. در پایان دههٔ ۳۰ شمسی در تجربه و دغدغهای مشترک با امام موسی صدر نخستین نشریه ی دینی را با رویکرد نمایاندن صورت انسانی و عقلانی اسلام با نام «درسهایی از مکتب اسلام» منتشر کرد.
او خود میگوید :
در سالهای پایانی دوره تحصیلم در قم، نشریاتی، منتشر میشد و در آن نشریات، سعی میشد، معارف اسلامی به صورت قابل قبول، برای نسل تحصیل کرده مملکت عرضه شود که معروفترین آنها ، مجله مکتب اسلام و فصلنامه و سالنامه مکتب تشیع بود و من عضو هیئت تحریریه مجله مکتب اسلام بودم.
مهاجرت به آلمان و جانشینی بهشتی
وی میگوید: مرحوم بهشتی به خاطر آشنایی که با من داشتند، از من خواستند: به آلمان بروم و سرپرستی مرکز اسلامی هامبورگ را بپذیرم. من این پیشنهاد را پذیرفتم. در سال ۱۳۴۸ بود که به آلمان رفتم. ده سال، سرپرستی مرکز اسلامی هامبورگ را بر عهده داشتم. حدود یک سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، به ایران بازگشتم.[۱] اقامت در اروپا برای وی فرصتی پیش آورد تا با تسلط بر زبان آلمانی در فرهنگ و تمدن غرب به ویژه فلسفه جدید الهیات مسیحی از نزدیک مطالعات و تحقیقاتی به عمل آورد. او در این مدت برای شرکت در سمینارها و کنفرانسهای بینالمللی فلسفی و الهیاتی و سخنرانی در آنها بارها به کشورهای مختلف اروپایی، عربی و امریکا سفر کرد و با شخصیتهای برجسته مسیحی، یهودی، بودایی و مسلمان در نقاط مختلف جهان به گفتگو نشست و با آنان دربارهٔ چالشهای علم و فلسفه جدید با الهیات ادیان بزرگ جهان تبادل نظر کرد و فراوان از آنان آموخت.
بازگشت به ایران و دوره پس از انقلاب
مجتهد شبستری در سال ۱۳۵۷ به ایران بازگشت. در آن سال نشانههای انقلاب اسلامی ایران یکی پس از دیگری آشکار میشد. وی که در دوران اقامت در آلمان نیز فعالیت سیاسی جهت استقرار دموکراسی در ایران را در برنامه خود قرار داده بود، پس از پیروزی انقلاب در ایران با شور و علاقه وافر وارد صحنههای سیاسی شد، مقالات فرهنگی سیاسی وی در مجلات و روزنامههای معتبر آن دوران انتشار مییافت و سخنرانیهای او هم از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش میشد.[نیازمند منبع] در سال ۱۳۵۸ وی به نشر یک مجله تئوریک (دو هفته یک بار) به نام اندیشه اسلامی پرداخت. اما به علت بروز مشکلات مالی از این مجله ۱۵ شماره بیشتر منتشر نشد. این مجله در عین حال که در سمت و سوی حمایت و راست از انقلاب حرکت میکرد از روند اوضاع سیاسی نیز به صراحت انتقاد مینمود. وی در سالهای پس از انقلاب از جانب مردم زادگاهش شبستر برای نمایندگی در مجلس قانونگذار انتخاب شد. اما پس از اتمام دوره اول مجلس، از سیاست دست شست و پس از آن، بیشتر به تدریس در دانشکده الهیات دانشگاه تهران و ادامه مطالعات شخصیاش پرداخت در همان سالها وزارت علوم جمهوری اسلامی ایران از وی دعوت کرد عضویت هیأت علمی دانشگاه تهران را بپذیرد وی با استقبال از این دعوت در دانشکده الهیات و معارف اسلامی، گروه فلسفه و کلام اسلامی مشغول تدریس شد و سپس به گروه ادیان و عرفان همان دانشکده انتقال یافت. در سالهای بعد وی به رتبه دانشیاری و سپس رتبه «استاد تمام»ارتقاء یافت. او در دانشکده الهیات، سالهای متمادی در رشتههای کلام تطبیقی، تاریخ ادیان تطبیقی و رفان تطبیقی (یهودیت، مسیحیت، اسلام، بودیسم و هندوئیسم) در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری تدریس کرد. در سالهای بعد کتابها و مقالات متعددی در این باب نوشته شد آراء وی نیز مورد مخالفتها و موافقتهای زیاد قرار گرفت امّا بالاخره هرمنوتیک جدید جای خود را در ادبیات دینی معاصر ایران باز کرد. وی تحقیقات و مباحث خود را برای روشنتر ساختن نظریاتی که مطرح کرده بود همچنان ادامه داد و در سالهای پسین کتابهای«ایمان و آزادی»، «نقدی بر قرائت رسمی از دین»و «تأملاتی در قرائت انسانی از دین»را منتشر کرد که هر کدام از آنها به گونهای به همان مسئله پرداختهاند. وی در بیست سال اخیر ارتباط علمی و فلسفی خود با جهان غرب را همواره حفظ کرده و در سمینارها و کنفرانسهای بینالمللی متعدد که به مباحث الهیات تطبیقی و یا گفتگوهای میان ادیان مرتبط است شرکت نموده و در آنها سخنرانی کرده است.[نیازمند منبع] مجتهد شبستری در ۵ سال اخیر بنا به دعوت دانشگاه وین (اتریش) و دانشگاه بن (آلمان) نظرات خود در باب نسبت متون دینی اسلام با هرمنوتیک جدید و نسبت اسلام دموکراسی و حقوق بشر را برای دانشجویان رشتههای اسلامشناسی و حقوق آن دانشگاهها به صورت درس گفتارهای فشرده (Vorlesung) تدریس کرده است. از وی مقالات متعددی به زبانهای آلمانی و عربی در مجلههای تخصصی اروپایی و عربی منتشر شدهاست. صاحبنظران متعددی مقالات او را به آلمانی و انگلیسی و عربی و ترکی ترجمه و منتشر کردند و یا بر افکار او نقد نوشتهاند. بیشتر این مقالات را میتوان در سایتهای اینترنتی به دست آورد.
بازنشستگی از دانشگاه تهران
.در سال ۱۳۸۵ که موج بازنشسته کردن استادان دگراندیش دانشگاههای ایران راه افتاد با اینکه ۱۹ سال بیشتر از خدمت رسمی مجتهد شبستری در دانشگاه تهران سپری نشده بود و او تنها استاد تمام گروه ادیان وعرفان دانشکدهٔ الهیات دانشگاه تهران بود و گروه آموزشی نیاز مبرم به حضور او را اعلام کرده بود وی را مشمول بازنشستگی اجباری سنی کردند. پس از بازنشستگی، دو دانشگاه از آلمان و اتریش جهت تدریس از وی دعوت به عمل آوردند ولی او به علت وضعیت نامساعد مزاجی آن دعوتها را نپذیرفت. در سال ۱۳۸۶ آخرین نظریات وی در باب هرمنوتیک متون دینی اسلامی «قرآن» به صورت یک مقالهٔ مفصل با عنوان «قرائت نبوی از جهان» و یک مصاحبه با عنوان «هرمنوتیک، تفسیر دینی جهان» در شمارهٔ ۶ فصلنامهٔ مدرسه منتشر شد که مخالفتها و موافقتهای دامنهداری را برانگیخت. در این مقاله و مصاحبه برای اولین بار وی این نظر را مطرح کرد که قرآن کریم، «کلام نبوی» پیامبر اسلام است و محصول وحی است و نه خود وحی، قرائتی است توحیدی از جهان در پرتو وحی. بحثها و چالشهای انگیخته شده پیرامون این نظریه همچنان ادامه دارد. سیاری آن مقاله را موجب توقیف نشریه مدرسه میدانند.
نظرات مجتهد شبستری در باب این موضوع در مقالات «قرائت نبوی از جهان» شمارهٔ ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ در سایت اینترنتی دائرة المعارف بزرگ اسلامی منتشر شده و ادامهٔ آنها نیز منتشر خواهد شد. مجتهد شبستری از آغاز تأسیس دائرةالمعارف بزرگ اسلامی عضو شورای علمی این دائرة المعارف بوده و مقالات متعددی از وی در این دائرةالمعارف به چاپ رسیده اس
در سال ۱۳۸۶ مقاله او با عنوان « قرائت نبوی از جهان »در شماره ۶ فصلنامه مدرسه چاپ شد و نظرات گوناگونی را برانگیخت،
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
05-15-2010
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Apr 2010
محل سکونت: شهرکرد
نوشته ها: 466
سپاسها: : 28
49 سپاس در 24 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
علیقلی خان سردار اسعد
حاج علیقلی خان ، سردار اسد
علیقلی خان بختیاری معروف به حاج علیفلی خان سردار اسعد بختیاری و فاتح ملی (۱۲۷۴ هجری قمری - ۷ محرم ۱۳۳۶ هجری قمری) از رؤسای روشنفکرتحصیلکرده مشروطه خواه بختیاری و فرمانده فاتحین اصفهان وتهران در جریان انقلاب مشروطه در ایران بود.
او پسر سوم حسینقلی خان هفت لنگ ایلخانی شهيد بختیاری بود که به دستور ظلالسلطان کشته شده بود.
در سال 1294 ق با «بي بي مهرجان» دختر يکي از بزرگان بختياري ازدواج کرد و نخستين فرزند او در 1297 ق متولد و از طرف حسینقلی خان ايلخاني به نام جعفرقلي خان نام گذاري گرديد که بعدها سردار بهادر و پس از فوت عليقلي خان به سردار اسعد سوم ملفب شد .
