شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |
05-30-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مست و هشیار
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
گفت مستی ، زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت جرم راه رفتن نیست ، ره هموار نیست
گفت میباید تو را تا خانهٔ قاضی برم
گفت رو صبح آی ، قاضی نیمه شب بیدار نیست
گفت نزدیک است والی را سرای ، آنجا شویم
گفت والی از کجا در خانهٔ خمار نیست؟
گفت تا داروغه را گوییم ، در مسجد بخواب
گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت کار شرع ، کار درهم و دینار نیست
گفت از بهر غرامت ، جامهات بیرون کنم
گفت پوسیده است جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت در سر عقل باید ، بی کلاهی عار نیست
گفت می بسیار خوردی زان سبب بیخود شدی
گفت ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست
گفت باید حد زند هشیار مرد مست را
گفت هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست
پروین اعتصامی
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
05-31-2011
|
|
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312
1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
پیمان سپهری
نقل قول:
نوشته اصلی توسط behnam5555
مست و هشیار
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
گفت مستی ، زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت جرم راه رفتن نیست ، ره هموار نیست
گفت میباید تو را تا خانهٔ قاضی برم
گفت رو صبح آی ، قاضی نیمه شب بیدار نیست
گفت نزدیک است والی را سرای ، آنجا شویم
گفت والی از کجا در خانهٔ خمار نیست؟
گفت تا داروغه را گوییم ، در مسجد بخواب
گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت کار شرع ، کار درهم و دینار نیست
گفت از بهر غرامت ، جامهات بیرون کنم
گفت پوسیده است جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت در سر عقل باید ، بی کلاهی عار نیست
گفت می بسیار خوردی زان سبب بیخود شدی
گفت ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست
گفت باید حد زند هشیار مرد مست را
گفت هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست
پروین اعتصامی
|
من هیشوقت این شعرو دوس نداشتم و با این که خیلی معروفه ، چون علاقه ای بش نداشتم هیشوقت نخونده بودمش !
اما بخاطر یکی از بهترین دوستام که عاشق این کار پروینه یه روز خوندمش
واقعا قشنگه...... و این واژه های رنگی عمق یه نگاه رو می رسونه ....
یه تشکر کمش بود...
------------------------------------------------
یک روح پر از بهانه دارم ... برگرد!
یک عالمه عاشقانه دارم ... برگرد!
با این که دلیل رفتنت - من - بودم
یک خواهش کودکانه دارم ... برگرد
"پیمان سپهری"
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
|
06-01-2011
|
|
کاربر عادی
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2011
محل سکونت: قائم شهر
نوشته ها: 96
سپاسها: : 24
54 سپاس در 30 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
فروغ فرخزاد در 17 سالگي با پرويز شاپور ازدواج كرد و خيلي زود ( شايد پاي سفره عقد ) فهميد كه مرتكب اشتباه بزرگي شده است . هرچند اين ازدواج تحميلي نبود اما حاصل عشق كودكانه فروغ به پرويز بود . فاصله سني آندو ( 11 سال ) در جدائي آنان نقشي عمده داشت . پرويز شاپور اگرچه خود در زمره هنرمندان بود اما تحمل اشعار بي پرواي فروغ را نداشت . سنت ، دست وپاي ذهنش را بسته بود .
پس از دو سال ، اين پيوند به متاركه انجاميد و فروغ به خانه ي پدري بازگشت .
درشعر زير فروغ فرخزاد حس و حال خودش را از روز اول ازدواج بيان ميكند :
تمام روز در آئينه گريه ميكردم .
بهار
پنجره ام را به وهم سبز درختان سپرده بود .
و بوي تاج كاغذي ام
فضاي آن قلمرو بي آفتاب را
آلوده كرده بود .
نميتوانستم .
ديگر نميتوانستم .
تمام روز نگاه من
به چشمهاي زندگي ام خيره گشته بود .
به آن دو چشم مضطرب ترسان
كه از نگاه ثابت من ميگريختند .
كدام قله كدام اوج ؟
مرا پناه دهيد اي زنان ساده ي كامل
مرا پناه دهيد اي اجاقهاي پر آتش
و اي ترنم دلگير چرخهاي خياطي
و اي جدال روز و شب فرشها و جاروها
تمام روز
رها شده ، چون لاشه اي بر آب
به سوي سهمناكترين صخره پيش ميرفتم .
نميتوانستم
ديگر نميتوانستم .
