بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ

فرهنگ و تاریخ تاریخ و فرهنگ - مطالبی در زمینه فرهنگ و تاریخ ایران و جهان اخبار فرهنگی و ... در این تالار قرار میگیرد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #31  
قدیمی 01-28-2011
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

شب شد. شاپور خود را برای خواب آماده می کرد
کرد که ناگهان در اتاق به صدا درآمد.
_ چه مسئله ی مهمی پيش آمده است که تا صبح نمی توانستی صبر کنی؟
قباد در حالی که با نگاهی سرزنش آميز به شاپور می نگريست، پاسخ داد:

_ بخشيد سرورم، به من اطلاع داده اند که شما برادر کوچک ترتان... بهرام را به حکومت مناطق شمال شرقی منصوب کرده و به او اجازه داده اید تا برای مبارزه با دشمن از پايتخت خارج شود. آيا اين امر درست است؟
_ بله کاملاً درست است.
_ مرا ببخشيد که این گونه سخن بر زبان می رانم... ولی مگر شما نمی دانید که هر يک از شاهزادگان مدعی ای در مقام سلطنت شما هستند. برادرتان اردشير همینک در زندان است. يزدگرد آدم بی ضرريست زیرا حس جاه طلبی در او وجود ندارد. خسرو هم که کودکی بيش نيست. اما بهرام بر خلاف بقيه سر پرشوری دارد. او اينجا کاملاً در اختيار شما قرار داشت، ولی حالا درست مثل شيری می ماند که از قفس آزاد و در ميدان رها شده باشد. بهتر است تا دير نشده جلوی او را بگيريد.
شاپور گفت:
_ مگر چه کاری از او بر می آید؟ او فقط سه هزار مرد در اختیار دارد. احتمالاً يا در جنگ کشته می شود... يا شکست خورده و با سرافکندگی بر می گردد. در هر دو حالت... من از دست اين به اصطلاح مدعيه سلطنت تو خلاص می شوم. پس بهتر است بروی و بخوابی و شب خوب ما را هم اینگونه خراب ننمایی.
شاپور از قباد جدا شد و سالن را ترک نمود. بجای تفکر در مورد اوضاع مملکت بيشتر عجله داشت تا به همبستر زيبايش برسد. قباد که از بی خردی شاپور تعجب کرده بود، زير لب گفت:
_ ولی من اين طور فکر نمی کنم. مطمئن باش... يک روز از اينکه حرف مرا گوش نکردی و پند مرا به کار نبردی، پشيمان خواهی شد.
بدين ترتيب شيری درنده در ميدان رها شد.
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #32  
قدیمی 02-02-2011
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


فرمانروایان زند

  • کریم خان زند
    ؛۱۱۷۹-۱۱۹۳ (قمری)
    • زکی خان زند
      ؛ برادر کریم خان بود که حدود صدروز حکومت کردونهایتا به تحریک علی مرادخان؛ خواهرزاده اش به قتل رسید.
  • ابوالفتح خان زند
    ؛ ۱۱۹۳-۱۱۹۳؛ او فرمانروایی هفتاد روزه‌ای را پس از مرگ پدرش کریم خان داشت.
  • صادق خان زند
    ؛۱۱۹۳-۱۱۹۶؛ وی در کرمان فرمانروایی به راه انداخته بود و دعوی پادشاهی داشت. با ترور زکی خان خود را به شیراز رساند و فرمانروایی را به دست گرفت. ولی از علیمرادخان شکست خورد و به قتل رسیدوبه روایتی خودکشی کرد.








تفنگ یکی از خانات زند در دوره ابولفتح خان


  • علیمرادخان زند
    ؛ ۱۱۹۶-۱۲۰۱؛ وی خواهرزأ ه زکی خان بود. او در آغاز بر اصفهان فرمان می‌راند و توانست بسیاری از رقیبان را کنار بزند و بر پایتخت شیراز دست یابد.
  • جعفرخان زند؛ ۱۲۰۱-۱۲۰۳؛ پسر صادق خان بودکه بهدازمرگ علی مراد خان به تخت نشست.عده ای ازمخالفانش از جمله صیدمراد خان زند؛عم زاده علی مرادخان؛شبانه برسرش ریختندواوراکشتند وسرش راازدیوار ارگ شیراز به زیر انداختند.
  • صیدمرادخان زند؛ او از بزرگان زند بود که پس از ترور جعفرخان هفتاد روز در شیراز فرمان راند.
  • لطفعلی‌خان زند؛ ۱۲۰۳-۱۲۰۹؛ پسر جعفر خان و واپسین شاه زند. در آغاز بر شیراز و آنگاه در کرمان - خوار و طبس با
    آغا محمدخان قاجار
    به نبرد پرداخت وارگ بم راتسخیر کرد؛آقامحمدخان قاجار به دفع او لشگربه کرمان آورد و آنجا را برای چهارماه محاصره کرد؛ولی سرانجام دراثرخیانت لشگریانش که ازطول محاصره ملول شده بودند؛ از پا درآمد.پس از کور شدن و شکنجه بسیار به طهران انتقال داده و کشته شد.مقبره وی در
    بازار کفاش‌ها
    در بازار تهران می‌باشد.
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
  #33  
قدیمی 02-02-2011
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مردآویج بنیانگذار سلسله آل زیار بود . وی حدود یکقرن پس از سرکوبی جنبشهای ایرانیان نظیر
جنبش سرخ جامگان
و جنبش سپیدجامگان، فرماندهی تیره‌های
گیل
و دیلم را بدست گرفت و با در هم شکستن قشون
المقتدر
،
خلیفه

عباسی
، فرمانروایی دودمان ایرانی زیار را از طبرستان در شمال تا
خوزستان
در جنوب برپا ساخت.