علیقلی خان که از خوانین فرهنگ دوست بختیاری بوده چندین بار به اروپا سفر کرده و به تکمیل زبان فرانسه خود اقدام کرده و اقدام به ترجمه چندین کتاب از جمله دختر فرعون و پاريس از الکساندر دوما و غادة الانگليس دست زده و کتاب تاریخ بختیاری را به رشته تحریر در آورده است .
ایام اقامت سردار اسعد بختیاری در پاریس هم زمان شد با به توپ بستن مجلس شورای ملی به فرمان محمد علی شاه که پس از این رویداد به پشتیبانی از برادر خود نجفقلی خان صمصام السطنه بختیاری و پسر عموی خود حاج ابراهیم خان ضرقام السلطنه در اعتراض به این عمل برخواست و پس از فتح اصفهان به دست مجاهدین بختیاری و از راه عراق خود را به سرزمین بختیاری رسانده و شخصاً فرماندهی سواران بختیاری را در فتح تهران و احیای مشروطیت عهده دار شده است .
__________________
ویرایش توسط دانه کولانه : 05-15-2010 در ساعت 11:57 PM
|
05-16-2010
|
|
مدیر تالار مطالب آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306
3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
محـمد زکرياي رازي
رازي نخستين کسي است که فـعـل و انفـعالات شيميايي را در طب دخالت داده و بهـبود بيمار را نـتيجه آن در جسم او دانسته است. پس از وي اين روش توسط " ابن سينا " و ساير پـزشکان اسلامي دنبال شد.
رازي نخستين شيميدان و پـزشک اسلامي است که با تجربهً خود به خاصيت سمي جيوه پـي برده و دربارهً آن چـنين نوشته است: " ....... در بابت جـيوهً خالص به نظرم نمي رسيد که خوردن آن خطرناک باشد، فـقط دردهاي شديد شکمي و امعـائي توليد مي نمايد و به نحوي که وارد بدن شده از آن خارج مي گردد، مخصوصاً اگـر شخصي حرکات ورزشي انجام دهـد... جيوه را به ميموني که در منزل خود داشتم خوراندم و ملاحضه کردم که حيوان دندانهايش را به هـم سائيده و شکم خود را با دستهايش فشار ميدهـد".
رازي با توجه به اين خاصيت جـيوه، آن را به عـنوان مسهـل تجويز کرد و " عـمادالدين " از آن در معـالجات کوفت استـفاده نمود.
رازي براي اولين بار الکل را از تـقطير مواد قـندي و نشاسته ايي به دست آورد و آن را الکـحول ناميد. وي درباره طرز تـهـيه الکـل چـنين نوشته است:
" براي تـهـيه کردن آن کافي است که مواد نباتي هـر چه باشد گـرفته و ذخيزه نمايد به طريقي که خـميري درست شود و سپس آن را مدت يک شبانه روز بگـذارند تا خـمير بعـمل آيد؛ پس آن را در قرع و انبـيق ريخـته و تـقـطير کـنند، فوراً الکل حاصل ميشود"
از کتابـهاي الاثـبات و الاسرار مي توان استـنباط کرد که رازي سرخ شدن جـيوه در اثر حرارت دادن در هـوا را مي شناخته و بنابراين هـشت قرن قـبل از " لاوازيه " براي اولين بار اکسيد جـيوه را تـهـيه کرده است.
رازي نخـستين کسي است که تـهـيه کردن آرسنيک را بصورت خالص شرح داده است. رازي آرسنيک را جوهـر زرنيخ ناميده و دربارهً صفت مشخـصه آن نوشته: " ... حتي يصير جسداً بـيضا " که بايد آن را به فـلز سفيد يا جسم سفـيد که قابل ذوب شدن است ترجـمه کرد.
گـلمن در کتاب شيمي مدني خود " آلبرتوس ماگـنوس " را اولين تـهـيه کنـندهً فـلز آرسنيک ناميده بود ولي پس از اينکه کتاب الاسرار رازي بوسيله دکتر " يوليوس روسکا " به آلماني ترجـمه شد وي اشتباه گـذشته خود را رفـع کرده و رازي را نخـستين تـهيه کنندهً فـلز آرسنيک ناميده است.
رازي براي اولين بار جوهـر نمک (اسيد کلرئيدريک) را از تـقـطير نوشادر به دست آورد و آن را دهـن النوشادر (روغن نوشادر) ناميد است.
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|
05-16-2010
|
|
مدیر تالار مطالب آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306
3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ناصر خسرو
حكيم ابومعين ناصر بن خسرو حارث قبادياني (481 - 394) تا حدود 40سالگي در بلخ و در دستگاه دولتي غزنويان و سپس سلجوقيان به سر برد. ولي اندك اندك آن محيط را براي انديشه خود تنگ يافت و در پي درك حقايق به اين سوي و آن سوي رفت تا اين كه در چهل سالكي به دليل خوابي كه ديده بود عازم كعبه شد. پس از يك سفر هفت ساله كه چهار بار سفر حج و سه سال اقامت در مصر مركز خلافت فاطمي را در خود داشت به مذهب اسماعيليه گرويد و به عنوان حجت جزيره خراسان راهي موطن خود شد. بقيه عمر ناصرخسرو در يك مبارزه بيامان عقيدتي گذشت و اگر چه از هر نوع آسايشي محروم شد اما شعرش پشتوانهاي يافت كه در ادبيات فارسي بينظير بود. متعصبان آن روزگار حضور ناصرخسرو در بلخ را برنتافتند و او را با تهمتهاي بدوين، قرمطي، ملحد و رافضي از آن سرزمين به نيشابور و مازندران و سپس يمكان بدخشان آواره كردند.
شعر او شعري است تعليمي و اعتقادي و برخوردار از پشتوانه عميق معنايي و از اين رو ميتوان او را نقطه مقابل شاعران دربار غزنويان و سلجوقي دانست، البته ديوان او از مدح خالي نيست، ولي اين ستايشها كه در حق خليفه فاطمي ميباشد خود نوعي مبارزه است آن هم در محيط خطر خيز خراسان.
ولي نبايد از نظر دور داشت كه اين گرايش شديد محتوايي شعر ناصرخسر را از بعضي بدايع هنري و ظرايف شعري دور نگه داشته و به بعضي از قصايد او يك رنگ خشك تعليمي زده است. زبان او نسبت به ديگران كهنتر حس ميشود و شباهتي به زبان دوره ساماني دارد. ناصر اگر چه در تصويرگري شاعري تواناست اما سنگيني محتواي شعرش مجالي براي خودنمايي اين خلاقيتهاي او نداده است و در جاهايي كه اين سنگيني كمتر است و شاعر بيشتر قصد توصيف دارد تا تعليم، توانايي او سخت آشكار ميشود و به ويژه در محور عمودي خيال و ساختمان شعر از ديگران توانمندتر ظاهر شده است. به هر حال شعر او زيبايي شناسي خاص خود را دارد ممكن است در چشم ادباي محفلي كه در هر شعري در پي صنايع بديعي و سلامت كلام هستند موقعيت چنداني به دست نياورد ولي براي آنان كه بيشتر در پي غرايب ميگردند پر است از چيزهايي كه در شعر ديگران نميتوان يافت.
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|
05-16-2010
|
|
مدیر تالار مطالب آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306
3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
محمد علي فروغي
تولد: 1254 هجري شمسي
وفات: پنجم آذرماه 1321 هجري شمسي
محمد علي فروغي که در اواخر دوران قاجاريه به لقب " ذکاءالملک " شهرت داشت، اولين و آخرين رئيس الوزراي رضا شاه و اولين نخست وزير محمد رضا شاه است؛ که هم در جريان انتقال سلطنت از قاجاريه به پهلوي و هم در جريان انتقال سلطنت از رضا شاه به پسرش نقش مهمي ايفا کرد. محمد علي فروغي فرزند يکي از ادبا و شعراي دوران سلطنت ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه به نام محمد حسين ملقب به ذکاءالملک بود که در اشعار خود " فروغي " تخلص مي کرد. محمد علي در سال 1254 هجري شمسي متولد شد و تحت سرپرستي پدرش که در آن زمان در وزارت انطباعات ناصرالدين شاه شغل مترجمي داشت، نخست زبانهاي فارسي و عربي و فرانسه و سپس علوم رياضي و طبيعي را فرا گرفت و در دوازده سالگي وارد مدرسهً دارالفنون شد.
محمد علي ابتدا به خواست پدر به تحصيل در رشته پزشکي و داروسازي پرداخت، ولي چون علاقه و استعداد لازم براي ادامه تحصيل در اين رشته را نداشت از پدر خواست که با تغيير رشته تحصيلي او به ادبيات و فلسفه موافقت نمايد. محمد علي در اين رشته به سرعت پيشرفت کرد و با اهتمام در فراگرفتن هر دو زبان فرانسه و انگليسي، به مطالعه و ترجمه آثار ادبي و فلسفي و تاريخ از هر دو زبان پرداخت.
فروغي در بيست سالگي در وزارت انطباعات به شغل مترجمي استخدام شد و همزمان با کار در وزارت انطباعات در مدرسه علميه که حاج مخبرالسلطنه مديريت آن را به عهده داشت به شغل معلمي پرداخت. فروغي کار معلمي را با تدريس علم فيزيک آغاز کرد و بعد از مدتي تدريس در مدرسه علميه، در مدرسه دارالفنون به تدريس تاريخ پرداخت.
پدر فروغي، محمد حسين ذکاءالملک در سال 1275 دست به انتشار يک روزنامه هفتگي به نام "تربيت" زد و پسرش هم در اين روزنامه به کار ترجمه و نگارش مقالات فلسفي و سرگذشتهاي تاريخي مشغول شد. چند سال بعد هنگام تاسيس مدرسه علوم سياسي در سال 1278 ذکاءالملک به تدريس ادبيات فارسي در اين مدرسه پرداخت و پسرش محمد علي نيز دست به کار ترجمه کتابهائي براي تدريس در اين مدرسه زد. اولين کتابهايي که به ترجمه محمد علي فروغي به چاپ رسيد، دو کتاب معروف "ثروت ملل" و "تاريخ ملل مشرق زمين" بود که فروغي در سنين بين 25 و 26 سالگي آنها را ترجمه کرده بود. در سال 1281 هجري شمسي ذکاءالملک به رياست مدرسه علوم سياسي انتخاب شد و پسرش را براي معاونت مدرسه و استادي تاريخ برگزيد.
