شاهنامه خوانی

[rha]

يکي پاک دستور پيشش به پاي
بداد و بدين شاه را رهنماي

[iran1356]

که دستور باشد مرا شهريار
شدن پيش اين ديو ناسازگار

[AZADI1356]

بگريد ترا آنک زاينده بود
فزاينده بود ار گزاينده بود

[pars16]

بينداخت از پشت اسپش به خاک
دهان پر ز خون و زره چاک چاک

[sabz89]

دوان باد پايان چو کشتي بر آب
سوي غرق دارند گويي شتاب

همي گرز باريد بر خود و ترگ
چو باد خزان بارد از بيد برگ

[aseman8]

ازان سو که بد شاه مازندران
بشد پيلتن با سپاهي گران

[aseman8]

تهمتن فرو ماند اندر شگفت
سناندار نيزه به گردن گرفت

[khorshid87]

لشکر هر آن کس که بد زورمند
بسودند چنگ آزمودند بند

[ahoo77]

وگرنه به گرز و به تيغ و تبر
ببرم همه سنگ را سر به سر

[arsh34]

سزاوار هرکس ببخشيد گنج
به ويژه کسي کش فزون بود رنج