مرداویج بن زیار بن وردان‌شاه گیلی، بنیادگذار سلسله زیاری در سده چهارم هجری / دهم میلادی است. وی پایه‌های حکومتی را پی نهاد که فرمان‌روایانش میان سال‌های ۶۱۳ تا ۴۷۰ هجری/ ۹۲۸ تا ۱۰۷۷ میلادی بر بخش‌هایی از سرزمین‌های گرگان ، قومس ، طبرستان ، دیلم ، گیلان ، قزوین ، ری ، اصفهان و خوزستان فرمان راندند. زیاریان به همراه دیگر شاخه‌های دیلمی در غرب و شرق ایران به یاری گروهی از سلسله‌های محلی کوچک و بزرگ ایرانی ، حدود دو سده بر ایران فرمان‌روایی کردند. دو سده‌ای که به سان پلی عصر چیره‌گی اعراب را به حکومت ترکان پیوند می‌داد ، در تاریخ ایران جنبش‌های استقلال‌خواهی این حکومت‌های محلی ارزشی ویژه دارد.

مردآویج در پی گشودن اصفهان دستور داد، تاج و تخت زرین پادشاهی برای وی ساخته شود و خواستار شد که تاج پادشاهی وی همانند تاج
خسرو انوشیروان
، شاهنشاه ایران ساسانی باشد. مردآویج همچنین فرمان داد تا تختگاه تیسفون یا همان ساختمان معروف به طاق کسری برای برگزاری جشن پادشاهی وی به شکل نخست خود بازسازی شود. کار دیگر مردآویج تلاش وی برای برپایی پرشکوه جشن سده بود.
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
  #34  
قدیمی 02-02-2011
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

زندگی نامه

از اوائل زندگی مرداویج اطلاعات روشنی در دست نیست. تبار وی از سوی پدر به فرمان‌روایان گیلان و از جانب مادر به اسپهبدان رویان می‌رسد، گویا
وردان‌شاه
جد مرداویج در میان گیل‌ها از قدرت بسیاری برخوردار بوده‌است.
زیاریان
همانند دیگر خاندان‌های ایرانی، تبار خود را به شاهنشاهان پیش از اسلام می‌رساندند و بر این ادعا بودند که نواده‌گان
ارغش فرهادان
، شاه گیلانند.

زیار پدر مرداویج دوران فرمان‌روایی او را درک کرده و سال‌ها پس از کشته شدن مرداویج در محرم ۳۳۷ هجری / ژوئیه ۹۴۸ میلادی درگذشته‌است. آغاز شهرت مرداویج در سال‌های نخست فرمان‌روایی
نصربن احمد سامانی
(۳۰۱-۳۳۰/۹۱۳-۹۴۲) بود . وی ابتدا در خدمت
قراتکین
، یکی از امیران
احمدبن اسماعیل
و
نصربن احمد
در خراسان به سر می‌برد. سپس به خدمت
اسفاربن شیرویه
درآمد و بعدها سپهسالار وی شد. اسفار، نخست در خدمت
ماکان بن کاکی
بود و پس از او به حکومت ری رسید . بنابه رای ابواسحاق صابی پس از آن‌که
حسن بن قاسم داعی
، هروسندان بن تیرداد، شاه گیلانیان را (که دایی مرداویج بود) به همراه شش تن دیگر از بزرگان گیل و دیلم به قتل رسانید، بزرگان دیلم بر داعی شوریدند و اسفاربن شیرویه را به ریاست خویش برگزیدند و به اطاعت فرمان‌روای خراسان درآمدند و از او برای غلبه بر حسن‌بن قاسم یاری خواستند . با کشته شدن سران دیلم کار داعی آشفته شد و از گرگان به طبرستان رفت ، سپس به
ماکان بن کاکی
پیوست . اسفار پس از کسب قدرت همانند دیگر رهبران دیلمی از علویان روی گردانید و علیه حسن بن قاسم داعی و ماکان بن کاکی به نبرد پرداخت. سرانجام اسفار داعی را در دروازه آمل شکست دادو داعی در این نبرد به قتل رسید . با کشته شدن او، اسفار بر طبرستان و دیلم دست یافت و در سال ۳۱۵ هجری/۹۲۷ میلادی به یاری سپاهیان سامانی آهنگ گرگان کرد و بر آن نواحی چیره شد و مرداویج را به فرماندهی سپاه خویش برگزید، بدین سان کار مرداویج بالا گرفت.

اسفار، پس از چندی، مرداویج را به یاری مهدی‌بن خسرو فیروز که در نبردی از محمدبن‌مسافر شکست خورده بود، فرستاد. مرداویج در
طارم
، محمدبن‌مسافر را در محاصره گرفت و او را به اطاعت از اسفار فراخواند. محمد در حال محاصره به مرداویج پیام داد و او را از بیدادگری‌های اسفار آگاه ساخت و ستم‌های او را در شهر قزوین یاداور شد. بنابه رای مسعودی (۳۴۶/۹۵۷) اسفار نماز را مردود شمرد و مساجد را تخریب کرد و حتا به فرمان او مؤذنی را هنگام اذان از بالا به زیر انداختند. محمدبن‌مسافر هم‌چنین از مرداویج درخواست کرد که به یاری سپاهیان او، لشکریان اسفار را از دم تیغ بگذراند و بر سرزمین او چیره شود. مرداویج پذیرفت ، آن‌گاه به سران سپاه اسفار نامه نوشت و مقصود خود را بر آنان آشکار ساخت و به یاری محمدبن‌مسافر به جانب اسفار برتاخت.