بعد از صدور فرمان مشروطيت و تشکيل اولين مجلس شوراي ملي، صنيع الدوله رئيس مجلس، محمد علي فروغي را به رياست دبيرخانه مجلس انتخاب کرد و فروغي علاوه بر سرپرسيت امور اداري و مالي مجلس، نظامنامه داخلي مجلس را نيز با استفاده از نظامنامه هاي مجالس اروپايي تنظيم و تحرير نمود. فروغي در عين حال به معلمي مدرسه سياسي و ترجمه مقالاتي براي روزنامه پدرش هم ادامه مي داد. محمد حسين ذکاالملک در سال 1286 درگذشت و محمد علي شاه قاجار لقب ذکاءالملک را به پسرش تفويض نمود. محمد علي ذکاءالملک رياست مدرسه علوم سياسي را هم از پدر به ارث برد و از خدمت در مجلس کناره گيري نمود.
محمد علي ذکاءالملک در انتخابات دوره دوم مجلس شوراي ملي که بعد از خلع محمد علي شاه از سلطنت انجام گرفت از تهران به نمايندگي مجلس انتخاب شد و در سال 1289 در سن 35 سالگي به جاي مستشارالدوله صادق به رياست مجلس انتخاب گرديد. ترقي سريع ذکاءالملک و انتخاب او را به رياست مجلسي که اکثريت قريب به اتفاق وکلاي آن مسن تر از او بودند، به عضويت او در تشکيلات فراماسونري و ارتباط وي با رجال معروف آن زمان که در اولين لژ فراماسونري در ايران عضويت داشتند نسبت دادند.
جوانترين رئيس مجلس شوراي ملي، در سياست آن روز ايران هم نقش بسيار مهمي ايفا نمود و انتخاب ناصرالملک به عنوان نايت السلطنه بيشتر نتيجه تلاش و کوشش او بود. محمد علي ذکاءالملک ضمن تصدي رياست مجلس، معلمي احمد شاه را هم به عهده گرفت و ناصرالملک نايب السلطنه احمد شاه اداره امور دربار را هم عملاً به عهده او گذاشته بود.
در دوران فترت بين مجلس دوم و مجلس سوم ذکاءالملک در کابينه صمصام السلطنه بختياري نخست به وزارت ماليه و سپس به وزارت عدليه منصوب شد و در دوران تصدي وزارت عدليه قانون اصول محاکمات حقوقي را به موقع اجرا گذاشت. در انتخابات دوره سوم مجلس شوراي ملي ذکاءالملک مجدداً از تهران به نمايندگي مجلس انتخاب شد و کار وزارت عدليه را رها کرد، ولي بعد از مدتي با قبول رياست ديوان عالي تميز از وکالت مجلس استعفا داد و در کابينه هاي مستوفي الممالک و ميرزا حسن خان مشير الدوله مجدداً تصدي وزارت عدليه را به عهده گرفت. ذکاءالملک مدتي نيز رياست ديوان عالي کشور را به عهده داشت تا اين که در سال 1298 هجري شمسي برابر با 1919 ميلادي همراه مشاورالممالک انصاري وزير خارجه وقت براي شرکت در کنفرانس صلح ورساي به پاريس رفت.
مسافرت مشاورالملک انصاري و هيئت همراه او به پاريس، مصادف با حکومت وثوق الدوله و امضاي قرارداد 1919 بين ايران و انگليس بود، که ايران را عملا به صورت تحت الحمايه انگليس درآورد. انگليسيها در کار هيئت اعزامي ايران به کنفرانس صلح کارشکني مي کردند و دولت وثوق الدوله هم هيئت را به حال خود گذاشته بود. فروغي در آن زمان نامه اي بوسيله ابراهيم حکيمي ( حکيم الملک ) به تهران فرستاد که يکي از اسناد سياسي مهم تاريخ معاصر ايران بشمار مي آيد. در اين نامه فروغي مي نويسد:
ر " شش ماه مي گذرد که ما از تهران بيرون آمد و قريت پنج ماه است که در پاريس هستيم... به کلي از اوضاع مملکت و پلتيک دولت و مذاکراتي که با انگليس کرده اند و مي کنند و نتيجه اي که مي خواهند بگيرند و مسلکي که در امور خارجي دارند بي اطلاعيم و يک کلمه دستورالعمل و ارائه طريق، نه صريحاً، نه تلويحاً، نه کتباً، نه تلگرافاً، نه مستقيماً، نه به واسطه به ما نرسيده، حتي جواب تلگرافهاي ما را به سکوت مي گذارند. سه ماه است از رئيس الوزراء دو تلگراف نرسيده. استعفا مي کنم قبول نمي کنند، دو ماه است براي پول معطليم و نسيه مي خوريم، پول نمي فرستند. چيزي که از تلگرافات تهران و اطلاعات حاصله از وزارت امور خارجه پاريس و حرفهاي انگليسيها و غيره استنباط کرده ايم اين است که انگليسيها اوضاع تهران را مساعد و مغتنم شمرده اند که ترتيباتي داده شود که مملکت ايران از حيث امور سياسي و اقتصادي زير دست خودشان باشد. چون اوضاع دنيا و هياهوي ما در پاريس طوري پيش آورد که صريحا و بر حسب ظاهر نمي توانند بگويند ايران را به ما واگذار کنيد، مي خواهند ايرانيها را وادار کنند که خودشان امور خود را به آنها واگذار کنند و اميدوار هستند که اين مقصود در تهران انجام بگيرد و وجود ما در پاريس مخل اين مقصود است، و سعي دارند قبل از اينکه ما بتوانيم کاري بکنيم و نتيجه اي بگيريم، آنها به مقصود نائل شده باشند."
فروغي بعد از کودتاي 1299 به تهران بازگشت و در سال 1301 در کابينه مستوفي الممالک به وزارت خارجه منصوب شد و براي نخستين بار در جلسات هيئت دولت با رضا خان که وزير جنگ کابينه بود آشنا گرديد. چند ماه بعد از تشکيل کابينه مستوفي الممالک، مدرس دولت را استيضاح کرد، و موضوع استيضاح او هم سياست خارجي دولت بود که فروغي مي بايست پاسخگوي آن باشد. فروغي پاسخ مفصل و مستدلي به استيضاح مدرس داد، ولي مستوفي الممالک که در پي بهانه اي براي کناره گيري از کار بود، بعد از سخنان فروغي نطق کوتاهي ايراد نمود و بدون اينکه منتظر راي اعتماد و يا عدم اعتماد مجلس به دولت خود باشد استعفا داد. بعد از استعفاي مستوفي الممالک ميرزا حسن خان مشيرالدوله مامور تشکيل کابينه شد و فروغي را به سمت وزير ماليه به مجلس معروف نمود. در کابينه مشير الدوله، مصدق السلطنه به جاي فروغي به وزارت خارجه تعيين شده بود. کابينه مشير الدوله بيش از چهار ماه دوام نياورد و در اولين کابينه رضا خان که متعافب استعفاي مشيرالدوله تشکيل شد، فروغي مجدداً وزير خارجه شد.
فروغي در کابينه اول و دوم رضا خان وزير خارجه و در کابينه سوم و چهارم او وزير ماليه بود و در اين مدت توانست بيش از همکاران ديگر رضا خان اعتماد و اطمينان او را به خود جلب نمايد، بطوري که بعد از تصويب طرح خلع قاجاريه در مجلس و انتصاب رضا خان به رياست حکومت موقت تا تشکيل مجلس موسسان، رضا خان که ديگر براي خود مقامي بالاتر از رئيس الوزرا قائل بود، فروغي را به عنوان را به عنوان کفيل نخست وزيري تعيين کرد و بعد از انتقال سلطنت از قاجاريه به خانواده پهلوي در آذرماه سال 1304 او را بعنوان اولين نخست وزير دوران سلطنت خود برگزيد.
کمتر از دوماه بعد از انجام مراسم تاجگذاري، رضا شاه به دلايلي که روشن نيست به فروغي تکليف استعفا کرد و مستوفي الممالک را به جاي او به نخست وزيري برگزيد. در اين تغيير و تحول به احتمال زياد تيمورتاش وزير دربار و محرم اسرار رضا شاه که فروغي را خار راه و مانع پيشرفت مقاصد خود مي دانست، نقش اصلي را به عهده داشت. البته مستوفي الممالک هم کسي نبود که زير بار مقاصد و تحميلات تيمورتاش برود، ولي تيمورتاش که از خصوصيات اخلاقي و زود رنجي مستوفي الممالک به خوبي آگاهي داشت، مي دانست که دوران زمامداري او مدت زيادي به طول نخواهد انجاميد و سرانجام اختيار امور به دست خود او خواهد افتاد.
فروغي در مدت قريب به يکسال نخست وزيري مستوفي الممالک وزير جنگ کابينه او بود تا اينکه بعد از استعفاي مستوفي و انتخاب حاج مخبرالسلطنه هدايت به نخست وزيري از مقام وزارت جنگ مستعفي شد و با سمت سفير کبير ايران به ترکيه رفت. فروغي در جريان همين ماموريت به رياست هيئت نمايندگي ايران در جامعه ملل برگزيده شد و يک دوره به رياست اين جامعه انتخاب گرديد.