صداي پايم از انكار راه برميخاست
و آن بهار كه بر دريچه گذر داشت
با دلم ميگفت :
" تو هيچگاه پيش نرفتي
تو فرو رفتي . "
شعر وهم سبز از مجموعه ي تولدي ديگر ( البته با اندكي حذف )
|
06-02-2011
|
|
ناظر و مدیر تالارهای آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641
11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بیا خط بکش بر سکوت دلم
بیا بغض این دلو پاره کن
بیا یک سفر پا به پای من
بیا خسته ام از شب و گریه ها
از این قصه تلخ بی انتها
بیا خط بکش بر سکوت دلم
هنوز فرصتی هست اما بیا
رها کن سکوتی که بین ماست
بیا لحظه لحظه منو تازه کن
که من زنده میشم به لبخند تو
بیا عشقتو با دل اندازه کن
بیا عاشقم باش و باور بکن
که با تو کسی غصه هامو ندید
هنوز اول راه خوشبختیه
بیا اخر این ترانه رسید...
__________________
. . . . .
|
06-02-2011
|
|
ناظر و مدیر تالارهای آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641
11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دهانت را میبویند
مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را میبویند
روزگار غریبیست نازنین
و عشق را
کنار تیرک راه بند
تازیانه میزنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
__________________
. . . . .
|
06-02-2011
|
|
ناظر و مدیر تالارهای آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641
11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ماه
دریا را به خود می خواند و
آب
با کمندی٬ در فضاها ناپدید
دم به دم خود را به بالا می کشید
جا به جا در راه این دلدادگان
اختران آویخته فانوس ها
گفتم این دریا و این یک ذره راه!
می رساند عاقبت خود را به ماه!
من ٬
چه گویم
جدا از ماه خویش
بین ما
افسوس
اقیانوس ها.....
__________________
. . . . .
|
06-02-2011
|
|
ناظر و مدیر تالارهای آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641
11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
قشنگی قسمت ماست که ما بهم نمی رسیم:
قرار نبود . . .
نمیدونم چی شد که اینجوری شد
نــمـیدونم چند روزه نیستی پیشم
اینارو میگم که فقط بدونـی
دارم یواش یواش دیوونه میشم
تا کــی به عشق دیـدن دوبارت
تو کوچه ها خسته بشم بمیــرم
تا کی باید دنبال تو بگردم
از کی باید سراغتو بگیرم
از کی باید سراغتو بگیرم
قرار نبود چشمای من خیس بشه
قرار نبود هرچی قرار نیست بشه
قرار نبود دیدنت آرزوم شه
قرار نبود که اینجوری تموم شه
__________________
. . . . .
|
06-03-2011
|
|
کاربر عادی
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2011
محل سکونت: فعلا همدان
نوشته ها: 28
سپاسها: : 23
45 سپاس در 25 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
]
در آرزوي بوس و كنارت مردم
وز حسرت لعل آبدارت مردم
قصه نكنم دراز كوتاه كنم
بازا بازا كز انتظارت مردم
|
06-06-2011
|
|
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان
|
|
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681
5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
امروز امروز است
امروز صبح اگر از خواب بیدار شدی و دیدی ستاره ها
در آسمان نمی تابند ناراحت نشو حتما دارند با تو قایم باشک بازی می کنند
پس با آنها بازی کن
امروز هر چه قدر بخندی و هر چه قدر عاشق باشی از محبت دنیا کم نمیشه پس بخند و عاشق باش
...امروز هر چه قدر دلها را شاد کنی کسی به تو خورده نمی گیره پس شادی بخش باش
امروز هر چه قدر نفس بکشی جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمیشه پس از اعماق وجودت نفس بکش
امروز هر چه قدر آرزو کنی چشمه های آرزوهات خشک نمیشه پس آرزو کن
امروز هر چه قدر خــــدا را صدا کنی خــــدا خسته نمیشه پس صدایش کن او منتظر توست
او منتظر آرزوهایت خنده هایت گریه هایت
ستاره شمردن هایت و عاشق بودن هایت است
امروز امروز است
امروز جاودانه است
و امروز زیبا ترین روز دنیاست
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
|
06-07-2011
|
|
ناظر و مدیر تالارهای آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641
11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
امواج نگـــــاهت اعتیاد آور بود
زیبـــــایی تو فــــراتر از بـــاور بود
در قاب- نگاه چشم من لبخندت
لبخند ژوکـوند ، بلکه زیبــاتر بود
__________________
. . . . .
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 10 نفر (0 عضو و 10 مهمان)
|
|
ابزارهای موضوع |
|
نحوه نمایش |
حالت خطی
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 02:09 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|