سرانجام اسفار در حدود ۳۱۹ هجری/ ۹۳۱ میلادی به قتل رسیدو مرداویج بر سرزمین‌های زیر فرمان وی یعنی ری، قزوین، ابهر، گرگان و طبرستان چیره شد. مرداویج پس از این پیروزی ماکان بن کاکی را شکست داد و سرزمین‌های زیر سلطه او را نیز ضمیمه متصرفات خود کرد. اگرچه ماکان با کمک متحدانش دوبار کوشید تا طبرستان را بازستاند، اما موفق نشد و شکست خورد و به خراسان پناهنده شد. بنابر نظر نویسنده لب‌التواریخ ماکان به دست قرمطیان کشته شد. در اتعاظ الحنفا آمده‌است که قرمطیان پس از کشته شدن اسفار به اوج قدرت و شکوفایی خود رسیدند، درحالی که بغدادی و
خواجه نظام‌الملک
می‌نویسند: هنگامی که که ابوحاتم رازی فرمان‌روای اسماعیلیان و قرمطیان شد، اسفاربن‌شیرویه و مرداویج زیر نفوذ او قرار گرفتند و مدتی بر آیین اسماعیلیان ماندند
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
  #35  
قدیمی 02-02-2011
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

کشاکش مردآویج با خلیفه
مرداویج خواهرزاده خود ابوالکرادیس را با لشکر بسیار به فتح همدان گسیل داشت. حکومت همدان از طرف خلیفه به ابوعبدالله محمدبن خلف واگذار شده بود و او عده‌ای از لشکریان خلیفه را در اختیار داشت. در نبردی که میان این دو نیرو درگرفت مردم همدان به سبب ناخرسندی از سپاه گیل و دیلم به یاری عامل خلیفه شتافتند، در نتیجه سپاه مرداویج شکست خورد و خواهرزاده او همراه چهارهزار تن دیگر به قتل رسیدند. پس از کشته شدن ابوالکرادیس بازمانده سپاه مرداویج بازگشتند. وی برای انتقام از مردم ری با سپاهی عازم همدان شد و آن‌جا را به تصرف درآورد و گروه بی‌شماری را به سبب کمک به نماینده خلیفه کشت. بنابه روایت مسعودی، در نخستین روز نبرد در حدود چهل هزار مرد کشته شدند. کشتار سه روز به درازا کشید و شهر نیز تاراج گشت. مرداویج پس از گشوده شدن شهر، خون مردم را مباح کرد و به زنان‌شان دست یازید و هرکه را در شهر بود نابود کرد. تاجایی که گفته‌اند فرمان داد تا بند پاجامه هر یک از کشته‌های دیلمی را بردارند و سی‌هزار بند پاجامه گرد آمد. فریاد این بیداد به بغداد رسید و مقتدر، خلیفه عباسی در سال ۳۱۹ هجری/۹۳۱ میلادی سپاهی به فرماندهی هارون بن غریب به جنگ مرداویج فرستاد ، ولی این سپاهیان در محلی میان قزوین و همدان شکست خوردند.
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
  #36  
قدیمی 02-02-2011
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

سرانجام مردآویج

درباره انگیزه کشته شدن مرداویج آرای گوناگونی توسط مورخان معاصر او، از آن میان مسعودی و صولی بیان شده‌است. کامل‌ترین شرح ازآن نویسنده
تجارب‌الامم
است.
ابوعلی مسکویه
می‌گوید: او ترکان را خوار می‌شمرد و به آنان اعتماد نداشت و یاران دیلمی خویش را می‌نواخت و برعکس به غلامان ترک سخت می‌گرفت. ابوعلی مسکویه شرح مارجرا را آن‌سان که از استادش ابوالفضل‌بن عمید شنیده بود نقل می‌کند. در شمار لشکریان او گذشته از مزدوران، غلامان زرخرید ترک نیز یافت می‌شدند. یک بار تنی چند از این غلامان که تا پاسی از شب سرگرم تیمار اسبان بودند با همهمه‌ای مرداویج را از خفتن بازداشتند. مرداویج بر انان خشمناک شد و به فرمان وی انان را افسار زدند و همانند اسبان در طویله بستند. این توهین سبب تحریک غلامان ترک شد، پس برای کشتن او هم‌آواز شدند. هنگامی که مرداویج وارد گرمابه شد، از نگهبان ویژه او خواستند تا سلاح او را به درون نبرد (او بر این عادت بود که همیشه یک دشنه در دستمال به درون گرمابه می‌برد) ، سپس خود به گرمابه رفته به مرداویج حمله‌ور شده و او را به قتل رسانیدند.

در
الاوراق صولی
انگیزه کشته شدن مرداویج به گونه دیگر آمده‌است. مرداویج سپاهیان خود را به دو گروه کرده بود. گیلیان و دیلمیان هم‌میهنان و ویژه‌گان او بودند که ری را به دست ایشان گشوده بود. دیگر ترکان خراسان بودند. پس گروهی از ترکان را برکشید و درنتیجه دیلمیان از او گله‌مند شدند، او در پاسخ می‌گفت من ترکان را برای پشتیبانی از شما آورده‌ام تا پیشاپیش شما بجنگند. شما ویژه‌گان من هستید. من از شما و برای شما هستم. چون این سخنان به ترکان رسید، برای کشتن او هم‌داستان شدند و او را در گرمابه کشتند.