فروغي بعد از بازگشت به ايران در فروردين ماه سال 1309 در کابينه مخبرالسلطنه تصدي وزارتخانه جديدي را به نام اقتصاد ملي به عهده گرفت و در ارديبهشت ماه همين سال به وزارت جارجه منصوب شد. با تعيين تقي زاده به عنوان وزير ماليه در مرداد ماه 1309، فروغي و تقي زاده که دوست و محرم يکديگر بودند؛ عملا اختيار دولت را به دست خود گرفتند و از اين تاريخ به بعد از قدرت تيمورتاش وزير دربار رضا شاه، کاسته شد.
بعد از برکناري تيمورتاش، رضا شاه به مخبرالسلطنه هدايت که بيش از شش سال در مسند نخست وزيري باقي مانده بود تکليف استعفا کرد و فروغي را مامور تشکيل کابينه کرد.
از مهمترين وقايع دوره دوم نخست وزيري فروغي مرگ تيمورتاش در زندان، بازداشت وزير جنگ کابينه او به دستور رضا شاه و واقعه مسجد گوهرشاد در مشهد است، که ماجراي اخير به مغضوب شدن فروغي و برکناري وي از مقام نخست وزيري انجاميد. جعفرقلي اسعد( سردار اسعد بختياري ) وزير جنگ کابينه فروغي دو ماه بعد از معرفي کابينه او، روز بيست و ششم آبان 1312 هنگامي که در معيت رضا شاه به شمال رفته بود به دستور شاه بازداشت شد. به دنبال بازداشت سردار اسعد، عده اي از سران بختياري و قشقائي و بويراحمدي نيز دستگير و به اتهام توطئه عليه سلطنت در دادگاه نظامي محاکمه شدند. پنج تن از بازداشت شدگان به محکوم به اعدام و روز دهم فروردين 1313 در محوطه زندان قصر اعدام گرديدند. ( اعدام شدگان عبارت بودند از محمد رضا خان بختيار " سردار فاتح پدر شاپور بختيار آخرين نخست وزير شاه"، محمد جواد اسفندياري " سردار اقبال پسر اسفنديار خان بختياري، پدر بزرگ ملکه ثريا "، عليمرادخان چهارلنگ، آقا گودرز بختياري و مرادجان بوير احمدي ). سردار اسعد بختياري نيز در همين روز در زندان درگذشت و گفته شد که با تزريق سم کشته شد.
رضا شاه بعد از برکناري فروغي، وزير کشور کابينه او، محمود جم را به نخست وزيري برگزيد و دو هفته بعد محمد ولي اسدي در يک دادگاه نظامي محاکمه و محکوم به اعدام گرديد. حکم اعدام در مورد محمد ولي اسد بلافاصله به موقع اجرا گذاشته شد و فرزندان او، علي اکبر اسدي ( داماد فروغي ) و سلمان اسدي نيز متعاقبا دستگير و زنداني شدند.
از اين تاريخ تا شهريور 1320، يعني قريب به شش سال فروغي منزوي و خانه نشين بود و در تمام اين مدت رضا شاه حتي يک بار هم سراغي از او نگرفت. اما از نظر خود فروغي اين دوران پر بارترين دوران زندگي او به شمار مي آيد، زيرا طي اين سالهاي انزوا و گوشه گيري بود که آثاري چون " سير حکمت در اروپا " و " حکمت سقراط " و " آئين سخنوري " را پديد آورد و به تحقيق در آثار بزرگان ادب فارسي و تصحيح و نشر نسخات صحيح آنها از جمله گلستان و بوستان سعدي، و مقابله و تصحيح شاهنامه فردوسي و خمسه نظامي پرداخت.
در شهريور 1320، هنگامي که ايران از شمال و جنوب مورد تهاجم نيروهاي روس و انگليس قرار گرفت، رضا شاه يکبار ديگر به ياد فروغي افتاد و براي نجات خود از مخمصه اي که در آن گرفتار شده بود به وي متوسل گرديد. نصرالله انتظام رئيس تشريفات دربار در آن زمان، که عصر روز پنجم شهريور ماه 1320 شخصا براي آوردن به سعد آباد به دنبال او رفته بود، در خاطرات خود از نخستين برخورد رضا شاه و فروغي بعد از گذشت قريب به شش سال مينويسد که فروغي بدون اينکه عذر و بهانه اي براي قبول مسئوليت در آن موقع خطير بياورد تکليف نخست وزيري را پذيرفت و در پاسخ رضا شاه گفت " اگر چه پير و عليل هستم ولي از خدمت دريغ ندارم". رضا شاه برخلاف معمول که وزيران را خود تعيين مي کرد به فروغي گفت که در انتخاب وزراي کابينه خود آزاد است. انتظام در دنباله خاطرات خود مي نويسد " فروغي عرض مي کند که چون همه خدمتگزارند فعلا حاجت به تغييري نيست. شاه مي گويد پس سهيلي وزير خارجه شود و عامري به وزارت کشور برود".
بعد از خلع رضا شاه از سلطنت و انتقال آن به محمد رضا شاه وليعهد او، مهمترين اقدام کابينه جديد فروغي امضاي پيمان سه جانبه بين ايران و انگلستان و شوروي بود، که ضمن آن دولتين انگليس و شوروي در ازاء همکاري هاي ايران با متفقين در زمان جنگ، استقلال و تماميت ارضي ايران را تضمين نموده و متعهد شده بودند شش ماه بعد از خاتمه جنگ نيروهاي خود را از ايران خارج نمايند.
فروغي پس از قريب به يکماه ترديد و دودلي سرانجام تصميم گرفت که کابينه خود را ترميم کند و با تغيير چند وزير رضايت اکثريت نمايندگان را جلب نمايد، ولي بعد از معرفي وزيران جديد به مجلس فقط 66 نفر از 112 نماينده حاضر در مجلس به دولت او راي اعتماد دادند، و فروغي با اعلام اين مطلب که با چنين اکثريت ضعيفي نمي تواند به کار ادامه دهد، از مقام نخست وزيري استعفا داد.
فروغي بعد از کناره گيري از مقام نخست وزيري، به اصرار محمد رضا شاه که به راهنمائي و مشاورت او احتياج داشت، وزارت دربار را پذيرفت و تا زمان مرگ خود اين سمت را در اختيار داشت. فروغي در اوايل وزارت دربار خود هم در تعيين خط مشي سياسي مملکت نقش عمده اي داشت و سهيلي نخست وزير وقت در تمام مسائل مهم به سياست داخلي و خارجي کشور با او مشورت مي کرد، ولي با سقوط کابينه سهيلي در مردادماه 1321 و انتخاب قوام السلطنه به مقام نخست وزيري از نفوذ او کاسته شد.
بر اثر بدگويي و سعايت مستقيم و غير مستقيم از فروغي بوسيله دشمنان و بدخواهان او، از علاقه و اعتماد محمد رضا شاه نسبت به او کاسته شد.
فروغي که خود از تحريکات قرام السلطنه و مطالبي که عليه او در جرايد منتشر مي شد متالم بود پيشنهاد سفارت واشنگتن را پذيرفت، ولي پيش از اين که اين امر تحقق يابد در بستر بيماري افتاد و روز پنجم آذر ماه 1321 در سن 67 سالگي در گذشت
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|
05-17-2010
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Apr 2010
محل سکونت: شهرکرد
نوشته ها: 466
سپاسها: : 28
49 سپاس در 24 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
حسین پژمان بختیاری در سال ۱۲۷۹ شمسی در تهران زاده شد. پدرش علیمرادخان از بختیاریها بود و مادرش عالمتاج زنی دانشمند و صاحب ذوق از نوادگان میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی که شعر نیکو می گفت و ژاله تخلص می کرد. پژمان تحصیلات خود را در تهران به پایان برد و با ادبیات فرانسوی کاملاْ آشنا شد. گذشته از تحصیلات ادبی, فن تلگراف بی سیم را هم فراگرفت و به همین علت به استخدام وزارت پست و تلگراف در آمد.
پژمان از آغاز جووانی به شعر و ادب علاقه مند بود و اوقات به مطالعه دیوانهای شاعران صرف می کرد. کتاب بهترین اشعار گردآورده پژمان که نخستین بار در سال ۱۳۱۲ شمسی چاپ شد از ذوق و حسن انتخاب او حکایت می کند. چاپ منقحی از دیوان حافظ نیز که به کوشش او منتشر شده از چاپهای مهم و طرف توجه است. حسین پژمان علاوه بر این چند کتاب از فرانسه به فارسی ترجمه کرد که از آن جمله است: وفای زن اثر بنیامین کنستان و آتالا و رنه از شاتو بریان. وی به سال ۱۳۵۵ شمسی در گذشت.
پژمان در شعر شیوه پیشینیان را می پسندید و از آنان پیروی می کرد. بیشتر در قالبهای قصیده, غزل و مثنوی شعر گفته و در سرودن قطعه و رباعی و برخی دیگر از قالبهای شعری هم دست داشته است. پژمان به مثنوی سرایی علاقه ای خاص داشت. در شعرش مضامین و مفاهیم اجتماعی و عاطفی بسیار است. دید مستقل شاعرانه و پرواز خیال او در شعر دودکشها که در قالب چهار پاره سروده شده, در نظر منتقدان وی را با ویلیام بلیک شاعر و نقاش سده نوزدهم انگلستان قابل مقایسه کرده است. شعر دود کشها با این بند آغاز میشود:
دودکشها بر فراز بامها هر نفس آهی زدل بر می کشد
و زدهان قیر گونشان دودها زاغ وش بر آسمان پر می کشند
زبان پژمان نرم و غزلی و بروی هم ساده و نزدیک به فهم است.