داستان خاک‌سپاری مرداویج را
ابومخلد عبدالله بن یحیی
که از خدمت‌گزاران و دولت‌مردان مرداویج بود چنین یاد کرده‌است: هنگامی که تابوت مرداویج را به ری بردند من روزی پرجوش‌تر از آن روز ندیدم، همه گیلیان و دیلمیان چهار فرسنگ راه را پای برهنه پیمودند. او می‌گفت برادر مرداویج نیز با ایشان پیاده آمد. می‌گفت: من هیچ سپاه ندیده بودم که پس از مرگ فرمان‌روا، بی هزینه درم و دینار مردان و سربازانش این‌چنین به او وفادار بمانند که ایشان بدین شکل به برادرش وُشمگیر پیوستند. کشته شدن مرداویج به دست ترکان نمونه کوچکی از شورش‌های محلی ترکان و پیش‌درآمد چیره‌گی ایشان بر آذربایجان بود. آنان مرداویج را با الهام گرفتن از بغداد به نام ملحد کشتند. بنابر نظر صولی می‌توان نتیجه گرفت که کشتن مرداویج یک مسأله اجتماعی بوده‌است، مسعودی نیز تایید می‌کند که هنگامی که مرداویج می‌خواست به بغداد رود و خلیفه را دستگیر کند به قتل رسید. ابوعلی مسکویه و مسعودی هردو، خلیفه را در کشتن مرداویج سهیم می‌دانند. اینان و دو تن از غلامان او بجکم و توزون را نام می‌برند. این دو بودند که از کینه ترکان نسبت به مرداویج بهره جستند و پس از کشته شدن مرداویج به عراق گریختند و در شمار سپاهیان خلیفه درامدند و اندک زمانی به مقام امیرالامرایی رسیدند.

هم اکنون پس از سالها به دلیل محبوبیت مرد آویج زیاری در میان ایرانیان و برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره این بزرگمرد ایران زمین، پس از قرنها برخی از ایرانیان نام فرزندان خود را به این اسم می‌خوانند و حتی بسیاری از شهرها محله هائی به اسم مردآویج را بر تارک خود دارند که در این زمینه، محله مردآویج اصفهان بسیار مشهور است. از جمله اسامی متفکرینی که به این نام معروف است پرفسور جوان،
مردآویج بابائی
می‌باشد که در زمینه علوم سیاسی و خصوصا تاریخ سیاسی ایران صاحب نظر هستند و کتاب مرد آویج زیاری و خلافت اسلامی به زبان انگلیسی از اثار مشهوراو می‌باشد
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
  #37  
قدیمی 02-08-2011
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مهرماه، یادنام میترا، امشاسپند میانجی نیکی و بدی، و ایزد مهربانیست که نماد او (ترازو/ میانة سال) نشانه دادگری و میانه‌روی میباشد. بنا بر شاهنامه، فریدون بنیانگزار کیش شگرف «مهر» به‌شمار میرود و بنابراین، ریشه‌های این آیین، نه زمان اشکانیان بلکه به دورانی بس دیرینه میرسد. همان سان که نوروز (با نماد جمشید)، جشن ملی به شمار می‌آید، مهرگان (با نماد فریدون) جشن مقاومت ملی ایران در برابر هزاره‌ای اهریمنی (با نماد زهاک) میباشد. سران لشگری و کشوری با رویکرد به زهاک، خطایی بزرگ را انجام دادند و از چاله به چاه افتادند. ببینیم در زمان زهاک (که زمانه‌های بسان آن، چند بار در تاریخ ایران تکرار شد) چه بر سر ایرانیان آمد:
۱. با برنامه‌ای درازمدت، نظام سیاسی و اجتماعی ایران چنان دگرگون گردید که مردم را آلوده به دیوپرستی کند:
نهان گشت آیین فرزانگان پراکنده شد کام دیوانگان
هنر:خوارشد،جادویی ارجمند نهان:راستی، آشکارا: گزند
شده بر بدی دست دیوان،دراز ز نیکی نرفتی سخن جز به راز
۲. دختران جمشید (شهرناز و ارنواز) که به دست زهاک گرفتار آمده‌اند، شستشوی مغزی میشوند و بدین سان، زن ایرانی از هویت درونی خویش، خالی میشود:
بپروردشان از ره جادویی بیاموختشان کژی و بدخویی
۳. درباره زهاک (این ستاییدة شبه روشنفکران معاصر ما) چنین آمده است که هرکجا «نامور دختری خوبروی» می‌یافت، بی‌گفت وگو، به حرمسرای خود میبرد. هر روز دو جوان ایرانی را میکشت و مغز سر آنان را به ماران کتفهایش میداد. (اشاره‌ای نمادین به کشتن اندیشه).
ندانست خود جز بد آموختن جز از کشتن و غارت و سوختن
زهاک، این رفیق محبوب جهان‌وطنیها! برای رسیدن به قدرت، چاهی برای پدرش میکند و او را میکشد. و به قول فردوسی بزرگ، اگر فرزند بد به خون پدرش دلیر شود، حرامزاده است و: پژوهنده را راز با مادرست. زهاک سبک مایه و بیدادگر، اموال مردم را مصادره، و نظامی اشتراکی و بدوی مستقر مینماید.
چگونه پس از چندین سده، ایرانیان توانستند دوباره شاهنشاهی اهورایی را به میهنشان بازگردانند و از چه چاره‌ها و راهبردهایی بهره جستند؟
در داستان آبتین پدر فریدون درباره پیکارهای پارتیزانی و پایه‌ریزی پیروزی نهایی، نکته‌هایی بس آموزنده نهفته است که تاکنون چنان که باید، بررسی نگردیده است. ما از آنجا آغاز میکنیم که جمشید از زهاک شکست خورده و به سیستان و سپس به چین میگریزد و در اینجا به دست زهاک کشته میشود.
*فرار در هنگام ناتوانی: این ساده ترین اصل طبیعیست و به معنای بزدلی نیست زیرا به محض آنکه نیرویی برتر گرد آمد، میتوان دوباره به جنگ با دشمن شتافت.
*به جا گزاشتن نسل و یادواره تاریخی: از نسلی که جمشید در سیستان به جا نهاد، خاندان کرشاسپ (نیای رستم) بالید و در چین نیز آبتین پدر فریدون به کینخواهی جمشید، با زهاکیان در جنگ و گریز بود. بازماندگان جم در درازای سده‌ها یاد او را نگه ‌داشتند و به دشمن دیوپرست نپیوستند.
*یافتن پایگاه مقاومت: آبتین که نمیتوانست یکسره در قلمرو دشمن، پایداری کند به سرزمین «بسیلا» پناهنده شد که دور از دسترس زهاکیان بود. البته در آنجا نیز هوشیاری‌اش را حفظ کرد و اجازه رخنه دشمن را نداد.
*مرگ بهنگام: کشته شدن نابهنگام و مفت مردن، کاری را از پیش نمیبرد و نیز ترس بیجا ... آبتین به موقع خود، به ایران بازگشت و فرزندش فریدون را به دژی در دماوند فرستاد که به دور از گزند زهاکیان بود. آبتین با فداکاری، نیروهای زهاک را به دنبال خود میکشانید تا از فریدون غافل شوند و سرانجام این پدر پیکارگر به دست زهاکیان کشته شد.
*رخنه دردستگاه دشمن: ارمانک و گرمانک، دو میهن‌دوستی بودند که به عنوان آشپز به بارگاه زهاک رخنه کردند و هر روز به جای یکی از دو جوانی که باید کشته میشد، گوسپندی را میکشتند و مغز آن را با مغز سر جوان دیگری که با اشک و اندوه شاهد قربانی شدنش بودند، می‌آمیختند. این دندان روی جگر گزاشتن، موجب شد که جوانانی که از چنگال زهاکیان رها میشدند، در کردستان نیروهای مقاومت ملی را تشکیل بدهند و در حمله سپاه ایران به بابل (پایتخت زهاک)، به ایرانیان بپیوندند.
*بازجویی تبار و نژاد: فریدون نوجوان از مادرش فرانک درباره گزشته‌ها میپرسد و خواهان آگاهیهای تاریخیست. وی به این دانسته‌ها بسنده نمیکند و خواهان انجام کاری برای میهنش میباشد.
*جهان را به چشم جوانی مبین: این اندرز مادر خردمند و فرزانه فریدون به اوست؛ زمانی که فریدون بر اثر جوش و خروش جوانی، میخواهد شمشیر بکشد و یکتنه به رزم زهاکیان بشتابد. فرانک همسر آبتین، به خوبی نقش زن ـ مادر ایرانی در آموزش و پرورش کودکان امروز و پیکارگران فردا را نشان میدهد.
*آمادگی مردم برای قیام: بهترین و هوشمند‌ترین رهبر نیز نمیتواند بدون پشتوانه مردمی، به رزمگاه گام نهد. تا زمانی که دلاور سپاهانی یعنی کاوه آهنگر، درفش شورش را برپا نکرده بود، فریدون نمیتوانست یکتنه کاری انجام دهد.
*رای منفی به نظام اهریمنی: آنگاه که زهاک گواهی مردم را برای مشروعیت و مقبولیت نظام خویش میخواهد، کاوه که از هژده پسرش تنها یکی مانده است، میخروشد و این تومار را پاره میکند. او دیگر چیزی را ندارد که از دست بدهد و نگران منافع شخصی و شغلی‌اش باشد!
موقعیت شناسی و فرصت طلبی: زمان تاخت ارتش آزادیبخش ایران، هنگامیست که زهاک به هندوستان رفته و بسیار دور از مرکز و پایتخت است.
*همزمانی قیام: خیزشهای پراکنده و ناهمزمان به دشمن این امکان را میدهد که قیامها را یکایک و به یاری نیروهای کمکی، سرکوب کند. بنابراین کامیابی فریدون در گرو آن بود که از هرسو ایرانیان برخیزند و میبینیم که سپاه جنوب (سپاهان/ به رهبری کاوه) با پیوستن به سپاه شمال (فریدون) و سرانجام یاوری سپاه غرب (کردستان/ جوانان رهایی یافته) همچون موجی خروشان، زهاکیان را تارومار میکنند.
*رزم افزار ویژه: به یاری پرگار (نماد دانش)، گرزی گاوسر (نماد فن آوری) برای فریدون میسازند تا با آن، به جنگ زهاک برود. زهاک یک جادوگر بزرگ است و پایتخت او افزون بر مزدورانش، با طلسمهایی حفاظت میشود. بنابراین فریدون نیز باید از افسونگری آگاهی داشته باشد. جادو یعنی دانشی که در راه اهریمنی به کار رود و افسون فریدون، آگاهی اهورایی و توان فراانسانی برای نابودی دیوپرستی بود. نه ایمان، و نه سپاه، و نه فن آوری، هیچیک به تنهایی کارساز نیستند و باید در پرتو یک رهبری خردمندانه با هم بیامیزند. با پیروزی فریدون:
زمانه بی اندوه گشت از بدی گرفتند هرکس ره بخردی
دل از داوریها بپرداختند به آیین یکی جشن نو ساختند
نشستند فرزانگان شادکام گرفتند هریک ز یاقوت جام