....ندارد
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد کس جای در این خانه ویرانه ندارد
دل را به کف هر که دهم باز پس آرد کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
در بزم جهان جز دل حسرت کش مانیست آن شمع که میسوزد و پروانه ندارد
دل خانه عشقست خدا را به که گویم کارایشی از عشق کس این خانه ندارد
در انجمن عقل فروشان ننهم پای دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد
تا چند کنی قضیه اسکندر و دارا ده روزه عمر این همه افسانه ندارد
__________________
|
07-16-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خواجه نصیر الدین طوسی
خواجه نصیر الدین طوسی
خواجه نصیر الدین مشهور به محقق طوسی؛ حکیم و دانشمند میهن پرست ایرانی در سال ۵۹۷ هجری در شهر توس دیده به جهان گشود.
در زمان هلاکوخان به وزارت رسید و انتقام ایرانیان را از دستگاه خلافت و جور عباسیان گرفت و با کمک هلاکو توانست خلافت عباسیان را در بغداد پایان بخشد و به قرنها ستم و بیداد آنها پایان بخشد .
او رصدخانه مراغه را با بیش از ۱۲ دستگاه و ابزار نجومی جدید؛ با ابتکار خود ساخت که از
شاهکارهای مراکز علمی جهان در قرون وسطی بود. بعدها تیکوبراهه منجم هلندی با تقلید از او رصدخانه اوزانین برگ را برپا نمود.
خواجه حدود ۸۰ کتاب و رساله در ریاضیات؛ نجوم؛ فلسفه؛ تفسیر و مسایل اجتماعی نوشت و از کارهای معروف او در علوم؛ وضع مثلثات و قضایای هندسه کروی؛ تفهیم بی نهایت کوچک ها و تکمیل نظریه ارشمیدس است.
علامه حلی(شاگرد وی) از او به عنوان استاد بشریت یاد میکند- جورج ساتن وی را بزرگترین ریاضیدان ایران به شمار می آورد و بروکلمن آلمانی می گوید وی از مشهورترین دانشمندان قرن هفتم و برترین مولفان این قرن به طور مطلق است. جامعه علمی جهان به پاس خدمات و تلاشهای این دانشمند بزرگ در علم ریاضی و نجوم نامش را بر کره ماه ثبت نمود.
این اندیشمند و متفکر بزرگ سرانجام در سال ۶۷۲ هجری در شهر کاظمین در گذشت.
زاد روز
خـواجه نصیر الدیـن طوسى، روز شنبه یازدهـم جمادى الاول سال 597 هـ.ق در شهر طوس خراسان چشـم به جهان گشـود نام او محمد، کنیه اش (ابو جعفر ) لقبش (نصیر الدیـن) (محقق طوسى) (استاد البشر) و شهرتـش (خـواجه) است.
آموخته ها
خواجه نصیر الدیـن ایام کودکى و جـوانى خود را در طوس گذراند، و دروس مقدماتى از قبیل خـواندن و نوشتـن، قرائت قرآن، قـواعد زبان عربـى و فارسى، معانى و بیان و مقدارى از علـوم منقـول از قبیل حدیث و ... را نزد پدر روحانى خـود (محمد بـن حسـن طـوسى) فراگرفت در ایـن ایام خواجه نصیر از مادرش در یادگیرى خـواندن قـرآن و متـون فارسـى استفاده مـى کـرد .خواجه بعد از طى دوره سطح عالى در نیشابـور و برای ادامه تحصیل به شهر رى و از آنجا به قم و بعد از مدتی راهى اصفهان شد، لیکـن در اصفهان استادى که بتـواند از او استفاده نماید، نیافت بعد از انـدک مـدتـى به عراق مهاجـرت نمـود در عراق علـم فقه را فراگرفته و در سال 619 هـ ق، موفق به اخذ درجه اجتهاد و اجازه روایت از معین الـدیـن گشت خـواجه در عراق در درس اصـول فقه علامه حلـى حـاضـر گشت، وى نیز متقـابلا در درس حکمت خواجه شرکت مى نمود ایـن سنت حسنه تاکنون در حـوزه ها باقى است و استاد و شاگرد به فراخـور معلـومات علمـى یکـدیگر از هـم استفاده مـى کنند و نهایت تـواضع و فروتنـى را براى کسب علـم از خود نشان مى دهند.
خـواجه سپـس در موصل نجـوم و ریاضـى را مـىآمـوزد به ایـن ترتیب خـواجه نصیر دوران تحصیل خـود را پشت سر مـى گذارد و بعد از مـدتها دورى از وطـن و خـانـواده قصـد عزیمت به خـراسـان مـى کنـد.
اساتید
خواجه نصیر الدین از محضر اساتیدی که از محضرشان بهره مند گردیده است عبارتند از:
1 ـ از محضر دایى بزرگوارش (نور الدیـن على بـن محمد شیعى) .
2 ـ از محضر ریاضـى دان معروف آن زمان (محمد حاسب) کسب فیض نموده است.
3ـ آخریـن استادى که خواجه در طوس پیـش او تلمذ نمود (عبدالله بـن حمزه) دایى پدرش بوده است.
4 _ درس خارج فقه و حدیث و رجال را در محضر امام سراج الدین کسب علم نمود.
5_ فرید الدیـن داماد نیشابورى دانشمند بزرگ آن عصر بود که خـواجه در حضـور ایـن استـاد اشـارات ابـن سینا را آمـوخت.
6ـ کتاب قانـون ابـن سینا را از قطب الـدیـن فرا گرفته و در نهایت از محضـر عارف نامـور شیخ عطار نیشابـورى بهره مند گردید.
7ـ ابـو السادات اسعد بـن عبد القادر.
8 _ خـواجه نصیر علـم فقه را از محضـر (معین الدیـن سالم) فرا گرفته است.
9ـ در موصل از محضر (کمال الدیـن موصلى) نجـوم و ریاضـى را آموخت.
شاگردان
شاگردان بسیاری از محضر خواجه کسب علم نموده اند که معروف ترین آنان را می توان : علامه حلی و ابـن فـوطـى یکـى از شـاگـردان حنبلى مـذهب را نام برد.
تألیفات
آثار علمى و قلمـى فـراوانـى از خـواجه به یادگار مانـده که به برخى از آنها اشاره مى گردد.
1 ـ تجرید العقایـد
2 ـ شرح اشارت بـو علـى سینا
3 ـ قـواعد العقـایـد
4 ـ اخلاق ناصـرى
5 ـ آغاز و انجام
6 ـ تحـریـر مجسطـى
7 ـ تحریر اقلیـدس
8 ـ تجـریـد المنطق
9 ـ اساس الاقتباس
10 ـ ذیج ایلخانـى
11 ـ آداب البحث
12 ـ آداب المتعلمیـن
13 ـ روضه القلوب
14 ـ اثبات بقاء نفس
15 ـ تجرید الهندسه
16 ـ اثبات جوهر
17 ـ جامع الحساب
18 ـ اثبات عقل
19 ـ جام گیتى نما
20 ـ اثبات واجب الوجود
21 ـ الجبر و الاختیار
22 ـ استخراج تقویم
23 ـ خلافت نامه
24 ـ اختیارات نجوم
25 ـ رساله در کلیات طب
26 ـ ایام و لیالى
27 ـ علم المثلث
28 ـ الاعتقادات
29 ـ شـرح اصـول کافـى
گفتار بزرگان
علامه حلـى از شاگردان بر جسته خـواجه که از بزرگتریـن علماى مذهب تشیع است در باره خصوصیات اخلاقى استادش مى گوید: خـواجه بزرگوار در علوم عقلى و نقلـى تصنیفات بسیار دارد و در علـوم اسلامـى بر طریقه مذهب شیعه کتابها نوشت او شریف تریـن دانشمندى بود که مـن در عمرم دیـدم.
(ابـن فـوطـى) یکـى از شـاگـردان حنبلى مـذهب خـواجه نصیـر در خصـوص اخلاق استـادش مـى نـویسد : خـواجه مردى فاضل و کریـم الاخلاق و نیکـو سیرت و فـروتـن بـود و هیچگاه از درخـواست کسـى دل تنگ نمى شد و حاجتمندى را رد نمى کرد و بـرخورد او با همه با خوش رویـى بـود.
(ابـن شاکر) یکى دیگر از مـورخان اهل بیت است که اخلاق خـواجه را چنین توصیف مى کند: خواجه بسیار نیکـو صـورت، خوش رو، کـریـم، سخـى، بـردبار، خـوش معاشـرت، زیـرک و با فـراست بـود و یکـى از سیاستمـداران روزگار به شمار مـى رفت.
(جـرجـى زیـدان) دربـاره خـواجه چنیـن مـى نـویسـد : علـم و حکمت به دست این ایرانـى در دورتـریـن نقطه هاى بلاد مغول رفت تـو گویى نور تابان بـود در تیره شامى.
برو کلمـن آلمانـى در کتاب تاریخ ادبیات راجع به قرن هفتـم مى نویسد : مشهورترین علما و مؤلفین ایـن عصر مطلقا و بدون شک نصیر الدیـن طوسى است.
در کتاب تحفه الاحباب محدث قمـى، صاحب مفـاتیح الجنـان، در مـورد خـواجه نصیـر مـى نـویسـد : نصیر المله و الدین، سلطان الحکماء و المتکلمیـن، فخر الشیعه و حجة الفـرقه النـاجیه استـاد البشـر و العقل الحـادى عشر.
خصوصیات اخلاقی
خـواجه را نمى تـوان یک دانشمند محصـور در قلـم و کتاب به شمار آورد او هرگز زندگى خـویـش را در مفاهیـم و واژه ها خلاصه نکرد آنجا که پاى اخلاق و انسانیت به میان مـىآمد، او ارزشهاى الهى و اسلامى را بر همه چیز ترجیح مـى داد خواجه از زندان نفـس و خـود خـواهى رها گشته بـود زندانى که با علـم و دانـش نتـوان از آن بیرون آمد بلکه رهایـى از آن ایمان به خـداوند متعال و تقـوا و عمل صـالح لازم دارد بـا وجـود اینکه بیـش از هفت قـرن از عصـر خواجه مى گذرد ولى هنوز سخـن او، رفتار او و دانش او، زینت بخـش مجـالـس و محـافل اهل علـم و دانـش مـى بـاشـد.