__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

ویرایش توسط فرانک : 02-08-2011 در ساعت 04:51 PM
پاسخ با نقل قول
  #38  
قدیمی 02-08-2011
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

از: فریدون جنیدی
کتاب "زندگی و مهاجرت آریائیان بر پایه گفتارهای ایرانی"

جنگ سلم و تور با ایرج
آغاز پراکندگی و نفاق و جنگ بین آریاییان


تیره های مهاجر به شرق و غرب، در مبارزه با طبیعت دست نخورده ی آن سامان ها دچار سختی هایی شدند. و می بایستی که کوشش هایی را بیاغازند که قرنها و شاید چند هزار سال پیش از آن در آریاویج آن کوشش ها شده بود و نتیجه ی کوشش ها، همه نصیب تیره هایی می شد که مقیم ایران بودند.
البته این تلاش ها ادامه داشت و آنان یک فرهنگ واحد را به دو سوی جهان آریا برده بودند، بنابراین می بینیم که که در حدود پنجهزار سال پیش، در دره سند تمدن عظیم و درخشان موهنجودارو با آن شهر مستحکم هندسی پیشرفته به وجود می آید، و در زمانی معادل آن در یک جزیره ی نزدیک یونان تمدن سن تورینی پایه گذاری کردند که امروز آن را از زیر گدازه ها بیرون می کشند شهر دیگری که زیر آتشفشان وزوو ایتالیا رفت از همان تمدن حکایت می کند.
اما در اوایل مهاجرت، سختی های یاد شده و نیز خاطره ی خوش دوران اقامت در موطن اصلی تیره های مهاجر را به مرکز باز می کشاند، به طوری که آنان در نقطه ای واقع در شمال ایران کنونی به یکدیگر می رسند و جوانان ساکن در این سرزمین را که سودای جنگ در سر نداشته اند و به پیشواز قبایل مهاجر رفته بودند، از دم تیغ می گذرانند.
این کشتار اگر چه در هنگام تجمع دو تیره ی شرق و غرب صورت گرفت، اما چون در داستان کشته شدن ایرج به دست تور آمده، نشان می دهد که جوانان ایرانی بر دست سپاهیان توران و مهاجران شرق کشته شده اند.
پیش از این کشتار، پیامبر سلم و تور برای فریدون پیامی می آورد که ما، در سختی و رنج روزگار می گذرانیم در حالی که قبایل ساکن در مرکز ایران در آسایش اند نکته ای که در مسافرت این فرستاده جلب توجه می کند یکی این است که او از دور ایوان فریدون را بسیار رفیع می بیند:

به درگاه شاه آفریدون رسید -------------- برآورده از دور ایوان پدید
به ابر اندر آورده بالای او --------------- زمین کوه تا کوه پهنای او
سپهری است پنداشت ایوان به جای ----------------- بدی لشگری گردش اندر به پای

این اشاره به ترقی تمدن و معماری در ایران ویج است به طوری که مهاجران را از دیدن آن شگفتی می زاید.
دیگر آن که در آن ایوان:

نشسته به در بر، گران سایگان --------------- به پرده درون جای پرمایگان
به یکدست بر، بسته شیر و پلنگ ---------------- به دست دگر ژنده پیلان جنگ

این همان خبر است که پیش از این یادآور شدم که پیل در این زمان برای جنگ به کار گرفته شد.
همین جا است که از شیران جنگی نیز یاد کرده می شود. شیر، ببر و یوز در دستگاه پادشاهان تا حمله ی اعراب همواره بوده است و پس از آن نیز چنان که پیش از این شاد کردم و این شیرها کم کم در جلو ستونها کاخ ها حجاری می شوند و شواهد آن در همه جهان آریا به ویژه در تخت جمشید بسیار است.

مانوش

بالاخره پس از ده پشت از ایرج در پایان دوره ی مادر سالاری فرندی به جهان می اید که نام او را منوچهر می نهند.
این نام که در اوستا، «مانوش چیثر» آمده، از دو بهر تشکیل شده است: مانوش، و چیثر. بخش دوم یعنی چیثر همان است که بعدها به صورت چهر در آمد و اگر چه امروز به معنی روی و صورت به کار می رود ولی در اصل به معنی نژاد است. پس مانوش چیثر یا منوچهر برروی هم معنی نژاد مانوش را می دهد، و اینان تیره ای بوده اند در نزدیکی کوه دماوند و آمل و ساری و ری، زیرا که در جغرافی های باستان از کوه مانوشان یعنی کوه مسکن نژاد مانوش در نزدیکی دماوند نام برده شده.
در گفتار زادن ایرج، به روایت بلعمی اشاره کردم که در آن پس از 9 پشت، پسری به نام منشخواربغ به جهان می آید. بنابراین معنای آن چنین می شود: «خدایگار خوار، مانوش یا خدایگان خوار و مانوش و این نام مؤیدی دیگر است بر آن که نژاد مانوش در همین پیرامون دماوند زندگی می کرده اند.
در همان گفتار از پسر منشخواربغ، با نام منشخوارنر یاد کرده می شود.
نر به معنی کلی شجاع و دلیر است که بعدها مطلقاً به عنوان جنس مذکر به کار رفت. بنابراین، آن دوره ای است که نژاد مانوش دلیر گشته آمده ی جنگ می شوند، و جنگ بر دست «مانوش چیثر» است.
و بر این بنیاد در دوره ای که ایرانیان از پس کشتار تورانیان، مجدداً نیرو می گیرند پایتخت ایران از کوس به آمل منتقل می گردد.