فعالیت
چنـدى از فتح بغداد نگذشته بـود، که هلاکـو خـواجه را به ساختـن رصد خانه تشـویق کرد هلاکو کلیه موقوفات را به خـواجه واگذار کرد تـا 110 آنها را به مصـرف رصـد خـانه بـرسـاند.
خـواجه به امر هلاکـو، مشاهیر، حکما و منجمان را به مراغه احضار کرد رصـد خانه مراغه در سال 656 هـ. ق، آغاز و در سال 672 هـ. ق، به اتمام رسید در ایـن رصد خانه از ابزار نجـومـى که از قلعه المـوت و بغداد آورده بـودنـد استفـاده گـردیـد خـواجه تـوانست کتابخانه عظیمـى در آنجا تأسیـس کنـد تعداد کتب آن را بالغ بـر چهار صـد هزار جلـد نـوشته انـد.
دوران بازگشت به میهن
خواجه در بیـن راه بازگشت به میهن از شهرهاى مختلف عبـور کرد و به نیشابـور رسید , نیشابور در آن زمان چند بار مـورد هجـوم قرار گرفته بـود و شهر در دست مغولان بـود.
خواجه بعد از نیشابـور به طـرف طـوس زادگاه خـویـش ادامه مسیـر داد و از آنحا خـود را به قایـن رساند تا بعد از سالها به دیدار مادر و خـواهرش مـوفق شـود مدتـى در قایـن اقامت کـرده و به تقـاضـاى اهل شهر امام جماعت مسجـد شهر را قبول و به مسائل دینـى مردم رسیـدگـى کرد و اطلاعاتـى نیز درباره قوم مغول به دست آورد.
خـواجه در سال 628 هـ ق، در شهر قایـن با دختر فخر الـدین نقاش پیمان زناشـویـى بست و به ایـن ترتیب دوره اى دیگر از زندگى پر فراز و نشیب خـواجه آغاز گردید. بعد از چند ماه سکونت در شهر قایـن از طرف محتشـم قهستان به نام ناصر الدیـن که مردى فاضل و کـریـم و دوست دار فلاسفه بـود دعوت به قلعه شـد او به اتفـاق همسـرش به قلعه اسمـاعیلیـان رهسپـار گـردیـد.
قلعه هاى اسماعیلیه بهترین و محکـم تریـن مکان در بـرابـر حمله مغولها بود.
در ایـن مدت که خـواجه نصیر در قلعه قهستان بود بسیار مورد احترام و تکریم قرار مى گرفت و آزادانه به شهر قایـن رفت و آمد داشته و به امور مردم رسیدگى مى نمود در همیـن زمان بود که به در خـواست میزبـان کتـاب (طهاره الاعراق) ابـن مسکـویه را از عربـى به فـارسـى تـرجمه کـرد و نام آن را اخلاق ناصـرى (به نام میزبان خود) نهاد.
خـواجه نصیر حـدود 26 سال در قلعه هاى اسماعیلیه به سر برد و در ایـن مـدت دست به تألیف و تحریر کتابهاى متعددى زد از جمله شرح اشارات ابـن سینا، اخلاق ناصرى، رساله معینیه، مطلوب المومنیـن، روضه القلوب، رساله تـولى و تبرى و ... خـواجه در ایـن دوره از زندگانى پر ماجراى خویـش از کتابخانه هاى غنى اسماعیلیان بهره ها بـرد و به علت نبـوغ فکرى و دانـش و آلایـش معروف و سرشناس گشت.
مغول بیشتـر ممالک اسلامـى را به اطاعت خـود در آورده بـود ولـى اسماعیلیه و بنـى عباس هنـوز در قـدرت بـودند در حالـى که سران مغول در فکر یـورش به بغداد، مقر بنـى عباس، بـودند اسماعیلیه ظلـم و ستـم را از حد گذرانده و فساد آنقدر شدت پیدا کرده بود که کسى طاقت نداشت تا جایى که قاضى شمس الدیـن قزوینى که عالـم و مورد اعتماد مردم قزویـن بود از ستم فزون از حد اسماعیلیه به (قا آن )نـوه چنگیز خان شکایت بـرده و طلب کمک نمـود تا اینکه (قا آن) برادر کوچک خـود هلاکو خان را مأمـور سر کـوبى قلعه هاى اسماعیلیه کرد. هلاکـو خان در سال 651 هـ ق، بـا 12000 نفـر روانه قهستان شـد نماینده اى پیش (ناصر الدیـن) گسیل داشته و او را به قبول اطاعت از خود فرمان داد ناصر الدین که در ایـن زمان پیر و ناتوان شده بود به نزد هلاکو رفت و تسلیم گردید هلاکو هـم او را محترم شمرد و به حکومت شهر تـون (فردوس کنونى) فرستاد با تسلیـم شدن ناصر الـدیـن عملا شکستـى در جبهه اسماعلیه رخ داد و مغولان قلعه ها را یکى پس از دیگرى تسخیر کردند.
خواجه نصیر با اطلاع از ایـن جریان دانست که هلاکـو مرد خـونریزى نیست چـون که ناصـر الـدیـن را دولت دیگر بخشیـده سپـس هلاکـو دو نماینده نزد (خورشاه) فرستاد و او را به تسلیـم شـدن خـواند، خورشاه با مشـورت و صلاح دیـد خـواجه حاضـر به قبـول اطاعت شـد خـواجه مذاکراتـى با هلاکـو داشت و ضمـن آن گفت پادشاه نباید از قلعه ها نگران باشد چـونکه دلایل نجـومى چنان نشان مى دهد که دولت اسماعیلیه در حال سقوط است پیـش بینى خواجه درست بود روز شنبه اول ذیقعده سال 654 هـ ق، با تسلیـم شـدن خـورشاه نقطه پایان بر حکـومت اسماعیلیان در ایران گذاشته شد و از آن پـس جز نامـى از اسماعیلیان در تاریخ باقـى نماند خان مغول خـواجه را که در جلـوگیرى از خونریزى و تسلیـم شدن خـورشاه نقـش بسزایى داشت با احتـرام پذیـرفت و از او تجلیل فـراوانـى نمـود.
وفات
هیجـدهـم مـاه ذیحجه سـال 672 هـ ق، آسمـان بغداد رنگ دیگـرى داشت گـویى اتفاقى در شرف وقـوع است که آرامـش را از ایـن شهر بگیرد و مردم را در عزا بنشاند.
با رحلت خواجه بغداد یکپارچه غرق ماتـم شد و اشکها چون سیلاب از گونه ها جارى گردید، با ارتحال خـواجه جهان تشیع بزرگتریـن حامى خویـش را در دستگاه حکومت از دست داد خواجه با احترام خاصى به سـوى آستان مقـدس امام کاظم (علیه السلام) تشییع و در جـوار آن امام همام به خاک سپرده شد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
07-16-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سید اسماعیل جرجانی
سید اسماعیل جرجانی
نام : معروف به ابوالفضائل سیداسماعیل جرجانی
ولادت: ( به سال 434 هـ.ق ) در جرجان یا گرگان
وفات: به سال 531 هجری در مرو
سید اسماعیل جرجانی در نیمه دوم قرن پنجم و نیمه اول قرن ششم هجری قمری میزیسته است، یعنی تماماً در دورهای كه ایران شرقی زیر سلطه سلسله نیرومند تازه به قدرت رسیده تركان سلجوقی بود. وی از خانواده سادات حسینی بود كه از اصفهان به گرگان كوچیده بودند. گفتهاند كه خانوادهاش با بزرگان سلسله آل زیار روابط نزدیك داشتهاند. جرجانی در اوایل
جوانی به نیشابور، كه مركز خراسان بود، رفت. نیشابور گذشته از آنكه منزلگاه طغرل سلجوقی و پایگاه او برای تاخت و تازهایش به غرب ایران بود، مركز عمده فرهنگی آن زمان به شمار می رفت. جرجانی برای تحصیل علم و مخصوصا فراگرفتن حدیث به نیشابور رفت كه در آن سالها محدث و عارف بزرگ زمان، ابوالقاسم قشیری (673 تا 564 هـ.ق) در آن شهر، خلق و خواص را به فراخور حال ارشاد میكرد. در مورد آموزش پزشكی، وی در مجالس درس ابن ابی صادق النیسابوری شركت میكرد. جرجانی از طریق همین ابن ابی صادق با طب جالینوسی آشنایی یافت. ناگفته نگذاریم كه تعلق ابن ابی صادق به مكتب جالینوس بسیار ژرف و گسترده بوده است. احتمال دارد كه جرجانی در مجالس درس احمد فرخ هم شركت میكرده است، زیرا كه در گفتار در باب چشم، اقوال او را نقل كرده است. یاقوت حموی در معجم البلدان راجع به سید اسمعیل جرجانی چنین میگوید: ابوابراهیم اسماعیل بن الحسن بن محمدبن احمد العلوی الحسینی اهل جرجان ، او كاملا به علم پزشكی آگاه بود و تالیفات ارزشمندی به عربی و فارسی داشت. (یاقوت حموی، معجم البلدان، دارالاحیا التراث العربی، بیروت، مجلد دوم، ص 221). از خود کتاب ذخیره خوارزمشاهی چنین بر میآید كه جرجانی به قم، به نزد فرزندان كوشیاربن لبان رفت تا نسخههای خطی كوشیار را كه نزد آنان بود، وارسی كند. این كوشیار، منجم شاهان قدیم گرگان بود و نیز مسلم است كه جرجانی به محافل ادبا و دانشمندان دینی رفت و آمد میكرده است. مسلم است كه جرجانی تحت تاثیر عمیق دین و عرفان اسلامی بود. شخصیت دینی و معرفتی سید در سراسر مباحث مربوط به علم اعمال بدن آدمی ( فیزیولوژی ) ذخیره منعكس است. تاثیر ایمان عمیق به اراده و مشیت الهی هم در حد اعلای آن در آثار جرجانی مشهود میباشد. اشارات مكرر جرجانی به عنایت ایزدی و ستایش حق تعالی در سراسر كتاب ذخیره خوارزمشاهی به چشم میخورد. افزون بر اینها، خوارزم جایگاه مبادله میان جهان اسلام و سرزمین اسلاو بود. (سعیدی سیرجانی، ذخیره خوارزمشاهی، سید اسماعیل جرجانی، بنیاد فرهنگ ایران) . آخرین كتابی كه جرجانی تالیف كرده بود ترجمه عربی ذخیره خوارزمشاهی است كه به تصریح خود جرجانی در مقدمه آن ترجمه، سالهای آخر عمر را صرف آن كرده است) . جرجانی یك سال در مرو پایتخت سنجر ماندگار شد و فقط پس از بازگشت اتسز از مرو به بلخ بود كه میان اتسز و سنجر اختلاف پدید آمد. براثر آن اختلاف، در محرم 335 جنگی میان آن دو درگرفت. درست نمیدانیم جرجانی چرا و در چه شرایطی به مرو رفت. ولی مسلم است كه در دربار سنجر مورد استقبال قرار گرفت، مقرری برایش تعیین شد و به آموزش پزشكی ادامه داد. احتمالا در همین مرو بوده است كه ابوسعد سمعانی جوان (605 تا 365 هـ.ق ) نزد جرجانی حدیث آموخت.
شخصیت جرجانی از ورای آثارش مشهود است. مردی دقیق، در حد وسواس، خوشخو، خوش برخورد، موشكاف و اهل میانه روی و عارف بود. بیهقی او را " مردی جدی، یار و همراه و سخاوتمند" وصف كرده است. در واقع مردی بود كه در جامعه و با جامعه خود میزیست و به هیچ روی محصور در مطالعات و تالیفات خود نبود. ابنابیاصیبعه او را " پزشكی بزرگ كه دارای شایستگی بسیار و علم فراوان بود " معرفی كرده است. او پزشك دربار بود و در این مقام، افزون بر درمان معمولی رایج در آن عصر، رایزن دربار در رشتههای مختلف نیز بود و به هرگونه پرسش سلطان درباره علوم طبیعی پاسخ میگفت. او همچنین پزشك نظامی نیز بود و این از فصلهایی از كتابش كه به زخمهای سواركاران و آسیبهای پوست و زخمهای ناشی از جنگ اختصاص داده است، معلوم میشود. نكته جالب این است كه تنها موردی كه در اغراض الطبیه به چشم پزشكی اشاره دارد، مربوط به زخم پیكان در چشم است. او همچنین پزشك مردم بود و به احوال و شرایط زندگی مردم توجه داشت و به شیوههای نادرست غذایی آنان خرده میگرفت و توصیههایی میكرد. جرجانی مردی متدین و یكی از حلقههای زنجیر نقل احادیث و عارفی دل سوخته بود. قرائن و دلایل قوی بر تشیع سید وجود دارد و حشر و نشر وی با بزرگان علمای اسلام اعم از سنی و شیعه نشانه سعه صدر و جامعنگری اوست كه هر كجا كسی را مییافت كه میتوانست از او بهره علمی و معرفتی ببرد درنگ نمیكرد و بیشترین استفاده معرفتی را از شیخ ابوالقاسم عبدالكریم قشیری مینمود. قشیری و شیخ ابوسعید ابوالخیر از پیشگامان عرفان بودند كه در خراسان و ماوراالنهر بساط ارشاد گسترده بودند و هركسی با هر مذهبی كه شوقی در دل و شوری در سر داشت از محضر آنها استفاده میكرد.
كتاب ذخیره خوارزمشاهی از زمان تالیف به بعد همواره جزو اركان كتب طبی شمرده میشده است و بنا به قولی ، هر كه میخواست در پزشكی ماهر شود میبایست یكی از كتابهای سته عشر جالینوس، حاوی محمد بن زكریای رازی، قانون ابن سینا، كتاب المائه ابوسهل مسیحی و ذخیره خوارزمشاهی سید اسمعیل جرجانی را به دقت مطالعه كرده باشد. بر اثر اهمیتی كه ذخیره در عالم پزشكی پیدا كرده ترجمهیی از آن به عبری و سپس ترجمهای به تركی توسط ابوالفضل محمد بن ادریس الدفتری متوفی به سال 289 هجری قمری صورت گرفت .
ذخیره خوارزمشاهی
ذخیرهٔ خوارزمشاهی کتابیاست به زبان فارسی در پزشکی نوشتهٔ اسماعیل جرجانی. آغاز تألیف آن ۵۰۴ قمری بودهاست. کتاب تقدیم به قطبالدین خوارزمشاه است. ذخیرهٔ خوارزمشاهی بزرگترین کتاب پزشکی به زبان فارسی بود که تا بدان تاریخ نوشته میشد. جرجانی خود در باب تفصیل کتاب در مقدمهٔ اثر گوید:
و خاصیت این کتاب تمامی است از بهر آنکه قصد کرده آمده است تا اندر هر بابی آنچه طبیب را اندر آن باب بباید دانست از علم و عمل به تمامی یاد کرده آید و معلوم است که بر این نسق هیچ کتابی موجود نیست.[...] و این کتاب چنان جمع کرده آمده است که طبیب را اندر هیچ باب به هیچ کتاب دیگر حاجت نباشد و به سبب بازگشتن به کتابهای بسیار، خاطر پراکنده نشود.
فهرست منابع
1 ـ جرجانی، سیداسماعیل; ذخیره خوارزمشاهی، به اهتمام سعیدی سیرجانی، بنیاد فرهنگ ایران، 5531
2 ـ جرجانی، سیداسماعیل; الاغراض الطبیه فی مباحث العلائیه; بنیاد فرهنگ ایران
3 ـ جرجانی، سیداسماعیل; خفی علایی; به تصحیح دكتر محمود نجمآبادی ـ دكتر علیاكبر ولایتی
4ـ انصاری شیرازی، علیبن حسین; اختیارات بدیعی، تصحیح و تحشیه دكتر محمدتقی میر، تهران 1731
5 ـ زرگری، علی; گیاهان دارویی ایران، دانشگاه تهران، 1731
6 ـ نجم آبادی، محمود; تاریخ طب در ایران بعد از اسلام، دانشگاه تهران
7 ـ الگود، سیریل; تاریخ پزشكی ایران، ترجمه محسن جاویدان; اقبال
اهمیت جرجانی در پزشكی
1- حکیم جرجانی یک طبیب ایرانی است.
2- با توجه به زندگینامه ایشان یک پزشک مسلمان می باشد.
3- پس از ابنسینا اولین طبیبی است كه كلیه فصول پزشكی را مورد بحث و گفتگو قرار داد و بر دانش گذشتگان افزوده است.
4- اینكه بخش اعظم كتابهای خود را به زبان فارسی تالیف كرده كه تا آن زمان كسی به این وسعت به تدوین متون پزشكی به زبان فارسی اقدام نكرده بود و كتابهای وی بخصوص ذخیره متنی اساسی و ماندنی در علوم پزشكی و ماخذی برای اصطلاحات این رشته و حوزههای مربوط میباشد.
اهمیت جرجانی در آزمایشگاه و دلایل انتخاب ایشان
1- قسمتهای عمده از کتاب ذخیره خوارزمشاهی مربوط به آزمایش نمونه های انسانی مانند خون ، ادرار ، مدفوع و سایر مایعات بدن می باشد.
2- ایشان علاوه بر معالجه بیمار در تشخیصهای آزمایشگاهی نیز حاذق بوده است و بیشتر از دید مشاهدات آزمایشگاهی به تشخیص بیماریها می پرداخت.
اهمیت انتخاب روز 30 فروردین ماه
1- از دیدگاه ما انتخاب روز بزرگداشت این طبیب مسلمان ایرانی فرزانه که می تواند به عنوان شروع کننده یک نوآوری جدیدی از نگاه مشاهدات آزمایشگاهی و نهایتاً تشخیص بیماری در دنیای اسلام و پزشکی باشد، لازم و ضروری است.
2- با عنایت به کتب مختلف پزشکی از جمله تاریخ پزشکی و آثار ارزنده ایشان (ذخیره خوارزمشاهی) تاریخ دقیق تولد و فوت مشخص نگردیده است .
3- 30 فروردین ماه با عنایت به اینکه از روزها و ماههای اول سال است و شروع فعالیت کاری یک صنف از وجوه مختلف در ابتدای سال مفید می باشد، انتخاب گردید.
4- در ضمن چندین سال می باشد که همکاران علوم آزمایشگاهی در سراسر کشور این روز را به عنوان روز علوم آزمایشگاهی می پندارند.
اقدامات انجام گرفته در کشور :
1- یکی از بیمارستانهای قدیمی تهران نام جرجانی را بر پیشانی خود دارد .
2- دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی تهران نام جایزه معرفی پزشک برتر خود را جایزه حکیم جرجانی نهاده است.
3- یک دانشگاه غیرانتفاعی، یک تشکل غیردولتی و یک داروخانه درگرگان، حکیم جرجانی را برای خود برگزیده اند.
4- بیمارستان تامین اجتماعی گرگان به نام حکیم جرجانی نام نهاده شده است.
5-دانشکده پرستاری و مامائی دانشگاه علوم پزشکی مشهد نیز به عنوان ساختمان جرجانی معروف است.
اما هنوز نیز حکیم جرجانی پزشک نامدار ایرانی برای گرگانیان و دیگر هموطنان ناشناخته بوده و ضرورت اقدامات بیشتر برای معرفی این طبیب بزرگ به جهت ایجاد حس خود باوری در بین ایرانیان احساس می شود.
اهمیت درج روز علوم آزمایشگاهی در تقویم کشوری
رشته علوم آزمایشگاهی از دیر باز زیر بنای تحقیقات و پژوهشهای علمی و از عوامل توسعه و پیشرفت در زمینه های مختلف پزشکی در جهان معاصر بشمار می رفته است. در کشور ما نیز خوشبختانه این رشته در سالهای اخیر جایگاه ویژه ای در نظام سلامت کشوری و بین المللی داشته و نقش موثری در فعالیتهای پژوهشی بهداشتی و درمانی ایفا نموده است.
دلایل :
1- همه ساله مراسمی بصورت سنتی و خود جوش در سالروز تولد حکیم جرجانی در اکثر مراکز آزمایشگاهی کشور برگزار می شود.
2- چنانچه مستحضرید سایر شاغلین رسته های بهداشتی و درمانی از جمله پزشک، پرستار و ماما در تقویم فرهنگی کشوری دارای روز مشخصی هستند که نشانه هویت و توجه به شأن شغلی و حرفه ای ایشان در جامعه می باشد.
3- تنویر افکارعمومی و اطلاع آحاد جامعه ازعملکرد کارکنان خدوم و گمنام در عرصه علوم آزمایشگاهی در سطح کشور
4- درخواست های مکرر و به حق شاغلین و کارکنان آزمایشگاههای تشخیص طبی زمینه ای برای توجه بیشتر مسئولین به کاستی ها و رفع موانع و یا پیشرفت این حرفه در جامعه
5- تجلیل از پیشرفتها ، تحقیقات نوین و دستاوردهای جدید و قدردانی از تلاشهای گرانسنگ دانشمندان، متخصصین، دانشجویان و کارکنان
6- گرامیداشت کارمندان نمونه و پیشکسوتان
7- نظر به شرح وظایف هیئت مدیره مندرج در اساسنامه جامعه مبنی بر دفاع از شأن و هویت حرفه ای علوم آزمایشگاهی و احیاء جایگاه واقعی و برجسته آن در عرصه بهداشت و درمان
تالیفات :
كتاب " خفی علائی " (خلاصه ذخیره خوارزمشاهی) ، كتاب "الردعلی الفلاسفه " ، كـتاب " الیوم واللیله " ، کتاب زبد الطب ( در كتابخانه ملی پاریس) ، کتاب " طب الملوكی" ، کتاب " الاغراض الطبیعه" ، کتاب " مباحث العلائیه" ، کتاب "ذخیره خوارزمشاهی" و رسالههایی در منطق ارسطویی به نامهای رساله فی القیاس و دیگری رساله فی التحلیل ، رساله متنبه
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
07-16-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ابوریحان بیرونی
ابوریحان بیرونی
ابوریحان محمد بن احمد بیرونی از دانشمندان بزرگ ایران در علوم حکمت و اختر شناسی و ریاضیات و تاریخ و جغرافیا مقام شامخ داشت، در سال 326 هچری قمری در حوالی خوارزم متولد شده و از این جهت به بیرونی یعنی خارج خوارزم معروف شده. هیچ اطلاعی در باره اصل و نسب و دوره کودکی بیرونی در دست نیست. نزد ابو نصر منصور علم آموخت در 17 سالگی از حلقه ای که نیم درجه به نیم درجه مدرج شده بود، استفاده کرد تا ارتفاع خورشیدی نصف النهار رادرکاث رصد کند، و بدین ترتیب عرض جغرافیایی زمینی آن را استنتاج نماید چهار سال بعد برای اجرای یک رشته از این تشخیص ها نقشه هایی کشید و حلقه ای به قطر 15 ذراع تهیه کرد. در 9 خرداد 376 بیرونی ماه گرفتگی(خسوفی)رادرکاث رصد کرد و قبلاٌ با ابوالوفا ترتیبی داده شده بود که او نیز در همان زمان همین رویداد را از بغداد رصد کن. اختلاف زمانی که از این طرق حاصل شد به آنان امکان داد که اختلاف طول جغرافیایی میان دو ایستگاه را حساب کنند وی همچنین با ابن سینا فیلسوف برجسته و پزشک بخارایی به مکاتبات تندی در باره ماهیت و انتقال گرما و نور پرداخت در دربار مامون خوارزمشاهی قرب و منزلت عظیم داشته چند سال هم در دربار شمس المعالی قابوس بن وشمگیر به سر برده، در حدود سال 404 هجری قمری به خوارزم مراجعت کرده، موقعی که سلطان محمود غزنوی خوارزم را گرفت در صدد قتل او برآمد و به شفاعت درباریان از کشتن وی در گذشت و او را در سال 408 هجری با خود به غزنه برد در سفر محمود به هندوستان، ابوریحان همراه او بود و در آنجا با حکما و علماء هند معاشرت کرد و زبان سانسکریت را آموخت ومواد لازمه برای تالیف کتاب خود موسوم به تحقیق ماللهند جمعآوری کرد.
بیرونی به نقاط مختلف هندوستان سفر کرد و در آنها اقامت گزید و عرض جغرافیایی حدود 11 شهر هند را تعیین نمود خود بیرونی می نویسد که در زمانی که در قلعه نندنه به سر می برد، از کوهی در مجاورت آن به منظور تخمین زدن قطر زمین استفاده کرد. نیز روشن است که او زمان زیادی را در غزنه گذرانده است تعداد زیاد رصدهای ثبت شده ای که به توسط او در آنجا صورت گرفته است با رشته ای از گذرهای خورشید به نصف النهار شامل انقلاب تابستانی سال 398 آغاز می شود و ماه گرفتگی روز 30 شهریور همان سال را نیز در بر دارد. او به رصد اعتدالین و انقلابین در غزنه ادامه داد که آخرین آنها انقلاب زمستانی سال 400 بود.
بیرونی تالیفات بسیار در نجوم و هیات و منطق و حکمت دارد از جمله تالیفات او قانون مسعودی است در نجوم و جغرافیا که به نامه سلطان مسعود غزنوی نوشته، دیگر کتاب آثار الباقیه عن القرون الخالیه در تاریخ آداب و عادات ملل و پاره ای مسائل ریاضی و نجومی که در حدود سال 390 هجری به نام شمس المعالی قابوس بن وشمگیر تالیف کرده این کتاب را مستشرق معروف آلمانی زاخائو در سال 1878 میلادی دررلیپزیک ترجمه وچاپ کرده و مقدمه ای بر آن نوشته است. دیگر کتاب ماللهند من مقوله فی العقل اومر ذوله در باره علوم و عقاید و آداب هندیها که آن را هم پروفسور زاخائو ترجمه کرده و در لندن چاپ شده است دیگر التفهیم فی اوائل صناعه التنجیم در علم هیات و نجوم و هندسه. بیرونی هنگامی که شصت و سه ساله بود کتابنامه ای از آثار محمد بن زکریای رازی پزشک تهیه نمود و فهرستی از آثار خود را ضمیمه آن کرد این فهرست به 113 عنوان سر می زند که بعضی از آنها بر حسب موضوع گه گاه با اشاره کوتاهی به فهرست مندرجات آنها تنظیم شده اند این فهرست ناقص است زیرا بیرونی دست کم 14 سال پس از تنظیم آن زنده بود و تا لحظه مرگ نیز کار می کرد به علاوه 7 اثر دیگر او موجود است و از تعداد فراوان دیگری هم نام برده شده است. تقریباٌ چهار پنجم آثار او از بین رفته اند بی آن که امیدی به بازیافت آنها باشد از آنچه بر جای مانده در حدود نیمی به چاپ رسیده است. علایق بیرونی بسیار گسترده و ژرف بود و او تقریباٌ در همه شعبه های علومی که در زمان وی شناخته شده بودند سخت کار می کرد وی از فلسفه و رشته های نظری نیز بی اطلاع نبود اما گرایش او به شدت به سوی مطالعه پدیده های قابل مشاهده در طبیعت و در انسان معطوف بود در داخل خود علوم نیز بیشتر جذب آن رشته هایی می شد که در آن زمان به تحلیل ریاضی درآمدند. در کانی شناسی، داروشناسی و زبان شناسی یعنی در رشته هایی که در آنها اعداد نقش چندانی نداشتند نیز کارهایی جدی انجام داد اما در حدود نیمی از کل محصولات کار او در اختر شناسی، اختر بینی و رشته های مربوط به آنها بود که علوم دقیقه به تمام معنی آن روزگاران به شمار می رفتند ریاضیات به سهم خود در مرتبه بعدی جای می گرفت اما آن هم همواره ریاضیات کاربسته بود از آثار دیگر بیرونی که هنوز هم در دسترس هستند و می توان اینها را نام برد: اسطرلاب، سدس، تحدید، چگالیها، سایه ها، وترها، پاتنجلی، قره الزیجات، قانون، ممرها، الجماهر و صیدنه، بیرونی در باره حرکت وضعی زمین و قوه جاذبه آن دلالیل علمی آورده است و می گویند وقتی کتاب قانون مسعودی را تصنیف کرد سلطان پیلواری سیم برای او جایزه فرستاد ابوریحان آن مال را پس فرستاد وگفت: من از آن بی نیازم زیرا عمری به قناعت گذرانیده ام و ترک آن سزاوار نیست.
نظر پردازی، نقش کوچکی در تفکر او ایفا می کرد وی بر بهترین نظریه های علمی زمان خود تسلط کامل داشت اما دارای ابتکار و اصالت زیادی نبود و نظریه های تازه ای از خود نساخت ابوریحان بیرونی در سال 440 هجری در سن 78 سالگی در غزنه بدرود حیات گفت.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
ابزارهای موضوع |
|
نحوه نمایش |
حالت خطی
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 04:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|