__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
  #39  
قدیمی 02-08-2011
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

حمله ایران به توران و غرب

چنانکه گفته شد در زمان تسلط نژاد مانوش یا منوچهر ایرانیان نیرو می گیرند و با تور یعنی تورانیان می جنگند.
این جنگ اگرچه به نام انتقام خون ایرج؛ با ایرانیان در شاهنامه آمده اما از قرائن چنین برمی آید که در این زمان، یک رفورم مذهبی موجب بروز این جنگ می گردد زیرا در فصل «تاخت کردن منوچهر بر سپاه تور» در شاهنامه مرتباً روی این موضوع تکیه می شود:

بدانگه که روشن جهان،تیره گشت / طلایه پراکند بر گرد دشت
به پیش سپه قارن رزم زن / ابا رای زن سرو، شاه یمن
خروشی برآمد ز پیش سپاه / که ای نامداران و شیران شاه
بدانید کاین جنگ اهریمنست / همان روز جنگ است و کین جستن است
میان بسته دارید و بیدار بید(1)/ همه در پناه جهاندار(2) بید
کسی کاو شود کشته زین رزمگاه / بهشتی شود، گشته پاک از گناه
هرآن کس که از لشگر روم و چین / بریزید خون اندرین دشت کین
همه نیک نامید، تا جاودان / بمانید با فره موبدان

نکاتی که در این چند بیت قابل تأمل است:
1-فارن یا کارن kaaran یکی از دو فرزند کاوه است و چون او در پیش سپاه است، پس معلوم می شود که در این جنگ باز لرستان، یا قوم گوتی پیش رو بوده است.
2-سرو، شاه یمن نیز در این جنگ هست، پس یمن که در داستان فریدون و خواستگاری دختران شاه یمن آمد می بایستی سومر بوده باشد؛
3-اندیشه ی بهشت و دوزخ در این زمان بروز می کند؛(3)
4-روم و چین(4)یعنی مهاجران شرق و غرب، هر دو با این رفورم مذهبی مخالف بوده اند یا خود رفورم در مذهب پدید آورده، و با ایرانیان از درِ جنگ در آمده اند؛
5-در این جنگ مغان پیشوای مذهبی بوده اند، زیرا که موبد که در این اشعار آمده صورت دیگری از مگوپت است و آن اشاره به آیین مغان است.
در پایان این فصل هنگامی که تور دلاور بر دست منوچهر کشته می شود و فرستاده ای سر او را برای فریدون می برد، شرم دارد از این که ماجرا را باز گوید:

که فرزند هر چند پیچد ز دین / بسوزد به مرگش پدر همچنین

که باز اشاره به سرپیچی توران از دین مغان می رود.
در فصل پس از این هم هنگامی که سلم بر دست منوچهر کشته می شود باز منوچهر به سپاهیان بازمانده که به زینهار آمده اند می گوید:

هر آن چیز کان نزره ایزدی است / ز اهرمنی یا ز دست بدی است

پس معلوم است که غربیان نیز با دین جدید مخالفت داشته اند. یا آن که غربیان و شرقیان (روم و توران) هر دو به مناسبت سرزمین های جدید، دینهای تازه پذیرفته بوده اند، و ایرانیان مرکزی با آنان و اندیشه ی جدیدشان مخالفت می کرده اند... اینها مطمئناً روشن خواهد شد.

تاخت و تاز مجدد بابلیان

هنگامی که ایرانیان و نژاد مانوشان با توران سرگرم بودند و تور کشته شده بود، باز قارن کاویان(5)، شبانه به دژ آلانان می رود و با نیرنگ وارد دژ می شود.(6) مشخصات این دژ با استحکامات سن تورینی مطابقت دارد بدون آنکه پافشاری کنم که قطعاً این همان سن تورینی است.
این داستان نشانه ی آن است که در هنگام مانوش، اقوام گوتی به طرف غرب حمله می برند و استحکامات غربی را به هم می ریزند و این در تواریخ اروپاییان آمده است!
در همین احوال نبیره ی ضحاک به نام کاکوی به ایران تاخت و تاز می آورد. یعنی بابلیان که چند قرن باز قدرت یافته اند، به کوهستانهای زاگرس حمله می آورند، در همین جا است که قارن می خواهد به جنگ کاکوی رود و منوچهر به او می گوید:

تو خود رنجه گشتی بدین تاختن / سیه بردن و کینه را ساختن
کنون گاه جنگ من آمد فراز / تو دم بر زن ای گرد گردنفراز

یعنی آن که نژاد مانوش در غیاب جنگجویان لرستان (گوتی) به بابلیان حمله می آورند و آنان را شکست می دهند.
البته در این جنگ، نبرد تن به تن بین منوچهر و کاکوی در می گیرد که تا بعد از نیمروز طول می کشد و گاهی این و گاهی آن برتری می یابند، تا آنکه سرانجام کاکوس کشته می شود.
این نشانه کشاکشی است که سالیان دراز، بین ایرانیان و بابلیان در جریان بوده است (که شاهد آن را از کتاب گیرشمن در فصل ضحاک آوردم)، تا آن که سرانجام این جنگ ها به نفع ایرانیان پایان می پذیرد.

پانویس
1.یعنی باشید.
2.مقصود خدا است.
3.واژه بهشت به معنی بهترین است، درست همان که در انگلیسی Best خوانده می شود، خوب، بهتر، بهترین، برابر با Good، Better، Best اصل واژه به زبان اوستایی وهیشت اخو vahisht-axv بوده است به معنی بهترین جهان، در مقابل دوش اخو dush-axv یعنی جهان بد،... کم کم دوش اخو به صورت دوزخ در آمد، و واژه ی اخو نیز از اولی افتاد و صفت آن که بهشت باشد بر جای ماند.
در رساله ی یوشت فریان، که به زبان پهلوی بر جای مانده و سرگذشت یکی از ایاران زردشت است با کسی به نام آخت جادو، یوشت فریان به سد پرسش آخت پاسخ می دهد تا او شهر را خراب نکند، یکی از سوالات این است که یهشت در این جهان، خوب است، یا در آن جهان؟ بوشت فریان پاسخ می دهد که بهشت در همین جهان است، و در همین جهان خوب است، و این نزدیک ترین روایت به زمان زردشت است که نشان دهنده ی اندیشه ی ایرانی است.
4.پیش از این هم گفتم که در بسیاری از مواقع، به جای توران، چین به کار می رفته.
5.قارن پسر کاوه.
6.صداقت گزارندگان شاهنامه و نیز شخص فردوسی در به نظم کشیدن آن در اینجا مورد بسیار جالبی پیدا می کند، و آن این است که ایرانیان از این نیرنگ شرم زده اند، اما لزوم ضمن این اظهار شرم، وادار می کند که شرح نیرنگ را از قلم نیندازند:

نگر تا سخنگوی دهقان چه گفت / که راز دل او دید، کو دل نهفت
مرا و ترا بندگی پیشه باد / ابا پیشه مان نیز اندیشه باد
به نیک و به بد،هر چه باید بدن / بیاید همی داستانها زدن
چو دژدار با قارن رزمجوی / یکایک به باره نهادند روی
یکی بد سگال و یکی ساده دل / سپهبد به هر چاره، آماده دل
به بیگانه بر مهر خویشی نهاد / بداد از گزافه، سرو دژ به باد
چنین گفت با بچه، جنگی پلنگ / که ای پر هنر، بچه ی تیز جنگ
ندانسته در کار تندی مکن / بیندیش و بنگر ز سر تا به بن
به گفتار شیرین بیگانه مرد / به ویژه به هنگام نهنگ و نبرد
پژوهش نمای و بترس از کمین / سخن هر چه باشد به ژرفی ببین

__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
  #40  
قدیمی 02-09-2011
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


هوکَرپ و برانوش دو پهلوان با شرافت



خورشید می درخشید هوکَرپ (پهلوان ملی ایرانیان) زرهی طلایی بر تن داشت، سوار بر اسب سیاه اش که پوست اش می درخشید و ستاره باران بود . مردم شهر، پهلوان پر آوازه شهر خویش را می ستودند . او می رفت تا با برانوش، قهرمان رومی که تراژان (قیصر روم)، برای مبارزه با او فرستاده بود، در سوریه امروزی (مرز ایران و روم) بجنگد . تراژان نابکار، قبلا به افسران خود گفته بود دلاور ایرانی نباید زنده از میدان نبرد بیرون رود . کمانداران رومی آماده اشاره تراژان برای کشتن پهلوان ایرانی بودند . رزم پهلوان ایران و قهرمان ملی رومیان در گرفت و خیلی زود برانوش از اسب بر خاک افتاد با اینکه هوکرپ می توانست به راحتی برانوش را بکشد اما روی برگردانید و آهسته رو به سوی ایران حرکت کرد . برانوش شگفت زده از اینکه سردار ایرانی از کشتن او گذشته است رویش را به سوی سپاه روم نمود و دید کمان داران، پهلوان ایرانی هوکرپ را نشانه گرفته اند و دست تراژان در حال بالا رفتن است .
برانوش متوجه شد تا ثانیه هایی دیگر پهلوان نجیب و با شرافت ایران غرق در خون خواهد شد . به سرعت به طرف اسب هوکرپ دوید و با یک شیرجه به پشت اسب پرید ... پیکانهایی که در گوشه کنار اسب بر زمین فرود می آمدند به هوکرپ فهماند که باید از میدان نبرد به سرعت دور شوند، خیلی زود وارد برجهای نگهبانی ایرانیان شدند سربازان دور آنها را گرفتند ...
در پشت برانوش دهها پیکان زهرآگین فرو رفته و او قبل از ورود به خاک ایران جان خویش را از دست داده بود .
برانوش همچون هوکرپ، نمونه یک پهلوان با شرافت بود . انسانی مانند هزاران انسان دیگری که قربانی خواسته های پلید تراژان شده بودند ... اندیشمند کشورمان ارد بزرگ می گوید : (آدمهای بی مایه، همگان را ابزار رسیدن به خواسته های خویش می سازند) . هوکرپ پیکان خون آلودی را که بر گردن برانوش فرود آمده بود را بیرون کشید و در کنار پیکانهای دیگرش گذاشت . همان روز برانوش را به رسم پهلوانان ایرانی با احترام بسیار به خاک سپردند .
از آن پس جنگهای بسیاری بین دو امپراتوری ایران و روم در گرفت ...
چندی بعد قیصر روم تراژان در سال ۱۱۷ میلادی توسط هوکرپ کشته شد، در گلوی تراژان همان تیری بود که پیشتر گلوی برانوش را شکافته بود ...
همسر برانوش پس از مرگ تراژان، نام پسر خردسال برانوش، را از "آگوستوس" به نام پهلوان ایرانی هوکرپ تغییر داد ...

هوکَرپ : واژه ای پهلوی به معنای خوش اندام
ياسمين آتشي
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 11:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها